eitaa logo
مهجور
114 دنبال‌کننده
166 عکس
31 ویدیو
2 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هو الجبار چند روز است تقلا می‌کنم به نوشتن. تا لااقل اندکی از آتش ریخته بر جانم سرد شود. پناه می‌برم به کلمات. تا شاید هُرم جگرسوز سینه‌ام، کمی تسکین یابد. اما کلمات سرکش‌اند. رام نمی‌شوند. نه که نخواهند، عاجزند، الکن‌اند. کلمه تاب سوختن ندارد. جانِ به دوش‌کشیدنِ لاشه‌‌ی متعفنِ رذیلت را ندارد. نمی‌تواند بار ننگش را به دوش بکشد. کلمه ناتوان است. از نشان‌دادن کُنه و حقیقیتِ درنده‌خوئی و رذالت ریخته در بطنِ دیو وحشی. کلمات دل‌خون‌اند. فراری‌اند. نگران‌اند که مبادا این ننگ و عار، شرافت و قداست دیرینه را لکه‌دار کند. کلمات بارکش امانت الهی بوده‌اند، چطور می‌توانند این رذالت و پستی را حمل کنند. کلمات شرمگین‌اند. بی‌تاب‌اند. قاصرند از بازگو کردن. و تقلایم بی‌ثمر است. ننگ ابدی بر فرومایگانِ پَست که رذیلانه به سَلاخی آدمیّت مشغولند. @maahjor
هو الباقی دیروز حدود ساعت ۷ غروب دیدمش. بی‌حال و بی‌رمق نشسته بود روی رختخواب. چشماش از دیدنم برق می‌زد. لبخند اومد روی لب‌های رنگ پریده و خشکش. کنارش نشستم. تمام تنش یه پاره استخوون شده بود. ولی پاهاش ورم داشت، خیلی زیاد. با دست‌هام شروع کردم ماساژ دادن پاها. نمیزاشت می‌گفت خودتو اذیت نکن. اذیت نیست که، خودم دوست دارم. نه نمیخوام. میخواست پا شه راه بره، با پسرم کمک کردیم کمی تو خونه راه رفت. زود خسته شد. رنگ به صورت نداشت. کسل و بی‌رمق گفت: خسته شدم، کاش یه سره بشه. اینجور نگین، خوب میشین. خداروشکر درد رو تشخیص دادن. شما هم که بدترش رو گذروندین. تازگی نداره. دیگه نمی‌تونم. دیگه طاقت ندارم. دیگه جون درد کشیدن ندارم. دلم می‌خواست یه جوری از دردهاش کم کنم. یه کاری کنم کمتر درد بکشه. ولی نمی‌تونستم. هیچ کاری ازم برنمیومد به جز امید دادن. چه امیدی آخه؟! تحمل درد کشیدن؟! نیم ساعت بیشتر نموندم. شام مهمون بودیم. وقتی خواستیم بریم ناراحت شد، گفت همیشه یه سر میای و سر سفره که میشه پا میشی میری؟! میام. امشب مهمونیم. ولی قول میدم چند شب دیگه حتما شام بیام. الانم که خداروشکر بچه‌ها هستن، تنها نیستید. با چشم‌های مهربونش نگام کرد که باشه، قبول. ولی قولت یادت نره. تموم صورتش مهر بود. پشت اون نگاه بی‌رمقش، موج مهربونی و محبت بود که به سمتم سرازیر می‌شد. مثل همیشه پیشونی بلندش رو بوسیدم. بغلش کردم و خداحافظی. ساعت ۱۱ و نیم بود. بعد مهمونی، تو خیابون داشتیم قدم می‌زدیم به سمت ماشین که دورتر پارک شده بود. به دلم افتاد دوباره برم ببینمش. هنوز نشسته بود رو رختخواب. تا چشمش افتاد بهم، با ناراحتی گفت: کی تو رو خبر کرد؟ چرا اومدی؟! من خوبم چیزی نیست که. خودم اومدم. کسی چیزی نگفته. دوست داشتم دوباره ببینمتون. چرا دراز نمیکشین؟! مامان گفت: نمیتونه. دیگه حتی نمیتونه دراز بکشه. درداش خیلی زیاد شده. چندتا بالش گذاشته بودن پشت سرش، که تکیه بده. دوباره گفت می‌خوام یه کم راه برم. کمک کردیم چند قدم راه رفت. خسته شد. نشست. خودتو ناراحت نکن. چیزیم نیست. پاشو برو خونت. بچت صبح زود می‌ره مدرسه. من خوبم. میرم سِرم میزنم بهتر میشم. باشه حالا شما رفتید منم میرم. اصرار کرد که نه پاشو برو. چندبار تا صبح پیامک دادم و حالش رو پرسیدم. ۵ صبح بود. پیامک اومد، دارن آمادش میکنن ببرن اتاق عمل؟! چی؟! اتاق عمل برای چی؟! فنری که تو روده گذاشتن، حرکت کرده از چندجا روده رو سوراخ کرده. یا علی! پس اون همه درد. قلبش چی؟! فوق تخصص قلب اومده بالاسرش، کلا تیم جراحی تشکیل دادن برای عمل. باید دعا کنیم قلب تاب بیاره عمل رو. چاره‌ای جز عمل نیست. چند ساعت طول کشید. از اتاق عمل بیرون اومد. دعاها اثر کرده بود قلب تاب آورده بود. ولی باید تو آی سی یو می‌موند. بیام بیمارستان ببینمش. کجا میخوای بیای؟! ما رو هم دارن بیرون می‌کنن. میگن تو بخش آی‌سی‌یو باید باشه. مراقب هم نمیزارن. خداروشکر حال عمومیش خوبه. ساعت ۱۱ شب برگشتن. ۱۲ شب زنگ زدیم بیمارستان. پرستار بخش گفت: حالش خوبه. نگران نباشید. با خیال راحت می‌خوابم. فردا میرم ببینمش. دلم لک زده براش. @maahjor
هوالحی ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود. @maahjor
هو الباقی قراره ببینمش. ساعت ۷صبح زنگ زدن از بیمارستان. میگن امروز نمیشه. شرایط تغییر کرده. قرارمون شد سه‌شنبه‌. سری قبل یک ماه پیش تو بیمارستان چمران بهم گفت: لباس مرتب و اتوشده آماده داشته باشید. این دیگه چطور توصیه‌ایه؟! خندم گرفت، دست شما درد نکنه، یعنی تاحالا نامرتب بودیم؟! آدم تو شرایط اضطراری و یهویی، ممکنه حواسش به ظاهرش نباشه؟! مهمون میاد، باید مرتب باشید. خوب مهمون‌داری کنید. اَخم و تَخم نکنید.شیطنتم گل کرده بود، میخواستم از این حال و هوا دربیاد. تو اون هاگیرواگیر فکر مهمون‌داری باشیم؟! آره. هم خونه رو مرتب کنید. هم لباس تمییز و مرتب آماده داشته باشید. هم به خودتون مسلط باشید. آبرومندانه و بی‌حاشیه برگزار بشه. دیگه طاقت نداشتم، قلبم ریش شده بود ولی مجبور بودم به رو نیارم. لبخند زدم. قربونتون برم که همیشه حواستون به همه چی هست. از این حرفا نزنید. یه چیزای دیگه هم گفت الان یادم نیست. باید تا فردا صبر کنم. دارم خودمو آماده می‌کنم برای دیدنش. چی بپوشم حالا که خوشش بیاد؟! چطور برم استقبالش که حرفشو گوش کرده باشم. بابا سفید میپوشه. همیشه پیرهن‌هاش سفیده. حالا یا با خط‌های آبی کمرنگ، یا چهارخونه یا هرچی. ولی زمینه سفیده. الانم قراره سفید بپوشه، سرتا پا سفید یکدست. بهش میاد؟! خیلی لاغر شده. ضعیف شده. احتمالا تو تنش زار بزنه. این سری که بیاد، حسابی تقویتش می‌کنیم. یه پر گوشت بگیره لباس دیگه تو تنش زار نمیزنه. دیگه می‌تونه غذا بخوره؟! خیالم راحته. دکترها گفتن دیگه بالا نمیاره. حالش خوب شده. چقدر خوشحالم دیگه درد نمی‌کشه. باید گل گندمی رو آماده کنم ببرم دیدنش. خوش یمنه، شاید انشاالله دیگه نره بیمارستان. چه زود سه‌شنبه رسید. چقدر همه فامیل بابا رو دوست دارن، اومدن دیدنش، حتی نمیزارن رو پای خودش بیاد! دارن رو دست میارنش. شبیه آزاده‌ای که از اسارت و جنگ برگشته. واااای خدایا شکرت بابا دراز کشیده، این نشونه خوبیه، یعنی دیگه درد نداره. می‌تونه دراز بکشه! اَه، چقدر همهمه زیاده. بزارید صدا به صدا برسه. چقدر سر و صدا میکنید، نمیتونم صداشو بشنوم. انقدر شلوغه که رد نگاهش رو پیدا نمی‌کنم. یکی تو گوشم هی یه ریز میگه سرو صدا نکنی! جیغ نکشی! برمی‌گردم نگاش میکنم. تاحالا کی جیغ کشیدم؟! اصن دو روزه منتظرم بابامو ببینم این همه شما سروصدا کردید، صدا ازم درومده؟! بابا رو گذاشتن وسط خونه، تقریبا همونجا که این روزها رختخوابش پهن بود. میرم کنارش میشینم، می‌خوام بغلش کنم. نمی‌دونم چرا نگام نمیکنه؟! حتی باهام حرفم نمیزنه! قهره که دیروز نرفتم! می‌دونه که استرسی میشم میگرنم عود می‌کنه! روضه خون داره روضه میخونه، نمی‌دونم چه روضه‌ای؟! تمام حواسم به باباست. سرمو میزارم رو سینش. تاجایی که میتونم گوش تیز میکنم. می‌خوام صدای قلبشو بشنوم. باید ازش تشکر کنم که همکاری کرد و تاب آورد. اما چیزی نمیشنوم. بابا! بابا! صدامو میشنوی؟! دو روزه اومدم خونتون موندم. قراره چند شب بمونم. دیدی به قولم عمل کردم. میشه پا شی بشینی کنار سفره باهم غذا بخوریم! بابا مهمونات اومدن. حتی اونا که چندساله پا نزاشتن خونمون! نمیخوای پاشی خوش‌آمد بگی بهشون. بابا منو ببین! مرتبم؟! ظاهرم خوبه؟! باورت میشه اصلا جیغ نزدم، حتی بلند گریه نکردم. همش حرفات تو گوشم زمزمه میشه. دختر حرف گوش کنی هستم ؟! حالا که آنقدر به حرفتم، میشه تو هم مثل همیشه رومو بگیری؟! فقط همین یه بار؟! میشه پا شی بغلم کنی؟! قهر نباش دیگه؟! باهام حرف بزن. نگام کن. با نگاهت نوازشم کن. بخند! قند تو دلم آب میشه وقتی می‌خندی. آروم میشم. اصن پاشو یه کم راه ببرمیت. خسته نشدی انقدر دراز کشیدی؟! بابا ! بابا جون! چرا جوابمو نمیدی؟! چرا نگاه مهربونت رو ازم دریغ میکنی؟! تو که اهلش نبودی رومو زمین بندازی؟! بابا من طاقت قهرتو ندارم. ببخش دیگه؟! تو که طاقت غصه خوردنمو نداشتی؟! اصلا میشه همینطور که سرمو گذاشتم رو سینت، کنارت بخوابم! میگن باید خداحافظی کنیم از هم، ولی من همیشه موقع خداحافظی پیشونیت رو میبوسیدم. چرا روتو ازم گرفتی؟! همیشه موقع خداحافظی میومدی بدرقم. شما میموندی و من میرفتم. چرا الان شما داری میری و من میمونم! چرا این سری من باید بدرقتون کنم؟! مگه اینجا خونتون نیست؟! کی خونه و زندگیت رو عوض کردی؟! یادم اومد تو بیمارستان چی بهم گفتی. راهی که همه باید بریم. بی‌تابی و بی طاقتی نکنی! من ازت خیلی انتظار دارم قشنگ عزاداری کنی! @maahjor
هو الباقی امروز اولین سالروز آسمانی شدن پدر عزیزم بود. روزی که حیات دنیوی ایشون به اتمام رسید و رهسپار دیار باقی شدن برای ادامه حیات حقیقی و ابدی. منت‌دار و سپاسگزار شما عزیزان خواهم بود، اگر لطف بفرمایید و دعاهای خیر خود را بدرقه سفر آخرت ایشون نمایید. 🙏 و اگر مقدور بود در ختم مجازی ایشان شرکت بفرمایید. عافیت و عاقبت بخیری روزی خودتان و عزیزانتان ان‌شاالله🌱🌱 شرکت در ختم آنلاین https://iPorse.ir/6239218 @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Hojat Ashrafzadeh & Reza Rashidpoor - Baran Bebarad.mp3
7.82M
🍂 گفتم خداحافظ، ولی در دل چه آهی دارم..... @maahjor
هو الجبار دخترکم، عزیزکم، هم‌کیشم، هم‌نوعم برای تو می‌نویسم ... با قلمی که بضاعتش محدود و فریادش مسکوت است. برای حنجری که صدایی ندارد، برای بغض فروخورده‌ات، برای مظلومیت و معصومیت به یغمارفته‌ات برای پاکی کودکانه‌ات در چنگال اهریمن صدرنگ نابکار دخترکم چشم اشکبارت و بغض لگدمال شده‌ات امانم را بریده. طفل معصومم، چه کسی معصومیت و پاکیت را دستمایه هوای هرز و به لجن کشیده نفس خود کرده!! کدام دیو ابلیس صفت، از نجابت لگدمال شده‌ات، برای خود عیش و نوشی فراهم کرده!!! نفرین خدا بر دیومنشان ددصفت مدعی