شیفتۀ آن چشمان بودم!
حیران آن مردمکهایی که وقتی به آن مینگریستم، تموّجِ امواج ازل و ابد را در آن نظارهگر میشدم.
برق کوبندۀ نگاهش،صاعقهای بود که هرآنچه را خودپنداری در مملکت نیستیات خلجان میکرد، به خاکستر سرخ تبدیل مینمود.
او با رنج و استقامتی شگرف، مبدّل به اَبَرانسانی شده بود که منزلگاه هستیاش کهکشان نیستی بود...
چه شیرین و شورانگیز بود در کنار او نشستن. گویا در حضورش دروازههای ابدیّت به رویم گشوده میشد و ققنوس جانم بر فراز اقیانوس بیکرانۀ عشق به پرواز درمیآمد.
او مشکاتی بود بهسوی درخشش بیپایانِ خورشید و من همچون غباری در توفانِ تجلیات بیانتهایش حیران بودم.
آری! هزارهها باید بیایند و بگذرند و لنگر در کنف عدم بیندازند تا مادر دهر فرزندی همچون سید علی قاضی، برای ساحت لاهوتی مولیالموحدین علی علیهالسلام بزاید...
(این قسمت بنا بود متن پشت کتاب باشد)
♦️کهکشان نیستی را با تخفیف ۱۵ درصد از لینک زیر تهیه کنید
https://zaya.io/uor0j
♦️المکتوبات فی النجف الاشرف
@sholeye_toor
اقامه ی عزا در شیعیان عراق حقیقتا تحسین برانگیزه.
نجف اشرف سیاه پوش اقامه ی عزا برای وفات حلیله ی امیرالمومنین و مادر قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش...
♦️المکتوبات فی النجف الاشرف
@sholeye_toor