مباحث
📗 #کتاب 💍 #مطلع_عشق ❣️"مجموعهای از پندها و نصایح حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مدظله العالی به زو
🎉 #اطلاع_نگاشت | مروری بر توصیههای رهبرانقلاب درباره ازدواج آسان
💌 مناسبت خجسته سالروز پیوند آسمانی حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها
#روز_ازدواج | #ازدواج_آسان
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
⬇️ فایل صوتی بیانات پیش از قرائت خطبه عقد در تاریخ 11 فروردین 1356 #روز_ازدواج ❣️ @khamenei_Reyhan
🎙 مجموعه کلیپصوتی «مثل دو شریک» | توصیههای رهبر انقلاب پس از قرائت خطبه عقد زوجهای جوان
🎧 بشنوید👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 وقتی یکی از طنزپردازان از رهبر انقلاب درخواست انگشتر کرد و با یک اشکال فنی مواجه شد!
💍 انگشتر درخواستی، یادگار عقد ازدواج رهبر انقلاب بود
💞 بازنشر به مناسبت اول ذیالحجه، سالروز ازدواج حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا سلامالله علیها
💻 Farsi.Khamenei.ir
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
امروز | قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
📌 ۱۴۰۲/۳/۳۰
🌱 @Khamenei_Reyhaneh
🌸 در دیدار جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب و در روز ازدواج صورت گرفت 👇
❤️ قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
👈 خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر انقلاب قرائت شد.
🔸 خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژهای قرار داشتند که صبح روز سهشنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذیحجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای بودند.
🎉 در این دیدار خانواده شهید درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود. به این ترتیب حسینیه امام خمینی(ره) و توصیههای حضرت آیتالله خامنهای نقطه شروع زندگی مشترک زینب قربانخانی و احسان عطایی شد و مهریه نیز به رسم مالوف همیشگی ۱۴ سکه بهار آزادی مقرر شده بود.
🔸 رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.» این اما همه ماجرا نبود.
🔆 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
🌷 رزمنده مدافع حرم مجید قربانخانی، سال ۱۳۹۴ در ۲۵ سالگی در خانطومان سوریه شهید شد و پیکر مطهرش سه سال بعد از شهادت به کشور بازگشت. جوانی از منطقه یافتآباد در جنوب تهران که به برکت ارادت به اهلبیت (ع) و سفر کربلا تحول روحی و شخصیتی یافت و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید.
📌 ۱۴۰۲/۳/۳۰
🌱 @Khamenei_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | صبح امروز؛ قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
🌸 ۱۴۰۲/۳/۳۰
🌱 @Khamenei_Reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صبح امروز؛ گفتگوی اشکآلود مادر شهید قربانخانی با رهبر انقلاب
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صبح امروز؛ اهدای انگشتر توسط رهبر انقلاب به خواهر شهید قربانخانی و همسرش
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صبح امروز؛ درخواست پدر شهید قربانخانی از رهبر انقلاب تا از مادر شهید بخواهند لباس مشکی خود را عوض کند
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صبح امروز؛ قرائت خطبه عقد خواهر شهید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ ویدیویی از خطبه عقد آریایی گلزار و هزینههای میلیاردی مراسم عقدش
🔻 چند نکته خطبه آریایی
🔹 اولاً این خطبه برای زرتشتیان است
🔹 ثانیاً چنین متنی نیست
🔹 ثالثاً فارسی نیست و متن زرتشتی است که و باید به زبان پهلوی (زرتشتی )خوانده شود و بخشی هم البته فارسی دارد که با فیلم فوق تفاوت دارد.
گروه پژوهشی آرتا
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 حقیقت پیرامون عقد آریایی
🔘 عقد آریایی، هیچ ریشهی تاریخی ندارد. بدعتی است برخاسته از تخیلات شاعرانه، به منظور فخرفروشی...
👈🏻 نگاهی مختصر به ریشه عقد جعلی آریایی
#حجاب | #اسلام
#به_اسلام_برگردیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نتیجه بی خیالی مسئولین، کشف حجاب آسان و با خیالی راحت !!!
🔹 افتتاحیه سالن زیبایی ساره بیات و شیرین مقدم،مهمون ویژه ام رضا گلزاره. همه از دم #کشف_حجاب و گلزار هم راحت با همشون سلفی میگیره...
🔹 فکر کنم بانی پیدا کردن جریمه همه رو میدن اگه جریمه بشن البته 🤦♂
#برخورد_بازدارنده
#سلبریتی_دوزاری
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
ششم - در اشاره آن حضرت است به قدرت خداوند تعالی ❒ در ( مدینه المعاجز ) از ( عیون المعجزات ) نقل کرد
#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_جواد علیهالسلام ۴
فصل سوم : در دلائل و معجزات حضرت جواد علیه السلام است.
═══════════════┅
و ما اکتفا می کنیم به ذکر چند معجزه:
❒ درخت خشک، میوه دار شد.
اول _ شیخ مفید و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که چون حضرت جواد علیه السلام با ام الفضل زوجه خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود چون به شارع کوفه به دار مسیب رسید فرود آمد و آن هنگام غروب آفتاب بود پس داخل مسجد شد و در صحن آنجا درخت سدری بود که بار نمی داد؛ پس حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و ایستاد به نماز مغرب و (نماز) جماعت گذاشت و در رکعت اول بعد از حمد، سوره نصر و در ثانی حمد و توحید خواند و پیش از رکوع ، قنوت خواند؛ پس رکعت سوم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد. پس لحظه ای نشست و ذکر خدا به جا آورد و برخاست و چهار رکعت نافله مغرب به جا آورد پس تعقیب نماز خواند و دو سجده شکر به جا آورد و بیرون رفت . پس چون مردم نزد درخت آمدند دیدند که بار داده میوه نیکویی را؛ پس تعجب 😧 کردند و از سدر آن خوردند، یافتند شیرین است و دانه ندارد؛ پس مردم با آن حضرت وداع کردند و به مدینه تشریف برد. و در مدینه بود تا زمان معتصم که آن حضرت را به بغداد طلبید در اول سال دویست و بیست و پنج و در بغداد توقف فرمود تا آخر ماه ذی القعده همان سال که وفات یافت و در پشت سر مبارک جدّش امام موسی علیه السلام مدفون شد.
و از شیخ مفید نقل شده که فرمود من از میوه آن درخت سدر خوردم و یافتم آن را بی دانه .
┅───────────────┅
دوم _ قطب راوندی روایت کرده از محمّد بن میمون که در ایامی که حضرت جواد علیه السلام کودک بود و جناب امام رضا علیه السلام هنوز به خراسان نرفته بود سفری به مکه نمود. من نیز در خدمت آن حضرت بودم چون خواستم مراجعت کنم خدمت آن حضرت عرضه داشتم که من می خواهم به مدینه بروم کاغذی برای ابوجعفر محمّد تقی علیه السلام بنویسید تا من ببرم. حضرت تبسّمی فرمود و نامه ای نوشت، من آن را به مدینه آوردم و در آن وقت چشمان من نابینا شده بود؛ پس موفق خادم، حضرت محمّد تقی را آورد در حالی که در مهد جای داشت؛ پس من نامه 🗞️ را به آن جناب دادم، حضرت به ( موفق ) فرمود که مهر از نامه بردار کاغذ را باز کن؛ پس ( موفق ) مهر از کاغذ برداشت و آن را گشود مقابل آن جناب پس حضرت آن را ملاحظه کرد آنگاه فرمود: ای محمّد! احوال چشمت چگونه است ؟ عرض کردم : یابن رسول اللّه ! چشمم علیل شده و بینایی از او رفته چنانچه مشاهده می فرمایی؛ پس حضرت دست مبارک به چشمان من کشید.
از برکت دست آن حضرت چشمان من شفا یافت؛ پس من دست و پای آن جناب را بوسیدم و از خدمتش بیرون آمدم در حالی که بینا بودم .
┅───────────────┅
❒ امام جواد علیه السلام از افکار من خبر داد.
سوم _ و نیز روایت کرده از حسین مکاری که گفت : داخل بغداد شدم در هنگامی که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام نیز در بغداد بود و در نزد خلیفه در نهایت جلالت بود. من با خود گفتم که دیگر حضرت جواد علیه السلام به مدینه بر نخواهد گشت با این مرتبتی که در اینجا دارد و از حیثیت جلال و طعامهای لذیذ و غیره.
💭 چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند؛ پس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود و فرمود: ای حسین! نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده می کنی در اینجا.
┅───────────────┅
❒ از مذهب زیدی دست برداشتم.
چهارم _ در ( کشف الغمه ) از قاسم بن عبدالرحمن روایت کرده است که گفت من زیدی مذهب بودم. وقتی رفتم به بغداد، روزی در بغداد بودم دیدم که مردم در حرکت و اضطرابند. بعضی می دوند و بعضی بالای بلندیها می روند و بعضی ایستاده اند، پرسیدم : چه خبر است ؟ گفتند: ابن الرضا! ابن الرضا! (یعنی حضرت جواد پسر حضرت امام رضا علیهما السلام) می آید.
گفتم به خدا سوگند که من نیز می ایستم و او را مشاهده می کنم؛ پس ناگاه دیدم که آن حضرت پیدا شد و سوار بر استری بود؛ من با خود گفتم لعن اللّه اصحاب الامامه ؛ (یعنی دور باشند از رحمت خدا گروه امامیه هنگامی که اعتقاد کردند که خداوند طاعت این جوان را واجب گردانیده) ،تا این خیال در دل من گذشت حضرت رو به من کرد و فرمود:
یا قاسم بن عبدالرحمن ! ( اَ بَشَرا مِنّا واحدا نَتَّبِعُهُ اِنّا اذا لَفی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ )
دوباره در دل خود گفتم که او ساحر است ، دیگر باره رو کرد به من و فرمود:
( ءَ اُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ ) .
💭 آن وقت که حضرت از خیالات من خبر داد من اعتقادم کامل شد و اقرار بر امامت او نمودم و اذعان نمودم که او حجه اللّه است بر خلق خدا.
مؤلف گوید: که این دو آیه مبارکه در سوره قمر است ، و معنی آیه اول بنابر آنچه در تفسیر است آنکه : تکذیب کردند قوم ثمود حضرت صالح پیغمبر علیه السلام را و گفتند آیا آدمی که از جنس ما است و یگانه است که هیچ تبعی و حشمی ندارد پیروی کنیم او را؟ مراد انکار این معنی است یعنی تابع شخصی نشویم که فضلی و مزیتی بر ما ندارد و بی کَس و بی یار و بی خویش و تبار است به درستی که این هنگام که متابعت او کنیم در گمراهی و آتشهای سوزان خواهیم بود.
و معنی آیه دوم این است : آیا القا کرده است وحی بر او از میان ما و حال آنکه در میان ما اولی و احق از وی یافت می شود؟ نه چنین است که وحی مختص باشد به او بلکه او درغگوی است و خودپسند و متکبر.
┅───────────────┅
❒ چرا شیعه دوازده امامی شدم ؟
پنجم _ شیخ مفید و طبرسی و دیگران روایت کرده اند از علی بن خالد که گفت : زمانی در عسکر یعنی در سر من رای بودم شنیدم که مردی را از شام در قید و بند کرده اند و آورده اند در اینجا حبس نموده اند و می گویند او ادعای نبوت و پیغمبری کرده. گفت من رفتم در آن خانه که او را در آنجا حبس کرده بودند و با پاسبانان او مدارا و محبت کردم تا مرا به نزد او بردند. چون با او تکلم کردم یافتم او را صاحب فهم و عقل، پس از او پرسیدم که ای مرد بگو قصه تو چیست ؟ گفت : بدان که من مردی بودم که در شام در موضع معروف به رإس الحسین علیه السلام یعنی موضعی که سر امام حسین علیه السلام را در آنجا گذاشته یا نصب کرده بودند عبادت خدا را می نمودم.
شبی در محراب عبادت مشغول به ذکر خدا بودم که ناگاه شخصی را دیدم که نزد من است و به من فرمود: برخیز! پس برخاستم و مرا کمی راه برد ناگاه دیدم در مسجد کوفه می باشم ، فرمود: این مسجد را می شناسی ؟ گفتم : بلی این مسجد کوفه است؛ پس نماز خواند و من با او نماز خواندم. پس بیرون رفتیم و مرا کمی راه برد دیدم که در مسجد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می باشم؛ پس سلام کرد بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و نماز کرد و من هم نماز کردم. پس با هم بیرون آمدیم؛ پس قدر کمی راه رفتیم دیدم که در مکه می باشم؛ پس طواف کرد و طواف کردم با او و بیرون آمدیم و کمی راه آمدیم دیدم که در همان محراب عبادت خود در شام می باشم و آن شخص از نظر من غائب شد. پس من در تعجب ماندم تا یکسال.
چون سال دیگر شد باز آن شخص را دیدم که نزد من آمد، من از دیدن او مسرور شدم؛ پس مرا خواند و با خود برد به همان موضعی که در سال گذشته برده بود، چون مرا برگردانید به شام و خواست از من مفارقت کند با او گفتم که ترا قسم می دهم به حق آن خدایی که این قدرت و توانایی را به تو داده بگو تو کیستی ؟ فرمود: منم محمّد بن علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام .
پس من این حکایت را برای شخصی نقل کردم، این خبر کم کم به گوش وزیر معتصم محمّد بن عبدالملک زیات رسید فرستاد مرا در قید و بند کردند و آوردند مرا به عراق و حبس نمودند چنانکه می بینی و بر من بستند که من ادعای پیغمبری کرده ام.
راوی گفت : به آن مرد گفتم: میل داری که من قصه ترا برای محمّد بن عبدالملک بنویسم تا بر حقیقت حال تو مطلع گردد و ترا رها کند؟ گفت : بنویس.
📝 پس من نامه ای به محمّد بن عبدالملک نوشتم و شرح حال آن مرد محبوس را در آن درج کردم چون جواب آمد دیدم همان نامه خودم است در پشت آن نوشته که به آن مرد بگو که بگوید به آن کسی که او را در یک شب از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و از مکه به شام برگردانیده بیاید او را از زندان بیرون برد.
راوی گفت من از مطالعه جواب آن نامه خیلی مغموم شدم و دلم بر حال آن مرد سوخت. روز دیگر صبح زود گفتم بروم و او را از جواب نامه اطلاع دهم و امر کنم او را به صبر و شکیبایی. چون به در زندان رسیدم دیدم پاسبانان زندان و لشکریان و مردمان بسیاری به سرعت تمام گردش می کنند و جستجو می نمایند. گفتم مگر چه خبر است ؟ گفتند: آن مردی که ادعای نبوت می کرد در زندان حبس بود دیشب مفقود شده و هیچ اثری از او نیست، نمی دانیم به زمین فرو رفته یا مرغ هوا او را ربوده!
علی بن خالد گفت فهمیدم که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام به اعجاز او را بیرون برده است و من در آن وقت زیدی مذهب بودم چون این معجزه را دیدم امامی مذهب شدم و اعتقادم نیکو شد.
مکافات عمل
مؤلف گوید: که محمّد بن عبدالملک زیات به سزای خود رسید.
📖 مسعودی گفته : چون خلافت به متوکل عباسی منتقل شد چند ماه از خلافت او که گذشت بر محمّد بن عبدالملک غضبناک شد جمیع اموال او را بگرفت و او را از وزارت معزول ساخت و محمّد بن عبدالملک در ایام وزارت خود تنوری از آهن ساخته بود و او را میخ کوب نموده بود به طوری که سرهای میخ ها در باطن بوده و هر که را می خواست عذاب کند امر می کرد او را در آن تنور می افکنند تا به صدمت آن میخ ها و ضیق مکان به سخت تر وجهی معذب بود و هلاک می شد، و چون متوکل بر محمّد غضبناک شد امر کرد تا او را در همان تنور🔥 آهن افکندند. محمّد چهل روز در همان تنور معذب بود تا وقتی که به هلاکت رسید و در روز آخر عمر خود کاغذ و دواتی طلبید و این دو بیت نوشت و برای متوکل فرستاد:
هِیَ السَّبیلُ فَمِنْ یَوْم اِلی یَوْمٍ
کَاَنَّهُ ما تَریکَ الْعَیْنُ فی نَوْمٍ
لا تَجْزَعَنَّ رُوَیدا اِنَّها دُوَلٌ
دُنْیا تَنَقَّلُ مِنْ قَوْمٍ اِلی قَوْمٍ
متوکل را فرصتی نبود که آن مکتوب را به او رسانند روز دیگر که رقعه به وی رسید فرمان کرد که او را از تنور بیرون آوردند چون نزد تنور رفتند محمّد را مرده یافتند.
بدان که در باب شهادت حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردیم که ابوالصلت را مأمون در زندان حبس کرد، یکسال در حبس بود پس متوسل شد به انوار مقدسه محمّد و آل محمّد علیهم السلام هنوز دعای او تمام نشده بود که حضرت جواد علیه السلام نزد او حاضر شد و او را از بند رهانید.
┅───────────────┅
❒ شفای چشم به عنایت #امام_جواد علیه السلام
ششم _ شیخ کشی روایت کرده از محمّد بن سنان که گفت : شکایت کردم به حضرت امام رضا علیه السلام از درد چشم خود؛ پس گرفت حضرت کاغذی و نوشت برای ابوجعفر حضرت جواد علیه السلام و آن حضرت از طفل سه ساله کوچکتر بود؛ پس حضرت رضا علیه السلام آن کاغذ را به خادمی داد و امر کرد مرا که بروم با او و فرمود به من که کتمان کن( یعنی اگر از حضرت جواد معجزه ای دیدی اظهار مکن آن را) پس رفتم به نزد آن حضرت و خادمی آن حضرت را به دوش برداشته بود.
محمّد گفت : پس خادم آن کاغذ را گشود مقابل حضرت جواد علیه السلام حضرت، نظر کرد در کاغذ و بلند می کرد سر خود را به جانب آسمان و می گفت : ( ناج ) پس این کار را چند دفعه کرد. پس رفت هر دردی که در چشم من بود و چنان چشمم روشن و بینا شد که چشم احدی مانند او نبود؛ پس گفتم به حضرت جواد علیه السلام که خداند ترا شیخ این امت قرار دهد همچنان که عیسی بن مریم علیه السلام را شیخ بنی اسرائیل قرار داد.
سپس گفتم به آن حضرت : ای شبیه صاحب فطرس !
محمّد گفت : پس من برگشتم و حضرت امام رضا علیه السلام به من فرمود که این را پنهان کن. من پیوسته چشمم صحیح بود تا وقتی که فاش کردم معجزه حضرت جواد علیه السلام را در باب چشم خود پس دیگر باره درد چشم من عود کرد.
🤔 راوی گفت : به محمّد بن سنان گفتم که چه قصد کردی از آنکه به آن حضرت گفتی ای شبیه صاحب #فطرس ؟
او در جواب گفت که حق تعالی غضب فرمود بر ملکی از ملائکه که او را فطرس می گفتند پس بال او را درهم شکست و افکند او را در جزیره ای از جزائر دریا و او بود تا وقتی که متولد شد حضرت امام حسین علیه السلام. حق تعالی فرستاد جبرئیل را به سوی حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تا آن حضرت را تهنیت گوید به ولادت امام حسین علیه السلام و جبرئیل صدیق و دوست فطرس بود پس گذشت به او در حالی که در جزیره افتاده بود؛ پس او را خبر داد به آنکه امام حسین علیه السلام متولد شده و حق تعالی او را امر فرموده که پیغمبر را تهنیت گوید. پس فرمود به فطرس، میل داری ترا بردارم به یکی از بالهای خود و ببرم ترا نزد محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم تا شفاعت کند ترا؟
فطرس گفت : بلی !
پس جبرئیل او را به یکی از بالهای خود برداشت و او را خدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برد؛ پس تبلیغ کرد تهنیت از جانب پروردگار خود را آنگاه قصه فطرس را برای آن حضرت نقل کرد.
حضرت فرمود به فطرس، که بمال بال خود را به گهواره حسین و میمنت بجو به آن، بجهت عظمت و بزرگی آن.
فطرس چنان کرد، حق تعالی بال او را به او رد کرد و او را به جای خود و منزلی که داشت با ملائکه برگردانید.
┅───────────────┅
»» هفتم شیخ کلینی و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ابی العلاء که گفت : شنیدم از ...
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────