#داستان_انگیزشی
😠 در کوچهای چهار خیاط بودند، که همیشه با هم بحث میکردند.
1️⃣ یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازهاش نصب کرد. روی تابلو نوشته بود: “بهترین خیاط شهر”
2️⃣ دومین خیاط روی تابلوی بالای سر در مغازش نوشت: “بهترین خیاط کشور”
3️⃣ سومین خیاط نوشت: “بهترین خیاط دنیا“
4️⃣ چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت: “بهترین خیاط این کوچه”
✅ قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم در همان دنیایی که هستیم، میشود آدم بزرگى باشیم!
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
«مادر، چایی رو بذار، دارم میآم.!»
سال ۲۰۱۷ گَری اولدمَن، بابت فیلم «سیاهترین ساعت» اُسکار گرفت. رفت بالای سِن جایزهی اسکارش را گرفت و یک نطق جذاب کرد.
ته حرفهاش از مادر ۹۹ سالهاش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت: «مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو میآرم» ... به همین جذابیت!!
او اینگونه ادامه داد:
هیچ جملهای به اندازهی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمیکند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «چایی رو بذار ، دارم میآم» یا من زنگ بزنم و بگویم «کتری رو بذار، دارم میآم».
چکیدهی زندگی برای من همین جمله است، بقیه چیزها همه حاشیهاند!!!
قدیمها محل کارم تا خانهی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود. بعضی غروبها که مثل نمد مالانده میشدم، زنگ میزدم خانهشان، مادرم میگفت «چایی رو میذارم، یه سر بیا» .
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان، پیشنهادِ کرسی گرم را رد میکند؟
هنوز هم مثال دارم :
انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم!!!
کلاً این جملهی «چایی رو بذار اومدم» ، عاشقانهترین جملهای است که تا حالا بشر خلق کرده است. مثل این چاقوهای همه کاره است که به هر کاری میآید، پرتقال پوست میکند، در نوشابه باز میکند، در کنسرو لوبیا باز میکند و...!!!
این جمله همهفنحریف است!
"امید" دارد،
"دوستت دارم" دارد،
"بی خیال غم دنیا" دارد،
"دلم برایت تنگ شده" دارد،
"همه چیز" دارد !
"چایی گذاشتم، همه بیایید".
مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا کاپ جام جهانی، از عملیاتِ حفاریِ گودترین چالهیِ جهان آمده باشد یا بخواهد مزخرفترین پایاننامهی جهان را به سرانجام برساند...
این جمله جادو میکند.
بد جوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته؛ تمام دیدو بازدیدها ، احوالپرسیها ، جوکگفتنها و میهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی ...!
کاش بتونیم بدون اندوه، بدون تعارف، با مهربانی و آرامش به هم دیگه بگیم :چای رو دم کن دارم میآم...!
که واقعا" جادو میکنه....!
واسه هم چایی دم کنیم و بهم بگیم: "کتری رو بزار دارم میام ....!
پيامبر اکرم(ص) میفرمایند:
اَلصَّدَقَةُ بِعَشْرَةٍ وَ الْقَرْضُ بِثَمانِيَةَ عَشْرَ وَ صِلَةُ الاِْخْوانِ بِعِشْرينَ وَصِلَةُ الرَّحِمِ بِاَرْبَعَةٍ وَ عِشْرينَ؛
صدقه دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران [دينى]، بيست حسنه و صله رحم، بيست و چهار حسنه دارد.
[كافى، ج ۴، ص ۱۰، ح ۳]
#حدیث
#انگیزشی
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
طبیعتِ هستی هیچوقت به تو نمیگوید: نه
طبیعت سه پاسخ برایت دارد:
۱- چشم....
۲- کمی صبر کن....
۳- پيشنهاد بهتری برايت دارم....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو....
شاید این درد، دست زندگی است که در آغوشش میفشاردت تا درسی به تو بیاموزد، برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن، صبر اوج احترام به مشیتی است که به صلاح توست...
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزیک و مكانیک داشتيم كه قدش خیلی كوتاه بود،اما خیلی نجيب و مؤدب با حافظه خیلی خوب.
قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاک كن رو
میذاشتيم بالای تابلو كه قدش نرسه
برشون داره، هر دفعه میگفت:آقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز میذارين!
يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو
بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما نخش رو ميكشيديم.
بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست
آخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد.
با وجود اين همه شیطونیای ما،خیلی دوسمون داشت و باهامون كار میکرد كه بتونيم همه مسائل فیزیک مکانیک رو حل كنيم.
چند سال گذشت، انترن بودم
تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد
خیلی دلم براش تنگ شده بود سلام كردم و كلی تحویلش گرفتم كه ما مديون شمائیم و از اين حرفها.
بعدم براش چائی آوردم و نشستيم به مرور خاطرات اون وقتها كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ میبندی پای مگس؟!
خشكم زد
عه مگه شما فهمديد كار من بود؟!
چرا هیچی بهم نگفتيد؟!
باز یه نگاه معلمی و از سر محبت بهم كرد
و با لبخند گفت: حالا اون گچ و تابلو پاک کن كه میگفتم نذاريد اون بالا رو خیلی گوش میدادید؟!
دعواتون میکردم از درس زده میشدید
حيف استعدادتون بود درس نخونيد.
وقتی يه معلم ببينه دانش آموز بازیگوشش دكتر شده جبران همه خستگیها و اذيتهاش ميشه
كاش تنبيه میشدم اما اينطور شرمنده
نمیشدم! اذیتهای ما رو به روی ما نمیآورد نكنه از درس زده شیم اونوقت ما اون قد كوتاه رو میدیدیم اين روح بزرگ رو نه
واقعاً معلمی شغل انبیاست نه برا تعلیم فیزیک و مكانیک،واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو آموزش انبیاء ميشه پيدا كرد.
✍از خاطرات دکتر سید محمد میرهاشمی جراح و متخصص چشم
#داستان
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
#تلنگر
پدری فرزند خود را خواند،دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت
و ناپسند ننوشتی و كثيفش نكردهی؟
پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه میكند و نمره میدهد
پدر گفت:
دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار
چون معلمی هست هر لحظه آن را مینگرد و به تو نمره میدهد.
《ألَم يَعْلَم بِأنَّ اللهَ يَرىٰ》
آيا انسان نمیداند كه خدا او را میبیند؟
نگاهی به دفتر خویش بندازیم
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
🔴قدیمی ها میگفتند:
لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان میدهد.
لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد.
لباس دختر، اخلاق مادر را نشان میدهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان میدهد.
رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که
در تربیت ما نقش داشتەاند
آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند،
اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند.
آنها ادب را نمیخواندند،
اما ادب را به ما یاد دادند.
آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را
مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند.
آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند.
آنها در دین تحصیل نکردند،
اما معنای ایمان را به ما آموختند.
آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند،
اما دور اندیشی را به ما آموختند.
آنها به ما یاد دادند كه به دیگران،
چگونه احترام بگذاریم
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان