رمان خوشه‌های خشم اثر جان اشتاین‌بک برای من از این نظر جذاب بود که : ▫️تصویرسازی قوی از زندگی انسان‌های نیازمند برای خواننده ایجاد میکند و مطالب به گونه‌ای بیان شده است که احساس همدردی خواننده را برمی‌انگیزد . ▫️مسئله ی قابل توجه دیگر واقعی بودن نوشته‌ها است، نوشته‌ها به دور از هرگونه اغراق و یا مصنوعی و یا تصورات ذهن نویسنده است و هر آنچه که بیان شده مطابق با حوادث و واقعیت هایی ست که انسان‌ها آن را درک کردند و این نکته باعث میشود خواننده با کتاب راحت تر ارتباط برقرار کند . ▫️مورد جذاب دیگر، امید داشتن است اینکه اگر امید را از دست بدهند نابود خواهند شد . ▫️اخرین مورد نیز که به جذابیت این کتاب افزوده وجود مادر خانواده بود، دقیقا شبیه به زندگی‌های واقعی تمام تلاشش را میکند تا همه دور هم جمع شوند و از هم جدا نشوند، او مدام در تلاش است که کمبودهای موجود را جبران کند . #خوشه‌های‌خشم #خیراندیش #بهترین_مطلب

سلام و ادب بنظر من طرح جلد کتاب یا ابتدا باهات صحبت میکنه یا در انتها.. کتاب تنهاگریه کن جز کتابهایی که تازه بعد از خوندن، طرح جلد رو با تمام وجودت درک میکنی و اونجاست که بعد از پایان کتاب تازه داستان جلد شروع میشه. به شخصه من نمیتونم بگم جلدش رو دیدم و تونستم بخشی رو حدس بزن،داستان رو درک کنم یا من رو ببره به زمان خاصی و... جدا از اینکه خود کتاب بسیار جذاب است‌.اما طرح جلد هم خودش یک کتاب بود. #چالش #برای‌ما #فامیل #بهترین‌مطلب

دلنشین ترین کتابی که درباره خانم حضرت زهرا(س) خوانده‌ام کتاب #کشتی_پهلو_گرفته است، کتابی که پرفروش‌ترین اثر سید مهدی شجاعی و پرتیراژترین کتاب ادبیات داستانی ایران است. کتاب مروری بر نقاط عطف حیات حضرت زهرا‌(س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و شخص خودشان است. بریده هایی از کتاب؛ بخشی از مرثیه امیرالمومنین در سوگ خانم حضرت زهرا 👇🏻 فاطمه جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سخت‌ترین است، تاب آوردنی نیست. تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، گریه برای دوستی که خود به بهترین راه پا گذاشت و مرا تنها گذاشت. و بخشی دیگر؛ من سوختم وقتی درِ خانه خدا، درِ خانه قرآن، درِ خانه نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد. من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد. وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد. خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخ‌های در، از سینه تو خونین و شرم‌آگین درآمد. من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد. من معطل و بی فلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد. اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد. من به بن‌بست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانه تو راه یافت. و ... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد. 😭😭😭 کتاب های استاد سیدمهدی شجاعی آنقدر خوب و کامل هست که هر چه موردش بنویسی کم و ناقص است. تنها می توان گفت این قلم بی‌نظیر از عشق و ارادتی نشات می گیرد که در قلب ایشان نسبت به خاندان رسول الله‌(ص) جریان دارد و به قلم و کلماتشان زیبایی و وجاهت داده است. #کشتی_پهلو_گرفته #کامیار #فاطمیه

سلام. من قلم استاد سعید تشکری را در کتاب «چهار فانوس» خیلی دوست داشتم. چون استاد، به زیبایی تمام، چهار داستان برگزیده از روزهای زندگی نواب خاص امام عصر (عج) را تعریف می‌کند. استاد، با مهارت خاصی که در سبک رمان نویسی دارند، مردانی را وصف می کند که در شرایط سخت و ظالمانه حکومت عباسیان، در کنار امام معصوم ماندند و برای حفظ بزرگترین راه ارتباط ائمه با مردم جانفشانی کردند. #چهار_فانوس #مختاری #بهترین‌مطلب

