eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
87 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب‌جمعه‌است‌‌هوایت‌نکنم‌میمیرم...♥️ صلی اللّه علیک یامولای یاملجأ العاصین یاأبا الاحرار یاأباعبداللّه الحسین
رمان میخونی؟ هه😏 ۶ هیچ از زندگی عقبی🤪 میدونی چرا؟🤔 چون تاحالا رمان یه دبیر ادبیات رو نخوندی😌☝️🏻 بیاین تو کانال ما و این رمان رو بخونید @emamhosein113
⚠️آفلاین_آنلاین..... ‼️ وقتی‌بمیرم،تلگرامم‌افلاین‌میشہ🔇 دیگہ‌توصفحہ‌ام‌عکسی‌نمیزارم،🏞 کہ‌لایک‌بشہ‌وکامنت‌بزارن♥️💌 گوشی‌ام‌خاموش‌میشہ‌وهیچ‌پیامی؛ ازدوست‌وآشنانمیاد..📬🍃 دوست‌هایی‌کہ‌ازطریق‌تلگرام‌واینستا پیداکردم؛ وتاآخرشباباهاشون‌چت‌میکردم🌒 منویادشون‌میرھ...🍂🔗 پس‌چی‌میمونہ؟؟!!🤔 ←قرآنی‌کہ‌وقتی‌زنده‌بودم‌خوندم📚🙂 ←پنج‌وعده‌نمازی‌کہ‌میخوندم 😊📿🤲🏻 ←احترامی‌کہ‌بہ‌پدرومادرم‌گذاشتم👨‍👩‍👧‍👦 ←همه‌کارهایی‌کہ‌اینجاانجام‌دادم ←درقبرآنلاین‌خواهدبود؛📡💡 کارۍکنیم‌ڪہ‌شرمنده‌اهل‌بیت‌نباشیمـ🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @emamhosein113❤️🙂👌
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای ایران ای مهد عاشقان... سرزمین صاحب الزمان... ❤️🇮🇷 چهل و سه سالگیت مبارک، انقلاب جان! 🥳✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ• اوست که میخنداند و می‌گریاند 🙂☹️ نجم ، ۴٣ +احوال دست خداست،بندۀ خدا!✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان : گاندو 3🥀 🥀پارت: 🥀 سعید : آقای عبدی رسولللللل عبدی : چی شده، فرشید بگو پرستار بیاد _____ فرشید : رسول بهش یک سرم زدن کمی ضعف کرده بود ولی خوب بود دلم براش سوخت .......... رسول خوبی رسول: اره بابا فرشید : خداروشکر رسول: میشه بریم سرم تموم شد فرشید : نه رسول کمی استراحت کن رسول: فرشید ضد حال نزن میخوام برم فرشید ؛ باشه بابا رسول بردم بیرون رفت کنار سعید روی صندلی نشست سعید : خوبی داداش رسول: اهوم 😩 ____ عبدی: سعید ، فرشید بیاید هردو: چشم عبدی: برید خونه‌ی محمد به خانوادش بگید رفته ماموریت نگران نباشن اگه از صدای انفجار هم حرفی زدن بگید ربطی به محمد نداشته باشه ؟ هردو : چشم ........ عبدی: داوود داوود: بله آقا عبدی: برو سایت بچه ها نگرانن داوود: چشم ____ عطیه : از نگرانی نمیدونستم چه کنم خودمو با مرتب کردم کتابخونه مشغول کرده بودم ....... یهو صدای در اومد عزیز: محمد اومد 😍😍😍😍😍😍😍 عطیه: 😍😍😍😍 عزیز : رفتم در باز کردم عطیه پشت سرم بود تا درو باز کردم دوتا آقا دیدم خودم جمع و جور کردم و گفتم : بفرمایید سعید : سلام خوبید 😁 عزیز: بله شما ؟ فرشید : ما دوستایی آقا محمد هستیم عزیز: مح....مد اتفاقی افتاده؟ فرشید: نه نه فقط ایشون چند روز رفتن ماموریت نیستن گفتم که نگران نشید عطیه: ماموریتش مربوط به همون صدای انفجار که نیست ؟؟ ☹️ فرشید : انف.........انفجار سعید: نه نه اون به آقا محمد مربوط نبود نگران نباشید ...... عزیز : ممنون پسرم 😊 _ عطیه : رفتیم داخل به نظرم هر دو دروغ می‌گفتند آخه یک جوری بودند عزیز: خوب عطیه خداروشکر محمد سالمه عطیه : خداروشکر 😊 (توی دلش : فکر نکنم 😔) _________ آقای عبدی: از دکتر اجازه گرفتم و رفتم پیش محمد سلام محمد جان چی شد یهو محمد بهوش بیا چقدر میخوابی تنبل 😂😭 محمد تو واقعا محمد قبلی هستی محمدی که یک لحظه آروم و قرار نداشت .😭😭 محمد هنوز یک روز نشده کلی دلم برای حرف زدنت تنگه کاش اجازه نمی‌دادم بری غرب محمد 😭 محمد به ما رحم کن به من که خیلی بهت وابسته هستمم به رسول که مثل برادر هستی براش به عزیز رحم کن که وقتی بفهمه تو ......‌‌ به عطیه خانم 😭😭😭😭 محمد رسم مردانگي این نیست............ محمد جان سعی کن خوب بشی .. بلند شدم و رفتم سمت در محمد جان خدافظ 🖐😭 پ.ن : عطیه شک کرده‌‌........ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