eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
87 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
گاندو ۳ کلید می‌خورد 🔹مدیرعامل موسسه اندیشه شهید آوینی: با توجه به استقبال خوب مخاطبان از گاندو، فصل سوم نیز ساخته می‌شود. فیلمنامه در حال نگارش و تولید امسال کلید خواهد خورد. 🔹برخلاف ادعای دولت قبل که می‌گفتند سریال جناحی است، در دولت جدید هم آن را می‌سازیم. با توجه به موانع در پیشبرد پروژه‌‌ها در فصل‌های قبلی، دولت کنونی همراه و رفع‌کننده موانع در روند تولید آثار است. 🔗 @IRANonline
السَّلام عَلیکِ یا بنت رسول‌‌الله💚✨ •°|معصومه‌که‌باشی، عصمت‌ازدستانت می‌چکدو عطرفاطمه‌دامنت‌را‌پُر‌می‌کند..🌱 •°|بانویی‌همین‌حوالی‌ طلوع‌می‌کند تاآفتابِ همیشگی‌قم‌باشد...🌱 •°|✨او✨بانگاهش‌مارابرای‌ شفاعت‌ می‌خواندونبض‌دنیا‌را‌ درآخرالزّمان‌ تنظیم‌می‌کند....🌱 ولادت با سعادت سلام الله علیها و مبارک باد♥️
هدایت شده از مرکز نوجوانان فاطمی
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نماهنگ «خواهر خورشید» 😍 ویژه ولادت حضرت معصومه (س) 🔺 کاری‌مشترک‌‌از‌۲۴ گروه سرود استان‌قم و گروه سرود سفیران کریمه حرم‌مطهرحضرت‌معصومه‌(س) 📺 پخش از شبکه سه سیما و دیگر شبکه‌ها 📆 تولید: خرداد ۱۴۰۱
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_ستاره_های_آسمانی✨ پارت ۸۰❤️ سعید: داشتیم با آقای عبدی و بچه ها صحبت می کردیم که صدای آقای م
✨ پارت ۸۱❤️ علی: بعد از اجازه گرفتن از آقای شهیدی ، زنگ زدم به خط سفید حسام(حسام از نیرو های امنیتی که تو ترکیه هست)زنگ زدم 👌 بعد از چند بوق جواب داد... علی: هلو مستر😁 حسام:آااااا....آرکاداش😃سلام علی: سلام حسام چطوری؟؟؟😍 حسام:سلام آقای علی. ممنون شما چطوری ؟؟؟😊 علی: الحمدلله☺️ حسام: آقا محمد و بچه ها خوبم ، دلم حسابی براتون تنگ شده👌🌸 علی: بچه ها هم بد نیستن ، برای یه چیز دیگه مزاحم شدم حسام جان! حسام: جانم بگو داداش ؟؟؟ علی: ماجرای شریف رو براش توضیح دادم و گفتم که باید روش سوار باشه ... حسام هم قبول کرد . حسام: خوب کاری نداری، من برم فرودگاه مشخصات هم برام بفرستید رو خط سفید 👌 علی: نه ممنون. چشم می‌فرستم ، فقط هر وقت روش سوار شدی اطلاع بده . حسام: باشه علی فعلا👌👋 علی: خدا به همرات👋 _________ محمد: بعد از صحبت های آقای عبدی ، رفتم سمت محوطه ی بیمارستان ، از در بیمارستان که خارج شدم ایستادم. با چشمام همه جا رو گشتم دنبال رسول.... دیدم رو یه نیم کت نشسته و سرش رو بین دو دستش گذاشته. آروم قدم برداشتم و رفتم سمتش... ادامه دارد....
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_ستاره_های_آسمانی✨ پارت ۸۱❤️ علی: بعد از اجازه گرفتن از آقای شهیدی ، زنگ زدم به خط سفید حسام(ح
✨ پارت ۸۲❤️ رسول: از دست محمد ناراحت نبومدم . رفتم تو محوطه بیمارستان روی یک نیم کت نشستم ، سرم درد می کرد ، برای همین سرم رو بین دو دستام گذاشتم . داشتم به این فکر می کردم که چرا .......😔😔😔 تو فکر بودم اصلا متوجه نشدم کی صورتم خیس شده از گریه. انقدر تو فکر بودم که زمان از دستم در رفته بود ، یه لحظه حس کردم کسی کنارم نشسته ، آروم سرم رو بالا اوردم . دیدم محمد. محمد: رفتم کنار رسول رو نیم کت نشستم : محمد: رسول...آقا رسول....داداش کوچیکه 🙂❤️ رسول: دیدم داره صدام میزنه ، تو حرف زدنش یه آرامش می دیدم که برام خیلی خوشایند بود.آرومم می کرد . آروم سرم رو بالا اوردم و جوابش رو دادم. رسول: جانم داداش محمد 💖 محمد: جانت هزار ساله... شرمنده رسول جان .... ببخش ... رسول: برای چی باید ببخشم ، برای چی باید شرمنده باشی محمد ؟؟؟؟ محمد: رسول جوری برخود می کرد که انگار اتفاقی نیفتاده. با تعجب نگاهش کردم.... تا ا‌مدم حرف بزنم ، رسول گفت: رسول: خوب کاری کردی محمد....!!! من بدون مشورت با تو تصمیم گرفتم ، بدون اینکه اول به برادرم بگم تصمیم گرفتم ، کار درستی کردی. الانم اگه موافق نباشی .....منم....منم کاری نمیکنم🙂😔 محمد: هر تصمیمی بگیری منم موافقم ، چون میدونم که تو درست فکر می کنی و درست تصمیم میگیری ، بهت ایمان دارم رسول...😊🌸👌 رسول:🙂❤️... ________ علی: پشت سیستم رسول نشسته بودم و منتظر زنگ حسام شدم و چهار چشمی مراقب شریف بودم 👌 بلاخره صدا گوشیم در اومد و روی صفحه اسم حسام به نمایش گذاشته شد... جواب دادم... علی: الو حسام ، چی شد؟؟ حسام : آره دارم می بینمش یه ردیف جلو تره از من نشسته... علی : خیلی خوب منم دیدمت ، ببین حسام خیلی زرنگه ، باید خیلی مراقب باشی ، هم خودت هم اون حسام: خیالت راحت باشه ، کاری نداری... علی: نه فعلا ، آها حسام... حسام: بلههه علی: جی پی اس هم روشن کن... حسام: باشه... خدانگهدار علی: خدافظ ادامه دارد...
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_ستاره_های_آسمانی✨ پارت ۸۲❤️ رسول: از دست محمد ناراحت نبومدم . رفتم تو محوطه بیمارستان روی یک
✨ پارت ۸۳❤️ حسام : بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم ، چی پی اس رو روشن کردم . بعد از ده دقیقه انگار کسی به شریف زنگ زده باشه گوشیش رو روی گوشش گذاشت . برای اینکه متوجه بشم چی میگه، آروم پاشدم و رفتم چند ردیف جلو تر نشستم ، پشت شریف نشستم فقط سه صندلی فاصله ی بینمون بود . گوشیم رو در آوردم و ضبط صوت رو روشن کردم و شروع به ضبط کردن صداش شدم. داشتم به زبان انگلیسی حرف میزد . با اینکه تر کیه بود ولی انگیسی صحبت می کرد . تماسش رو طول نداد و گوشی رو بعد از سه دقیقه قطع کرد... بعد پاشد و رفت سمت در خروجی!! فایل صوتی رو برای علی فرستادم 👌 علی: پای سیستم رسول بودم که از طرف حسام یه فایل صوتی برام اومد ، پس برد رو زدم ولی باز نشد ... تعجب کردم... دوباره زدم ، ولی هنوز باز نشد و خطا داد... لبخندی زدم و گفتم : علی: از دست تو رسول 😂😂😂 بعد گوشی و در آوردم و زنگ زدم به رسول👍 رسول: با محمد رو صندلی نشسته بودیم و حرف می زدیم تو محوطه ی بیمارستان ، که گوشیم زنگ خورد .... گوشیم رو در آوردم و نگاه کردم دیدم علی 👌 نگاهی به محمد انداختم و لبخندی زدم و گفتم: رسول: ببخشید داداش ... محمد:😊❤️ __ رسول: سلام علی،جانم؟؟ علی: سلام استاد رسول: چیزی شده ؟؟ علی: نه ، فقط زنگ زدم بپرسم این پس برد ، پیام حسام چیه؟؟؟ رسول: تو سر سیستم منی علی؟😬🤨 علی: ای بابا آقای شهیدی گفت!! رسول: عجب ...ولی علی ، این میز ها به کسی وفا نکرده ها داداش😂! علی: باشه رسول جان ، تو فقط سریع این پس برد رو بده من که بیکار نیستم ، کارم واجب👌 رسول: حالا برا چی میخوای ؟؟؟ علی: ای بابا ، من بعدا می گم . تو بگو... رسول: نه دیگه ، ببخشید منم نمی‌گم😌 علی: خیلی خوب.... علی: ماجرا رو بذاش گفتم ...👍 رسول: خیلی خوب که این طور🤔 علی: بلهههه پس بی زحمت این پس برد رو بده سریع که کار دارم رسول: H15858400644 علی: ممنون آها رسول!!؟؟؟ رسول: خواهش... بله دیگه چیه!؟ علی: حال فرشید چطوره؟؟؟ رسول: زیاد خوب نیست😞دعا کن علی!!!! علی: ان‌شاءالله که چیزی نسیت و خوب میشه🙂🌹 رسول: ان‌شاءالله علی: خوب کاری نداری؟؟؟ رسول: من که نه شما نداری؟! علی: قربانت نه مراقبت خودت باش ، سلام برسون به آقت محمد. خدافظ رسول: خدافظ ادامه دارد....
❤️ این گوشه را به وسعت دنیا نمی‌دهم...
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یک اجرای متفاوت از سلام فرمانده 🔵 حاج قاسم و شهدا مهمانان ویژه سرود سلام فرمانده
هدایت شده از مرکز نوجوانان فاطمی
✔️ششمین جشنواره مردمی کرامت 1️⃣مسابقه بزرگ حدیث کرامت 2️⃣پویش بزرگ فدای دخترم 3️⃣جشن های خانگی ( اعزام رایگان سخنران) 4️⃣ سفیران کریمه ✳️هدایا: 20 کمک هزینه مشهد مقدس، 100بسته متبرک فاطمی، ده ها پک فرهنگی آموزشی ⏰ مهلت شرکت در مسابقه و پویش: 21خرداد 📎لینک شرکت در مسابقه: fatemi.amfm.ir 🔷🔸💠🔸🔷 جوان نو؛ مرکزنوجوانان فاطمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔eitaa.com/joinchat/3295150098C8f44199aee 🌐javaneno.amfm.ir
https://eitaa.com/emamhosein113/307 لینک دستیابی به پارت اول ☘رمان ناحله☘ https://eitaa.com/emamhosein113/3310 لینک‌ دستیابی به پارت‌ اول‌ رمان 🦋آرامش محض🦋