اَندَکی دِل نازُکَم ...سرسوزَنی افسرده حال
کلبه یِ غمگینِ قلبم را شُکوفا میکُنی ؟
لشکری از غم کمین دارد که نابودم کند
با کمانْ اَبرویِ خود پیروزِ غم ها میکنی ؟
گر چه افتادم زِ چَشمت بی گُمان دارم اُمید
شعرِ غمگین را کُنون با خنده امضا میکنی ؟
این غزل پایان دَهد بر خواهِشی بی انتِها
بیوفا آخِر چرا امروز و فردا میکنی ؟
‹ مَبـهوت ›
°✨💛°
تا تو نگاه میکنی
کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است؟👀🫀
_محبوب من…
نمیتوان در کار خدا دخالت کرد
خدا خودش خواسته من عاشقِ شما باشم...
نه از خندیدنم خندان،نه از رنجیدنم غمگین
مرا نادیده میگیرد،چه دردی بیشتر از این ؟!
بهترین تعریفی که از تنهایی شنیدم این بود
ماه ها خودم نبودم و کسی متوجه نشد .
‹ مَبـهوت ›
📿✨
گفتی مرا به عشق ك باید ز جان گذشت
جانم توئی چگونه توانم از آن گذشت:)♥️!
من که اصراری ندارم تو خودت مختاری ..
یا بمان یا که نرو یا نگهات میدارم !
یكروز میآیی که من دیگر دچارت نیستم ..
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم (:
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی