eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
32.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
❶ آن گاه امام عليه السلام جامعۀ انسانى را به سه گروه تقسيم مى‌كند كه چهارمى ندارد، مى‌فرمايد: «مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ‌ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى‌روند و با هر بادى حركت مى‌كنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشده‌اند و به ستون محكمى پناه نبرده‌اند»؛ (النَّاسُ‌ ثَلَاثَةٌ‌: فَعَالِمٌ‌ رَبَّانِيٌّ‌، وَ مُتَعَلِّمٌ‌ عَلَى سَبِيلِ‌ نَجَاةٍ‌ وَ هَمَجٌ‌ رَعَاعٌ‌ أَتْبَاعُ‌ كُلِّ‌ نَاعِقٍ‌، يَمِيلُونَ‌ مَعَ‌ كُلِّ‌ رِيحٍ‌، لَمْ‌ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ‌، وَ لَمْ‌ يَلْجَئُوا إِلَىٰ‌ رُكْنٍ‌ وَثِيقٍ‌) منظور از «عالمان ربانى» انسان‌هايى هستند كه و و الهى را در بر دارند و آنچه مى‌گويند از سخنان پروردگار و اوليائش مى‌گويند و همواره در اين مسير سير مى‌كنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست. «ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسان‌ها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمى‌رسد. اما «مُتَعَلِّمٌ‌ عَلَى سَبِيلِ‌ نَجَاةٍ‌» به كسى گفته مى‌شود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسه‌هاى او و انسان‌هاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ آگاه و با تقوا ادامه مى‌دهد. در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالم‌تاب و «متعلّمان عَلىٰ‌ سَبيلِ‌ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مى‌كنند و به همين دليل چراغ شب‌هاى تار محسوب مى‌شوند. اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند. اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است: نخست از آنها به «همج» ياد مى‌كند.
❷ امام عليه السلام سپس در مقايسه‌اى بسيار جالب برترى علم را بر اموال دنيا از شش جهت، در سه گزاره از كلامش ثابت مى‌كند: نخست در اولين امتياز علم بر مال مى‌فرمايد: «اى كميل! علم از مال بهتر است (چرا كه) علم، تو را پاسدارى مى‌كند ولى تو بايد مال را پاسدارى كنى»؛ (يَا كُمَيْلُ‌: الْعِلْمُ‌ خَيْرٌ مِنَ‌ الْمَالِ‌، الْعِلْمُ‌ يَحْرُسُكَ‌ وَ أَنْتَ‌ تَحْرُسُ‌ الْمَالَ‌) بديهى است كه علم هم ايمان انسان را حفظ مى‌كند و هم جسم و جان او را؛ زيرا دفع آفات در جهات مختلف به وسيلۀ علم صورت مى‌گيرد در حالى كه مال به عكس آن است؛ صاحب مال بايد پيوسته از اموال خويش مراقبت كند مبادا دزدان آن را بربايند يا آفات و بلاهايى آن را از ميان بردارد. بايد مراقبينى بر آن بگمارد، وسايل اطفاى حريق در كنارش قرار دهد، به موقع به آن سركشى كند مبادا آفتى در آن پيدا شده باشد و اين يك برترى بزرگ براى علم در برابر مال است. در دومين برترى مى‌فرمايد: «مال با هزينه كردن كاستى مى‌گيرد در حالى كه علم، با انفاق افزون مى‌گردد»؛ (وَ الْمَالُ‌ تَنْقُصُهُ‌ النَّفَقَةُ‌ وَ الْعِلْمُ‌ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ‌) «يَزْكُوا» (از ريشۀ «زكاء») به معناى نو و رشد است. دليل آن روشن است؛ هنگامى كه عالم تدريس مى‌كند و شاگردانى پرورش مى‌دهد علم و دانش او درون فكرش راسخ‌تر و قوى‌تر مى‌شود و اى بسا شاگردان سؤال و اشكالى كنند و در پرتو آن بر علم او افزوده گردد و ما تجربه كرده‌ايم براى پرورش علم هيچ چيز بهتر از تدريس نيست. مطالعه، درس خواندن و مباحثه كردن خوب است ولى تدريس اثر قوى‌ترى دارد. اضافه بر اين علم از طريق شاگردان گسترش پيدا مى‌كند و اين نيز نوعى ديگر از نمو است. در سومين تفاوت مى‌فرمايد: «دست‌پروردگانِ‌ مال، به زوال آن از بين مى‌روند (ولى دست‌پروردگان علوم پايدارند)»؛ (وَ صَنِيعُ‌ الْمَالِ‌ يَزُولُ‌ بِزَوَالِهِ‌)
❸ امام عليه السلام در ادامۀ اين سخن به چهارمين امتياز علم بر مال پرداخته، مى‌فرمايد: «اى كميل بن زياد! آشنايى با علم و دانش آيينى است كه انسان به آن جزا داده مى‌شود و بايد به آن گردن نهد، به وسيلۀ آن در دوران حيات، كسب طاعت فرمان خدا مى‌كند و بعد از وفات نام نيك از او مى‌ماند (در حالى كه مال به تنهايى نه وسيلۀ طاعت است نه سبب نيك‌نامى بعد از مرگ)»؛ (يَا كُمَيْلُ‌ بْنَ‌ زِيَادٍ: مَعْرِفَةُ‌ الْعِلْمِ‌ دِينٌ‌ يُدَانُ‌ بِهِ‌، بِهِ‌ يَكْسِبُ‌ الْإِنْسَانُ‌ الطَّاعَةَ‌ فِي حَيَاتِهِ‌، وَ جَمِيلَ‌ الْأُحْدُوثَةِ‌ بَعْدَ وَفَاتِهِ‌) «أُحْدُوثه» به معناى چيزى است كه مردم دربارۀ آن سخن مى‌گويند و در اينجا به معناى نام و نشان و «جَميلَ‌ الْأُحْدُوثَة» به معناى نام نيك است. تعبير به «مَعْرِفَةُ‌ الْعِلْم» به معناى آشنايى با علوم و دانش‌هاست نه آشنايى به اهميت علم آن‌گونه كه بعضى از شارحان پنداشته‌اند؛ زيرا جمله‌هاى بعد از آن شاهد بر تفسيرى است كه بيان كرديم. در حديثى كه در كتاب كافى از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است مى‌خوانيم كه فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ‌ صُحْبَةَ‌ الْعَالِمِ‌ وَ اتِّبَاعَهُ‌ دِينٌ‌ يُدَانُ‌ اللَّهُ‌ بِهِ‌ وَ طَاعَتَهُ‌ مَكْسَبَةٌ‌ لِلْحَسَنَاتِ‌ مَمْحَاةٌ‌ لِلسَّيِّئَاتِ‌ وَ ذَخِيرَةٌ‌ لِلْمُؤْمِنِينَ‌ وَ رِفْعَةٌ‌ فِيهِمْ‌ فِي حَيَاتِهِمْ‌ وَ جَمِيلٌ‌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ‌ ؛ همنشينى عالم و پيروى از دانشمند آيينى است كه خدا با آن پرستش مى‌شود و پيروى از عالم سبب كسب حسنات و محو سيئات و ذخيرۀ مؤمنان و مايۀ برترى و افتخار در حياتشان و نام نيك بعد از وفاتشان خواهد بود». در پنجمين مقايسه حضرت مى‌فرمايد: «علم حاكم است و مال محكوم عليه (علم فرمانده است و مال فرمان‌بردار)»؛ (وَ الْعِلْمُ‌ حَاكِمٌ‌، وَ الْمَالُ‌ مَحْكُومٌ‌ عَلَيْهِ‌) بديهى است مال و ثروت در سايۀ علم و دانش پديد مى‌آيد؛ مديريت‌هاى شايسته، آگاهى به فنون زراعت و تجارت و صنعت و به ويژه در عصر ما آگاهى به انواع تكنولوژى‌ها و فناورى‌ها سرچشمۀ پيدايش و گسترش اموال و ثروت‌هاست و آنچه مايۀ برترى بخشى از كشورها بر ساير كشورهاى جهان و حاكميت آنها بر مسائل سياسى و فرهنگى جهان شده همان پيشرفت علمى آنهاست كه هم اقتصادشان را شكوفا كرده و هم پايه‌هاى حاكميت‌شان را بر مسائل سياسى تقويت نموده است. آن‌گاه امام عليه السلام در ششمين و آخرين برترى علم و دانش بر مال و ثروت چنين مى‌فرمايد: «اى كميل! ثروت‌اندوزان هلاك شده‌اند در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند؛ ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زنده‌اند خود آنها گرچه از ميان مردم بيرون رفته‌اند؛ ولى چهره و آثارشان در دل‌ها ثبت است»؛ (يَا كُمَيْلُ‌: هَلَكَ‌ خُزَّانُ‌ الْأَمْوَالِ‌ وَ هُمْ‌ أَحْيَاءٌ‌، وَ الْعُلَمَاءُ‌ بَاقُونَ‌ مَا بَقِيَ‌ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ‌ مَفْقُودَةٌ‌، وَ أَمْثَالُهُمْ‌ فِي الْقُلُوبِ‌ مَوْجُودَةٌ‌) مى‌دانيم فرق موجود زنده و مرده در تأثيرگذارى آن است؛ بنابراين ثروت‌اندوزانى كه نه خود از اموالشان استفاده مى‌كنند و نه ديگران بهره‌مند مى‌شوند در حكم مردگانند، زيرا هيچ اثرى از آنها ديده نمى‌شود؛ ولى دانشمندانى كه سال‌ها و قرن‌ها چشم از جهان فرو بسته و شاگردان و كتاب‌ها و آثارشان در همه جا به چشم مى‌خورد در واقع زنده‌اند. مگر يك عالم زنده چه مى‌كند؟ شاگرد پرورش مى‌دهد، مردم را و از آيين حق دفاع مى‌كند. هرگاه پس از وفات آثار علمى آنها همين كارها را انجام دهد گويى آنها زنده‌اند. آرى، دانشمندانى كه وفات كرده با بدن‌هاى مادى در ميان ما نيستند؛ اما به قلب هر كَس مراجعه كنيد وجود آنها را با آثارشان حاضر مى‌بينيد. درست مانند حياتشان پيام مى‌دهند و مى‌كنند. قرآن مجيد نيز دربارۀ افراد فاقد هر گونه اثر به «مردگان» تعبير كرده و مى‌فرمايد: «إِنَّكَ‌ لاٰ تُسْمِعُ‌ اَلْمَوْتىٰ‌ وَ لاٰ تُسْمِعُ‌ اَلصُّمَّ‌ اَلدُّعٰاءَ‌ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ‌» ؛ مسلّماً تو نمى‌توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند». اميرمؤمنان على عليه السلام از كسانى كه و را با قلب و زبان و دست ترك مى‌كنند به «ميت الاحياء» (مردۀ زندگان) تعبير كرده و مى‌فرمايد: «وَ مِنْهُمْ‌ تَارِكٌ‌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ‌ وَ قَلْبِهِ‌ وَ يَدِهِ‌ فَذَلِكَ‌ مَيِّتُ‌ الْأَحْيَاء» در خطبۀ 87 نيز همين تعبير (ميت الاحياء) دربارۀ كسانى كه نصيحت نمى‌پذيرند و گوش به اندرزهاى اولياء الله نمى‌دهند، آمده است.
❹ امام عليه السلام در اين بخش از كلام نورانى و پربار و حكمت‌آميزش بعد از ذكر اهميت و علما و برترى علم بر مال و ثروت مى‌فرمايد: «(بدان اى كميل) در اينجا علم فراوانى است - و با دست اشاره به سينۀ مباركش كرد -»؛ (هَا إِنَّ‌ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ‌ إِلَى صَدْرِهِ‌ -) . سپس فرمود: «اى كاش افراد لايقى براى آن مى‌يافتم (تا به آنها تعليم دهم)»؛ (لَوْ أَصَبْتُ‌ لَهُ‌ حَمَلَةً‌) منظور از اين علم چه علمى است‌؟ به نظر مى‌رسد علوم مربوط به صفات جمال و جلال خداوند و عرفان ذات مقدسش و اسرار جهان آفرينش و مقامات انبيا و اوليا و حوادث مربوط به آينده باشد كه تحمل اين علوم را همه كَس ندارد بلكه جمعى از پاكان و خاصان و اولياء الله و اتقيا مى‌توانند حامل اين علوم باشند و از آن به طور صحيح استفاده كنند. در حديثى پرمعنا از عليه السلام در تفسير واژۀ «صمد» در آيۀ «اَللّٰهُ‌ اَلصَّمَدُ» مى‌خوانيم كه: «لَوْ وَجَدْتُ‌ لِعِلْمِيَ‌ الَّذِي آتَانِيَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ حَمَلَةً‌ لَنَشَرْتُ‌ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ‌ وَ الْإِيمَانَ‌ وَ الدِّينَ‌ وَ الشَّرَائِعَ‌ مِنَ‌ الصَّمَدِ وَ كَيْفَ‌ لِي بِذَلِكَ‌ وَ لَمْ‌ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ حَمَلَةً‌ لِعِلْمِهِ‌ حَتَّى كَانَ‌ يَتَنَفَّسُ‌ الصُّعَدَاءَ‌ وَ يَقُولُ‌ عَلَى الْمِنْبَرِ: سَلُونِي قَبْلَ‌ أَنْ‌ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ‌ بَيْنَ‌ الْجَوَانِحِ‌ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ‌ هَاهْ‌ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ‌ يَحْمِلُه ؛ هر گاه براى علم و دانشى كه خدا به من داده حاملانى پيدا مى‌كردم توحيد، ، ، و شرايع را از واژۀ «الصمد» بيرون مى‌آوردم و آن را نشر مى‌دادم. چگونه ممكن است من چنين افرادى را بيابم در حالى كه جدّم اميرمؤمنان عليه السلام نيافت تا آنجا كه آه سوزان و پر درد از دل بر مى‌كشيد و بر منبر مى‌فرمود: از من سؤال كنيد پيش از آنكه از دست شما بروم، چرا كه در وجود من علم و دانش فراوانى است. ‮سپس دربارۀ گروه دوم مى‌فرمايد: «يا كسى كه مطيع حاملان حق است؛ اما چون بصيرتى به پيچ و خم‌هاى علم و شبهات ندارد با نخستين و ايراد، شك در دل او پيدا مى‌شود. آگاه باش (اى كميل!) نه اين به درد مى‌خورد و نه آن»؛ (أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ‌ الْحَقِّ‌، لَا بَصِيرَةَ‌ لَهُ‌ فِي أَحْنَائِهِ‌، يَنْقَدِحُ‌ الشَّكُّ‌ فِي قَلْبِهِ‌ لِأَوَّلِ‌ عَارِضٍ‌ مِنْ‌ شُبْهَةٍ‌. أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ‌) . «اَحْناء» جمع «حِنْو» در اصل به هر چيزى گفته مى‌شود كه پيچ و خمى داشته باشد سپس به معناى جوانب نيز آمده است (چرا كه جوانب و اطراف اشيا غالباً انحنايى دارد). اين گروه از يك نظر نقطۀ مقابل گروه اول‌اند؛ افرادى ضعيف الفكر و نادان و مغرور كه در برابر شبهه‌افكنان كاملا آسيب‌پذير اند، ميدان را خالى كرده و گاه به آن‌ها مى‌پيوندند. خطر اين گروه براى جهان اسلام و جامعۀ بشرى نيز كم نيست. نمونۀ اين گروه، جمعيت خوارج بودند؛ هنگامى كه به توطئه و نيرنگ عمروعاص، قرآن بالاى نيزه‌ها رفت فورا ميدان را رها كردند و هنگامى كه شبهه‌افكنى، شعار «لا حُكْمَ‌ إلّا لِلّه» را سر داد در برابر على عليه السلام قيام كردند كه چرا مسئلۀ حكميت را پذيرفته‌اى و العياذ بالله نسبت كفر به آن حضرت دادند و امثال آنها در جامعۀ امروز ما نيز كم نيست.
