eitaa logo
عجم علوی | مهدی مولایی
3.1هزار دنبال‌کننده
104 عکس
5 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مهدی مولایی برای حذف‌نام از پای نوشته‌ها، رضایت ندارم! کانال تلگرام: https://t.me/m_molaie110 برای امور مهم و همکاری‌ها: @mahdimola110
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت «فغان از این بی‌وطنی!» را در صفحه اول و سوم روزنامه جوان بخوانید. یادداشت کامل: https://www.javanonline.ir/005U5Y
حالا از آخرین وعده‌غذایی سالمی که اطفال غزه خورده‌اند چند روزی میگذرد. بچه‌های بسیاری مقابل چشم مادرانشان با استخوان‌هایی برآمده و چهره‌هایی زرد از شدت گرسنگی مرده‌اند. میفهمی؟ واقعا مرده‌اند و زیر خاک دفن‌ شده‌اند. جنین‌های بسیاری در اثر نرسیدن مواد مغذی در بطن مادرانشان سقط شده‌اند. زنده‌ها چه میخورند؟ نان خشکی که از مخلوط آرد و خاک پخته می‌شود. غزه حالا گرسنه‌ترین نقطه زمین و در آستانه یکی از بزرگترین قحطی‌های تاریخ است. از صهیونیسم حرامزاده و حامیان مواجب‌خوار غربی‌اش انتظاری جز این نیست؛ انتظار از حکّام بی‌غیرت و شکم‌باره کشورهای اسلامی است که هرکدام داعیه خلافت و زعامت امّ‌القرایی جهان اسلام را دارند، اما خود بر سفره‌های رنگین و پرگوشت کاخ‌ها نشسته‌اند و آروغ می‌زنند. کک‌شان از گرسنگی و بی‌آبی دومیلیون مسلمان نمی‌گزد و حاضرند که آرد و گندم‌شان در انبارها فاسد شود اما آن را به غزه نفرستند. تف به این مسلمانی و نجاست به ادعای خلافت تک‌تک‌تان بر سرزمین‌های اسلامی.
توفیق داشتم که توی مراسم بزرگداشت شهدای جنگ اخیر و دیدار خانواده این شهدا با رهبر انقلاب حضور داشته باشم. دیدار گرم و پرشور و در عین حال پر از غمی بود. روایت مختصری از این دیدار نوشتم که میتونید تو رسانه KHAMENEI.IR مطالعه بفرمایید. نوش جان! متن حاشیه‌نگاری: https://farsi.khamenei.ir/others-report?id=60803
هدایت شده از تحلیل و تبیین
📢 | قدمگاه شهیدان است اینجا! ✍ گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲روزه رژیم صهیونیستی برضد ملّت ایران در حسینیه امام خمینی(ره) به قلم آقای مهدی مولائی 🔹️صبح سه‌شنبه، حوالی ساعت هشت، آفتاب مردادماه جان‌گرفته بود و داغ می‌تابید. مردان و زنان سیاه‌پوش دسته‌دسته می‌رسیدند. بعضی در حال حرکت چفیه‌ای بر دوششان مرتب می‌کردند و بعضی قاب عکس شهیدی در دست داشتند. 🔹️ دیوارهای حسینیه پارچه‌ها و کتیبه‌های مشکی با اذکار عاشورایی به تن کرده و رنگ و بوی عزاداری به جلسه داده. به کمر ستون‌ها پرچم سه‌رنگ ایران پیچیده. برای یک مراسم ترحیم و عزاداری، پرچم‌های ایران خیلی نکته‌ظریفی هستند. انگار « بخوان» در وجب به وجب این حسینیه جریان دارد. 🔹️ عقربه‌های ساعت بزرگ آویخته از سقف حسینیه که ۱۰:۳۰ را نشان می‌دهد، مداح مراسم روی پله اول منبر نشسته. آقای بذری شعرهایی زیبا و پرمغز راجع به ایران و شهدای اخیر می‌خوانند. جمعیت هم در تأیید و تشویق او چیزی کم نمی‌گذارد. 🔹️ هنوز چند بیتی نخوانده که ناگهان جمعیت ذوق زده با دستانی مشت‌شده و شعارهایی به لب از جا می‌جهد. شعارها توی هم می‌ریزند. حیدر حیدر؛ این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده. رهبر انقلاب وارد حسینیه شدند. کاغذ و خودکار را می‌اندازم و گردن فراز میکنم به دیدن آقا. نگاهی که به حاضران می‌اندازم، گل از گل جماعت شکفته. بعضی به لبخند و بعضی به اشک روی پنجه رفته‌اند برای تماشای ماه. آقا با رویی گشاده و لبخندی مهربان، با نگاه خود از جمعیت استقبال می‌کنند! 🔍 مطالعه متن کامل روایت: farsi.khamenei.ir/others-report?id=60803
