eitaa logo
کودکستان امین ولایت
834 دنبال‌کننده
530 عکس
654 ویدیو
40 فایل
مهدوپیش دبستانی امین ولایت اولین مهدتاسیسی حوزه های علمیه کشوراست.افتخار ما خدمت به شماباکادرطلبه جهادی وانقلابی است. ارتباط با مدیر و ثبت نام دوره ها @zaatkhorasani https://eitaa.com/joinchat/560201795C41bc9f3f2e
مشاهده در ایتا
دانلود
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن هفته بسیج مهد و پیش دبستانی امین ولایت قم ۱۴۰۱ @m_aminevelayat_m
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه ای از فعالیتهای پیش دبستانی امین ولایت شعبه۲- طبس۱۴۰۱ @m_aminevelayat_m
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️مناسبت های فرهنگی هفته اول آذر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔹هفته بزرگداشت بسیج🎋 🔸ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @m_aminevelayat_m
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار 💐💐💐💐💐💐 - قم ۱۴۰۱ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @m_aminevelayat_m
سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش ✨✨✨✨✨✨ سلام من به لحظه ­ای که می­رسد عبور او سلام من به بوس ای که می­رسد به دست او ✨✨✨✨✨✨ سلام من به حضرتی که داده مهر و آبرو سلام من به قد او سلام من به قامتش سلام من به دست او به قدرت امامتش 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 @m_aminevelayat_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
44.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏪ انتشار برای اولین بار 🌹 یه سرود فوق العاده زیبا 🎧 سرود | هدیه فاطمی 🎙 گروه سرود فُطرُس قم 💠 کانون فرهنگی تبلیغی مع امام منصور قم #️⃣ #️⃣ @m_aminevelayat_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه فعالیت هفته دوم آذرماه دبستانی مجازی امین ولایت کلاس شهید سلیمانی 🍃🍃🌹🌹🍃🍃
38.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 نظر میکند به وجه الله🌹 همین حالا گوشه ای از مراسم تشییع پیکر مطهر طلبه شهید امنیت حسن مختارزاده با مداحی حاج ابوذر بیوکافی مجتمع یاوران مهدی قم جاتون خالی @m_aminevelayat_m
یه کشف حجاب کننده با امام رضا(ع) 💠خاطره زیبایِ امر به معروف و نهی از منکر توسط یکی از خادمان خانم حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱ ‏سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!! دختر خیلی سرد گفت میدونم گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم! هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!! دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تاشب دوشیفت کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم. ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ‏به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن. دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت. شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم. همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال. من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست. ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... .... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• @m_aminevelayat_m