❤️
مثل موجی که به روی آب بازی می کند
نام نیکت در دل من سرفَرازی می کند
ذکر اسمت می شود مشکل گشای دردها
گفتن یک یا حسن هم چاره سازی می کند…
#امام_حسنی_ام
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴🔵 بگوئید ظهـور نزدیک است، تا فرج نزدیک شود...
🌕 آقا امام کاظم علیهالسلام فرمودند:
«فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلاَثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ اَلْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ اَلنَّاسِ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ اَلنَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ
🔹اگر به ما بگویند این امر #ظهور تحقق نمیپذیرد، مگر بعد از دویست یا سیصد سال و آن را دیر ببینیم دلـــــــــــها دچار سختی و قساوت گردد. بگوئید چه زود است چه نزديک است و بدينگونه دلهای مردم اُنس ميگيرد و آرامش میيابد و فرج نزديک میشود.
📚 بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۰۲
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌹 صدقه اول ماه فراموش نشود
🔹 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام عصر در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است :
🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام
🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
❤️ مثل موجی که به روی آب بازی می کند نام نیکت در دل من سرفَرازی می کند ذکر اسمت می شود مشکل گشای د
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
روضهخوانی میکنم هر روز و شب در خلوتم
روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بررخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربه ای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آن روز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود
#حسن_جـان💔
آقا ميان كوچه چه ديدى كه بعد از آن
وقت عبـور، هر قدمت فـرق مى كـند؟
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
به یاد شهید مدافع حرم امیر لطفی
#دوشنبتون_امام_حسنی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
DaryayeAramesh.mp3
4.25M
🎼 مداحی بسیار زیبا❤️
شروع عاشقی مون از همین جا بود
قدیم ندیما زیر این پرچم
با مادرم راهی شدم روضه
زلفم گره خورد به همین پرچم
عاشق شدن تو بچگی لطفش همینه
عاشق میشی دل میدی تو اوج صداقت
اصلا محاله که جدا شی از رفیقت
از کودکی وقتی شروع میشه رفاقت
من واست سر میدم
جونمو آخر میدم
بابی انت و امی
پدر و مادر میدم
امیری حسین و نعم الامیر
جان مادرت دستمو بگیر
جان مادرت دستمو بگیر
🎤 هلالی
#صلیاللهعليڪیااباعبدالله
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌷نصیحت شهدا
یکی از مهمترین مواردی که در نصیحت شهدا به چشم می خورد، سکوت است.
اینکه سعی کنیم، گزیده و دقیق حرف بزنیم، فکر کنیم تا گرفتار گناهان زبان نشویم.
تاجایۍ که امکاندارد کمتر حرفبزنید، آنگاه پس ازاین سکوت حرفهاۍحکیمانه و خوبے برزبان جارےخواهید کرد.
(استاد پناهیان)
#شهیدانه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
🌹 صدقه اول ماه فراموش نشود 🔹 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام عصر در وظیفه شماره ۲۳ و
📝برای افزایش رزق و برآوردهشدن حاجات مهم
📌 شروع از دوشنبهای که اول ماه قمری باشد:
⚜ روز دوشنبه اول ماه جمادی الاول
۱۵ آذر ۱۴۰۰
آیتالله بهجت رحمهالله برای افزایش روزی و برآورده شدن حاجات مهم، «ختم سورۀ واقعه» را به اطرافیان خود توصیه میکردند.
🔻 دستور این ختم به این شرح است:
هروقت اول ماه قمری روز دوشنبه باشد، شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه، با طهارت و رو به قبله. روز اول یک مرتبه، روز دوم دو مرتبه و روز سوم سه مرتبه و همچنین تا روز چهاردهم، چهارده مرتبه بخواند.
🔻 هر روز بعد از تلاوت سورۀ مبارکه، این دعا را بخوانید:
يا مُسَبِّبَ الاَسْبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبْوابِ اِفْتَحْ لَنا الْاَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَه رِزْقِي و رِزْقُ عِیالي فِی السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيداً فَقَرِّبْهُ وَ إِنْ كَانَ قَرِيباً فَيَسِّرْهُ وَ اِنْ كانَ يَسِيراً فَكَثِّرْهُ وَ اِنْ كانَ كَثِيراً فَخَلِّدْهُ وَ اِنْ كانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبْهُ وَ اِنْ كانَ طَيِّباً فَبارِكْ لي فيهِ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ يا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ وَ وَحْدانِيَّتِكَ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِنْ كانَ عَلي اَيْدِي شِرارِ خَلْقِکَ فَانْزِعْهُ وَانْقُلْهُ اِلَيَّ حَيْثُ اَكونُ وَ لا تَنْقُلْنِي اِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ.
🔻 در پنجشنبههای میان این چهارده روز، این دعا خوانده میشود:
يا ماجِدُ يا واحِدُ، يا جَوادُ يا حَليمُ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا كَريمُ، اَسْئَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثى، وَ تَقْضى بِها دَيْنى، وَ تُصْلِحُ بِها شَأْنى بِرَحْمَتِكَ يا سَيِّدى. اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ رِزْقى فِى السَّماءِ فَاَنْزِلْهُ، وَ اِنْ كانَ فِى الاَرْضِ فَاَخْرِجْهُ، وَ اِنْ كانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ، وَ اِنْ كانَ قَريباً فَيَسِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ قَليلاً فَكَثِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ كَثيراً فَبارِكْ لى فيهِ، وَ اَرْسِلْهُ عَلى اَيْدى خِيارِ خَلْقِكَ، وَ لا تُحْوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ (بِكَيْنُونَتِكَ) وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللًّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَىَّ حَيْثُ اَكُونُ، وَ لا تَنْقُلْنى اِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا واحِدُ يا مَجيدُ يا بَرُّ يا كَريمُ يا رَحيمُ يا غَنِىُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَیِّنَا [هَنِّئْنا-هَيِّئْنا] كَرامَتَكَ وَ اَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.
📚 بهجت الدعا، ص٣۶٢ـ٣۶۴
🌹برای ظهور #امام_زمان صلوات یادتون نره🌹
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍دوستش دارم…
بزرگیش را سکوتش را
عظمتش را ابهتش را تنهاییش را
حکمتش را صبرش را
بودنش عادتیست، مثل نفس کشیدن! خدارامیگویم
خداهست،آرام باش...
#به_وقت_عاشقی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa