eitaa logo
عجم علوی | مهدی مولایی
1.7هزار دنبال‌کننده
69 عکس
4 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مهدی مولایی برای حذف‌نام از پای نوشته‌ها، رضایت ندارم! کانال تلگرام: https://t.me/m_molaie110 امر مهمی اگر بود: @mahdimola110
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا دغدغه مسلمین جهان برای جزء‌های عقب‌افتاده‌شان از ختم رمضانی قرآن، بیش از نگرانی‌شان برای وعده‌های عقب‌افتاده غذایی در نوار غزه است. واللّه نگرانی زنان خانه‌هامان برای انتخاب غذایی برای پخت سحری فردا، بیشتر از نگرانی‌شان برای مادران غزه شده که گوشت‌های سوخته اطفال‌شان را در پلاستیک جمع می‌کنند. امروز صیام و گرسنگی مردان در سراسر بلاد اسلامی، آنها را به یاد ساعت‌های باقی‌مانده تا افطار می‌اندازد اما به‌یاد گرسنگی مسلمین غزه نه. والدینِ بچه‌های ناز لطیفی که هنوز به تکلیف نرسیده‌اند، وقتی اندک زحمت و اذیت‌ کودک‌شان در روزه‌ی کله‌گنجشکی را می‌بینند، تاب نمی‌آورند و اصرار میکنند که غذا بخور، ولی لحظه‌ای برای ماه‌ها گرسنگی اطفال غزاوی بغض نمی‌کنند. جوان‌ها کتب اخلاقی می‌خوانند؛ شیعیان ابوحمزه و سنیان رکعت‌به‌رکعت تراویح می‌خوانند، اما کسی برای نوامیس مسلمین زیر یوغ یهود فریادی برنمی‌کشد. قحطی شده. امکانات پزشکی نیست. خانه‌ها تخریب شده. مساجد خاکستر شده. همه اما کنج محراب‌اند. جهان اسلام مرده؛ در تابوت خفته؛ و حتی غیورمردی نیست که بر جنازه‌اش نماز بگذارد. نه دول اسلامی رگ غیرتی برای حمایت و نطق کشیدن دارند و نه حتی عموم مسلمین مواسات و هم‌دردی با مسلمان‌های زیر بمب و آوار غزه. فراموش شده‌اند. انگار که هرگز نبوده‌اند. نه دیگر تیتر خبرهایند و نه موضوع یادداشت‌ها. نه در دعاهای جمعیِ مساجد می‌شود یافتشان، و نه در محتوای مجازی تایم‌لاین جهان اسلام. سفره‌های افطار در پنجاه‌ودو مملکت اسلامی، روی خون اطفال غزه پهن‌شده انگار. هیچکس به یادشان نیست. هیچکس. چه خوب گفته بود آن خبرنگار فلسطینی: این بدترین ماه رمضانی نیست که بر امت مسلمان می گذرد؛ بلکه بدترین امت مسلمان است که ماه رمضان بر او میگذرد! «مهدی مولایی»
الجزیره نوشته قوات الاحتلال اغتصبت نساء و قتلهن الجزیره کوتاه نوشته. توضیح نداده. خبر توضیح‌بردار نیست. خبر سهمگین است. نباید دنبال ترجمه‌اش باشی. باید همان قتلهن را که فهمیدی، ناراحت شوی که زنان به قتل‌رسیده‌اند و بگذری. نباید روی خبر توقف کنی. الجزیره رسانه حرفه‌ای است. می‌داند برای شرقی‌مردمان غیرت‌مند حزین خبر می‌نویسد. می‌داند نباید توضیح بدهد. می‌داند همین نیم‌خط را که بنویسی، دنیا بر سر شرقی‌ها آوار می‌شود. حالا آوار شده. زبان‌مان خشک شده؛ نه از عطش رمضان که از شدت واقعه. احساس تحقیر شدگی‌ می‌کنیم. ما خجالت می‌کشیم با هم در مورد خبر صحبت کنیم. شرم می‌کنیم خبر را به اهل خانه بگوییم. ما نمی‌توانیم توی روی همدیگر نگاه کنیم. مردها از هم خجالت می‌کشند. زن‌ها حیا می‌کنند. یک نیم‌خط ما را به هم ریخته. ما از خبرهای نیم‌خطی غیرقابل توضیح شرقی خاطره خوبی نداریم. ما برای نیم‌خط « دخلت زینب علی ابن‌زیاد» قرن‌ها ضجه زده‌ایم. ما برای نیم‌خط «ضرب علی بطن فاطمه حتی القت محسن من بطنه» هزار سال خودمان را کتک‌زده ایم. اصلا ما خبر نیم‌خطی که می‌بینیم، قبل از این‌که بخوانیم‌اش، تن‌مان می‌لرزد. مو به تنمان سیخ می‌شود. ما را به حال خودمان رها کنید حرام‌زاده‌ها. ما از اینجا دست‌مان به شما نمی‌رسد. امروز وگرنه لباس جهاد بر تن، به یاد خیبر و بنی‌قریظه، مقابل بیمارستان شفا، باز از سرهایتان کوهی می‌ساختیم. ما از اینجا فقط خشمگین‌ایم. تورم رگ غیرتمان راه نفس‌ را بسته. جبر جغرافیا، این روزها صبرمان را سرآورده. ما حالا فقط منتظر آخرین خبر نیم‌خطی تاریخ از کنار کعبه‌ایم. که «الا یا اهل العالم انا الامام المنتظر» «مهدی مولایی»
Audio_55397 (1).mp3
11.69M
اینک نجوایی برای غزه به قلم: مهدی مولایی
روی کاغذهای دست‌شان حتی شرم کرده‌اند بنویسند که چه شده. در شعارها حتی اشاره‌ای به واقعه نمی‌کنند. همه اما میدانند چرا اینجا جمع شده‌اند. خانم‌ها بی‌تابند و فریاد می‌کشند. مردها پک‌پک، غم را دود می‌کنند. خشم خزیده بین جمعیت. بی‌تابان حزب‌اللّه توی خانه نتوانسته‌اند بنشینند. اینجا مقابل سفارت انگلیس است.
رمضان است. همه آبسردکن‌های حرم مطهر و منور رضوی تعطیل است. خشک و بی‌آب. بی‌قطره‌ای. غیر از یکی البته. غیر از مسجدالاقصیِ قامت برافراشته در میان صحن زیبای قدس. قدس آب دارد. برای مسافران، زائران، در راه ماندگان. برای کودکان و برای بیماران. که روزه‌دار نیستند.«قدس» در گوشه‌ی دامن «پیامبر اعظم» سقایت مومنین را می‌کند. همه در مسجدالاقصی مجتمع‌ شده‌اند. مرغ خیال اما می‌رود تا قدس حقیقی. تا غزه. که تشنه است. در راه ماندگان و کودکان و بیمارانی عطش‌ناک که آب آشامیدنی سالم ندارند؛ با لبانی ترک‌خورده. زائران فقط به‌قدر احتیاج میخورند. به احترام تشنگان و بیماران غزه که سرم‌های نمکی را بجای آب می‌نوشند. و اینکه... لایوم کیومک یااباعبداللّه.
به رسم همه‌ زیارت‌ها، اگه این پیام رو می‌بینید، به‌نیابت از شما دورکعت نماز، یک امین‌اللّه و یک زیارت نیابتی به‌جا آورده شده.
دست بردار قطام. این شرط‌ها چیست دخترک عفریته؟ اصلا عطای این عشق و هوس را به لقایش بخشیدم. دندان طمع را میکنم و دور می‌اندازم. من و ریختن خون علی؟ چرا انتقام خون کس و کار و قبیله‌ات را من باید از علی بگیرم؟ انگار عشق و عاشقی به من نیامده. من برای سجاده و محراب خلق شده‌ام. دیگر اسمم را هم به زبان نیاور. عبدالرحمن بی عبدالرحمن! عبا بر دوش انداخت و با عجله و غضب، شال به کمر بست و در را محکم کوبید و رفت. قطام بند گیس‌های بافته‌اش را باز کرد. دکمه‌های یقه‌اش را بست. و پیروزمندانه، انگار که مطمئن باشد کار خودش را کرده، از پنجره چشم دوخت به قدم‌های مردد و خشمگین عبدالرحمن. مرد دمدمی‌مزاج، فردا دم اذان برگشت. سرخ شده؛ مضطرب؛ با چشمانی تا صبح نخفته. _عفوا عروسک کوفی سیمین‌بر من. دیروز از جای دیگری عصبی بودم. برافروختگی‌ام قسمت تو شد. حالا قهر نکن که تیغ ابروان درهم‌کشیده‌ات، از شمشیر عبدالرحمن برّنده‌تر است. راستی گفتی سم را از چه‌کسی باید تحویل بگیرم؟ «مهدی مولایی»
اکنون سه دسته‌ایم برای قطع سه سر از اژدهای فساد و خون‌ریزی در اسلام؛ تا امت را از این همه اختلاف و تفرقه برهانیم. دسته‌ای به شام برای کشتن ظلم معاویه دسته‌ای به مصر برای کشتن مکر عمروعاص و ما؛ دسته‌ای به کوفه برای کشتن عدل زیاده‌ی علی. امشب وقتی هرکدام به محرابی امام قوم خویش است، برق سه شمشیر نجاتی خواهد شد بر امت متفرق اسلام. پس ای شمشیرها نلرزید و استوار باشید که امشب انتقام خون‌های صفین و نهروان بر شماست. عبدالرحمن این‌ها را گفت و اشاره کرد به شبیب و آرام گفت که دیگر تکرار نمی‌کنم، وقتی جماعت در سجده‌اند برمیخیزی و فرق علی را دو نیم میکنی؛ تو اگر موفق نشدی یا کشته شدی، پس من کشنده علی‌ام. در سحر نوزدهم، وقتی جماعت در سجده بود، شمشیر بلندی از بین جماعت بالا رفت. فریاد الله‌اکبری هم. اما به طاق کوتاه مسجد کوفه گیر کرد و لغزید و مردم گرفتندش. شبیب بود. علی انگار که هیاهوی مسجد را نمی‌شنود، باز به سجده رفت. عبدالرحمن این بار در میان هیاهو کار نیمه را تمام کرد. خون خلیفه، شتک زد به محراب و منبر. عمامه از میان دو نیم. فردا خبر در بلاد اسلام پیچید که ظالم و مکّار جان به در بُردند، و تنها سومی بود که فرقش شکافت. بله... عدالت می‌میرد، و ظلم و مکر می‌ماند. «مهدی مولایی» به اقتباسی اندک از «مجلس ضربت زدن» از بهرام بیضایی
خبر به حجاز رسیده؛ خبر به مدینه. به کوچه‌ی پشت مسجد پیامبر. به نزدیک‌ترین خانه به مسجد. به خانه‌ی همسری از همسران پیامبر. پیرزن با زلف حنابسته‌ی کم‌پشت روی سریری نشسته و بر دیوار تکیه کرده. غلام سیاه جوان، سراسیمه بی‌آنکه در بزند، نفس‌زنان وارد میشود. عرق از پیشانی چرکین می‌گیرد که علی کشته شد. در محراب مسجد کوفه. با فرقی دو نیم. غرق خون. مثل کشته‌های ما در جمل. علی کشته شد. به تیغ عبدالرحمن. پسر ملجم مرادی. برق دوید توی چشمان پیرزن. تکبیر گفت. به سجده افتاد و شکر کرد. یک «آخیش» بزرگ بعد از سال‌ها خون دل. سر از سجده بلند کرد. گفتی نام کشنده علی چه بود؟ غلام به تکرار برای پیرزن کم‌حافظه؛ عبدالرحمن. گفت خدایش بیامرزد این بزرگمرد را. زین پس نام تو را عبدالرحمن گذاشتم. که وقتی روزی هزاربار صدایت می‌زنم که کارهای من_پیرزن ناتوان_را انجام دهی، جگرم خنک شود از بردن نام عبدالرحمن و از یادآوری این روز شیرین. برو عبدالرحمن. برو و کنیزکان و غلامان خانه را هر یک به کیسه‌ای دینار مژدگانی ده. امروز بزم ماست پس از عزاهای بسیار. خنده زد. بر یتیمی شیعیانی که عمری فخر فروختند که علی پدرشان است. شیعه را نه تیغ حرامزادگان تاریخ، که زخم‌زبان‌ها و دشمن‌شاد شدن‌های در پستوی عجوزه‌ها آتش زده. دشمن شاد شدیم و به یتیمی‌مان خندیدند امشب. و خنده بر یتیمان رسم شد. از امشب. تا سال شصت و یک. خنده بر یتیمان رسم شد. خنده بر یتیمان... «مهدی مولایی»
تو یادت نیست عزیزم. ما یهودی بودیم! بین مسلمین. روی دیوارهای شهرهایشان نوشته بودند که الشیعه فرقة من یهود. توی حج مراقب بودند که ما را لمس نکنند. توی کشورهای اسلامی‌شان ما یهودی بودیم؛ غذای‌مان را نمی‌خوردند. نجس بودیم؛ مثل سگی از اورشلیم. تو نبودی عزیزم. ما خیلی جدی و واقعی با بقیه مسلمان‌ها بحث و مناظره می‌کردیم که اثبات کنیم شیعه یهودی نیست و ما مسلمانیم. از شیخ طوسی تا علامه حلی و سید مرتضی، قلم‌ها زدند و کتاب‌ها نوشتند در این باره. باز زیر بار نمی‌رفتند؛ مسلمان‌ها ما را یهود میگفتند. در حجاز و شام و مصر و هند و پاکستان. بعد، آیت‌الله خمینی آمد؛ فقیه بزرگ و جسور و جرأت‌مند شیعه. کتابی ننوشت؛ مناظره‌ای نکرد؛ او اسرائیل را دشمن درجه اول خود اعلام کرد و گفت که آمده است تا اسرائیل را از روی کره‌زمین محو کند. گردان‌های نظامی‌اش در تمام منطقه تجهیز شدند. گفت که « مسلمانان باید تا نابودی کامل اسرائیل دست از مبارزه بر ندارند» این را خمینی گفت. فقیه برخاسته از حوزه تشیع؛ نه علمای الأزهر مصر و مفتی‌های حرمین حجاز که قرن‌ها مدعی اسلام بودند و شیعه را هم‌مشرب یهود میگفتند. حالا شیعه تنها مکتب تماما ایستاده درکنار غزه است؛ پنجه در پنجه اسرائیل. در زمانه‌ی بی‌رگ‌های شیخ‌نشین عربی، این ژنرال‌های شیعه هستند که در شام، ساکن خط مقدم مبارزه‌اند. اکنون شیعه است که هنوز شهید می‌دهد و تابوت‌های سه‌رنگش را با افتخار از جنگ با یهود، روی دوش به عقبه جنگ می‌آورد تا آخرین میخ را بر تابوت یهود بکوبد. کسی دیگر ما را یهودی نمیخواند عزیزم؛ که ما تنها قوم ایستاده در برابر یهودیم. حالا همه آن‌ها که عمری مراقب بودند که ما را لمس نکنند، از دور تماشاگر این شکوه آخرالزمانی‌اند که کاش بین ما بودند؛ حالا با سرافرازی، گوش به فرمان خمینی کبیر که گفت آخرین جمعه رمضان از کف خیابان توی گوش یهود بزنید، امسال مصمم‌تر و محکم‌تر از همیشه، توی گوش حرامزاده‌‌ها خواهم زد. توی گوش ضدانسان‌ها. که عقبه مردمی ژنرال‌های شام‌نشین شیعه را در تهران ببینند. ما با همه زخم‌ها و جراحت‌ها، هنوز ایستادگان در سوی انسانیت‌ایم. آخرین جمعه رمضان هم شاهد! «مهدی مولایی»
