🍃آمده دو نور
🍃 آمده دو جان
🍃دلبر ارباب
🍃 یوسف سلطان
🍃هم ولادت گل پیغمبر است
🍃هم ولادت علیّ اصغر است
#میلاد_امام_جواد(ع)✨🌺
#میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)🎉
#مبارکباد✨🌺
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
"خدا"تنها اسمے است کہ
🌙هر کجا صدایش زدم
✨گفت:جانم!
🌙هیچوقت هیچکسو
✨جز خدا صدا نکنید
🌙امیدوارم محتاج هیچکس
✨جز خدا نباشید
#شبتونمملوازعطرخدا
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
هدایت شده از 🍁لطفِ خدا🍁
روز از نو
روزی از نو
با توکل به اسم اعظمت
#بسماللهالرحمنالرحیم
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
هدایت شده از 🍁لطفِ خدا🍁
•﷽•
°|چشمدلمبهسمتحرمبازمیشود
بایڪسلامصبحمنآغازمیشود|°
#السلام_علی_الحسین
#وعلی_علی_بن_الحسین
#وعلی_اولاد_الحسین
#وعلی_اصحاب_الحسین
اللهـُـمَعجݪالولیــڪاݪفرج🌱
#صبحتون_حسینی
بهکانال🍁لطفِخدا🍁بپیوندید
@lotfe_khodaa
❣ #سلام_امام_زمانم❣
شب رفت ورفت برتن عالم لباس #صبح
روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح
خیل ملک به حالت تعظیم دور اوست
اما به سوی #شماست تمام حواس صبح
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#عیدتمبارکصاحبزمانم😊
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
﷽
ٺو اگہ موقعـ گـناه ڪردنـ... یاد همیــن یه جملہ بیوفتے
مطمئــن باش اون گنـاه ڪوفتٺــ میشــہ...
••[هر گناه= یـہ سیلے به صورٺ امامـ زمان(عج)]••💔😔
💠و حاجـ حسیــــن یڪتا همـ میگہ:
به خــدا از شهداهمـ جلو میزنیــد اگہ لذّت گناه گردنـ ڪوفتتونــ بشـہ):
#بهخودمونبیایم
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
خدايا تڪيہ بر لطف تو دارم
ڪہ جز لطفت ندارم تڪيہ گاهى
دل سرگشتہ ام را رهنما باش
ڪہ دل بےرهنما افتد بہ چاهى...
🍃🌸🍃
#به_وقت_عاشقی
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
بنویسید رضا هم، علیاکبر دارد...
#میلاد_امام_جواد(ع)✨🌺
#مبارکباد✨🌺
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
🍃💐در روز ولادت جگر گوشه امام رضا(ع)،
حضرت جواد علیه السلام مبارک باد.
❤️ 10 صلوات هدیه بفرستید محضر امام جواد علیه السلام و باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام
♦️با پخش این پست در ثواب سیل صلوات شریک شوید...
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
سرِ ما و قدوم یار نُهُم
دل ما و تب نگار نهم
بارالها سری به سجده ی شکر
میگذارم برای بار نهم
#میلاد_امام_جواد(ع)✨🌺
#مبارکباد✨🌺
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
🔵رﻭﺯﯼ ﻋﻤﺮبه حضرت على(علیه السلام)گفت:
✨ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﮔﺮ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ بگو من امروز ﻧﻬﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ؟
🌷ﺍﻣﺎﻡ فرمودند:
ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ
🔹ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ.سپس ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ. ﺩﯾﺪ ﻧﻬﺎﺭ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ!
🔹ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺪ ﻧﻬﺎﺭ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ.
⚡️ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻧﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻣﻄﺒﺦ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ،
♨️ﻋﻤﺮ ﻭﻗﺖ ﻧﻬﺎﺭ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﺬﺍ ﺷﯿﺮﺑﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ،ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﺩ،ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﮏ ﺑﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﻢ ﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ!
⭕️ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺘﮏ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﻮﺭﺩ،ﻭ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ....
🍁ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ...
🌹ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﯼ ﮔﻔﺖ: بلاخره برای ناهارﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩی؟
♨️ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ....
🌹ﺍﻣﺎﻡ فرمود:ﭼﺮﺍ هم ﻧﻬﺎﺭ را ﺷﯿﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﻫﻢ ﮐﺘﮏ.
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ. ﮐﺘﮏ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻧﻬﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩی!