دین‌داری... نفرین خدا بر اهرمن کریه المنظر مدعی انسانیت.... نفرین خدا بر حلقوم خفقان گرفته مدعی آزادی و برابری..... جان دلم پاکدامنی به یغما رفته‌ات در دستان پلید دیو هرزه‌صفت مدعی تشرع، همچنان نجیب و پاک و زلال است. دخترکم!! صدای نحیف درگلو مانده‌ات، به بلندای تاریخ بلند است... صدای معصومیت و اشک مظلومیتت درتاریخ خواهد پیچید و فریاد بلند تظلمت گوش حق طلبان بی‌مایه را کر خواهد کرد. نجوای تو حیثیت به تاراج رفته انسانیت در هزاره هرزه فریب و نیرنگ مدعی پیشرفت و تمدن و عدالت در اعماق تاریخ خواهد بود!! دخترکم! فریاد مسکوت و بی‌صدایت در تاریخ گم نخواهد شد، که هرجا ظلمی صورت گیرد، کربلاست و هر زمانی که مظلوم به تاراج رود و ظالم سربرآرد، عاشوراست. خواهرم، دخترم، هم‌کیشم، هم‌نوعم تو از من دوری و من جز فریاد مرگبار توأم با حسرت، چیزی برای بیان مظلومیت و معصومیت پایمال شده‌ات در چنته ندارم.... حسرت و دریغ از نبود مردی از جنس مولای آزادگی و انسانیت، تا نجابت به یغما رفته دختر مسلمان را به والیان گوشزد نماید و خواهان حق بر باد رفته‌شان باشد... مولا جان، خلخال از پای زن یهود که هیچ، طهارت نفس دخترکان خردسال مسلمان افغان، دستمایه هوس هرزه نامردان دد منش می‌شود. آیا دستان خیبرشکنت برای حریّت، عدالت و آزادی بشر وامانده در هزاره فریب و نیرنگ به دعا و نیایش بلند می‌شود تا به آبروی تجسّم و عین عدالت و انسانیت و مردانگی، خدا منتقم مظلومان و مجری عدالت و فرزند پاکت را برساند. آه از آه مظلوم بی‌پناه نفس بریده...... محب علی علیه السلام (مهجور) @maahjor
مهجور
هو الجبار دخترکم، عزیزکم، هم‌کیشم، هم‌نوعم برای تو می‌نویسم ... با قلمی که بضاعتش محدود و فریادش مس
متن را حدود دو سه سال پیش، بعد از شنیدن خبر به کنیزی گرفتن دختران افغان توسط طالبان و تعرض به ایشان نوشته بودم. اخبار غزه یادآور ظلم و تعدی دیرینه تقدس پوشالی شد. تقدسی پوشالی برگرفته از آئین مذهبی، که به معتقدش اجازه هر ظلم و جنایتی را می‌دهد. چون خود را متعصبانه، محق و برترین مکتب دینی تلقی می‌کند. حتی می‌توانی پیرو اسلام‌محمدی باشی ولی قرائتت و فهمت از آئین محمد صلوات الله علیهم زمین تا آسمان با آن حقیقت محض الهی متفاوت باشد. و برای ظلم و جنایت و درنده خوئیت دلایل کلامی موجه دست و پا کنی و خود را نماینده تمام و کمال دین بدانی! حال اگر قومی یا پیروان دینی، از دیرباز به برتری نژاد خود و حقانیت مکتب اعتقادی خود بر تمام انسانها معتقد باشند. و کل زمین را ارث پدری خود بدانند چه؟! بنی‌اسرائیل خود را نژاد برتر می‌داند، و صهیونیزم نشئت گرفته از آیین یهود، برای نژاد برتر مقدسش، هر کار غیرمقدس و غیرانسانی را جایز می‌داند. نمی‌دانم از لکه ننگ صهیونیزم بر پیکره بشریت، چطور باید نوشت و گفت که حق مطلب ادا شود. در این دگمی و خفقانی که راه گلویم را بسته، فعلا به متن قدیمی که بخشی از تعصبات کور را بیان می‌کند، اکتفا می‌کنم. امید که حنجرم زیر تیغ برنده خنجرظلم تاب بیاورد و حداقل در حد مرثیه‌خوانی برای این غم و فاجعه بشری کلماتی را خط‌خطی کنم. پناه می‌برم به خدای مقتدر از نفس ضعیفی که فقط سلاحش کلمه هست. و اکنون ضعیف‌ترین در دفاع از مظلوم. @maahjor
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت @alhanan | 🇮🇷🇱🇧🇵🇸