[غزه خانم...].mp3
13.92M
«غزه خانـم» به قلم: مهدی مولایی به زحمت: بسیج‌ دانشکده‌ روانشناسی شهیدبهشتی
علی خشن فی‌ ذات‌الله علی در راه خدا خشن است. این را پیامبر وقتی گفت که سپاهیان فاتح یمن که امیرالمؤمنین فرمانده‌شان بود، برای گلایه به محضر نبی‌اکرم رسیدند و گفتند که در نزدیکی مدینه از لباس‌ها و جامه‌های فاخر یمنی که به غنیمت آورده‌بودیم، هرکدام یک دست بر تن کردیم که با ظاهری آراسته و نو نوار به شهر داخل شویم؛ علی اما با خشونت لباس‌ها را از تن‌مان بیرون کرد و گفت تا غنیمت‌ها را تقدیم رسول‌اللّه نکرده‌ایم کسی حق ندارد دستی بر غنیمت‌ها بَرد؛ ولو سهم خودش باشد! پیامبر توجیه نکرد؛ پیامبر گفت بله علی خشن است اما بخاطر خدا. علی؛ همان علی که مظهر عطوفت و مجسمه‌ی لبخند و نماد مهربانی است؛ همان علی که چهاردست‌وپا خم می‌شود و مرکب یتیمان می‌شود و آغوشش پناه‌گاه همه سیاهان بدبوی طرد شده است؛ همان علی در امور حکومت و بیت‌المال خشن می‌شود و تند و نفوذ ناپذیر. اینجا دیگر خبری از لبخندهای دل‌ربا نیست؛ اینجا علی خشونت مدارانه زغال گداخته در مشت برادر نابینای خود میگذارد. اینجا علی_ همان که گفت دخترها گلبرگ‌اند؛ با گلبرگ مهربان باشید_ دختر عزیز خودش را به اخم و تندی سرزنش می‌کند که چرا به گردنبند بیت‌المال دست زدی. علی در امر حکومت شوخی ندارد. لازم که باشد در یک روز چندصد گردن از یهود می‌زند! قاضی حکومت علی اگر خانه‌ی خوب و بزرگ بخرد، علی تبریک نمی‌گوید؛ با خشونت نامه‌ای می‌نویسد و حیثیت‌اش را در تاریخ می‌برد. علی در حکمرانی، آن علی مهربان نیمه‌شب‌های ایتام نیست. گوشت‌تلخ یعنی چه؟ دهخدا میگوید یعنی نچسب و بدعنق؛ یعنی کسی که رفتار و کردارش به دل آدمی ننشیند. پیامبری که در امور شخصی و اجتماعی و معنوی رحمت‌محض است و مهربانی بی‌کران؛ او که عزادار مرگ گنجشکی در مدینه می‌شود، همو در امور حکمرانی، به دل اشراف و حسودان نمی‌نشیند و نچسب می‌شود. پولدارهای ریش‌سفید مدینه که زحمت می‌کشند و مسجدی زیباتر و در دسترس‌تر از قبا می‌سازند تا پیرمردها و بیماران اذیت نشوند؛ پیامبر از سفر بازمیگردد و خرابش میکند. پیامبری که توی ذوق همه میزند! تلخی از این بیشتر که دستور بدهی نخلی که ملک شرعی و قانونی ثمره بن جندب است را قطع کنند و توی صورتش پرت کنند تا ادب شود؟ بله علی در امر حکمرانی خشن است. بله پیامبر در امر حکمرانی به کام اشراف حسود، تلخ است و نچسب. و خدا هم به هنگام معرفی او، قبل از مهربانی‌اش خشن و شدید بودن او را جار میزند که محمد رسول‌اللّه و الذین معه اشداء علی الکفار. بله اولیا مهربان و عطوف خدا، وقتی بر کرسی‌های حکومت بنشینند، همانقدر که برای مستضعفین شیرین و دلپسند‌اند؛ برای مستکبران حسود، تلخ و نچسب می‌شوند و باج به شغال نمی‌دهند. اینکه دعوا ندارد! «مهدی مولایی»