🏴چگونه امام جواد علیه السلام درخواست ناگفته شیعه خود را برآورده می کند.
▪️ اِبْنُ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلِ بْنِ اليَسَعِ قَالَ: كُنْتُ مُجَاوِراً بِمَكَّةَ فَصِرْتُ إِلَى المَدِينَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ كِسْوَةٍ يَكْسُونِيهَا فَلَمْ يَتَّفِقْ أَنْ أَسْأَلَهُ حَتَّى وَدَّعْتُهُ وَ أَرَدْتُ الخُرُوجَ فَقُلْتُ أَكْتُبُ إِلَيْهِ وَ أَسْأَلُهُ قَالَ فَكَتَبْتُ إِلَيْهِ الكِتَابَ فَصِرْتُ إِلَى المَسْجِدِ عَلَى أَنْ أُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ وَ أَسْتَخِيرَ اَللهِ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِنْ وَقَعَ فِي قَلْبِي أَنْ أَبْعَثَ وَ اَللهِ بِالْكِتَابِ بَعَثْتُ وَ إِلاَّ خَرَقْتُهُ فَفَعَلْتُ فَوَقَعَ فِي قَلْبِي أَنْ لاَ أَبْعَثَ فَخَرَقْتُ الكِتَابَ وَ خَرَجْتُ مِنَ المَدِينَةِ فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ رَأَيْتُ رَسُولاً وَ مَعَهُ ثِيَابٌ فِي مِنْدِيلٍ يَتَخَلَّلُ القِطَارَ وَ يَسْأَلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ القُمِّيِّ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَيَّ فَقَالَ مَوْلاَكَ بَعَثَ إِلَيْكَ بِهَذَا وَ إِذَا مُلاَءَتَانِ قَالَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ فَقَضَى اَللهُ أَنِّي غَسَلْتُهُ حِينَ مَاتَ فَكَفَّنْتُهُ فِيهِمَا
▪️ محمد بن سهل بن یسع قمی می گوید: من در شهر مکه مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمده و به حضور امام جوادعلیه السلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر در خواست کنم که به من لباسی به عنوان تبرّک عنایت کند، اما فرصت نشد و از محضرش خدا حافظی کرده و بیرون آمدم. در پیش خود گفتم: حالا که حضوراً نتوانستم خواسته ام را به آقا بیان کنم، پس طیّ نامه ای از محضر آن گرامی خواسته ام را طلب می کنم. نامه ای نوشته و تقاضایم را در آن اظهار کردم. سپس تصمیم گرفتم که به مسجد رفته و دو رکعت نماز بخوانم آنگاه صد مرتبه از درگاه الهی طلب خیر نمایم، اگر به دلم افتاد، که نامه را به حضورش می فرستم و اگر نیفتاد، نامه را پاره کرده و به دور بریزم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد که نامه را به حضورش نبرم و آن را پاره کرده و از شهر مدینه بیرون آمدم و در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکی از راه رسید و لباسی را که در بقچه ای پیچیده بود، به همراه داشت. او از اهل کاروان از محمد بن سهل قمی می پرسید تا اینکه به من رسید و مرا شناخت. به من گفت: مولای تو! (امام جوادعلیه السلام) این لباس را برایت فرستاده است. لباس های تقدیمی امام، دو لباس نرم و نازک بودند.
احمد بن محمد گفته است: وقتی محمد بن سهل از دنیا رفت، من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدائی امام علیه السلام او را کفن کردم.
📗بحارالانوار، ج 50، ص 44
@ahlolbait
🏴 @mabaheeth
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ_تصویری: #امام_جواد (علیه السلام) مظهر جود و سخا
🎙️ سخنران: حجت الاسلام #عالی
◾یا جوادالائمه أدرکنی و سهّل و یسّر أمری ...
@ahlolbait
🏴 @mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_کیهانی وقتی فهمید کاملاً در محاصره تکفیری های داعشی است؛
«کمیلِ بابا، مقداد عزیزم، میثمِ گلم!
از شما میخوام ولایی بمونید، ولایی به ایستید؛ بسیجی، حزب الهی...
هدایت شده از 📝 مرثیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشهای از غربت دردناک #امام_جواد (علیه السلام) از زبان حجت الاسلام #پناهیان
🏴 شهادت امام جواد(علیه السلام) تسلیت باد.
◾لب تشنه بود تشنه یک جرعه آب بود
◾مردی که درد های دلش بی حساب بود
◾پا می کشید گوشه حجره به روی خاک
◾پروانه وار غرق تب و التهاب بود
◾از بس که شعله ور شده بود آتش دلش
◾حتی نفس زدنش هم عذاب بود
◾در ازدحام هلهله های کنیزکان
◾فریاد #استغاثه او بی جواب بود
◾یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد
◾رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
◾آخر شبیه جد غریبش #شهید شد
◾آری دعای خسته دلان مستجاب بود
◾غربت برای آل علی تازگی نداشت
◾در آن دیار کشتن مظلوم باب بود
◾تا سایبان پیکر نورانیش شوند
◾بال کبوتران حرم را شتاب بود
◾اما فدای بی کفن دشت کربلا
◾آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود
◾هم تیغ و تیر خون تنش را مکیده بود
◾هم داغ دیدهی، شَرر آفتاب بود
🏴 شهادت نهمین اختر تابناک ولایت و امامت به پیشگاه اقا امام زمان تسلیت باد
دل تسلای قلب نازنین اقا امام زمان صلوات