❺ حضرت دربارۀ گروه سوم مى‌فرمايد: «يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار آمده (و به همين دليل دين و ايمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مى‌كند)»؛ (أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ‌ سَلِسَ‌ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ‌) ☜ «منهوم» به معناى شكم‌پرست و حريص است. ☜ «سَلِسَ‌ الْقِياد» به كسى گفته مى‌شود كه به آسانى در برابر چيزى تسليم مى‌شود. آن‌گاه به چهارمين گروه اشاره كرده مى‌فرمايد: «يا كسى كه حريص به جمع مال و اندوختن آن است اين دو (اين گروه و گروه قبل) به هيچ وجه از دين‌داران نيستند و شبيه‌ترين موجودات به چهارپايانى هستند كه براى چَرا رها شده‌اند»؛ (أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ‌ وَ الِادِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ‌ رُعَاةِ‌ الدِّينِ‌ فِي شَيْ‌ءٍ‌، أَقْرَبُ‌ شَيْ‌ءٍ‌ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ‌ السَّائِمَةُ‌) ☜ «مُغْرِم» كسى است كه عاشق و دلباختۀ چيزى باشد. ☜ «سائِمَة» حيوانى است كه در چراگاه رها شود. مى‌دانيم چهارپايان جز خور و خواب و شهوت چيزى را درك نمى‌كنند و بيچاره انسان، اشرف مخلوقات، آن‌قدر تنزل كند كه همسوى با آن‌ها باشد يا دنبال عيش و نوش و شهوت است و يا مشغول جمع مال و ثروت. امام عليه السلام در پايان اين سخن مى‌فرمايد: «اين‌گونه علم با مرگ حاملانش مى‌ميرد»؛ (كَذَلِكَ‌ يَمُوتُ‌ الْعِلْمُ‌ بِمَوْتِ‌ حَامِلِيهِ‌) زيرا هيچ يك از اين گروه چهارگانه شايسته آن نيستند كه حامل علوم الهى باشند. به همين دليل عالمان واقعى از قرار دادن علوم در اختيارشان خوددارى مى‌كنند و ناچار علمشان را با خودشان به گور مى‌برند و با مرگ آن‌ها علم هم مى‌ميرد.
❻ امام عليه السلام در اين بخش از كلام خود كه در واقع جنبۀ استثنا از گفتار سابق را دارد مى‌فرمايد: «(درست است كه عالمانِ با عمل اندك‌اند و علم و دانش با مرگ حاملانش مى‌ميرد) ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از كسى كه به حجت الهى قيام كند خالى نمى‌شود؛ خواه ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان»؛ (اللَّهُمَّ‌ بَلَى! لَا تَخْلُو الْأَرْضُ‌ مِنْ‌ قَائِمٍ‌ لِلَّهِ‌ بِحُجَّةٍ‌؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً) درست همان چيزى كه علماى اماميه و شيعيان به آن ايمان دارند كه زمين هرگز خالى از حجت نمى‌شود؛ خواه آشكار باشد يا پنهان و جالب اين‌كه ابن ابى‌الحديد تصريح مى‌كند كه اين جملۀ امام عليه السلام مانند تصريح به عقايد شيعيان است؛ ولى اصحاب ما آن را حمل بر «ابدال» مى‌كنند كه در روايات نبوى به آنها اشاره شده و آنان مردانى هستند كه پيوسته در سطح زمين در گردش‌اند؛ برخى شناخته مى‌شوند و بعضى ناشناخته مى‌مانند. اى كاش ابن ابى‌الحديد دست از تعصبات طائفى خود بر مى‌داشت و هنگامى كه به سخنى از مولا اميرمؤمنان على عليه السلام برخورد مى‌كرد كه صريح يا مانند صريح بر اعتقاد اماميه بود آن را مى‌پذيرفت و رواياتى را كه دربارۀ ابدال نقل شده نيز حمل بر امامان معصوم و ياران خاص آنان مى‌كرد. (در پايان اين گفتار سخنى دربارۀ روايات ابدال خواهيم داشت) سپس امام عليه السلام به نكتۀ مهمى دربارۀ فوايد وجود حجت‌هاى الهى اعم از غائب و ظاهر پرداخته مى‌فرمايد: «وجود آنها به اين سبب است كه دلائل الهى و نشانه‌هاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود»؛ (لِئَلَّا تَبْطُلَ‌ حُجَجُ‌ اللَّهِ‌ وَ بَيِّنَاتُهُ‌) اين سخن در واقع يكى از پاسخ‌ها براى سؤال معروفى است كه دربارۀ فلسفۀ وجود امام غائب عليه السلام مى‌شود و آن اين‌كه امام غائب عليه السلام افزون بر اين‌كه وجودش سبب آرامش زمين و بركات الهى و و پرورش دل‌هاى آماده است، از طريق ولايت تكوينى همچون پرورش گل‌ها و ميوه‌ها به وسيلۀ آفتاب پشت ابر، فايدۀ ديگرى نيز دارد و آن اين است كه اسلامى و حجج و بينات الهى و احكام شريعت را دست‌نخورده نگه مى‌دارد تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان و بطلان بر آنها ننشيند و آيين حق تحريف نگردد تا زمانى كه ظاهر شود و همه را از اين آب زلال حيات‌بخش سيراب كند.
❼ حضرت در ادامۀ اين سخن به بيان عدد و صفات آنها مى‌پردازد و مى‌فرمايد: «آنها چند نفرند و كجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان اندك و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست»؛ (وَ كَمْ‌ ذَا وَ أَيْنَ‌ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ‌ وَ اللَّهِ‌ الْأَقَلُّونَ‌ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ‌ عِنْدَ اللَّهِ‌ قَدْراً) قرآن مجيد نيز دربارۀ مؤمنان صالح العمل كه در درجات والاى ايمان قرار دارند مى‌گويد: ««وَ قَلِيلٌ‌ مٰا هُمْ‌» ؛ آنها (كه دارند و عمل صالح و ظلم و ستمى بر يكدیگر نمى‌كنند) تعدادشان كم است». 🤔 در اينجا اين پيش مى‌آيد كه امام معصوم در هر زمان يكى بيش نيست چرا امام عليه السلام در اين عبارت و جمله‌هايى كه بعد از آن مى‌آيد از ضمير جمع استفاده مى‌كند و آنها را به صورت يك جمعيت ذكر مى‌نمايد؟ ✅ اين است كه امام عليه السلام وجود آنها را در طول زمان در نظر گرفته است. درست است امام معصوم در هر زمان يكى است؛ ولى هرگاه به مجموعۀ زمان‌هاى بعد از امام عليه السلام بنگريم امامان معصوم جمعيتى را تشكيل مى‌دهند. 💭 اين احتمال نيز هست كه منظور از به كار بردن ضميرِ جمع، امامان معصوم و اصحاب خاص آنان باشد. آن‌گاه امام عليه السلام به ذكر اوصاف اين اقليت عظيم الشأن و اين بندگان والاى پروردگار پرداخته و شش صفت برايشان ذكر مى‌كند. نخست مى‌فرمايد: «خداوند به واسطۀ آنها حجت‌ها و دلايلش را حفظ مى‌كند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند»؛ (يَحْفَظُ اللَّهُ‌ بِهِمْ‌ حُجَجَهُ‌ وَ بَيِّنَاتِهِ‌، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ‌، وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ‌ أَشْبَاهِهِمْ‌) آرى اينان گنجينه‌هاى اسرار الهى و حافظان وحى و نبوت و دلايل حقانيت دين مبين اسلام اند و هر كدام از آنها بخواهد از دنيا چشم بپوشد اين علوم و اسرار را به فرد ديگرى همچون خود مى‌سپارد تا اين ميراث عظيم حفظ شود و خالى از هر گونه پيرايه و آلودگى به آيندگان برسد. در دومين وصف مى‌فرمايد: «علم و دانش با حقيقتِ‌ به آنها روى آورده است»؛ (هَجَمَ‌ بِهِمُ‌ الْعِلْمُ‌ عَلَى حَقِيقَةِ‌ الْبَصِيرَةِ‌) البته بصيرت و بينش مراتب و مراحلى دارد؛ ولى اين گروه از اولياء الله به حد والاى آن رسيدند. ☜ تعبیر به «هجم» ممكن است اشاره به اين باشد كه علوم آنها اكتسابى نيست بلكه الهامى است از سوى پروردگار كه از آنها به هجوم تعبير شده است. مرحوم علامۀ مجلسى در تفسير اين جمله مى‌نويسد: تعبير به هجوم در اينجا اشاره به اين است كه خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشيا دفعتاً به آنها تعليم داده و حجاب‌ها و پرده‌ها را كنار زده و حقايق را بر آنها مكشوف ساخته است. در سومين وصف مى‌فرمايد: «آنها روح يقين را لمس كرده‌اند»؛ (وَ بَاشَرُوا رُوحَ‌ الْيَقِينِ‌) . مى‌دانيم يقين مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين. علم اليقين آن است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد؛ مانند كسى كه با مشاهدۀ دود از فاصلۀ دور، به وجود آتش ايمان پيدا كند. عين اليقين در جايى است كه انسان به مرحلۀ شهود برسد و با چشم خود مثلا آتش را از نزديك مشاهده كند. حق اليقين مرتبۀ فراتر از آن و به اين معناست كه مثلاً انسان، آتش را با دست خود لمس كند و يا موجودى همچون آهن كه وارد آتش مى‌شود و صفات آن را به خود مى‌گيرد و به صورت بخشى از آن در مى‌آيد كه اين بالاترين مرحلۀ يقين است. اولياى الهى كه اميرمؤمنان على عليه السلام در اين گفتار نورانى‌اش مى‌فرمايد: «آنها روح اليقين را لمس كرده‌اند» داراى همين مرحلۀ از يقين هستند. حضرت در چهارمين وصف مى‌فرمايد: «آنان آنچه را دنياپرستانِ‌ هوس‌باز مشكل مى‌شمردند آسان يافته‌اند»؛ (وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ‌ الْمُتْرَفُونَ‌) ☜ «اسْتَلانُوا» (از ريشۀ «لين») به معناى نرمى و «اسْتَوْعَرَ» (از ريشۀ «وَعْر») به معناى سختى و «مترفون» (از ريشۀ «تَرَف») به معناى در ناز و نعمت زيستن است.
🔚 سرانجام امام عليه السلام بعد از ذكر اين اوصاف كه حتى ذكر آنها روح‌پرور و نشاط‌آور است، مى‌فرمايد: «آنان خلفاى الهى در زمين اند و دعوت كنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم»؛ (أُولَئِكَ‌ خُلَفَاءُ‌ اللَّهِ‌ فِي أَرْضِهِ‌، وَ الدُّعَاةُ‌ إِلَى دِينِهِ‌. آهِ‌ آهِ‌ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ‌!) آرى آنان نمايندگان خدا بر روى زمين و مصداق اتم آيۀ شريفۀ «إِنِّي جٰاعِلٌ‌ فِي اَلْأَرْضِ‌ خَلِيفَةً‌» و پرتوى از آيۀ شريفۀ «وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ‌ بِإِذْنِهِ‌ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً» محسوب مى‌شوند و به همين دليل امام عليه السلام كه خود مصداق اعلاى اين اولياى الهى است مشتاق ديدارشان است. هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و امام عليه السلام پيمانۀ وجود «كميل» را از اين كلمات نورانى و مفاهيم روحانى و عرفانى پر كرد به «كميل» دستور بازگشت داد و فرمود: «اى كميل! (همين قدر كافى است) هر زمان كه بخواهى باز گرد»؛ (انْصَرِفْ‌ يَا كُمَيْلُ‌ إِذَا شِئْتَ‌) اين تعبير نشان مى‌دهد كه امام عليه السلام همراه «كميل» باز نگشت و همچنان در آن بيابان خاموش و خالى مدتى ماند. شايد مى‌خواست با خداى خود كند يا سخنان بيشترى بگويد كه پيمانۀ وجود «كميل» با آن همه عظمت، گنجايش آن را نداشت. تنها خدا مى‌داند و آن امام بزرگوار كه در آن لحظات بر مولا چه گذشت. ابن ابى‌الحديد در شرح نهج البلاغۀ خود در پايان اين سخن مى‌گويد: اين كلام امام عليه السلام كه به «كميل» مى‌گويد: «هر زمان كه مى‌خواهى باز گرد» از لطيف‌ترين كلمات و بهترين آداب است، زيرا آمرانه نمى‌فرمايد برگرد، بلكه مى‌گويد: هرگاه بخواهى، تا بدين وسيله «كميل» را از ذلت تحت فرمان بودن به عزت و اختيار برساند. به راستى مجموعۀ اين كلام امام عليه السلام دست هر خواننده و شنونده‌اى را مى‌گيرد و به سوى عالمى مملوّ از و نور مى‌برد. صفات اولياى خدا و پيشگامانِ‌ راه تقرب به پروردگار را در عباراتى كوتاه و بسيار پرمعنا شرح مى‌دهد و چيزى را در اين زمينه فروگذار نمى‌كند تا كسانى كه آمادۀ پيمودن راهند، در اين مسير قدم بگذارند و با هدايت‌هاى الهى كه بر زبان اين بندۀ خاص پروردگار جارى شده به سوى مقصد يعنى الى الله پيش روند.
