.
♨️ ترکیه 55 اثر تاریخی متعلق به ایران را تحویل داد
🔹بر اساس «توافقنامه ممنوعیت و جلوگیری از واردات و صادرات غیرقانونی، ترانزیت و انتقال مالکیت اموال فرهنگی» که بین ترکیه و ایران امضا شد، 55 اثر تاریخی متعلق به ایران بازگردانده شد.
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
.
♨️ سخنگوی شورای نگهبان: رسانهها و فعالان فضای مجازی در خصوص بررسی صلاحیت داوطلبان ریاستجمهوری گمانهزنی نداشته باشند.
🔹بررسی صلاحیتها بهتازگی شروع شده و فرآیندی تفصیلی، دقیق و زمانبر است.
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
.
♨️ بخشنامه انتخاباتی سرپرست ریاست جمهوری
🔹سرپرست ریاستجمهوری در بخشنامهای خطاب به مدیران دستگاههای اجرایی، هر گونه فعالیت تبلیغاتی به نفع یا ضرر نامزدهای انتخاباتی را با استفاده از هر امکانات یا وسیلهای که جنبه رسمی و دولتی داشته باشد، ممنوع و مصداق ارتکاب جرم اعلام کرد.
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
میدونم که خیلی از کانال ها
اظهار نظر راجع به نامزدهای #انتخابات رو شروع کردند،
اما من تصمیمم این بود که تا وقتی شورای نگهبان نامزدهای تایید صلاحیت شده رو معرفی نکرده، روی شخص خاصی نظر ندیم،
چون ممکنه خیلی هایی که الان روشون دعواست،
اصلا تایید نشن...
حالا نظر شما چیه؟🤔
بازی های تلگرامی و زمینه سازی برای نقش آفرینی در انتخابات ریاست جمهوری.mp3
2.05M
🚨 مهم ، ضروری و فوری
🔴 بازی جدید دشمنان انقلاب با بازی های تلگرامی
▪️ چرا با موج بازگشت کاربران به تلگرام مواجه هستیم؟!!
▪️ آیا بازی های کریپتویی تلگرامی، صرفا برای بازی و درآمد تبلیغ می شود؟
❌ در ایام #انتخابات باید خیلی بیشتر #حواسمونباشه ❌
حتما پیام بعدی رو بخونید👇👇
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⭕️ هدف اصلی ترویج بازی کریپتوئی همستر کامبت و بازی های مشابه، کشوندن قشر زیادی از عموم مردم به تلگرام هست تا بتونن برای #انتخابات چند هفته بعد اثرگذاری بیشتری داشته باشند.
احتمال هم داره که نوجوان های کم سن و سال رو بیارن توی تلگرام و بخوان آشوب جدیدی رو مثل دوران بعد از کرونا رقم بزنند.
🔶 وعده هایی که برای نقد کردن پول نات کوین ها هم داده میشه به احتمال قوی دروغ هست یا مثل قضیه گلدکوییست، فقط به چندنفر اول یه چیزی میدن تا بقیه رو امیدوار نگه دارن .
🔺 الکی وقت بچه های مردم رو با بازی های بیفایده از بین میبرند و فرهنگ مفت خوری و راحت طلبی رو ترویج میکنند.
بگذریم از اتلاف وقت و برق و باطری گوشی و...
پدر و مادرهای گرامی، لطفا خیلی مراقب باشند...
#حواسمونباشه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
📢 درباره ناتکوین، همستر کوین و بقیه...
سلام 🙋♂️
✅ این روزها احتمالا شما هم با موضوع کلیک(تپ) کن و سکه دریافت کن مواجه شدید.
✔️ پروژه/بازی هایی مثل Hamster Kombat و TapSwap که عمدتا هم توی پیام رسان تلگرام قابل استفاده هستن، از چند جنبه موضوع رو بررسی کردم:
۱- بعد فنی پروژه ها:
تلگرام روی بستر بلاکچِین یک پروژه رمزارز تعریف کرده به نام Ton ، همچنین یک قابلیت جدید اضافه کرده که افراد میتونن به اصطلاح Mini App تعریف کنن.(مثل همین بازی هایی که میبینید توی خود تلگرام انجام میشه.)
⚠️ خب جنس جوره! برنامه نویس میتونه همزمان هم بازی/پروژه تعریف کنه و هم بستر خرید و فروش رو روی زیرساخت Ton ایجاد کنه.
۲- مارکتینگ و تبلیغ پروژه
خب بازی/پروژه رو ساختیم، چطور فراگیرش کنیم یا براش سرمایه گذار بگیریم ؟
🙂 یک راه قدیمی وجود داره : استفاده از ترشح دوپامین با دریافت جایزه در ازای کلیک/تپ
☑️ اساس این نوع پروژه ها که در دسته بازیهای کلیکی (Clicker Games) قرار میگیرند اینه که یک حس کسب درآمد (گرفتن سکه) برای مخاطب بوجود میارن که دائما فرد ترغیب میشه کاری که ازش خواسته میشه (مثلا تَپ کردن روی قسمتی از صفحه یا خرج کردن سکه های کسب شده و ارتقا رتبه و...) رو انجام بده و به ازای این کار سکه(مزد) دریافت کنه.
💥 طبیعتا هرچه بشه از روش های Gamification (بازیکاری) و رقابت برای ترویج این پروژه استفاده کرد، کاربران بیشتری وسوسه میشن برن سراغ استفاده از این بازی ها و خیلی ها هم برای فرار از FOMO یا ترس از دست دادن (Fear of Missing Out) بهرحال وارد گود خواهند شد.
بماند که ابزارهای Auto Clicker هستن که کاربر رو تپ دستی بی نیاز میکنه.
۳- جنبه مالی و درآمدی :
✅ برای تولید کننده بازی:
⭐️ فراگیر شدن این بازی چه منفعتی برای تولیدکنندهش داره ؟ در یک کلمه : «تعداد کاربر بالا»
شما وقتی محصولی با تعداد کاربر بالا داری، میتونی سراغ سرمایه گذار بری و سرمایه گذار با خیال راحت تری روی محصول/ایده شما سرمایه گذاری میکنه. (انگار عملا کاربران را به ازای پول به سرمایهگذار میفروشه)
یا حتی میتونی پلن های درآمدزایی مثل فروش جِم، ارتقا بازی، تبلیغات و... تعریف کنی.
و از همه مهمتر چیزی که به لطف بلاکچین امکانپذیر شده، ارزش گذاری عمومی بکنی کار رو ( در اصل کوین خودت رو به بازار بدی ) و وقتی تقاضا برای این کوین بالا میره اولین کسی که پولدار (تر) میشه شما هستی که مالک اون کوین هستی.
🔸 برای کاربران :
❌ اساسا همه حرفا رو زدم که برسم به اینجا.
دائم دوستان و دانشجوها ازم میپرسن: وارد بازی بشیم ؟ همه اومدن تو بازی، ما هم بیایم ؟
من جواب مطلق نه یا مطلق بلهای نمیدم به این سوالها. اما یک موضوعی رو توضیح میدم و اون اینه که:
⛔️ براساس تجربه اگر در نظر بگیریم ما تعداد بسیار زیادی از این نوع پروژه ها داریم که هیچ عایدی برای کاربرانش نداشته و تعداد کمی هم بودند که کوین اون ها ارزش پیدا کرد و کاربرانش به پولی حاصل از تبدیل سکه ها به رمز ارز برسند.
❗️ لذا ممکنه به پول برسه، ممکنه نرسه ! تا امروز احتمال به پول نرسیدن خیلی بیشتره ( در جامعه آماری )
_
📣 اما چند نکته:
- درسته که همه این پروژه ها روی Ton که مال تلگرام هست تعریف میشن اما هر پروژه کوین خودش رو داره. یکی اسمش رو میگذاره NOTcoin یکی Hamster و... با هم اشتباهشون نگیرید.
🚩 یادمون باشه همه پروژههای این شکلی بطور مستقیم پول کاربر رو اسکم نمیکنن، یا حتی ممکنه پولی از کاربر نگیرن، بلکه موارد مهمی مثل زمان و انرژی از کاربرانشون میگیرن که معلوم نیست دقیقا اندازه عایدی احتمالی که بهشون میدن باشه.
🚩 اگه وارد ماجرا شدید حواستون باشه کیف پولی رو معرفی کنید که هیچ رمز ارز دیگه ای در اون نداشته باشید! ضمنا تلگرام هنوز متاسفانه کاربران ایرانی رو به رسمیت نمیشناسه و احتمالا بسته شدن کیف پولتون همیشه هست!
🚩 پیشنهاد میکنم حتما قسمت اول فصل سوم سریال Black Mirror رو ببینید. روزگاری شبیه همین روزهایی که میبینیم همه دارن تپ میکنن رو به نمایش گذاشته.
#نشرحداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_عاشقی
چه زیـــــبــا 👇
دستی به سر و رویش میکشد
ریشهایش را مرتب میکند
عطر می زند
خود را برای دیداری آماده میکند
میخواهد #نماز بخواند!
#امام_خمینی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #سوم
پدر سلما با شانه ای افتاده برگشت...
و من آنها را تنها گذاشتم.
حالم گرفته بود. نمی دانم چرا؟!
اما مطمئنم بخاطر رفتن صالح نبود. حسی به او نداشتم که از دوری اش بی تاب باشم
اما همیشه نسبت به #مدافعین_حرم حس نگرانی و بی تابی داشتم. حتی برادر یکی از دوستانم که رفت تا روزی که دوباره بازگشت ختم صلوات گرفته بودم.
تسبیح سفید و ساده ای که به دیوار اتاقم آویزان بود برداشتم.
سال گذشته توی مزار شهدا همسر یکی از شهدای مدافع حرم آن را به من هدیه داده بود.
تسبیح را بوسیدم و شروع کردم.
"خدایا تا وقتی که برادر سلما برگرده هر روز 100 تا صلوات می فرستم نذر حضرت زینب. ان شاء الله صالح هم سالم برگرده. بخاطر سلما... "
ما همسایه ی دیوار به دیوار بودیم و تازه یکسال است که به این محله آمده ایم. اوایل خیلی برایم تحمل محیط جدید سخت بود.
از تمام دوستانم و بسیج محله مان دور شده بودم و آشنایی با بسیج اینجا نداشتم.
پدر هم بخاطر اینکه ناراحت نباشم ماشینش را در اختیارم می گذاشت که به پایگاه بسیج محله ی قبلی بروم و با دوستانم دیداری تازه کنم.
یادم می آید آن روز هم با عجله از منزل بیرون رفتم و یکراست به سمت ماشین پدر دویدم.
هنوز درب خودرو را باز نکرده بودم که صالح با لحنی طلبکارانه و البته مودبانه گفت:
ــ ببخشید خواهرم اشتباهی نشده؟!
برگشتم و سرتاپایش را از نظر گذراندم. دستی به ریشش کشید و یقه اش را صاف کرد. سرش پایین بود و کمی هم اخم داشت.
چادرم را جلو کشیدم و مثل خودش طلبکارانه گفتم:
ــ مثلا چه اشتباهی؟
اشاره ای به ماشین پدر کرد و گفت:
ــ می خواید سوار ماشین من بشید؟
خیلی به غرورم برخورد....
"مگه احمقم؟ یعنی ماشین بابامو نمی شناسم؟"
بدون حرفی دکمه ی قفل را فشردم و پیروزمندانه درون خودرو جای گرفتم.
متعجب به من نگاه کرد...
و موبایلش زنگ خورد. آن روزها سلما را نمی شناختم. انگار سلما بود که با او تماس گرفته بود و گفته بود کار واجبی برایش پیش آمده و ماشین صالح را برده.
بعدا که ماشین صالح رادیدم به او حق دادم اشتباه کند.
ماشین او و پدر مثل سیبی بود که از وسط دو نیم شده بود.
حتی نوشته ی یا حسین پشت شیشه ی عقب ماشین یک جور بود. تا مدتها ماشین خودش را عمدا پشت ماشین پدر پارک می کرد که من دلیل آن اشتباه را بفهمم
و خوب می فهمیدم اما دلم هنوز هم از اشتباهش رنجور بود.
یادم می آید وقتی تماس سلما تمام شد خم شد و به شیشه زد. شیشه را پایین زدم و بدون اینکه به او نگاه کنم با اخم به جلو خیره شدم.
شرمنده بود و نمی دانست چه بگوید؟
ــ مَـ ... من... ببخشید... شرمنده تون شدم... اشتباهی رخ داده... حلال کنید خواهرم...
با حرص سوئیچ را چرخاندم و دنده را تنظیم کردم و گفتم:
ــ بهتره قبل از تهمت زدن از اتهام مطمئن بشید...
و ماشین را از جا کندم.
لبخند تلخی زدم و تسبیح را آویزان کردم.
ادامه دارد...
🥀 شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #چهارم
هفته ی اول سلما را تنها نگذاشتم.
چند ماهی بود که پرونده بسیجم را به محله ی جدید انتقال داده بودم و فعالیتم را اینجا ادامه می دادم.
دوستان جدید و خوبی پیدا کرده بودم اما سلما چیز دیگری بود.
مسئول بسیج بانوان بود و خیلی وقتها باهم می رفتیم و فعالیتها را سروسامان می دادیم.
آن هفته سلما دل و دماغ کاری را نداشت فقط پای تلفن می نشست و منتظر تماس کوتاهی از صالح بود.
خیلی وقت ها پای درد دلش می نشستم و آرام و پنهانی با دلتنگی هایش اشک می ریختم.
خیلی وقت ها توی اتاق صالح می نشستیم. البته به اصرار سلما.
معذب بودم اما نمی توانستم در برابر اصرار و دلتنگی سلما مقاومت کنم. یک هفته بود صالح تماس نگرفته بود و سلما نگران و مضطرب بود. توی اتاق صالح گریه می کرد و آرام و قرار نداشت.
اتاقش رنگ و بوی هنر می داد پر بود از عکس های هنری و ظرف های سفالی. یک گوشه هم چفیه ای را قاب کرده بود که با خط خوش روی آن نوشته شده بود
" ضامنم زینب است و نمی شوم مأیوس....
بی قرارم از این همه شمارش معکوس "
دلم لرزید.
نمی دانم چرا؟
سلما هم بی وقفه گریه می کرد و چفیه را از دیوار جدا کرد و صورتش را میان آن پوشاند و زجه می زد.
ــ یا حضرت زینب خودت ضامنش باش. صالح رو به خودت سپردم. تو رو به سر بریده ی برادرت امام حسین. تو رو به حق برادرت حضرت ابالفضل برادرمو از خطر حفظ کن...
هر چه آرامش می کردم بی فایده بود فقط با او هق می زدم.
صدای گریه ی من هم بلند شده بود. با شنیدن زنگ تلفن هر دو خفه شدیم.
سلما افتان و خیزان به سمت گوشی تلفن توی اتاق صالح رفت و آن را بلند کرد.
همین که طنین صدای صالح توی گوش سلما پیچید "یاحضرت زینب" بلندی گفت و قربان صدقه صالح رفت.
لبخند میهمان اشک روی گونه ام شد.از ته دلم خوشحال بودم
و چفیه را از سلما گرفتم و دوباره آنرا وصل کردم.
ادامه دارد...
🥀 شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa