#نهج_البلاغه | #حکمت ۲۲۷
🏷️ اركان #ايمان
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ سُئِلَ عَنِ اَلْإِيمَانِ فَقَالَ اَلْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: (از ايمان پرسيدند). ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح استوار است
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: از امام عليه السّلام معنى ايمان را پرسيدند آن حضرت (در معنى حقيقى آن) فرمود: ايمان (گرويدن) معرفت و شناختن بِدل (اعتقاد و باور نمودن) و اعتراف به زبان و انجام دادن با اعضاء (دست و پا و چشم و گوش و زبان و مانند آنها) است.
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين كلام نورانى خود، كه بر گرفته از كلام رسول اكرم صلى الله عليه و آله است حقيقت ايمان كامل را در عبارتى كوتاه و پرمعنا بيان كرده است، هنگامى كه از امام عليه السلام دربارۀ تفسير ايمان سؤال كردند فرمود: «ايمان #معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به اركان (دين) است»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ عليه السلام: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ)
در واقع ايمان درختى است كه ريشۀ آن شناخت خدا و #پيامبر_اكرم و پيشوايان دين و معاد است و به دنبال آن بر زبان ظهور پيدا مىكند و ثمرۀ اين شجرۀ طيبه انجام وظايف الهى است؛ بنابراين كسانى كه در انجام وظايف كوتاهى مىكنند ايمانشان ناقص است و از دو حال خارج نيست يا گرفتار ضعف ايمانند و يا هوا و هوس چنان بر آنها غالب شده كه از تجلى #ايمان در عمل پيشگيرى مىكند.
ابن ابىالحديد در اينجا به نفع مذهب معتزله استفاده كرده مىگويد: آنچه امام عليه السلام در اينجا فرموده عين چيزى است كه معتزلۀ اهل سنت به آن معتقدند كه عمل به اركان و انجام واجبات (و ترك محرمات) را در مفهوم ايمان داخل مىدانند و آن كَس كه عمل نكند نمىتوان نام مؤمن بر او نهاد، هرچند با قلب پذيرفته و با زبان اقرار كرده باشد و اين بر خلاف اعتقاد اشعرىها از اهل سنت و اماميه است
👈 ولى ابن ابى الحديد از اين نكته غافل شده است كه اماميه، اسلام و ايمان را متفاوت مىدانند؛ كسى كه شهادتين را ابراز كند و يقين به خلافگويى او نداشته باشيم در زمرۀ مسلمانان است و جان و مال و خونش محفوظ، ذبيحۀ او حلال و ازدواج با او مباح است؛ اماميه آن را به معناى اقرار به شهادتين و اقرار به امامت ائمۀ دوازده گانه مىدانند و براى آن درجاتى قائلند؛ بعضى داراى درجات پايين، بعضى درجات متوسط و بعضى درجات عالى هستند و آنچه در كلام امام عليه السلام آمده اشاره به درجۀ عالى ايمان است.
امام خامنهای مدّظله العالی:
💥 ببینید این قضیه شاهچراغ شیراز چه جنایت بزرگی بود. آن پسربچه پایه دوم یا پایه ششم یا پایه دهم، اینها چه گناهی کرده بودند؟ آن طفلک شش سالهای که پدر و مادر و برادرش را از دست داده این کوه سنگین غم را چرا بر دوش او انبار کردند؟
🔹آن طلبه شهید جوان در تهران ــ #آرمان_عزیز! ــ او چه گناهی کرده بود؟ طلبهِ جوان، دانشجو بوده آمده طلبه شده، متدیّن، مؤمن، متعبّد، حزباللهی. زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان، اینها کارهای کوچکی است؟ اینها کهاند؟ این [را] باید فکر کرد؟ اینها کهاند؟ این بچههای ما که نیستند، این جوانهای ما که نیستند اینها،اینها کهاند؟ از کجا دستور میگیرند؟ چرا این کسانی که مدّعیِ حقوق بشرند اینها را محکوم نکردند؟ چرا قضیه شیراز را که یک انفجار بود محکوم نکردند؟ اینها طرفدار حقوق بشرند؟
🔹اینها را بشناسیم، اینها را بشناسید. البته ما یقه اینها را رها نخواهیم کرد، نظام جمهوری اسلامی به حساب این جنایتکارها خواهد رسید حتماً.
🏷 #لبیک_یا_خامنه_ای
#️⃣ #آرمان_علی_وردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجای دنیا با این جانورهای داعشی مماشات میکنن ؟
نیروهای امنیتی باید دست این وحوش رو قطع و پاشون رو قلم و گردنشون رو بشکنن
فیلم بردار هم کاملاً از قضیه خبر داره و دقیق فیلم میگیره😔
💥 حمله با نارنجک دست ساز به سر مأمور مدافع امنیت ، چهار آبان در قزوین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرتین : بابام خاک شده
دایی آرتین : بابات رفته پیش خدا
آرتین : مریم میگه بابات خاک شده، کی برمیگرده ؟
دایی آرتین : ان شاءالله به زودی برمیگرده 😭
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#آرتین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر و لحظات دیده نشده از اغتشاشات در اصفهان
🔹 طرف رفته بالا دوربین امنیتی رو بکنه ، دوربین هم داره ازش فیلم میگیره 😄
اعترافات برخی دستگیر شدگان: با دوستام تصمیم گرفتیم مشروب بخوریم و وارد شورش ها بشیم.
بعضی از مردم میگفتند مریضیم، مشکل تنفسی داریم ، اسنپ کار میکنم ، گرفتارم ولی ما به هیچ کَس راه نمیدادیم.
🔚 و در آخر همه شون با گریه میگن پشیمونیم .... نکته جالب این است که اکثر بازداشتیها درآمد خوبی نسبت به اقشار متوسط جامعه دارند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دانش آموزان از اول دبستان
به جای تربیت و پرورش
میشوند دستگاه تست زنی!
برای پرکردن جیب مافیای کنکور
و بعضی فرهنگیان خائن
نتیجه میشود...
دانشجویان فحاش و اراذل و اوباش
در بهترین دانشگاههای کشور
#لبیک_یا_خامنه_ای
#انتقام_سخت
#جهاد_تبیین
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش عمدهای از مسئولیت اغتشاشات و اعتراضات أخیر
مسئولان خائنی اند که
فقط به فکر منافع خودشون بوده و هستند
و به رفاه مردم کاری ندارند...
نمونه یکی از خیانتکارترین مسئولان
خانم ابتکار که در تمام دولتها مسئولیتی داشتند😔
فیلم را تا آخر ببینید...
لعن و نفرین بر بانیان این خیانت ...
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ بازنشر
❓روز پشیمانی چه روزی است؟ آیا هنوز وقت آن نرسیده است؟
❗️#افشاگری از یک #خیانت بزرگ توسط وزارت بهداشت در دوران #کرونا در شبکه افق
❗️معاونت علمی ستاد مبارزه با کرونا اعلام کرد ما از همان ابتدا میدانستیم داروی رمدسیویر و فاویپیراویر هیچ تأثیری در درمان کرونا نداشت!
❗️کشور چین برای فروش این داروها با ایران وارد مذاکره شد و وزارت بهداشت بدون مطالعه اثربخشی، این داروها را در سطح وسیع خریداری وپخش نمود.
❗️ وزیر بهداشت و معاونانش با علم به اینکه این داروها بی تأثیر هستند تمام بیمارستان ها را مجبور کردند از این دارو استفاده کنند (بدون گذراندن مسیر علمی)
❗️تنها کشوری که در سطح وسیع از داروی رمدسیویر وفاویپیراویر استفاده کرد کشور ایران بود!
❗️ تأکید تمام مسئولین بهداشت به بیمارستان ها این بود که این دو داروی رمدسیویر و فاویپیراویر خریداری شده باید تا زمان إتمام، در بیمارستان ها مصرف شود تا هزینه کامل آن از مردم اخذ گردد!
🎥 لطفاً ویدئوی فوق را با دقت مشاهده کنید و در موارد زیر نیز تامل کنید:
▪️واکسیناسیون اجباری
▪️استفاده تبلیغاتی گسترده دولت و وزارت بهداشت از تزریق واکسن رهبر معظم انقلاب و مراجع عظام
@shafiye_ir
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎼 موزیک ویدئوی | "آزادی"
🎙️ حامد زمانی
دامه اگه پیشِ پرنده دونه میریزن
گل میخرن تا که نفهمی اهل پائیزن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#انتقام_سخت
مباحث
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان 📥 Khl.ink/f/51250
📝 متن کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش آموزان منتشر شد. ۱۴۰۱/۸/۱۱
🏷 #دیدار_دانش_آموزان
🔍 بخوانید:
https://khl.ink/f/51259
44.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش آموزان. ۱۴۰۱/۸/۱۱
🏷 #دیدار_دانش_آموزان
📥 سایر کیفیتها👇🏻
https://khl.ink/f/51252
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعترافات عامل دوم عملیات تروریستی شاهچراغ (علیه السلام)
🔹 عامل دوم تروریستی که پشت صحنهی عملیات تروریستی را هدایت میکرد، دربارهی جریانات پشت پرده اعتراف کرد. او این وظیفه را داشت تا فیلم تأییدیه عملیات تروریستی را برای گروهک تروریستی داعش ارسال کند.
🔹 آنها اغتشاشات و ناآرامی در ایران را عامل مهم موفقیت در عملیات میدانستند. این تروریستها برنامه داشتند تا بعد از شاهچراغ به مناطق دیگر کشور هم حمله کنند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📼 صوت و تصویر بیعت عامل حمله تروریستی شاهچراغ با عنوان جهادی «أبي عائشة العُمري» با خلیفه این گروهک تروریستی
➕ برعندازا سبک مغز: کار خودشونه؟؟؟
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خوب بود 😂
این #طنز کوتاه واقعا دیدن داره ...
این داستان: کار خودشونه😅
@seyyed_kazem_roohbakhsh
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شاهچراغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر ۴ ساله شهید #مدافع_امنیت؛
سرهنگ پاسدار امیر کمندی
یکی از داعشیهای داخلی، از روی پل ستارخان تهران، نارنجک دستی بزرگی را روی سر او پرتاب می کند، و ... 😭
#لبیک_یا_خامنه_ای
#انتقام_سخت
مباحث
#مطالعه 📖 #مستند داستانی_امنیتی عاکف (#فصل_اول) فایل PDF @akef_soleimany
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️ چند نکته در خصوص داستان تقسیم:
🔺 این داستان در دو فصل آماده شده. فصل اول چهارده قسمت است که انشاءالله از امشب شروع میکنیم.
سپس یکی دو شب وسطش وقفه میندازیم و بعدش فصل دوم را هم تقدیم میکنم.
🔺این دو فصل در دو حال و هوای کاملا مختلف هست و هر کدام طعم خاص خودش را داره.
اما فصل اول دروازه فصل دوم هست. فصل دوم که مملو از اسامی واقعی و حتی اماکن و پروژه های واقعی است، ناظر به نقشه هفت ساله برای آشوب این روزهاست.
🔺 برای فصل اول، سفرهای طولانی و طاقت فرسا داشتم. حتی مدتی از خانواده دور بودم تا تونستم با فضای فصل اول ارتباط بگیرم و افرادی که قربانی این فضا هستند پیدا کنم. اگر بگم پیر شدم تا این فصل نوشته شد دروغ نگفتم.
🔺 بسیاری از توحش و انحرافات موجود در فضای فصل اول را نمیتونم روایت کنم تا عده ای دوستان اذیت نشوند. فقط از همین حالا بدونید که از چیزی که روایت کردم، صدها برابر بدتره و خدا حتی نصیب گرگ بیابون هم نکنه.
🔺اما فصل دوم ...
که یکی از معاونین محترم سیاسی یکی از مجموعه های ارزشی امروز میگفت: فهم و ارتباط فکری دقیق با فصل دوم، برابری میکنه با صد ساعت آگاه سازی!
مخصوصا کسانی که علاقمندند ریشه های منحوس شلوغی های این روزها را بدانند.
نکات دیگری هم هست به یاری خداوند سبحان، تدریجا عرض میکنم.
✔️ ضمنا
راضی ام که هر جا و برای هر کس خواستید بفرستید. اما به شرط ذکر کامل لینک کانالم و رعایت امانتداری در متن و محتوا.
🔹لطفا لطفا نخونید برای ترشح آدرنالین
بلکه بخونید تا با جهان کاملا متفاوت از سطح و سیاق زندگیتان آشنا بشید.
شبهای پاییزی خوب و مفیدی برایتان آرزومندم ☺️🌷
✍ حدادپور جهرمی
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸تقسیم🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹فصل اول🔹
««قسمت اول»»
منطقه کوهستانی مرز ماکو
هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه!
کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو.
اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه.
از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد.
چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد.
یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی.
یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟
بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود.
ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46»
انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد.
همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه.
وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس!
پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟
تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.