eitaa logo
معارف تشیع
102 دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
156 فایل
ارتباط با ادمین @ahmadbagherian
مشاهده در ایتا
دانلود
خارج فقخ کتاب خمس درس 34 یکشنبه متن: «فان نفياه كلاهما كان له |1| و عليه الخمس و ان ادعاه احدهما اعطي بلا بينة و ان ادعاه كل منهما ففي تقديم قول المالك وجه لقوة يده و الاوجه الاختلاف بحسب المقامات في قوة احدي اليدين». |1| شرح: اشكال در این باره پیش از این بیان شد، و این تنها در صورتی صحیح است که ملك منتقل شده و مستأجر و مالك سابق و اسبق در همه طبقات تعلق کنز به خود را نفی کنند، و الا اگر شخص سوم غاصب یا عامل یا مانند این دو باشد احتمال تعلق كنز به مالك خانه جدا قوی است، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك خانه است، زیرا این احتمال وجود دارد که كنوز نیز مثل معادن باشد، و پیش از این بیان شد که معادن از انفال است و احياء مستقل دارد، بنا براین کسی که آن را بیابد گویا آن را إحيا کرده است، پس با اذن امام یا حاکم مالك آن می‌شود، و احياء زمین خانه و یا باغ احياء معادن موجود در آن شمرده نمی‌شود تا اینکه تابع آن باشد، آری از جهت تكليفی داخل شدن در خانه دیگری بدون اذن جایز نیست، ولی اگر با اذن و یا از روی عصيان داخل شد و معدن یا گنجی را یافت او احق به آن است، رجوع نمایید به انچه ما در باب معادن (مسأله 8) ذکر کردیم. متن: مسألة 15: «لو علم الواجد انه لمسلم موجود هو او وارثه في عصره مجهول ففي اجراء حكم الكنز او حكم مجهول المالك عليه وجهان |1| و لو علم انه كان ملكا لمسلم قديم فالظاهر جريان حكم الكنز عليه». |1| شرح: در این مسأله پیش از این بیان شد که با وجود آثار قدمت حكم كنز که تخميس و تملك بقيه باشد در آن جاری می‌شود، گرچه علم داشته باشد که برای یک مسلمانی است و وجود وارث او را احتمال بدهد. اما اگر علم پیدا کند که جدیدا دفن شده و مالك مسلمانش آن را فراموش کرده و یا توانایی گرفتن آن را ندارد، موجهتر اجرای حكم مجهول المالك بر آن است، زیرا ادله كنز از مثل آن انصراف دارد. و اما تمسك به موثقه اسحاق بن عمار برای ان که در آن آمده است: قال سألت ابا ابراهيم (ع) عن رجل نزل في بعض بيوت مكة فوجد فيه نحوا من سبعين درهما مدفونة فلم تزل معه و لم يذكرها حتي قدم الكوفة كيف يصنع؟ قال: «يسأل عنها اهل المنزل لعلهم يعرفونها» قلت: فان لم يعرفوها؟ قال «يتصدق بهت»{الوسائل 25: 448، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 5، حديث 3]. اشکال بر آن این است که پیش از این اشكال در ارتباط موثقه مذکور به باب كنز بیان شد، زیرا عادت حکم می‌کند به اینکه کسی که در بعضی از بيوت مكه برای حج و زيارت فرود می‌آید در عروق و اعماق زمین کاوش نمی‌کند، پس دراهم به گونه‌ای ذخیره نشده است که كنز بر آن صدق کند. حکم گنج‌های متعدد متن: مسألة 16: «الكنوز المتعددة لكل واحد حكم نفسه في بلوغ النصاب و عدمه |1| فلو لم يكن آحادها بحد النصاب و بلغت بالضم لم يجب فيها الخمس، نعم المال الواحد المدفون في مكان واحد في ظروف متعددة يضم بعضه الي بعض فانه يعد كنزا واحدا و ان تعدد جنسها». [1] شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع چهارم از فروع چهارگانه بود، رجوع کنید. و ملخصش این است: ممكن است گفته شود: در نظر عرف وحدت در موضوع اعتبار دارد، بنا براین هر كنزی موضوع مستقل شمرده می‌شود، چنانکه ممكن است گفته شود: موضوع خود كنز مركوز در زمین نیست، بلکه موضوع استغنام كنزي در مقابل استغنام تجاري و معدني و مانند این دو است، مگر نمی‌بینی تطبيق پیامبر (ص) آيه خمس بر كنز در قصه تخميس عبدالمطلب آن كنزی را که آن را یافته بود؟ {الوسائل خ: 496، کتاب الخمس، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 5، حديث 3]. از این تطبیق دانسته می‌شود که موضوع استفاده و استغنام كذائي است، پس اگر شحص سرمایه‌ای داشته باشد و آن را در استخراج معادن متعدد یا كنوز متعدد صرف نماید گرچه نزدیک هم نباشند بر عمل او استغنام واحد صدق می‌کند، نظير ضمیمه کردن محصول دو مزرعه در باب زكات اگر مجموع آن دو به حد نصاب برسد. بنا براین احوط با ملاحظه آنچه ذكر کردیم ضمیمه کردن است. آری، در صورت فاصله زماني استغنام به طوری که دو استغنام مستقل شمرده شوند نباید یکی از آن دو به دیگری ضمیمخه شود. متن: مسألة 17: «في الكنز الواحد لا يعتبر الاخراج دفعة بمقدار النصاب فلو كان مجموع الدفعات بقدر النصاب وجب الخمس و ان لم يكن كل واحد منها بقدره»[1]. |1| شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع اول از فروع چهارگانه بود، پس رجوع نمایید، سخن در اینجا همان سخن در آنجا است.
یافت شدن چیزی در شکم چهارپا یا ماهی متن: مسألة 18: «اذا اشتري دابة و وجد في جوفها شيئا فحاله حال الكنز الذي يجده في الارض المشتراة في تعريف البائع و في اخراج الخمس ان لم يعرفه [1]. [1] شرح: این مسأله در كلمات قدمای اصحاب عنوان شده است، [صدوق] در المقنعة گفته است: «و ان ابتاع شاة او بعيرا او بقرة فذبح شيئا من ذلك فوجد في جوفه شيئا له قيمة عرفه من ابتاع ذلك الحيوان منه فان عرفه اعطاه و ان لم يعرفه اخرج منه الخمس و كان احق بالباقي، فان ابتاع سمكة فوجد في جوفها درة او سبيكة او ما اشبه ذلك اخرج منها الخمس و تملك الباقي» [المقتعه: 647] و مانند آن است عبارت «النهايه» در كتاب «لقطة» [النهایه: 321]. و در «المراسم» آمده است: «و غير الطعام علي ضربين: موجود تحت الارض و في بطون ما يذبح للاكل و السموك و الاخر يوجد علي ظهر الارض فما وجده في بطون شئ فان كان انتقل اليه بميراث او من بحر و ماء اخرج خمسه و الباقي ملكه و ان انتقل اليه بالشراء عرف ذلك البائع فان عرفه رده اليه و الا اخرج خمسه و الباقي ملكه». [سلار، المراسم:206].
🌹امام زين العابدين عليه السلام: منْ ثَبَتَ عَلَى وَلاَيَتِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اَللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ کسى كه در غيبت قائم ما بر موالات و دوستی ما پايدار باشد، خداى تعالى اجر هزار شهيد از شهداى بدر و اُحد به وى عطا فرمايد كمال الدين جلد1 صفحه323
ای فلک ای روزگار عمر جوانی میخرم لحظه های عاشقی بر زندگانی میخرم رفته ایامی ز دستم بس ستمها دیده ام می دهم دار و ندارم مهربانی میخرم شهره ی شهرم ولی سنگ صبور غصه ام شهرتم را میدهم من بی نشانی میخرم میشود سالی تمام و میرسد سالی دگر من خزان را در بهارم رایگانی میخرم میشود موی سیاهم تک به تک رنگش سفید پس ببین این تجربه با چه گرانی میخرم دل نمیبندم به این دنیا که پر از حیله است پس کنم مغلوب نفسم ٬ قهرمانی میخرم ماندگارند شاعران در جای جای این جهان نام نیک از من بس است پس جاودانی میخرم پس بسوز سنگ صبور بیهوده ازعمری که رفت ای فلک ای روزگار عمر جوانی میخرم
مقاله ای را که ملاحظه مینمایید قسمتی از کتاب «شیعه در منابع اهل سنت» است که به سبب ضرورت طرح آن و به منظور برطرف شدن شبهات در باره علم غیب غیر خدا در چند قسمت به خوانندگان گرامی تقدیم می‌شود: (احمد باقریان ساروی) علم امام باسمه تعالی بيشتر فرقه‏ها و مذاهب اسلامى بر اين باور هستند كه خليفه و جانشين پيامبر و امام مسلمانان بايد از دانش، آگاهى و بصيرت سرشار برخوردار باشد، تا بتواند مردم را ارشاد و راهنمايى كند و حلاّل مشكلات آنان باشد. در اين ميان از نگاه شيعه امام مسلمانان كه منتخب خدا است، افزون بر افضليت در همه فضايل و كمالات، بايد داناترين مردم باشد، به گونه‏اى كه در زمان امامت خود به دانش ديگر انسان‏ها نياز نداشته باشد، در حالى كه ديگران به علم او نيازمند باشند و او بتواند نيازمندى‏هاى دنيا و دين مردم را به گونه كامل برآورده كند و هيچ‏گونه جهل و نادانى كه حلّ آن مورد نياز و پرسش مردم باشد از او مشاهده نگردد. علماى علم كلام شيعه دليل‏هايى را كه براى اثبات لزوم امام براى جامعه آورده‏اند، براى لزوم اعلميت امام نيز ذكر كرده‏اند. على علیه السلام در باره علم خود فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ وَلايَرْقى اِلَىَّ الطَّيْر». نهج البلاغه، خطبه 3) يعنى: «سيل معارف و دانش از بلنداى قلّه دانش من [به سوى مردم] سرازير مى‏شود و پرواز پرندگان به بلنداى دانش من نمى‏رسد». يكى از بهانه‏هاى سلفيون براى تكفير شيعه اين است كه مى‏گويند: شيعه نسبت به امامان خود غلوّ مى‏كنند و يكى از نشانه‏هاى غلوّ را اعتقاد شيعه به ثبوت علم غيب براى امامان ياد مى‏كنند، در حالى كه از نگاه شيعه وجود علم غيب با اذن خدا يكى از راه‏هاى شناخت امام واجب الاطاعه است، از اين‏رو بر ما لازم است به عنوان شيعه براى اثبات اين ادعا و بيان محدوده آن دليل بياوريم و به ادلّه منكران علم غيب پاسخ قانع كننده بدهيم. ادلّه وجود علم غيب غير ذاتى در معصومان هدف ما در اينجا اثبات امكان وجود علم غيب با اذن خدا از نگاه عقل و قرآن در برخى از مقرّبان درگاه خدا است كه به فيض عصمت نايل شده باشند، همانند پيامبران و جانشينان پاك آنان؛ اما اين‏كه امامان علیهم السلام داراى علم غيب بوده‏اند چيزى است كه از منابع اهل سنّت كمتر استفاده مى‏شود، از اينرو بايد به منابع معتبر روايى و كلامى شيعه رجوع كرد. در اينجا به بيان امكان وجود علم غيب در آنان با اذن خدا و غلوّ نبودن آن پرداخته مى‏شود: لازم است بدانیم كه انسان به سبب عبادت خالصانه در پيشگاه خدا به اوصاف جلال او آراسته مى‏شود و - به سبب نايل شدن به كمالات - تجلّى اوصاف خدا مى‏گردد و خدا او را از قدرت و توانايى‏هاى بيشتر بهره مى‏رساند. در اينجا بيان مى‏شود كه يكى از اوصاف جلال خدا علم او است كه انسان كامل به سبب پالايش روح خود از آلودگى‏ها و عبادت خالصانه مداوم، به خدا قرب پيدا نموده و خدا از گنجينه علم بى‏پايان خود او را بيش از ديگران بهره رسانده و از مكنونات غيبى خود او را عطا مى‏فرمايد، اين موضوع از نگاه عقل ممكن بوده و از آيات قرآن نيز استفاده مى‏شود. علم غيب غير خدا در نگاه قرآن در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه وجود علم غير ذاتى به امور غيبى در غير خدا با اذن، تعليم و اعطاى خدا را ثابت مى‏كند: 1. خدا فرمود: «او دانا به غيب است، هيچ‏كس را از غيب خود آگاه نمى‏سازد، جز كسى‏كه از او راضى باشد، از پيامبر...». عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدا إلاّ مَن ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ...». (الجنّ: 26-27(. خدا در اين آيه شريفه، نخست علم ذاتى به غيب را براى خود اختصاص داده، سپس به صورت استثنا براى كسانى كه او از آنان راضى باشد نيز ثابت كرده است. بديهى است كه مقصود از علم غيب كسى كه خدا از او راضى باشد علم ذاتى نيست، بلكه علم اعطايى و تفضّلى از جانب خدا است، چنان‏كه طبرى در تفسير آيه از قتاده نقل كرده است كه گفت: او [خدا] آنان را بر مى‏گزيند و آنان را بر آنچه بخواهد آگاه مى‏كند. )جامع البيان، ج 29، ص 151(. طبرى پيش از اين گفته است: بر غيب او هيچ‏كس آگاهى پيدا نمى‏كند، به او نمى‏آموزد و نمى‏نماياند، جز كسى چون پيامبر از او راضى باشد، در اين صورت هرچه بخواهد آن پيامبر را از دانش غيبى آگاهى مى‏بخشد. . )جامع البيان، ج 29، ص 150(. قرطبى سخن طبرى را به عنوان نخستين احتمال در تفسير آيه نقل كرده و در ادامه نوشته است: تا اين‏كه اين دليل بر نبوت او [پيامبر] باشد. )الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 38(. 2. پس از خبر دادن از گوشه‏اى از زندگى معنوى پيامبران الهى و حضرت مريم علیها السلام و نعمت‏هايى كه به آنان اعطا فرموده بود با مخاطب قرار دادن پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيه إلَيْكَ». )آل عمران: 44(.«اين از اخبار غيبى است كه به تو وحى مى‏كنيم»
3. در مورد قرآن فرمود: «اين قرآن كريم است «إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * فى كِتابٍ مَكْنُونٍ * لاْيَمَسُهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُون». )الواقعه: 77 – 79(. ×در كتابى مكنون × جز پاكان بر آن دست نزنند». اين آيه را در كنار آيه تطهير قرار بدهيد كه فرمود «... إنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا».)الاحزاب: 33(. در كتاب «زيور خلافت» با استناد به روايات فراوان از منابع اهل سنّت ثابت شده است كه مقصود از «اهل البيت» در آيه شريفه: پيامبر صلی الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسين علیهم السلام است و اين پنج تن اصحاب كسا هستند كه اراده خدا به تطهير آنان تعلّق گرفته است؛ بنابراين پنج تن اهل بيت علیهم السلام چون معصوم و طاهر هستند طبق آيه سوره واقعه با اذن و اراده خدا از كتاب مكنون او آگاهى دارند. 4. در باره اثر تقواى الهى فرمود: «... وَاتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُم اللّهُ...». )البقره: 282(. «... و تقوا پيشه كنيد و خدا شما را تعليم مى‏دهد...». مخاطب در اين آيه همه مردم هستند؛ يعنى هر كس تقواى الهى داشته باشد خدا او را تعليم مى‏دهد، بديهى است كه هر كس درجات عالى تقوا را بپيمايد از تعليم الهى بيشتر بهره مى‏برد و اين تعليم به دانسته‏هاى بشرى اختصاص ندارد، چون آيه مطلق است، جز اين‏كه دانش دريافت شده انسان - اگرچه از راه تقوا باشد - در برابر علم بى‏پايان و مطلق خدا دانشى محدود و پرتوى از خورشيد دانش حق تعالى و وابسته كامل به علم بى‏پايان او است. (ادامه دارد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سـلامی پر از حسِ خـوب زنـدگی🕊🌸 ســــ😊✋ــــلام صبـح‌ دو شنبه تـون بـخیر 🕊🌸 و زندگی‌ تون سـرشـار از لحظه هـای ناب🕊🌸 امـروزتـون پـراز موفقیت🕊🌸 و سرشار از خیرو برکت🕊🌸
🗓 تقویم شیعه: ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۸ اسفند ۱۴۰۱ میلادی: Monday - 27 February 2023 قمری: الإثنين، 6 شعبان 1444 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️9 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️25 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️34 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️39 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
خمس درس 45.MP3
42.77M
خارج فقه کتاب خمس درس 35 دو شنبه 8 اسفند 1401 شمسیخمس درس 45خمس درس 45
خارج فقه درس 35 دو شنبه بررسی: مقتضای قاعده این است که در مورد آنچه در شکم حیوان یافت می‌شود احكام لقطه یا مجهول المالك جاری ‌شود، محصوصا اگر اثر اسلام بر آن وجود داشته باشد، مؤيد اولی [جاری شدن حکم لقطه] چیزی است که در مورد آنچه بعضی از سارقان نزد شخصی به ودیعه می‌گذارند وارد شده است، که در ان حكم لقطه بار شده است. {الوسائل 25: 463، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 18، حديث 1]. ولی در این مقام روايت صحيحه وارد شده است از عبدالله بن جعفر الحميري قال: كتبت الي الرجل (ع) اسأله عن رجل اشتري جزورا او بقرة للاضاحي فلما ذبحها وجد في جوفها صرة فيها دراهم او دنانير او جوهرة لمن يكون ذلك؟ فوقع (علیه السلام): «عرفها البائع فان لم يكن يعرفها فالشئ لك رزقك الله اياه». {الوسائل 25: 452، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 9، حدیث 1 و 2] و از آنجا که روايت صحيحه است که مشايخ ثلاث آن را روایت کرده و اصحاب به مضمون آن فتوا داده‌اند عمل به آن متعین می‌شود. و اطلاقش، آن صورتی را نیز شامل می‌شود که دراهم و دنانير اثر اسلام و سكه آن باشد، و شاید حصر تعريف بر بائع به عنوان غالب حمل بشود، از اینکه نوعا دابه در غير حريم بائع قرار ندارد و این احتمال که ان چهارپا مال غير بائع را بلعیده باشد ضعيف است و عقلا به آن اعتنا نمی‌کنند، و خصوصيتی برای بائع نیست، پس مراد از آن کسی است که دابه در اختيار او بوده و در خارج از سوی او به آن مرد منتقل شده است،؛ گرچه غاصب آن بوده است، چه رسد به مثل واهب، و مانند او، و مراد از ان جنس بائع است، نه شخص آن، پس بائع اسبق فالاسبق را نیز شامل می‌شود، البته اگر احتمال داده شود موقع بلعیدن آن حیوان نزد او وجود داشته است، با این بيان تطبيق صحيحه بر قواعد ممکن می‌شود. و اما خمس در صحيحه ذکر نشد در حالی که در مقام بيان بوده است، و لی اصحاب ما آن را مقدم داشته و به ان در كتابهایشان که برای نقل فتاوي مأثوره از ائمه (ع) آماده کردند مانند المقنعه [صفحه 646 - 647] و النهايه [321 - 322] و المراسم [صفحه 206] به آن فتوا دادند، و ظاهر کلامشان عدم استثناء مؤونه سال است، و آیا آنان در این باره نصی داشتند که به دست ما نرسیده است و یا آن را در مفهوم كنز مندرج نمودند، چنانکه در باب کنز آن را ذكر کردند؟! مخفی نماند که مندرج کردن آن [یافت شده در شکم حیوان] در مفهوم كنز و نیز قياس آن به کنز مشكل است، و مخالفت اصحاب نیز با توجه به ذكر آن از سوی آنان در كتابهای اشاره شده مشكلتر است. و [ابن ادریس] در السرائر بين آنچه در شکم دابه یافت شود و آنچه در شکم ماهی یافت شود در وجوب تعريف بائع و در وجوب تخميس – اگر ان را نشناسد – به تساوی حکم کرد، ولی بعد از استثناء مؤونه سال و گفته است: «لانه من جملة الغنائم و الفوائد» [السرائر 2: 106]. ولی اقوي همان است که اصحاب به آن قائل شده‌اند، که وجوب تخميس است، نه از این جهت که از مصاديق كنز باشد، بلکه به این جهت که اظهر مصاديق برای «ما غنمتم» است و مؤونه سال نباید استثنا بشود، به دلیل انچه که در جای خود خواهد امد که عبارت از عدم استثناء مؤونه است جز در حرفه‌ها و اكتسابات يوميه مانند صناعات و زراعات و تجارات. عدم اعتبار نصاب در محل نزاع متن عروه: و لا يعتبر فيه بلوغ النصاب |1| و كذا لو وجد في جوف السمكة المشتراة مع احتمال كونها لبائعها |2| و كذا الحكم في غير الدابة و السمكة من سائر الحيوانات . |1| شرح: چون از مصاديق كنز نیست تا نصاب آن در آن اعتبار داشته باشد. |2| شرح: در «المقنعه» [صفحه 647] و «النهايه» [صفحه 321 - 322] بين دابه و ماهی فرق گذاشته شد، و در ماهی تعريف را واجب ندانسته است، آری، در «المراسم» [صفحه 206] و «السرائر» [ج 2: 106] بین آن دو فرق گذاشته نشد. ولی ظاهر این است که فرق بين آن دو به صورت اغلب است، زیرا آنچه در شکم چهارپایان یافت می‌شود غالبا از متملكات ضائعه مانند دراهم و مانند اینها است، بر خلاف ماهی که آنچه در شکمش یافت می‌شود غالبا در شکمش و یا در دریا یافت می‌شود، از اینرو در مورد ماهی به تعريف نیازی نیست، چون در ملك بائع داخل نشد، به این جهت – چنانکه گفته‌اند - بائع حیازت ان را قصد نکرد و یا به این جهت که از ملك تبعی او خارج است، چنانکه ظاهرا تبعا داخل شده بود، زیرا قصد حيازت ماهی مستلزم قصد حيازت همه اجزاء ان و ملحقات آن به صورت تبعی و به نحو معناي حرفی است، و چنانکه در حيازت تبعیت می‌کند در قصد بيع تیز تبعیت می‌کند.