ژانر ادبی داستانی چندسال پیش و درست در زمانی که روستا زندگی میکردیم و من در شهر کار میکردم، گاهی تا یکساعت منتظر ماشین بودم برای رفتن یا برگشتن به منزل مثل تمام سالهای دوره دبیرستان و دوره دانشجویی و دوره هایی که کلاسهای از شیرمرغ تا جان آدمیزاد میرفتم حتی گاهی میشد که دوبار به شهر میامدم و برمیگشتم مگر چقدر میشود یک خانم کنار خیابان ایستاده باشد و کتاب بدست باشد؟ سوای تمسخرها و حرفها و حدیثها، دستانم خسته میشد از انبوه روزمرگی ها و جدای از تمام هزینه های رفت و برگشت و خرید کتاب و آسیب باد و باران و برف و پرنده... میشد چندین ساعت بطالت تا اینکه گوشی های جدیدتر آمد اون هم گوشی با صفحه ای به ابعاد ۵*۵سانتیمتر دکمه ای اما متصل به اینترنت پس کتاب دانلود کردم و خواندم مذهبی علمی تاریخی سیاسی اجتماعی داستانی ایرانی خارجی عاشقانه طنز عارفانه انگیزشی زبان فارسی زبان عربی زبان انگلیس به خودم که آمدم در طول یکسال فقط ۵۰۰ کتاب خوانده بودم خداروشکر و من کتابخوان تر شدم از نوع داستانی و مذهبی و محدثه شدم در کلاسها و محیط کار و دوستان و خانه کتاب در آغوش نور کتابی با لطافت حریرگونه کلماتش، روحم را نواخت و مرا به تفکر واداشت که از کجا آمده ای؟ آمدنت بهر چه بود؟ و این شد سرآغاز کتابهای اعتقادی و مذهبی و معنوی کتاب خاتمیت شهید مرتضی مطهری را خواندم و نفهمیدم خواندم و نفمیدم خواندم و نکته برداری کردم خواندم و لذت بردم و اوج گرفتم روحت شاد استاد چه زیبا خاتمیت نگین هستی را به تصویر کشیدی #لیلافرهادی #باشگاه‌مخاطبین‌نشر‌ستاره‌ها #کتابخوانی #چالش #هدیه‌کتاب‌روایت‌بی‌قراری

خواندنش توفیق اجباری شده بود! دوست عزیزی از نمایشگاه کتاب،تعدادچشمگیری کتاب با سلیقه‌ی خودش وهزینه خودم ،برایم فرستاده بود😄 از بین آنها یکی حسابی نظرم راجلب کرد. رنگ جلدش خاص بود،مشکی! تصویر روی جلدش خاص بود! اسم‌کتاب خاص بود! صفحه اولش را باز کردم وشروع کردم به خواندن،وقتی به خودم امدم، چندین صفحه از آن را خوانده بودم. خودم را در کوچه وبازار داستان،کنار بزاز و زرگرش،حس می‌کردم. کتاب رابستم وشب موقع خواب،باصدای بلند آن را برای خانواده خواندم،فهمیدم تنها من مجذوب کتاب نشدم. از رنگ جلد و اسمش، مهم تر محتوایش بود که بحث کاربردی شیعه و سنی را درقالبی عاشقانه به مخاطبه ارائه میداد! از آن پس خواندنش را به همه پیشنهاد می‌کنم. به یادماندنی ترین کتابی که خواندم ((رویای نیمه شب)) بود. #برای‌ما #رویای_نیمه_شب #طهانی

نشر ستاره ها را با کتاب شهربانو شناختم ، اصلا خاطرم نمانده چطور پیدایش کردم و چرا خریدمش ! فقط می دانم وقتی پیوسته خواندمش و نتوانستم زمینش بگذارم . وقتی مزه کتاب آمد زیر دندانم با خودم فکر کردم یکی از متفاوت ترین کتاب های دفاع مقدس و شاید خودمانی ترین و زنانه ترین شان باشد... کتاب را به خواهر بزرگترم نشان دادم. با شوق گفتم : "اینو خوندی؟! حتما بخونش." لبخند زد : "تو هم ازش خوشت اومد ؟ " البته که ذوقم کور شد و فرصت معرفی کتاب را از دست دادم. عادت خواهر بزرگ هاست که همیشه و در هر کاری اول باشند. به سراغ کتابخانه خواهرم رفتم و فهمیدم که پای ستاره ها خیلی قبل از این که بشناسمشان به خانه ما باز شده! چاپ اول شهربانو توی ردیف منظم کتاب های خواهرم بود ... بعد خیال داشتم که کتابم را هدیه بدهم. فکر می کنم که هدیه دادمش ، اما امروز هم یک‌شهربانو توی کتابخانه ام دارم، این یکی را هدیه گرفتم! بعدتر دوست کتابخوانی پیدا کردم . نه از آن کتابخوان های فصلی و پاره وقت ، از آن کتابخوان های حرفه ای و تمام وقت! کار درست .. می خواستم بهش پیشنهاد مطالعه بدهم. این بار هیجان معرفی نصیبم شد و کلماتم خورد به هدف! شهربانو را نخوانده بود و بعد تصمیم گرفت که حتما بخرد. البته او هم خرید و می دانم که بعدترها ، بعد از مطالعه و دوست داشتنش ، کتاب را هدیه داد ... فکر میکنم صادقانه نباشد که بگویم شهربانو را فقط به خاطر یک جمله یا یک‌ بریده کتاب خوب ، دوست دارم . راوی شهربانو عمیقا نویسنده است که واقعه را خوب و ظریف می بیند و روان و گیرا بازگو می کند. شهربانو واقعیت را همان طور که هست می گوید و از بسیاری از ملاحظات و تکلف های کتاب های شهدایی رها شده است تا حقیقتی را بگوید که خیلی ارزش دارد. از آن حقیقت هایی که مخصوص جمع های زنانه است و مادرها توی گوشت می گویند‌. یکی از جمله های کتاب اگرچه بی نهایت ساده و خودمانی ست اما فراموش شدنی نیست و گاهی باورش آنقدرها هم راحت نیست‌ : " خدا همیشه جای شکرش را باقی می گذارد " این کلمات مفهوم توکل را زیباتر از تمام لغت نامه ها به تو هدیه می دهد ... امروز من یک‌ پست معرفی کتاب ، یک دوست کتابخوان ، یک جلد کتاب ، یک‌ جمله به یادماندنی و یک نشر با عناوین کتاب های نو از شهربانو یادگاری دارم! #شهربانو #توکل #بهترین_مطلب #این_کتاب_هدیه_دادنی_ست ! #حدیدی

. بعد از نماز صبح و حوالی ساعت شش بود. برای اینکه چشمام گرم بشه و بتونم دوباره بخوابم، گوشیمو دستم گرفتم و اینترنتش رو روشن کردم. بعد از تلگرام، رفتم سراغ اینستاگرام؛ یکی از بچه‌ها شب قبلش توی دایرکت پیام داده بود،جوابشو دادم. وسط نگاه کردن به استوریا،دیدم که دوستم پیامو دید و لایک کرد! . ازش بعید نبود، ولی یه خورده هم تعجب کردم. خواستم سر شوخی رو باز کنم باهاش، پیام دادم: + میتونم فضولی کنم و بپرسم چرا الان بیداری؟!😂 ایز تایپینگ شد! . جوابشو که خوندم، وجودم یخ زد! - سردار سلیمانی رو ترور کردن. چندبار خوندم پیامشو، نه میفهمیدم چی میگه، نه دلم میخواست که بفهمم...! . + داری شوخی میکنی دیگه، نه؟! - نه، واقعیه. حس کردم رنگم پرید. + تو رو جون هرکی دوست داری بگو دروغه...! و منی که می‌دونستم این آدم خبراش موثقه، داشتم جون میدادم. . تکذیب نکرد. سایتها و کانال های مختلف رو بالا پایین کردم،هیچکدوم تکذیب نکردن. یه قطره، دو قطره، سه قطره، سد اشکام شکست؛ و تا نه صبح که خونواده از خواب بیدار شدن، گریه میکردم. . نمیدونستم چجوری خبر رو به بقیه بدم. فقط رفتم تو هال، تلویزیون رو روشن کردم و زدم شبکه خبر! زیرنویس تلوزیون کار خودش رو کرد! مامان، بابا و عمه‌ها بهت‌زده به تلویزیون نگاه میکردن! هیچکس نمیدونست باید چیکار کنه! . اون‌روز فیش غذای حضرت داشتیم، ناهار بخوریم؟ نه! بغضی بود که فقط به زور پایین میدادیم. . یتیم شدیم، بی‌تعارف، ۱۳ دی‌ماه ۹۸، ساعت ۱ و ۲۰ دقیقه بامداد، یتیم شدیم. . #هاشمی

🇮🇷🌷 به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن و از طرف شهید حسین محرابی که با خواندن خاطراتش دلمان راهی حرم امام حسین (ع) شد. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن #شب‌شماشهدایی📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #باشگاه‌مخاطبین‌نشر‌ستاره‌ها #شهداستاره‌نبودند‌ستاره‌شدند. #محفلی‌برای‌کتابخوان‌ها ┄┅┅┈⊰✼📚✼⊱┄┅┅┄ کانال باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️http://B2n.ir/b81916 گروه باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️https://eitaa.com/joinchat/4250665582C6ccc87121f ارتباط با ادمین 🆔️@nashr_admin

🤲 اللهم عجل لولیک الفرج اي آقای من ، ای مولاي من و ای شادی دُوران ها و آرزوی دل مؤمنان ، جمعه را ميعادگاهي مي دانم که وعده يار درآن ميعادگاه به تحقق مي پيوندد . امید دارم که می بینی مرا و صدایم را می شنوی ✍دوست کتابخوان ما🌸 دل نوشته ی خودت با امام زمان را بنویس و دوستانت را مهمان نجوایت کن. #باشگاه‌مخاطبین‌نشر‌ستاره‌ها #شهداستاره‌نبودند‌ستاره‌شدند. #محفلی‌برای‌کتابخوان‌ها ┄┅┅┈⊰✼📚✼⊱┄┅┅┄ کانال باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️http://B2n.ir/b81916 گروه باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️https://eitaa.com/joinchat/4250665582C6ccc87121f ارتباط با ادمین 🆔️@nashr_admin

✨ ناامید شدگان را خبر کنید ماه امیـد به رحمت الهی آمد! ✏️ رهبرانقلاب: بايد تبریک عرض کنیم به یکدیگر که توانستیم بار دیگر وارد شهر "رجب" بشویم. #باشگاه‌مخاطبین‌نشر‌ستاره‌ها #شهداستاره‌نبودند‌ستاره‌شدند. #محفلی‌برای‌کتابخوان‌ها ┄┅┅┈⊰✼📚✼⊱┄┅┅┄ کانال باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️http://B2n.ir/b81916 گروه باشگاه مخاطبین نشر ستاره‌ها 🆔️https://eitaa.com/joinchat/4250665582C6ccc87121f ارتباط با ادمین 🆔️@nashr_admin