🌹🌹🌹🍀🌹🌹🌹🍀🌹🌹🌹
*اي بادبان نجات!
رضا گويان به درگاهت آمده ام و تشنه ام، تشنه! مرا جرعه اي از سقّاخانهات بنوشان و در رودخانه اي كه از پشت پنجره فولادِ تو تا آن سوي آسمان جاري است، زلال كن. مرا پَر و بال كبوترانه اي ببخش تا در طواف گنبد طلايي ات هفت بار، به نيّتِ هفت پرنده و هفت آسمان بچرخم و با كبوتران بارگاهت رهاتر از نسيم تا فصلي از آواز نياز و راز سر دهم.
آمدم ای شاه پناهم بده
آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده.
ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده.
لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده.
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده.
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده.
لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده.
از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده.
ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده
#جمله_نمی_دانم
🔹 بسیاری از گرفتاریها از اینجا شروع میشود که در هر مساله ای اظهار نظر میکنیم. در برخی مواقع، حتی کوچکترین اطلاع و تخصصی هم راجع به اون مساله نداریم ولی با اعتماد به نفس بالا در موردش ساعت ها صحبت میکنیم.
🔹در حالی که از همون ابتدا اگر میگفتیم "نمیدونم" ، خیال خودمون و بقیه رو راحت میکردیم و نیازی به بافتن داستان نبود... چند چیز هست که ما در انجام دادنش ناتوانیم؛ یکی قدرت "نه" گفتن و یکی در گفتن "نمیدانم".
🔹که اگر این دو مساله حل بشه، بسیاری از اعصاب خوردی ها و دعواها و گرفتاری ها حل میشه... اگر در مورد چیزی اطلاعی نداریم، بگوییم نمیدانم ..
🌸 امیرالمومنین علیه السلام :
هر كه جمله «نمى دانم» را ترك گويد ، به هلاكت درافتد.
📚 نهج البلاغه /حکمت 85
📚معجزه امام رضا(ع)
♥️ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺗﻬﻮﯾﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﻡ ﺍﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ( ﻉ) ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺻﺤﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﻗﺎ . ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺘﺮﺟﻤﺶ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻬﺎ ﭼﯿﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺒﻨﺪﻥ؟؟ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻻ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻠﻤﻮﻥ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ .
ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺮﻭﺍﺗﺸﻮ ﺍﺯﮔﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﻗﺎ . ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﺘﺮﺟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺣﺎﻟﺶ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻌﺪﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ
ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﻠﺞ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺠﺎﯼ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻀﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺍﻗﺎﺗﻮﻥ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺎ ﮐﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ..
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎﻋﻠﯽ اﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ🌷
➖➖➖➖➖➖➖➖
✨💠✨
آیت الله بهجت(رحمه الله علیه)
🌷هنگامی که به حرم مشرف شدید به عدد اسم ابجد امام رضا علیه السلام یعنی هزار و یک مرتبه
" یا رئوف و یا رحیم " بگویید.
او حجت خدا و پناه شیعه است.آسمان و زمین و آنچه بین آندو است، در اختیار امام رضا علیه السلام است.
🌷آیت الله یعقوبی قائنی(حفظه الله)
ذکر يا رَؤُوفُ يا رَحيم
🌸امام رضا (عليه السلام) وارد شده و براي حل مشکلات و ناراحتي ها به خصوص گرفتاريهاي مادي مفيد است و اگر کسي با حال توجه به امام هشتم (عليه السلام) آن را «وِرد» خود قرار دهد، خود آن حضرت از او دستگيري مي فرمايند.↯
گفتن اين ذکر براي افراد خشن نافع است.
چنانچه اين ذکر 1001 مرتبه در يک جلسه گفته شود زندگي انسان سامان می يابد
و نيز گفتن آن، 545 مرتبه براي وسعت رزق و برآورده شدن حاجت و نجات از شرّ اشرار و شدائد مفيد است↯
🌷علامه طباطبایی(رحمه الله علیه):
«همه امامان علیهمالسلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیهالسلام محسوس است↯
همه امامان معصوم علیهمالسلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیهالسلام ظاهر است.
🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
#امام_رضا_علیه_السلام
#کرامت
#مرد_سلمانی
در مدت توقف حضرت رضا (علیه السلام) به شهر نیشابور، روزی وارد حمام شدند، سلمانی و آرایشگر برای تراشیدن موی سر مبارک آن حضرت به حضور معرفی شد و شروع به سر تراشیدن شد، در خاتمه امام توجهی به سنگ دست وی نموده سنگ تیز کن تیغ سنگ تبدیل به طلا شد.
سلمانی عرض کرد یابن رسول الله طلا از شما نمی خواهیم، تقاضای دیگری دارم.
حضرت فرمود: آنچه میل داری بخواه.
عرض کرد: ای مولا من آن را خواهانم که هنگام رفتن از دنیا در آن وقتی که ملک الموت برای قبض روحم حاضر شود مرا فراموش نفرمائید.
امام (علیه السلام) فرمودند: حالا طلا را برادر، ما به تو قول می دهیم که موقع مردن هم از تو فراموش نکنیم.
امام (علیه السلام) به خراسان آمدند، بعد از مراسم ولایت عهدی، روزی حضرت در میان مجلس مأمون خلیفه عباسی قرار گرفته بودند در حالی که کلیه وزراء و رجال مملکتی اطراف آن حضرت بودند، یکبار صدای حضرت را شنیدند که فرمود: لبیک و امام را ندیدند به فاصله کمی، دیدند حضرت را که روی مسند است.
مأمون گفت: یابن رسول الله کجا تشریف بردید.
حضرت فرمودند: مردی سلمانی آرایشگری در راه که آمدیم در شهر نیشابور از من خواست که دم مرگ کنار بالین او حاضر شوم، من هم به او قول دادم حالا که در مجلس نشسته بودم، صدای او را که در حال احتضار بودم، شنیدم مرا خواست من به وعده خود را وفا کردم، کنار بسترش رفتم و سفارش او را به ملک الموت کردم و برگشتم.
بسته ام عهد تا زنده ام و جان دارم
پا برون از ره مردان خدا نگذارم
داده با مهر رضا (علیه السلام) شیر مرا مادر من - تا بود جان به تنم بنده این دربارم
📚داستانهایی از امام رضا (علیه السلام)
نویسنده : قاسم میرخلف زاده
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