📚مستدرک الوسائل ج1ص159وص162،کنزالفوا
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
❣پدر ومادرتان را چشم انتظار
نگذارید
قبل ازآنکه باجای خالیشان
روبرو شوید
هیچ چیز باارزشتراز
داشتن پدرومادر نیست
🤛دستان پدر و مادرتان را ببوسید
قبل ازآنکه مجبور باشید
سنگ سردی را ببوسید
#بالوالدین_احسانا
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
باب الحوائج آمده حاجت بگیرید
عیدانه از دست ولی نعمت بگیرید
شش گوشه می خواهید بسم الله امروز
از کودک اربابتان رخصت بگیرید
#میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)🎊
#مبارکباد✨🌺
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
احترام به خود با چندتا قانون ساده🌺🌸
قانون اول: اگر فکر میکنی کاری اشتباهه، انجامش نده!👏
قانون دوم: در صحبتها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته👏
قانون سوم: هیچوقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه داری👏
قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.👏
قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچوقت راجع به خودت بد حرف نزن.👏
قانون ششم: هیچوقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.👏
قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.👏
قانون هشتم: از بله گفتن هم نترس.👏
قانون نهم: با خودت مهربون باش.👏
قانون دهم: اگه نمیتونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش.👏
قانون یازدهم: سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی.👏
قانون دوازدهم: برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری.👏
قانون سیزدهم: سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن.👏
قانون چهاردهم: در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.👏
قانون پانزدهم: حرفی رو که نمیپسندی تائید نکن.👏
قانون شانزدهم: به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاسگذار باشن.👏
قانوون هفدهم: با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.👏
قانون هجدهم: در یاد دادن، بخشنده باش.👏
قانون نوزدهم: اگه از کسی ناراحت هستی، بهش ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش.👏
قانون بیستم: عاشقی کن.👏
#زندگی_جریان_دارد
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
💥راه کارهایی ساده ولی مهم برای داشتن #رژیم_غذایی سالم و تغذیه اصولی
🔸آهسته غذا خوردن
🔹انتخاب نان سبوس دار به جای تصفیه شده
🔸آشامیدن آب کافی برای داشتن رژیم سالم
🔹افزایش مصرف پروتئین برای داشتن رژیم غذایی سالم
🔸کباب یا آب پز کردن به جای سرخ کردن
🔸میوه را به جای نوشیدنی ها بخورید
🔹خواب خوبی داشته باشید
🔸در رژیم غذایی روغن سالم انتخاب کنید
🔹از بشقاب های کوچک تر استفاده کنید.
#سلامت_باشیم
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
#سخنان_ناب
|عَسَیأنتَكرَهُشَيئًاوَهُوَخَیرٌلَكُم...|
گاهی دعاهایمان و اصرار بر آن ،
خود گرهای بر زندگیمان میشود!
پس؛
دعا کن و "خیر" بخواه،
اما نھ آن خیری که تو فکر میکنی...! :)
#آیتاللهحقشناس
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
#پـروڢایݪڇـادرانـہ ♥️
یه مثلی هست که میگه :
"سرم بره،قولم نمیره"
قول منِ بانو
به شهدا
چادرمه!
♡"سرم بره،چادرم نمیره.."♡
#پویش_حجاب_فاطمے
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #سی_و_ششم
#هوالعشق
سمیه از در وارد شد و لبخند زد، گفت:
_به به مامان خانوم مارو، ببین چقدر ذوق کردی که غش کردی خخ.😉😄 لبخندی زدو گفتم:
_اره غش کردم از نبود پدرش الان.
سمیه با تعجب و نگرانی گفت: 😨
_ی.. یعنی.. یعنی چی فاطمه؟ علی اقا؟؟ - نترس ، رفته..رفته سوریه.😔
سمیه انگار که بمب زدی از جا پرید و جیغ و داد راه انداخت و گفت
-آخه الان وقت رفتنه؟ یعنی چی؟ اونا به ما چه؟ اهههه فاطمه این دیگه چی
بود؟😕😑
ناراحت نگاهش کردم که گفت:
-تروخدا منو ببخش میدونی که منظوری ندارم فقط.. فقط نگرانتم عزیز دلم همین. سرم را پایین انداختم و گفتم:
-میدونم بابا ...
ورقه 📃ازمایش را گرفتم و درکیفم گذاشتم ،
باید برمیگشتم، نمیدانم چرا حس خوبی نداشتم، انگار اتفاقی افتاده، به دنبال گوشی گشتم دیدم نیست، بدتر دلهره گرفتم، جا گذاشته بودم،
سریع از سمیه خداحافظی کردم و بیرون زدم، لرز بدی به اندامم افتاده بود،
خیلی سرد بود خیلی......❄️🌨
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
@nahalnevesht
#به_وقت_رمان
#کپی_بدون_ذکرنام_نویسنده_و_منبع_حق_الناسه
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #سی_هفتم
#هوالعشق
البوم خاطرات📗 را میبندم،
دوباره همان سردرد های همیشگی 😣به سراغم می آیند،
فردا🇮🇷 پیکر علی👣🇮🇷 من را می آورند، پیکر.. فکر کنم یا غرق خون است یا گلوله به قلبش خورده یا اینکه ترکشی بی رحم نفسش را گرفته... نمیدانم..
