رو به روی گنبدت دارم تمنا می کنم
ابر چشمم را به بارانی محیا می کنم
دست خالی آمدم پر گردد از لطف و کرم
میشوم سر تا به چشم و تماشا می کنم
من پی جلب توجه کردن افزون تو
میشوم سیل خروشان یاد زهرا می کنم
من به این عرض توسل محضر والایتان
لحظه های عاشقی خویش زیبا می کنم
ضامن آهو ببین مانند آهو آمدم
سر به زیر افکنده ام بر روی زانو آمدم
🔺محمد حبیب زاده
📸 مصطفی محمدزاده
#سلام_آقا
🍃💟 @loveshohada28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹روایت حاج قاسم از یادداشت #شهید حاج علی محمدی پور :
🌷ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو ،قسم به خدا ؛ اگر شهیدم کنی شفاعتت میکنم
🎥#استوری
🍃💟 @loveshohada28
🌷والدین شهدا، الگوهای برتر تربیت
❣حضرت #امام_خامنه_ای
(مدظله العالی)
🕊 "خانوادهای که سه تا جوانش #شهید میشوند، یک جوانش اول شهید میشود، بعد دوقلوها در یک روز شهید میشوند، در یک روز این دوقلوها دنیا میآیند، در یک روز هم شهید میشوند. این خانواده چه کار میکرد؟ چه جوری اداره میشد؟ پدر و مادر چه کار میکردند که اینجور انگیزه و حرکت و هیجان در این جوانها بهوجود میآید؟"
🗓۱۳۹۹/۱۲/۲۵
🍃💟 @loveshohada28
بگیرم کاش از نام تو تأثیر
پر پرواز باشد اوج تقدیر
همین امروز کاری کن برایم
زمینگیرم زمینگیرم زمینگیر!
#شهید اسماعیل کرمی ❤️
🍃💟 @loveshohada28
الهی به رقیه سلام الله علیها
اللهم عجل لولیک الفرج
#شهید حسین معز غلامی 🌹
شادی روح پاکش #صلوات
🍃💟 @loveshohada28
🍃🔅وصیتنامه #شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی🍃🔅
با عرض سلام به خدمت پدر عزیز و بزرگوارم
۱- اولین وصیتم این است که برادران و دوستان ، رهبر انقلاب و گل سرسبد کشورمان را تنها نگذارید و پشتوانه و حامی ایشان باشید. همچنین پدر عزیزم من را حلال کن که خیلی بی مهابا و بدون دریغ زحمت من را کشیدی. خیلی عزیزی پدر جانم خیلی ...
۲ - برادر و خواهر گرامی ام از شما شرمنده ام بخاطر همه آزار و اذیت ها تقاضای بخشش دارم . امیدوارم حلالم کنید.
۳ - دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم .
۴- دوستان، هم هیاتی ها ، هم شهری ها و تمام مردم دوست و آشنا حلالم کنید و عاجزانه از شما تقاضا دارم که در انجام امور دینی خود به خصوص حضور فعال در مساجد کوشا باشید و خمس و زکات خود را سالیانه حساب کنید تا روزی حلال داشته باشید.
در آخر هم باید اشاره کنم که الان من در شهر حلب سوریه هستم و آماده رزم با گروه های تکفیری میباشم . امیدوارم که در این راه استوار و پر امید و با تکیه بر اهل بیت ( ع) به خصوص عمه جانم زینب (س) وارد صحنه نبرد شوم . خدایا کمکم کن که این بنده حقیر از تمام مادیات دنیا دل بکنم فقط و فقط به خودت فکر کند که سعادت دنیا جز در این نیست .
میروم تا به مادرم برسم با تمام شرمندگی
الحقیر سیدمحمد مصطفوی
🍃💟 @loveshohada28
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید سید مسعود رشیدی🌷
چی شد چی کار کرد که تو عالم خواب بهش گفتن فردا میایی پیش ما
راوی:حاج محمد احمدیان
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
🍃💟 @loveshohada28
از همه زودتر می آمد جلسه. تا بقیه بیایند، دو رکعت #نماز می خواند. یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم «نماز قضا می خوندی؟»
🕋 گفت: «نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسد. همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه. بد هم نشد انگار».
📒 یادگاران، ج 10، کتاب #شهید #مهدی_زین_الدین، ص 85.
🍃💟 @loveshohada28
|•🌸🌿 •|
#تلنگرانهـ ❗️⚠️
شهٰادٺـ♥️⁞
در راهِ آرماڹِالۿے،
مَعشوق مٰاسټ؛
آٻا شنٻدهاٻد•🗣
عاشقے را از مَعشوق جدا کنند
#شهید _بهشتی
🍃💟 @loveshohada28
#خاطرات شهید برونسی
گوشه ای از خاطرات همسر #شهید
⬅️انگشتر طلا
💠تو یکی از عملیاتها انگشترم را نذرکردم با خودم گفتم اگر ان شاءالله به سلامتی برگرده هم این انگشتر را میندازم تو ضریح امام رضا علیه السلام توی همان عملیات مجروح شد.
و زخمی اما زیاد کاری نبود تا بیاید مرخصی اثر همان زخم از بین رفته بود کاملاً صحیح و سال رسید خانه روزی که آمد جریان نظر انگشتر را گفتم .
💠گفتم شما برای همین سالم اومدی خندید گفت وقتی نذر می کنی برای جبهه نذر کن پرسیدم چرا ؟
گفت چون امامهشتم احتیاجی ندارند اما جبهه الان خیلی احتیاج داره حالا هم نمیخواد انگشترت را ببری حرم بندازی
از دستش دلخور شدم ولی چیزی نگفتم حرفش را مثل همیشه گوش کردم
🌹
تو عملیات بعدی بدجور مجروح شد برده بودنش بیمارستان کرج یکی از همانجا زنگ زد مشهد و جریان را به ما گفت خواستم با خودش صحبت کنم گفتند حالشون برای حرف زدن مساعد نیست همان روز برادر خودم و برادر خودش راهی کرج شدند فردای آن روز برادرم از تهران زنگ زد نمیدانم جواب سلامش را دادم یا نه زود پرسیدم چه خبر؟
حالش خوبه؟
خندید گفت خوب تر از اونی که فکرشو بکنی
فکر کردم میخواد دروغ بگه عصبی شدم شوخی نکن راستش را بگو
گفت باور کن راست میگم الان که من از پهلوش اومدم به شما زنگ بزنم قشنگ حرف میزد
باور کردن سخت بود مانده بودم چه بگویم برادرم ادامه داد یک پیغام خیلی مهم برای شما داشت یعنی منو به همین خاطر همین فرستاده تا زنگ بزنم
پرسیدم چه پیغامی؟
اول آنکه سلام رسوند دوم گفت انگشتری را که عملیات قبل نظر کرده بودی همین حالا برو حرم بندازش توی ضریح
گیج شده بودم حساب کار از دستم در رفته بود گفتم اون که می گفت این کارو نکنم
گفت جریانش مفصل انشاالله وقتی اومدیم مشهد برات تعریف می کنم
ادامه دارد...
🍃💟 @loveshohada28