به عقیده تمدن‌پژوهان، تاریخ‌دانان و جامعه‌شناسان، مظاهر یک تمدن در هنر و نقاشی و مجسمه‌سازی و معماری و ادبیات تجلی می‌کند. هر تمدن یک وجه نظری و تئوریک دارد که در میان کتاب‌ها و دایرة‌المعارف‌ها و کالج‌ها و مدرس‌ها یافت میشود؛ و یک وجه بیرونی و ملموس که در شهرسازی و نظریات سیاسی و علمی و سبک‌های نقاشی و رمان و داستان ظاهر می‌شود. اگر داعیه یک تمدن متفاوت دارید، ناگزیر باید در تمام شئون حرفی منحصر به خود داشته باشید. اگر مایکل‌آنجلو، تیسین، ژاک‌دیوید و داوینچی تمدن غرب را روی بوم آوردند و ارکان هنری تمدن غرب در چند سده نقاشی شدند و صحنه‌های کفرآمیز و انحرافی از ماجرای خلقت آدم تا طوفان نوح و زندگی مریم و تولد و عروج مسیح بر دیواره‌های کلیسای اروپا نقش کردند، فرشچیان تمدن ایرانی‌اسلامی را روی بوم آورد. او الهیات را در طرح‌های خود جاری کرد؛ از ارکان هنری تمدنی دیگر شد و هیچ‌گاه در خدمت و دنباله نقاشان غربی قلم نزد. خدمتی که فرشچیان به تاریخ ایران کرد فراتر از چند اثر نصب شده در موزه‌هاست. او از پایه‌های هنری تاریخ ایران و اسلام شد. خداحافظ آقای محمود. «مهدی مولایی»
شصت‌وسه سالگیِ مَرد، حالا مهربانی‌هایش را کرده؛ تمام مردان مدنی و بدوی را دست‌کم یک‌بار سفت بغل کرده و بوی عطر مسحورکننده‌ از یقه پیرهنش زیر دماغ همه خزیده؛ همه پسربچه‌ها و دخترکان مسیر خانه تا مسجد را چندباری روی‌ شانه‌های گرمش نشانده؛ با باقلوا و شیر تازه به‌ عیادت اویی که تف به صورتش انداخته بود رفته، با اعوان و انصارش در مجلس ختم کودکانه‌ی گنجشک مرده آن دختربچه که در نخلستان برگزار شد حاضر شده و به دخترک تسلیت گفته؛ همه حصیرهای پیرزن مشرک بادیه‌نشین را یک‌جا خریده که زیر آفتاب داغ مکه اذیت‌ می‌شوی مادر. دختران قنداق‌پیچ عربی را از گور برداشته که حیف‌ است،ببین چه ریحانه خندانی است من ضمانتش میکنم. شصت‌وسه سالگی مرد، حالا سرد و گرم‌هایش را چشیده، زباله و خونابه‌ها از چهره‌ زدوده، از بیست‌نفره سق‌زدن یک خرما توسط یاران غریبش در شعب به‌تمامه شرمندگی شده؛ مرد شمشیرهایش را زده، فتح‌هایش را کرده، یک دندان شکسته و چند زخم و جراحت مردانه بر نازکای تن ظریفش به یادگار برداشته. شصت‌وسه سالگی مرد، ریز بافتن موهای لطیف دخترکش را خوب یادگرفته، به سپیدجامه‌ به خانه بختش فرستاده، داماددار شده، نوه‌های قد و نیم‌قد دارد، مغزبادام؛ مرد حسابی ریشه‌دوانده. حالا جانشین حکمرانی و هدایت و پیش‌برد امور مملکت وسیعش را هم به‌ مردمش معرفی‌کرده. غسل کرده، کفنش را آماده روی رف گذاشته، دخترش را بوسیده و زرد و بی‌حال رو به‌قبله دراز کشیده. شصت‌وسه سالگی مرد، کارِ ناکرده ندارد. یک ورق وصیت‌نامه هم که بنویسد، خیالش از گمراه نشدن امتش تخت می‌شود و بازدم آخر را هم بیرون می‌دهد و جاری می‌شود. گستاخ‌مرد سیاه‌رویی میگوید رهایش کنید هذیان می‌گوید پیرمرد. چه وصیتی چه کشکی، کسی کاغذ و قلم نیاورد. لازم نکرده. خستگی شصت‌وسه سال توی تن پیرمرد می‌ماند؛ مرد حالا شصت‌وسه سال خستگی است، شصت‌وسه سال بی‌حوصلگی، شصت‌وسه سال بغض؛ میگوید علی جان خسته‌ام، همه‌ این مردم را بیرون کن؛ با خودت دوکلام حرف مردانه دارم... «مهدی مولایی»
«اهانت به فردوسی؛ ادامه یک روند نگران‌کننده!» یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان» متن یادداشت: https://www.javanonline.ir/005VyI
دیدید آقای ابوعبیده؟ بالاخره شما هم رفتید. و دیگر کسی نبود که با رویی چفیه‌پوش مقابل دوربین‌ خبر شهادتتان را بخواند و انگشت بلند کند و وعده انتقام دهد. سید نصرالله اگر تصویر مقاومت بود و آقای سنوار سایه‌ مقاومت، شما را همه می‌دانند که صدای رسای مقاومت بودید.«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»‌هایتان با آن ته‌لهجه غزاوی و صدای پرصلابتی که جوان بنظر می‌رسید، قند توی دل ما و بچه‌های غزه آب می‌کرد. طفل‌های تازه زبان‌‌‌گشوده غزه بعد از کلمه مامان و بابا، مقابل تلوزیون، ابوعبیده می‌گفتند و پسرکان با چفیه سرخ بر چهره به تقلید شما، در کوچه‌ها قهرمان‌بازی می‌کردند. اینکه می‌گویند اسمتان حذیفه بوده و چند عکس از چهره‌تان منتشر کرده‌اند را باور نمی‌کنم. اشتباه گرفته‌اند. شما برای ما همان مرد چفیه‌پوش سرخ‌اید با نام جهادی ابوعبیده که فقط صداست و چهره نیست. که خود نخواست چهره شود. صدایی که سال‌ها کابوس شب صهیون‌ها بود و امید دل مادران شهدا. شما اگرچه رفته‌اید آقای ابوعبیده، اما صوت پرهیبت شما از آن حنجره محمدی هنوز مثل همان‌روز در گوش ما خواهد ماند که فرمودید «لا غالب الا الله!» «مهدی مولایی»
«از عزل ناکارآمدها نهراسید!» یادداشت منتشرشده صبح امروز روزنامه جوان. متن یادداشت: https://www.javanonline.ir/005WR6
این آستین ریش‌ریش را خوب ببینید. و این دست پیر و پر چین را. دوربین‌های جهان را صدا بزنید. چشم‌ها را فرابخوانید. همه را بیاورید. که آن آستین سپید ساده و آن پیرهن کهنه مندرس را که نخ‌هایش بیرون زده، مقایسه کنند با کت‌وشلوارهای کلاسیک رنگ‌رنگ بر تن سیاستمداران جهان. با تحقیر یک رئیس‌‌جمهور مقابل دوربین‌ها بخاطر یک دست کت‌و‌شلوار. با آن اتاق بیضی مطلّا در کاخ سفید. با آن میز طویل و درب‌های بزرگ طلاکوب در کرملین. رداهای زربافت ریاض. نگاه‌کنید. لنزهایتان را خوب قاب ببندید. این همان آستینی‌است که علی با شمشیر کوتاه کرد و میلی به بازدوختن‌اش نداشت. آستینی که نم‌دار می‌پوشید و از جیفه دنیا لباس دیگری برنگرفته‌ بود. صاحب این لباس، یاور مستضعفان ستم‌دیده است. این تصویری از ملاقات اوست با کارگزاران‌اش. می‌بنید؟ او از دنیای شما به پیرهنی سپید و انگشتری سرخ به‌ذکر «العزه‌ لله» بسنده کرده. بگویید که عزت و قدرت، دست خداست. عزت از آستین این پیرهن بیرون آمده. تا شما مشغول دنیای پرزرق و آلات طلاکوبتان‌اید، این دست پیر بیرون زده‌ از آستین، بیرق توحید را به تارک رسانده. ولو کره الکافرون! «مهدی مولایی»