الان فقط نبودش را احساس میکنم، سمیه چندین بار تماس گرفته بود، هه فکرش را هم نمیکردم بعد از ازمایش بفهمم فرزندم پدر ندارد.... بغض به گلویم چنگ میزند، 😖😢پدر.. علی کجایی ببینی پدر شدی؟؟ کجایی ببینی فاطمه ات مادر شده؟؟
یادت است میگفتی اگر فرزندمان دختر باشد اسمش را نرگس میگذاری و اگر پسر بود مهدیار میگذاریم! علی؟ من تنها چه کنم با این بچه؟ کجایی مانند همه پدرها برای فرزندت ذوق کنی و جشن بگیری؟ کجایی که مواظبم باشی وسایل سنگین برندارم و نازم را بکشی؟؟ کجایی؟؟ آرزو داشتم باهم به خرید وسایل فرزندمان برویم اما حالا.. علی اصلا من این بچه را بدون تو نمیخواهمممم.
اه لعنت به من... لعنت به دیوانگیم... نفسی عمیق میکشم و اشک از چشمانم جاری میشود،😭 روی زمین به سجده میروم و به غلط کردن میفتم، همیشه میگفتی شاکر باش فاطمه، خدا انسان های شاکرش را ارج میدهد.
خدا غلط کردم، 😭✋خدایا ارامم کن، خدایا مواظب این مادر دیوانه باش، خدایا یعنی لایقش هستم؟؟ نمیفهمم خدایا چرا الان؟چرا من؟چرا؟؟
صدای باز شدن در می آید، زینب را میبینم که با چشم هایی گود افتاده نگاهم میکند، کنارم روی زمین مینشیند و میگوید:
_ فاطمه جان، تروخدا اینطور نکن با خودت، علیم راضی نیست بخدا فاطمه... سرم را پایین می اندازم، دست های زینب دور شانه ام حلقه میشود، سرم را روی شانه اش میگذارم، یاد شانه های برادرش میفتم...
بغضم دوباره 😭و دوباره 😭و دوباره😭 سر باز میکند.. دوباره میشکنم، در آغوش زینب گریه میکنم، زینب اما اینبار گریه نمیکند، مرا آرام میکند،
یک آن حالت تعوع 😥میگیرم، بین بغض و گریه به طرف سرویس بهداشتی🚽 که در اتاق بود میروم ، هنوز نمیدانند من باردارم! زینب کمرم را مالش میدهد ، فکر میکند مسموم شده ام،اب به صورتم میزنم وبه دیوار تکیه میدهم، زینب میگوید:
_چیشد فاطمه خوبی؟؟ چیزی خوردی؟ همانطور نگاهش میکنم، لبخند پر درد ی میزنم و میگویم:
- عمه شدی زینب خانوم، عمه بچه برادرت...
زینب همانطور نگاهم میکند، ناباورانه با درد..😟😣 اما به روی خودش نمی آورد، لبخندی از اجبار برای آرام کردنم میزند ولی دیگر طاق نمیاورد، روی زمین زانو میزند و بغضش میشکند،😭
بیچاره بچه من، که با اعلام وجودش همه زیر گریه میزنند.... لحظه ای دلم برای فرزندم سوخت، ناخودآگاه دستم را روی شکمم گذاشتم و گفتم:
_اشکال نداره ، من هستم باهات، قول میدم تنهات نزارم، من مثل بابات بدقول نیستم...
هنوز نمیتوانستم بگویم مامان جان، هنوز خودم را در غالب مادری احساس نمیکردم، روی زمین نشستم و زینب را در آغوش گرفتم ، سرش را که بلند کرد، دستانش را دوطرف سرم گذاشت و گفت:
_فاطمه جان! مامان شدی! خداروشکر، ببخش دلتنگیای منو، باور کن خیلی خوشحالم، خیلی، فقط نبود داداشه که.. حرفش را قطع میکنم و میگویم:
_زینب! من دیگه از هر ادمی نبود رو بهتر درک میکنم، نگران نباش! فقط، فقط اگر من نبودم مواظب...
نگذاشت حرفم را کامل کنم، انگشتانش را جلوی دهانم گرفت و گفت:
_فاااطمه! تو انقدر ناشکر و ضعیف نبودی! چرا اینطور میکنی؟ خدا هست، ماهستیم پیشت، داداشم هست.. مطمینم، همینجا...😊
لحظه ای وجودم ارام 😌💖گرفت، احساس کردم علی نگاهم میکند، احساس کردم کنار خدا ایستاده و مرا مینگرد!
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
@nahalnevesht
#به_وقت_رمان
#کپی_بدون_ذکرنام_نویسنده_و_منبع_حق_الناسه
به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید
@lotfe_khodaa