85 - فرج بعد از شدت و نیز جناب سید مزبور نقل فرمود از جناب علم‌الهدی ملایری که فرمود در اوقات اقامت در برای تحصیل علوم دینیه چندی از جهت ، سخت در فشار بودم تا اینکه روزی برای تدارک نان و خوراک عیال هیچ نداشتم. از خانه بیرون رفتم و با حالت حیرت وارد بازار شدم و چند مرتبه از اول بازار تا آخر آن رفت و آمد می کردم و به کسی هم اظهار حال خود ننمودم؛ پس با خود گفتم زشت است در بازار این طور آمد و شد کردن؛ لذا از بازار خارج شده داخل کوچه شدم تا نزدیک خانه حاج سعید. ناگاه مرحوم حاج سید مرتضی اعلی اللّه مقامه را دیدم. به من که رسید ابتدا فرمود تو را چه می شود جدت (علیه السلام) نان جو می خورد و گاهی دو روز هیچ نداشت پس مقداری گرفتاریهای آن حضرت را بیان کرد و مرا تسلیت داد و فرمود صبر کن البته فرج می شود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد؛ پس از آن چند فلس (پول رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود آن را شماره نکن و به کسی هم خبر مده و از آن هرچه خواهی خرج کن؛ پس ایشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول نان و خورش گرفته به منزل بردم تا چند روز از آن پول، نان و خورش می گرفتم. با خود گفتم حال که این پول تمام نمی شود و هر وقت دست در جیب می کنم پول موجود است خوب است بر عیال توسعه دهم پس در آن روز گوشت خریدم عیالم گفت معلوم می شود برایت فرج شده، گفتم بلی؛ گفت: پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن، بازار رفتم و از بزّازی مقدار پارچه ای که خواسته بودند گرفتم و دست در جیب کرده و مقداری وجه بیرون آورده جلوش گذاردم و گفتم آنچه قیمت پارچه ها می شود بردار و اگر کسری دارد تا بدهم، پولها را شمرد مطابق با طلب او بود و بیش از یک سال حال من چنین بود که همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج می کردم و به کسی هم اطلاع ندادم تا اینکه روزی برای شستن، لباس را بیرون آوردم و کردم از اینکه پول را از جیب خارج کنم و از خانه بیرون رفتم؛ پس موقع شستن لباس یکی از فرزندانم دست در جیب کرد و آن پول را بیرون آورد و آن را به مصرف مخارج همان روز رساندند و تمام شد. ناگفته نماند که یافتن چیزی و کم نشدن آن به مصرف کردنش به قدرت الهی امری است ممکن بلکه واقع و برای آن شواهد بسیاری است که در کتابها ثبت گردیده و چون نقل آنها در اینجا منافی وضع این کتاب است به کتاب ″ کلمه طیّبه ″ مرحوم حاج میرزا حسین نوری و کتاب ″ دارالسلام ″ مراجعه شود. و نیز کرامات عالم ربانی مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری و تشرّفش خدمت حضرت حجه بن الحسن عجل اللّه فرجه مورد قبول غالب اهل علم در نجف اشرف است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ یه وقت نگاه می‌کنیم و می‌بینیم اهل عزاداری هستیم ولی در خیمه‌گاه حسین‌(علیه السلام) نیستیم و داریم زیر بیرق یزید سینه می‌زنیم! @deeh1kh 🚩 @Mabaheeth
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | 🏴 : جهتگیری در عزاداری امام حسین علیه‌السلام به این نحو باید باشد: گسترش ، بیان، آگاه‌سازی، محکم کردن مردم، روح تدیّن را در مردم گسترشِ دادن، روح و را در مردم زیاد کردن، حالت بیتفاوتی و سُکر و بیحالی را از مردم گرفتن؛ اینهاست معنای قیام حسینی و بزرگداشت امام‌حسین (علیه‌السّلام) در زمان ما. ◾ رسانه KHAMENEI.IR به‌مناسبت ایام شهادت علیه‌السلام، نماهنگ "از تبیین تا قیام" را منتشر میکند. 🎞️ نسخه کیفیت اصلی
علیه السلام ‌ ‌www.al-hady.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 وقتی حرف از پدر هست، یعنی چی... هاشمی کیست؟ 🎥 رضوان الله تعالی علیه: من تعجب میکنم از شما که هنوز هاشمی رو نشناختید؟! ------------------------------ 🔻36 از انقلاب در دست چه کسانی بوده؟ ▪️2 سال ▪️2 سال ▪️8 سال ▪️8 سال ▪️8 سال سید‌محمد ▪️8 سال