eitaa logo
معبر۱۷
409 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
977 ویدیو
11 فایل
هـی دم زدیـم از یـاد یـاران و شـہـیدان امـا وفـای بر شـہیـدان یـادمـان رفــت ۱۳۹۷/۰۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 📚 برشی از یک کتاب (آنکه خواب است، آنکه بیدار!) ✍《از خانه‌ی شهدا[ی روستای دره‌بید]، ستون‌های نوری تا آسمان برخاسته است و روحشان بر همه آبادی احاطه دارد و دل‌های ساده روستایی، این حقیقت را به‌معاینه در می‌یابد. مادر «شهید زمانی» می‌گفت: یک‌شب که مرتضی از جبهه آمده بود، پدرش مرا فرستاد که او را برای نماز صبح بیدار کنم. وقتی از پشت پنجره او را دیدم که روی سجاده نشسته، قرآن می‌خواند و اشک می‌ریزد، برگشتم و به پدرش گفتم: او نماز صبحش را خوانده و قرآن می‌خواند؛ این ما هستیم که خوابیم؛ او بیدار است. ... اگر می‌خواهی رمز پایداری اسلام را دریابی، به دره‌بید بیا. اینجا پیرزنی است که از پاییز سال پیش، کیسه بادامی جمع کرده است تا آن را در راه خدا هدیه کند. کسی به این کیسه بادام، نیازی ندارد. اما بدین‌وسیله آن‌پیرزن سهم عظیم خویش را در راه حاکمیت حق و استمرار ولایت باز می‌یابد.》 🎤 : 📖 منبع: کتاب گنجینه‌ی آسمانی (گفتارهای روایت فتح)، انتشارات کانون فرهنگی هنری ایثارگران، صفحه ۹۱. 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 ۱۷ 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان "سید مرتضی آوینی" و "مرتضی زمانی" صلوات🌷 @mabar17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌹 زندگی به سبک شهدا 🌷 سردار شهید حاج علی باقری (●ولادت: ۱۳۴۲، اصفهان ☆ ○شهادت: ۱۳۶۵، عملیات کربلای۴) 🚚 قرار بود سر شب برای بردن جهیزیه بروند؛ ساعت دوازده رفتند. ❤️ خانمش با اعتراض پرسید: ❓《این چه موقع آمدنه؟ چرا حالا؟》 ♦️ قبل از اینکه جواب دهد، به همه توصیه کرد سروصدایی نشود. 🌷 بعد رو به همسرش گفت: ✅《گذاشتم همسایه‌تان [خانواده شهید اعتباریان] به خواب برند؛ مادرش خیلی دلش می‌خواست پسرش داماد بشه، اما شهید شد. نمی‌خواستم بفهمه که ما داریم عروسی می‌کنیم.》 📖 منبع: کتاب (بر اساس زندگی سردار شهید علی باقری)، انتشارات ستارگان درخشان. 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 ۱۷ 🌷نثار روح مطهر سردار شهید "حاج علی باقری" صلوات🌷 @mabar17
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🔆 زندگی به سبک حضرت روح‌الله(ره) 🌹 پای پیاده، خیابان، عاشقی و دیگر هیچ 🗓 سال ۶۶ خبر رسیده بود تعدادی رزمنده از جبهه‌ی جنوب با پای پیاده برای دیدار امام به تهران می‌آیند. ❗️ باور این اتفاق کمی سخت بود؛ اما دلتنگی و عشق، خیلی چیزها را آسان می‌کرد. 🌴 پای پیاده آمدن از جبهه‌ی جنوب تا تهران، از تهران تا جماران تقریبا غیرممکن بود؛ اما جوان‌های رزمنده برای ملاقات امام‌شان دست به هر کاری می‌زدند. ☎️ توسط دفتر به محافظین خبر رسید که امام خواسته‌اند به دنبال رزمنده‌ها بروید. ❤️ امام سپرده بود: «بروید سر بزنید، بچه‌ها خسته هستند گوشه‌ی خیابان خوابشان نبرده باشد.» 🕙 ساعت ده شب بود که من به همراه حمید معمارزاده به منطقه‌ی شمیرانات و نیاوران رفتیم. ✅ حق با امام بود، تعدادی از رزمنده‌ها از خستگی خوابشان برده بود و تعدادی دیگر آنقدر خسته بودند که دیگر توانی برای حرکت نداشتند. 🌿 یکی کنار درختی توی پیاده رو، نشسته خوابیده بود و یکی کنار جوی آب و یکی هم ... 🍃 خستگی این پیاده‌روی طولانی آن قدر در جان بعضی رزمنده‌ها رخنه کرده بود که از پیاده رو تا ماشین انتقال هم چشم باز نکردند. 