eitaa logo
❣️🌧بـــاران عــᰔᩚــشــق💧
146 دنبال‌کننده
298 عکس
188 ویدیو
1 فایل
#مہین‌اسدے‌آسترکے شاعر.درمانگربیماران‌استثنایی_حقوقدان.روانشناس 👇 #تولیدمحتوا ✅ #متن_عکس_کلیپ ✅ #ادبی_انگیزشی_اخلاقی_طنز ✅ #پزشکی_درمانی ✅ #حقوقی‌قانونی ✅ #روانشناسی ✅ #تربیت_فرزند ✅ #خانوادگی ✅ #سوادرسانه ✅ #هوش_مصنوعی ✅ #عقیدتی_سیاسی ✅ شعر @nardohdar1
مشاهده در ایتا
دانلود
962.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱•• ᯽ 🔺 ••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱•• ••❥ غنیمت جنگی رو که یک تنه توش پیروز شدی ؛ با اونایی که کمکت نجنگیدند و پشتت رو خالی کردند ؛ تقسیم نکن . 🖍 ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫@love_rain1 ❦❥ᰔᩚ ➜ @love_rain1 ❦❥ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ᰔᩚدم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ••••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱••••
•⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱• ᯽ ❤️ •⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱• ❤️ وقتی در بازی بچگی با سوداستفاده‌گری از صبر مادر سرسام‌آورانه بازیگوشی می‌کردیم از پینه‌ی دستان کارگرش پنبه‌ی نوازش سهم‌مان می‌شد هدهد شیرینِ زبانش فریاد نمی‌زد امّا رستم شاهنامه‌ی چشمان سبزش به ما می‌فهماند بچّه‌ها بس کنید دیگر موسیقی زیبای خروپف‌هایش که نواخته می‌شد ما هم می‌رفتیم خیابان ساعت‌ها با همبازی‌های‌مان بازی می‌کردیم خستگی‌اش که در می‌رفت برای ما و هم‌بازی‌های‌مان در حیاط یا بام زیرانداز و بالشت پهن می‌کرد به صرف بستنی و خوراکی مهمان‌مان می‌کرد و پژواک مَتـَل‌های شاهنامه‌ای‌اش با شُرشر خنک پندهای اخلاقی‌اش می‌شد پیچک‌سبز گوش دل‌مان می‌گفت در بازی فحش ندهید دل نشکنید مهین تو رهبر بازی‌هایی مهربانی‌هایت را زیاد دیدیم ولی وقت دعوا بدجور کتک‌کاری میکنی با سنگ سر می‌شکنی همین‌که دیه نیفتادیم نمازشکر دارد بعد چندآیه قرآن یادمان می‌داد در بهار نرم ایران امن آغوشش خواب‌مان می‌برد پدرم معدن و سرچشمه‌ی حرّیت و غیرت و عشق با سخت‌ترین شغل دنیا ولی مالک شغلش بود وقتش را جوری تنظیم می‌کرد که به تربیت و خوش‌گذرانی ما هم برسد نگذارد ذره‌ای عقده‌محبت در دل‌مان بماند حتی با همان گاهی وسع کمش هرجمعه ما را به بازار و شهربازی می‌برد و ثروت‌سلیمانی‌اش را حاتم‌وار خرج ما می‌کرد ❤️ پدرم ثابت کرد ✿ بهشتی‌ترین پدرها کارگرها هستند 🖍 ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫@love_rain1 ❦❥ᰔᩚ ➜ @love_rain1 ❦❥ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ᰔᩚدم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ••••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱••••
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊱┈━━━❀━━━┈⊰ ᰔᩚ 🌹✍ ⊱┈━━━❀━━━┈⊰ روزی ابلیس با فرزندانش از مسیری میگذشت به طایفه‌ای رسیدند که در کنار راه چادر زده بودند زنی مشغول دوشیدن گاو بود ابلیس گفت: تماشا کنید که من چطور سر این طایفه بلا می‌آورم بعد به‌سوی آن زن رفت و طنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن را به شدت کتک زد و او را طلاق داد فامیلِ زن آمدند و آن مرد را به باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟ ابلیس گفت: من که کاری نکردم فقط طناب را تکان دادم! ••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱•• خلاصه اینکه بی‌وجدان توجیه‌گرِ گناهان‌شان؛ همینطور فکر می‌کنند طلبکارانه و تکذیب‌گرانه می‌گویند : ما که کاری نکرده‌ایم خلاصه اینکه مواظب باشیم حرفی که میزنیم چیزی که می‌نویسیم نگاهی که میکنیم ممکن است حقّی را ضایع کند حالی را دگرگون کند دلی را بشکند مشکلی ایجاد کند آتش اختلافی را برافروزد بعد از این وقایع فکر میکنیم که کاری نکرده ایم که فقط طناب را تکان داده‌ایم! مواظب باشیم طنابی را تکان ندهیم! ✍🌹✍ ᯽دم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ➜ @LOVE_RAIN1 ❦❥ᰔᩚ ➜ @LOVE_RAIN1 ❦❥ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ❣𝐉𝐎𝐈𝐍☝️❣𝐉𝐎𝐈𝐍☝️
•••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱••• ᰔᩚ 💚 •••⊰᯽⊱┈━━━❀━━━┈⊰᯽⊱••• گفتگوی مهدوی‌مهمِّ گرانقدر آقـای با 🔻پیرامون موضوع ✅ مـعـلّـمـان‌مـهـدی‌یـاور ✅ پـرورش‌نـسـل‌مـنـتـظـر 🝮︎︎︎︎︎︎︎ mehrnews.com/x37RYw 🝮︎︎︎︎︎︎︎ ᰔᩚ مطالعه‌ی گفتگو در لینک بالا 🔺✍ •••━━━ᡥᰔᩚ━━━ᰔᩚ━━━━━━‌••• ✜ ایشان معلمی با سابقه درخشان ؛ دبیر زبان انگلیسی ؛ دبیر زبان فارسی ، مدیر مدرسه ؛ معاون و رابط دبیر خانه کشوری آموزش‌وپرورش ؛ می‌باشند. 💐 @SHERKADEH شــعــرکــده ✍ ꧁کانال‌اشعاراسماعیل‌علیخانی ꧂ •••━━━ᡥᰔᩚ━━━ᰔᩚ━━━━━━‌•••
❤️ خواهر۲شهید مدرسه شهیدان‌صف‌آرا بود 😁برعکس والدینم که لهجه‌اصفهانی سلیس حرف میزدن ☺️من توی مدرسه عمدا بختیاری غلیظ حرف میزدم و لرها رو هم مجبورمیکردم😁 😇 توی جشن کلاس اولی‌ها؛ درنگاه اول خیلی به دل خانم‌احمدی مدیرمدرسه نشستم 😎 منو برد و کلی ابراز محبت و شیرینی و میوه نثارم کرد 😋 علی‌رغم شکمو بودنم؛ در برابر خر شدن مقاومت کردم؛ بوسیدمش و لری جواب دادم🤪 😵‍💫 بنده خدا وا رفت مادرمو اورد و گفت: 😳سنجش آموزش‌پرورش گفت دخترتون خیلی باهوشه فقط چرا فارسی جواب نمیده؟ مادرم با لبخند و نشگون ریزی روی بازوم گفت: 🙄 بلده. لج میکنه خانم احمدی گفت: 😱یامُمَدحسن(امامزاده‌لرها) با یه خشگل باهوش مدرسه‌گریز طرفیم خانم صالحی(ناظم‌) که ما رو به هزاران روش سامورایی سیر میزد گفت: 😏خودم آدمش میکنم به لری گفتم: 😜تو یکیو میخوای خودتو آدم کنه 😂که با هل محکمش پخشِ گوشه‌ی رینگ شدم و حساب کار دستم اومد که لری بلده🤯 آموزش و پرورش هم از قبل به مدیریت گفتن بچه باهوشیه نباید اخراج بشه ⚔ 👓 👩‍🦽👩‍🦯 🥳 کارساز نبود 😇 که بَهْلِع در اوج پیروزی زندگیمو خوردم 🥰 بالاخره 😍 و 🤩 👑 خانم صف‌آرا که به اختیارخودش عهده‌دارم شد؛ رامم کرد و کمتر از یک هفته هدهدک زبانمو به فارسی وا کرد و معدلم۲۰شد😍 ❤️عشق من 💓سفیدروی تپل با چهره‌شرقی زیبا که لهجه‌لری رو خیلی نمیدونست 🖍 ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫@LOVE_RAIN1 ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ دم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ••⊰᯽⊱┈──╌❀╌──┈⊰᯽⊱••
😁 🌹💚🌹 ۴طبقه‌ کلی کلاس نسبتا بزرگ ۳۵تا۴۵ نفر با ۲تا۳ پنجره بلندپهن هرپنجره۳شیشه شیشه وسطی درب بازشو ☺️مادرم وارد حیاط شد 😱 دختری رو از پشت سر دید که از پنجره و دیوار کلاسی ازطبقه سوم آویزون به پایین میاد 🤯با ترس و سرعت به دفتر (ورودی_سالن) رفت و گفت: 😡 پرونده دخترمو بدید اینجا برای دخترم بدآموزی داره یه دختر داره از پنجره‌ها آویزون میاد پایین😬 🤯 مدیر؛معاونین و معلم‌ها با مادرم سرآسیمه اومدند دختر؛طبقه دوم بود مدیر گفت: 🤯 اینکه دختر خودته 🥺 کفش و یه سنگ ریز نثارم شد 🤔تا من رو بترسونن که لج نکنم و برم داخل کلاس 😵‍💫 به قصدقتل شباهت داشت 😱 شیشه بغلم شکست 🤲 ترسیدند و چیزی پرتاب نکردن ☠تازه حس ترس مرگ و جیغش به من۱۴ساله دست داد و فهمیدم اشتباه کردم 😭به جیغ؛گریه؛دعا و امیدبخشی مادرم نگاه کردم نباید بترسم نباید بمیرم درب وسط پنجره رو گرفتم که دیدم 😱 یاحضرت‌عزراییل! دربش از یک ذره به بعد گیر داره بازتر نمیشه من هم توپُر جا نمیشم فرز بودن دیگه جواب نمیداد دخترای کلاس با ترس از داخل نگاه میکردن 🙄 از قسمت شیشه‌شکسته‌ش هم نمیشد داخل رفت 🤒 نقل و نباتِ فحش‌ و نگرانی بود که روی سر منِ دم مرگ می‌بارید💔 🤲 با هرسختی و شهادتینی، خودمو به پنجره کلاس بغلی رسوندم 😂 و از حیاطک پشتی فرارکردم 🥺 ۳روز خونه عمّه پناهنده بودم و مدرسه نرفتم🤠 تا پدرجانم امان‌نامه اُورد که مامانت نمیکـُشِت برگرد😂 😁بازم چون درسام خوب بود اخراجم نکردن 🖍 ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫@LOVE_RAIN1 ᰔᩚ ➜ @LOVE_RAIN1 ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ دم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ••⊰᯽⊱━━━❀━━━⊰᯽⊱••
21.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊱┈━━━━━━❀━━━━━━┈⊰ ᯽ 🦅🦅 ᯽ ⊱┈━━━━━━❀━━━━━━┈⊰ 🦅 دقایقی هم‌پروازی با عقاب💐 🦅 ❣ 😍 لطفا کلیپ رو تا آخر ببینید 👇متنی دارای اطلاعاتِ ✅ تاریخی . روانشناسی . اخلاقی ✅ انگیزشی . ادبی . اسلامی و ... 🖍 روانشناس. حقوقدان. شاعر ᰔᩚباران عشق❣🌧 ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ➜ @LOVE_RAIN1 ❦❥ᰔᩚ ➜ @LOVE_RAIN1 ❦❥ᰔᩚ ┣━━━⟣⟢❀⟣⟢━━━┫ ᰔᩚدم‌نوش‌های‌ادبی‌مهین‌اسدی‌آسترکی ••••⊰᯽⊱┈──╌❀╌──┈⊰᯽⊱••••