❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️﷽ 💚 💛 🧡 💜 💙 💖 رمان:دختری از تبار امنیت پارت:9 کوثر وقتی برگشتیم خونه با صحنه وحشتناکی مواجه شدیم 😱همه ی خونه به هم ریخته بود ولی من و مامان که قبل رفتن همه جا رو تمیز کردیم ؟😐😭 داداش ها بجای تمیز کردن کل خونه رو گشتن که من دلیل این کار رو نفهمیدم 😶 دلم میخواست......... دو تا بشقاب شکسته بود روی میل ها رو با خودکار خط خطی کرده بودن کاناپهها رو با چاقو پاره کردن😢😡 🤕 کل کتاب های من ریخته بود وسط اتاق کل لوازم آرایشی های مامانم رو خمیر کرده بودن و جعبه شوند رو شکسته بودن 😓 پرده های خونه رو کشیده بودن روی همه تخت خواب ها به هم ریخته بود😭😡😢 کامران ـ همون اول کل خونه رو زیر رو کردیم تا شاید چیزی پیدا کنیم بعد که دیدم چیزی پیدا نمیشه گوشیم رو برداشتم و شماره آقا محمد رو گرفتم که یک‌ هو صدای پر مهر محمد تو گوشم پیچید ـ😌 به به آقا رسول خودمون چه خبرا 😉 کامران «رسول»ـ سلام آقا خوبین😔 محمد ـ بله خوبم چه خبرا داوود و فرشید خوبن رسول ـ بله آقا خوبین فقط😐 محمد فقط چی😨 رسول ـ آقا وقتی آمدیم خونه کل منزلمون به هم ریخته بود 😡😔 محمد ـ خب نشونه ای نامه ای چیزی پیدا نکردی🤨 رسول ـ نه آقا هیچی سه نفری کل خونه رو زیر و رو کردیم ولی هیچی به هیچی😓 محمد ـ خب باشه فردا بیاین سایت که هم برای خونتون حرف بزنیم هم یک خبر براتون دارم رسول ـ چه خبری آقا 🤔 محمد ـ الان نمیشه فردا با داوود و فرشید بیاین تا بهتون بگم 🗣 رسول ـ چشم آقا ✋🏻 محمد ـ خب الآنم وقت کائنات رو نگیر و برو 😇 رسول ـ چشم آقا 😅 محمد ـ یا علی✋🏻 رسول ـ علی یارت بعد هم گوشی رو قطع کردن...... نویسندگان ـ حدیث 🍓💌 ـ کوثر🌸🎈 منتظر پارت های بعدی باشید ❤️❤️😍😍 کپی به شرط ذکر منبع و ۳ صلوات برای سلامتی امام زمان 🌹 منتظر نظرات هستیم پیوی نویسنده ـ@Kosarrjo پوی نویسنده @Okok13 #گاندو

😂😂❤️

دست کوثر درد نکنه که این پارت رو ویرایش کرد

خواهش امر دیگه ای باشه💕🖇😂

عرضی نیست😎

https://eitaa.com/joinchat/3445293204Cbece7f6156 بپرین تو گروه بحرفیم😉

انتظار داشتم مثل آقا محمد بگی پا‌شو خودت رو لوس نکن🤞💛😌💓

برو به کارت برس وقت کائنات منو نگیر

ای خدا آخه چرا آنقدر لفت می‌دین شما آخه دیگه چیکار کنیم 🤕 حالا که این طور تا وقتی اعضا به ۱۴۰ نفر نرسد رمان ارسال نمیکنم

اگه عوض نیارید خبری از رمان نیست😎

نگید نگفتین که گفتیم☺️😁💕

آره والا نمیشه که ما زحمت بکشیم بعد شما لفت بدین😐