🚌 ما رزمندگان را به اردوگاه منظریه رساندیم. 🌙 خیابان‌های شهر، آن شب شاهد قدم های خسته و نگاه‌های منتظر رزمندگانی بود که از آرامش و آسایش‌شان می‌گذشتند و به شوق دیدار امام‌شان فرسنگ‌ها پیاده قدم بر می‌داشتند. 🎤 : حاج حسین مرتاضی 📖 منبع: کتاب خاطرات شنیدنی محافظین حضرت امام خمینی(قدس‌سره)، انتشارات سامیر، ج۱، ص۵۶ و ۵۷ 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 ۱۷ (ره) 🌷نثار روح مطهر حضرت امام خمینی(رحمةالله‌علیه) صلوات🌷 @mabar17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌷 شهید محراب حضرت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب(ره)؛ 🔆《می‌خواهی بدانی آمرزیده شده‌ای یا نه، ببین حال توبه داری یا نه؟ هر کس دید دلشکسته شده بفهمد که می‌خواهند او را مورد رحمت قرار دهند.》 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 ۱۷ 🌷نثار روح مطهر شهید محراب حضرت آیت‌الله "سید عبدالحسین دستغیب" صلوات🌷 @mabar17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 📚 برشی از یک کتاب (بازنخچیر؛ خاطرات سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی) 📝 «هم زمان با پیام برج مراقبت، سه فروند از چهار فروند از روی باند بلند شدند. برج اعلام کرد: «شماره4 شما دیگر...» اما حرف او تمام نشده من هم بلند شدم. - هواپیمای آکروجت، هواپیماهای دشمن پشت سرت هستند، گردش به چپ، دارند می‌زنند! صدای «سروان بربری» را در رادیو شناختم. - بیا به کمکم، من با چهار بمب و باک مرکزی نمی‌توانم درگیر بشوم! - من از ماموریت می‌آیم، بنزین ندارم، خودت باید درگیر شوی، نترس خدا کمکت می‌کند! برای درگیر شدن با هواپیمای دشمن، باید بمب هایم را جایی رها می‌کردم، اما روی شهر بودم. سروان بر‌بری مدام داد می‌زد: «مراقب باش...به طرفت تیر اندازی می‌کنند...سمت چپت هستند...سمت راست...!» تنها راهی که داشتم، کشیدن آنها به خارج از شهر بود. همین کار را کردم. چیزی نگذشته بود که روی منطقه خاصابان در نزدیکی دریاچه ارومیه بودم. یکی از هواپیمای دشمن در سمت چپم بود، یک «سوخو7» غول پیکر. برای درگیر شدن، چاره‌ای جز دور زدن به طرف آن نبود. وقتی به طرفش چرخیدم، خلبان عراقی فکر کرد می‌خواهم بزنم به هواپیمای او، زود گردش به چپ کرد تا با من برخورد نکند. این بار او جلو بود و من پشت سرش. شروع کردم به تیراندازی. هواپیمای دشمن به یک باره منفجر شد و من وارد کوهی از آتش شدم.» 🎤 : سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی 📖 منبع: کتاب «بازنخچیر» خاطرات سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی، تدوین موسی غیور، انتشارات سوره مهر. 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 ۱۷ 🌹سلامتی همه‌ی رزمندگان پیشکسوت دفاع‌مقدس بخصوص خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران صلوات🌹 @mabar17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ🌹 رمضان، بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن یم علم و حکمت و معرفت، نمی از کمال تو یا حسن تو علی، تو فاطمه، تو حسن، تو حسین یا که محمدی؟ که عیان جلالت پنج‌تن، بُوَد از جمال تو یا حسن 🌸🍃🌼❤️🌼🍃🌸 میلاد همـایونی دلبــر شده است هنگامه‌ی شادی مُکرّر شده است آمد حسـن و چشمِ محمّد روشن حیدر پدر و فاطمه مادر شده است 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 💐خجسته میلاد با سعادت کریم آل طه، مظهر جود و کرم و بخشش، حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام مبارکباد💐 @mabar17