رک بگویم: از همه رنجیدهام،
از غریب و آشنا ترسیدهام!
بی خیال سردی آغوشها ..
من به آغوش خودم چسبیدهام . .
دفتر ِ شعر ِ مرا خواندی ُ عاشق نشدی ؟
بر دل ِ سنگ ِ تو ُ دفتر ِ شعرم لعنت .
در قنوت ِ خود دعا کردم فراموشت کنم ،
حاجتم در سجده اما دیدن ِ روی ِ تو شد .
هر که اشعار مرا خوانده دلش نرم شده ،
شعرهایم دل ِ او را که نیاورده به چنگ .
توی یک شعر نوشتم که نرو میمیرم ؛
خواندش ُ خنده کنان گفت : الهی چه قشنگ .
من که شاعر نیستم گاهی فقط با دیدنت ،
واژهها را به تماشای ِ تو دعوت میکنم .
عشق فقط اونجا که مولوی میگه :
من زخـم تو را به هیچ مرحـم ندهمیک
مـوی تورو به هر دو عالـم ندهم :)🫀