مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "خانواده مبنا" مدرسه مهارتآموزی مبنا یک مدرسه مجازی است. تمام جلسات، همک
ما در مبنا یک خانوادهایم؛ این اغراق نیست.
هر کدام از ما ۵۰ نفر در مبنا وظایف مشخصی داریم و طبق هدفهای از قبل تعیین شده جلو میرویم و مدیر اجرایی پیگیر وظایفمان است.
این اما بخشی از همکاری در مبناست. چراکه ما همیشه برای کمک کردن به هم آمادهایم. همیشه ورد زبانهاست که "هروقت کمک خواستی بگو" و این اصلا شعار نیست. اگر یکی از بچهها درگیر مشکلی شود و از انجام یکی از وظایفش باز بماند فقط کافی است که به ما خبر بدهد. آنوقت فارغ از آنکه یکی مدیر است و آنیکی نیست، یکی سرش شلوغ است و دیگری وقت ندارد، به هم کمک میکنیم و برای کمک به هم وقت میگذاریم. این یکجور فرهنگ در مبناست که در لحظههای سخت کنار هم باشیم و هوای هم را داشته باشیم.
چیز دیگری هم بین ما هست که کمتر جایی آن را دیدهام. ما میتوانیم از هرچیزی که میخواهیم سوال بپرسیم، درباره کار همکارمان نظر یا پیشنهاد بدهیم و اگر تمایل به کمک در حیطهای داریم به راحتی اعلام کنیم. این را آقای جوان بین ما جا انداخته است؛ او هیچ وقت در مقابل سوالهایمان موضع نگرفته و همیشه ما را به پیشنهاد دادن و رشد کردن دعوت کرده است و همیشه هم تاکید کرده است مدیر هر بخش میتواند همه نظرات را بشنود و بعد کاری را که صلاح میداند انجام بدهد.
اتفاق بعدی در مبنا این است که ما حسابی بلند پروازیم؛ بعضی هایمان بیشتر. اما همیشه برای قدمهای بزرگ خودمان را باور داریم و این باعث شده است تا از مطرح کردن ایدههای بزرگ خجالت نکشیم و تازه يکديگر را برای ایده دادن تشویق کنیم.
البته اینطور نیست که همیشه همه چیز صلح و صفا باشد.هر مسیری بالا و پایین دارد؛ ماهم داریم...
_نجمه حسنیه_
#داستان_مبنا
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"ویولون زن روی پل"
بگذارید بیپرده بگویم؛ تا همین چند وقت پیش آدمهای معتاد را انسانهایی میدیدم با یک مریضی واگیردار که باید حسابی ازشان دوری کرد. انسانهایی دروغگو که اهل دزدی هستند و هیچ روده راستی در شکمشان پیدا نمیشود. نگاهم را شفاف میگویم چون حالا این تصور تغییر کردهاست.
وقتی "ویلون زن روی پل" را خواندم انگار داشتم از یک معتاد فرازمینی میخواندم. کسی از یک سیاره دیگر که با همه تصورات من از معتادها فرق داشت، کسی با همه ویژگیهای بدِ سوغاتِ اعتیاد اما شریف، انسان، آدمیزاد مثل خودم! داشتم برای اولین بار دنیا را از نگاه یک معتاد می دیدم؛ یک نویسنده معتاد.
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#پیشنهاد_درجه_یک
#کتاب_خوب
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "ویولون زن روی پل" بگذارید بیپرده بگویم؛ تا همین چند وقت پیش آدمهای معت
خسروباباخانی نیاز به معرفی ندارد. نویسنده شناخته شده حوزه کودک و نوجوان که در میان اهل کتاب و قلم شناخته شدهاست. نویسندهای که نزدیک سی سال درگیر اعتیاد بوده و حالا بعد از پاک شدن، فارغ از قضاوتها و آبرویی که میان اهالی قلم دارد از دوران ابتلایش به اعتیاد مینویسد.
با آنکه سبک کتاب خاطرهنگاری است اما چاشنی داستان به اضافه قلم خوب نویسنده آن را از حالت یکنواختی در آورده و تبدیل به یک کتاب خوب کردهاست. شروع بینظیر کتاب همراه با توصیفات زنده خواننده را میخکوبِ کتاب میکند. گفتن از جزئیات اعتیاد، چگونگی ترکهای ناگهانی و عوارض آن، کمپهای ترک اعتیاد و فریبکاریهایشان، شکستهای پیاپی در مسیر اعتیاد همه قلابهایی هستند که خواننده را به بیشتر خواندن وادار میکند. مسائلی که پیش از این هیچوقت چنان بیپرده بیان نشدهاند.
این کتاب اما یک نقطه ضعف دارد و آن این است که نویسنده از اواسط کتاب به بعد، به جای آنکه با همان سبک و سیاق اوایل کتاب به خواننده کمک کند وارد دنیای ذهنی یک معتاد شود، دچار تغییر سبک شده و تبدیل به یک پوستر تبلیغاتی کمپ ترک اعتیاد میشود. اگرچه کمپی که نویسنده از آن حرف میزند راه رهایی او بوده است اما این مقدار پرداختن به این موضوع و به این حد بسط دادن جزییات این کمپ، از کتاب یک متن تبلیغاتی ساخته است که جزییات زیاد فهم مطالبش را کمی دشوار کردهاست. اگرچه قلم خوب نویسنده خواننده را تا پایان کتاب میبرد؛ اما بهتر بود نویسنده به جای پرداختن به کمپ و جزییات آن، کمی بیشتر از زندگی خانوادگی خود، از ماهطاووس همسر بی نظیرش و از جزییات رهایی خودش مینوشت. مطالبی که اگر در کتاب میآمد حتما آن را به یک اثر به مراتب قویتر تبدیل میکرد.
ویولون زن روی پل ارزش یکبار خواندن را دارد. کتاب خوشخوان و روان است و برای کسانی که کتابخوان حرفهای هم نیستند جذاب خواهد بود.
ویولون زن روی پل را بخرید، عصرهای تابستان بخوانید و غرق دنیای عمو خسرو شوید.
_نجمه حسنیه_
+ عکس مربوط به دیدار اهالی اولین حلقه کتاب مبنا با جناب خسرو باباخانی است.
+ مشخصات کتاب: ویولون زن روی پل، خسرو باباخانی، نشر جامجم
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خدای مهربان
"از کتابخانهتان شروع کنید"
کرونا که شروع شد، حجم بیکاری آوار شد روی سرم. تمام فعالیتهایم متوقف شده بود و من متحیر مانده بودم که با این ساعتهای خالی چه کنم؟!
اولین راهحل برای من خواندن کتاب بود. باید کتاب میخواندم. اما از کجا؟ آن روزهای اول هرچیزی(مطلقا هرچیزی) که از بیرون خانه میآمد حکم ویروس را داشت. سس و ماست و بیسکوییت را میشستم، نان و غذا را گرم میکردم، اما کتاب را چطور باید ضدعفونی میکردم؟
مسئله را راحت حل کردم. از دمدستیترین امکان خانهمان شروع کردم و سراغ کتابخانهام رفتم. سراغ همه کتابهایی که خریده و نخوانده بودم. همه کتابهایی که همسرم خریده و نخوانده بود. همه کتابهایی که هدیه گرفته بودم یا بخاطر یک هیجان کاذب در کتاب فروشی خریده بودم. همه را از کتابخانه بیرون آوردم و قطار کردم کنار هم و جذابترینشان را برداشتم و مشغول خواندن شدم...
اگر اهل مطالعه باشید حتما بارها برایتان اتفاق افتاده است که کتابی خریده باشید که نیازش ندارید. حتما نمایشگاه کتاب برای شما هم کوله بار کتابهایی بوده که از سر هیجان خریدهاید و خیلیهایشان را دست نخورده در کتابخانهتان رها کردهاید. همیشه تخفیفهای فصلی وسوسه برانگیرند و همیشه پر از خریدهایی بیبرنامه!
کتاب خریدن ذوق و شوق دارد و همین شوق همیشگی سبب میشود که خیلی وقتها کتابی بخریم که حالا حالاها برنامه خواندنش را ندارید.
حالا که تابستان شروع شدهاست و حجم بیکاری روزهایتان زیاد، به جای خریدن کتاب و اضافه کردن به تلنبار کتابتان، چرا سراغ کتابخانهتان نمیروید؟
از حافظهتان کمک نگیرید؛ حتما عنوان خیلی از کتابهای خوانده نشده به خاطرتان نمانده است. پس همین امروز، همین حالا سراغ کتابخانه بروید و تکتک قفسهها را نگاه کنید، کتابهای خوانده نشده را پیدا کنید و روی هم بچینید و شروع به خواندن کنید!
_نجمه حسنیه_
#پیشنهاد_درجه_یک
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"کارنامه خورش"
کتاب درباره آشپزی زیاد است. همهی کتابهای رنگارنگی را به ذهن بیاورید که پر از دستورهای غذایی هستند و هرکدام یک نویسنده و مترجمی دارند.
من هم یکیشان را دارم؛ چند روز بعد از ازدواجم برادرم طبق یک رسم خانوادگی برایم هدیه آورد. کتاب را عمیقا دوست دارم. گاهی ورقش میزنم و عکسهایش را نگاه میکنم. کمتر اما سراغ دستورهایش میروم. راستش هروقت در پختن یک غذا سوالی دارم فورا سراغ گوگل میروم و سوالم را میپرسم و کمتر از یک دقیقه به جواب میرسم.
چندوقت پیش مشغول خواندن محفل۵ بودم. داشتم میان فهرست میگشتم که چشمم به عنوان "کارنامه خورش" افتاد. اسکرول را تا صفحه ۲۹ پایین کشیدم و به نوشته "حکیمه سادات نظیری" رسیدم. همان اول، مقدمه متن مرا گیر انداخت :
《چندسال پیش اگر به مادربزرگم می گفتیم شوهر مش زهره میایستد و سر گاز املت میزند، چادرش را به دندان میگرفت و یواش میزد روی لپ اناریاش...》
"کارنامه خورش" را خانم نظیری همینقدر بامزه معرفی میکند. قلم او شیرین است و پرداختن به موضوع کتاب و نحوه معرفی آن هم بسیار دلنشین؛ آنقدر که کتاب را جز لیست گذاشتهام که یک وقتی، دم عیدی، به مناسبتی برای خودم هدیه بخرمش! نه برای آنکه دستورهای آن را پیاده کنم، نه! هنوز هم جستجوی یک دقیقهای را به گشتن میان سطرهای کتاب آشپزی ترجیح میدهم؛ بلکه بخاطر آنکه هروقت دلم عطر و بوی غذا خواست یا مثلا هوای متنهای قدیمی را کرد، کتاب را دست بگیرم و مشغول خواندن شوم...
_نجمه حسنیه_
+ برای خریدن محفل
#محفل
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان
"فرار از کلیشه" (۲)
کلیشهها دامهای خوشرنگ و رویی هستند که در مسیر نوشتن پهن شدهاند. تلههای زردوزی شده، خوش رنگ و لعاب.
از کلیشه باید فرار کرد؛ از اسمهای کلیشهای، ترکیبات کلیشهای، شخصیتهای کلیشهای، توصیفات کلیشهای و...
کلیشهها را باید تغییر داد، از داستان پاک کرد؛ مثلا همیشه دانشجوهای داستانمان نباید عینکهای گرد داشته باشند و لباسهایی اتوکشیده، یا مثلا قصاب داستانمان لزوما نباید مردی باشد چهارشانه با سبیل برگشتهی مشکی. اینها، این شخصیتها تکراری شده اند. خواننده را درگیر نمیکنند و احتمالا شوق او را برای ادامه دادن داستان میگیرند.
وقت ساختن داستان و شخصیت های آن، نباید "تیپ"های شخصیتی بسازیم؛ مثلا "تیپ" پیرمرد یا "تیپ" معلم. باید هر فرد را با ویژگیهای خاص خودش بسازیم و اصطلاحا "شخصیت" بسازیم. مثل آنکه پیرزن داستانمان نباید پوششی شبیه همه پیرزنها، رفتاری یکسان و ادبیاتی مشابه آنها داشته باشند. پیرزنهای داستان میتوانند نه لباس های گلدار که کت و دامنهای خوشدوخت بپوشند، به جای مهارت در پختن قورمه سبزی پیتزای درجه یک بپزند و به جای کلاس قرآن، کلاس تایپ ده انگشتی بروند!
این شخصیتها را باید به فراخور داستان ساخت و برای ساختنشان تمرین کرد.
برای تمرین کردن، یک صنف مشخص را در ذهنتان مجسم کنید، مثل یک معلم یا راننده؛ بعد او را با همه ویژگیهای ظاهریاش روی کاغذ بیاورید؛ اینکه چه پوشیده، چه شکلی است، چه عادت هایی دارد، چطور راه میرود، مدل حرف زدنش چیست و... . سعی کنید در همه اینها هر کلیشهای را کنار بگذارید و یک شخصیت منحصر به فرد را تصویر کنید. میتوانید از رفتار و حالات و چهره آدمهای اطرافتان هم کمک بگیرید.
همچنین برای تمرین کردن میتوانید وقت خواندن کتابهای داستان، به شخصیتهای محبوبتان دقت کنید، به اینکه آیا رفتاری کلیشهای دارند یا منحصر به فرد؟ پوشش و عاداتشان چطور؟ چه ویژگی آنها برای شما خاص کرده است؟...
ادامه دارد...
_نجمه حسنیه_
#داستان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"از نگاه مجید مجیدی"
من چند فیلم درباره کودکان کار دیدهام. مطالبی هم اینجا و آنجا دربارهشان خوانده و شنیدهام؛ از فقر و نداری آنها تا بزهکاری و خلافشان تا شبکههای بزرگ سودجو در پشت پرده زندگی آنها.
اینها را دیده و خواندهام و هیچکدام را روایتی حقیقی از زندگی این کودکان نمیدانم.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "از نگاه مجید مجیدی" من چند فیلم درباره کودکان کار دیدهام. مطالبی هم ای
مجید مجیدی را همهمان میشناسیم. با فیلم بچههای آسمان میشناسیم. فیلم "خورشید" را مجید مجیدی ساختهاست و برای من رنگ و بوی بچههای آسمان را دارد.
این فیلم روایتی از کودکان کار است که حقیقی و بیکلیشه زندگیشان را به تصویر میکشد.
ماجرا در فیلم "خورشید" درباره گروهی از کودکان کار به رهبری پسربچهای به اسم علی است. این کودکان با وعدهی شخصی به اسم هاشم به دنبال یک زیرخاکی در آبراه قدیمی مدرسه رفته و به همین خاطر در مدرسه ثبت نام میکنند. ماجرای علی و دوست هایش برای رسیدن به زیرخاکی در آبراه مدرسه چیزی است که شاکله اصلی فیلم خورشید را تشکیل میدهد. این فیلم با بازی بینظیر جواد عزتی نمایانگر تضادی عمیق در زندگی علی و دوستهایش است. پسربچههایی که وقتی در فضای مدرسه قرار میگیرند همه دارای استعدادهایی هستند که میتواند مسیر زندگیشان را عوض کند. اما همین مدرسه بستر کار خلافی است که بچهها دنبال آن هستند. صحنهپردازیهای فوقالعاده مجید مجیدی بیننده را همراه میکند و پرداختن به هرکدام از شخصیتها و ماجرای فردی آنها مخاطب را با ابعاد مختلف زندگی این بچهها بیشتر آشنا میکند. لحظات تاثیرگذار در این فیلم کم نیستند؛ لحظاتی که به خوبی پرداخته شده و خیلی دیر از ذهن بیننده پاک میشوند.
پایان بینظیر این فیلم تیر خلاص روایت مجید مجیدی از کودکان کار است. پایانی متناسب با داستان، پر از تعلیق و کاملا باورپذیر.
از نگاه من فیلم بیقضاوت، مسئلهای از زندگی کودکان کار را نشان میدهد که کمتر کسی به آن پرداخته است و آن هم تضاد حاکم بر زندگی این کودکان است. تضادی که در موضوع اصلی فیلم به خوبی به آن اشاره شده است و پایان فیلم آن را هرچه بیشتر تقویت میکند.
"خورشید" سال 1398 ساخته و برنده دو سیمرغ بلورین شدهاست. این فیلم را میتوانید در سایتهای معتبر ببینید. از آنجا که فیلم برای بزرگسالان ساخته شده و تلخ است؛ توصیه میکنم آن را در حضور کودکان نبینید.
_نجمه حسنیه_
#پیشنهاد_درجه_یک
#فیلم_خوب
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان
"ردپای تاریخ"
تا به حال کتابی تاریخی خواندهاید؟ هیچوقت مطالعاتی درباره تاریخ تمدن داشتهاید؟ منظورم از "مطالعات" تحقیقات پیوسته علمی نیست! منظورم خواندن یکی دوتا کتاب در این حوزه و شنیدن مطالبی مربوط به آن است.
اگر کتاب نخواندهاید، حتما چنتایی فیلم و انیمیشن در این زمینه دیدهاید! فیلمهایی که مستقیم یا غیرمستقیم سرگذشت انسان را نشان میدهند و زیربنای اصلی روایتشان یافتههای تاریخ تمدن است.
همهمان کم و بیش با یافتههای تاریخ سر و کار داشتهایم. این اطلاعات هرچقدر هم کم یا غیر تخصصی از دوران مدرسه همراهمان بوده و روز به روز هم بیشتر شده است.
هر کدام از ما که حداقل اطلاعاتی از تاریخ داشته باشیم تصدیق میکنیم که در یافتههای تاریخی همیشه اتفاقات مهم و آدمهای مهم مطرح شدهاند؛ مثل جنگهای سرنوشتساز، پادشاهان، آدمهای تاثیرگذار، قرادادهای مهم و...
حالا فکر کنید چند درصد از تاریخی که خواندهاید از پیامبران گفته است؟ چقدر درباره معجزاتشان و تغییراتی که رقم زدهاند حرف زده است؟
مگر نه اینکه پیامبران جزء مهمترین آدمهای دوره خودشان بودهاند؟ آدمهایی که حوادث اساسی زمانشان حول آنها و پیامبریشان بوده است؟ مگر اتفاقی بزرگتر از معجزههای اعجابآور پیامبران هم هست؟
چیزی که جای تعجب دارد این است که چرا تاریخ کمتر از پیامبران حرف زدهاست؟ چرا اثرگذاری آنها در لایههای تاریخی گم شده است؟ یعنی تاریخشناسی که در غارها دنبال زندگی انسان اولیه بوده چیزی از ماجرای آدم(ع) ندیده است؟ یعنی یافتههای زیر خاک هیچکدام از اتفاقات زمان نوح حرف نزدهاند؟ یا حتی هیچ کتیبهای نبوده از کتابهای آسمانی پیامبران؟ و همه کتیبهها قانون حمورابی و کوروش و... بودهاند؟
اگر کوتاه بیاییم و از همه پیامبران دست بکشیم، چرا تاریخِ نوشته شده این اندازه کم درباره پیامبران سرنوشتساز حرف زده است؟ مگر طوفان و عذاب زمان نوح کم اتفاقی است؟ مگر دعوت 900 ساله مدت زمان کمی است؟ مگر ماجرای حضرت ابراهیم و سردشدن آتش تاثیرگذار نبوده است؟
ادامه دارد...
#روایت_انسان
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "ردپای تاریخ" تا به حال کتابی تاریخی خواندهاید؟ هیچوقت مطالعاتی درباره
مسئله این است که فکر نکنید ماجراهای تاریخی در بیطرفترین حالت نوشته شدهاند. گمان نکنید تاریخنویسان یا کاشفان آدمهایی پاک و بیطرف بودهاند. آدمهایی که بیسوگیریهای اعتقادی تاریخ را روایت کرده و سعی کردهاند چیزی جز حقیقت وارد نوشته هایشان نکنند.
اصلا مگر میشود آدمها بیتاثیر از فکرشان بنویسند؟ یا بدون تاثیر از احساسشان حرف بزنند؟! آدمها ربات نیستند و افکار و باورهایشان همیشه همراهشان است و در قلم و رفتار و گفتارشان ظاهر میشود!
حالا آیا ممکن است یک تاریخ نویس مشهور بیسوگیری ذهنیاش تاریخ را روایت کند؟ که اگر اینطور بود چطور هیچ ردپایی از پیامبران در تاریخ نیست؟ یا اگر هم هست اینقدر کم و حاشیهای است؟
من در پی اثبات جایگاه پیامبران نیستم؛ که همه ما حتما به این حقیقت متعقدیم. بلکه لازم است به عنوان مخاطب چه در کتابها و چه در فیلمها، به این آگاه باشیم چیزی که میخوانیم یا تماشا میکنیم لزوما حقیقت نیست. بلکه میتواند جهتگیریهایی داشته باشد! میتواند بخشی از حقیقت باشد، یا حتی مخلوطی از حقیقت و خیال...
درباره اطلاعات تاریخیتان کمی بیشتر فکر کنید و حساس باشید. فیلمهایی که دیدهاید را به خاطر بیاورید و آنرا با یافتههای دینی مقایسه کنید و به این فکر کنید که چرا هیچجایی از تاریخ پیامبران نیستند؟!
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نام خدا
"لذت نادانی!"
"در حقیقت یک عده از ستارهشناسان اعتقاد دارند بعد از یک انفجار بزرگ تکههایی از جهان به هم چسبیدند و کهکشان را به وجود آوردند..."
دوخط بالا را همین امروز عصر گوينده یک برنامه تلویزیونی در شبکه نهال گفت. مطلبی که گوینده میگوید "عده ای از ستاره شناسان به آن معقدند"، رنگ و بویی از نظریه بینگ بنگ مبنی بر شکلگیری اتفاقی جهان دارد. نظریهای که به صراحت خیلی از مفاهیم اصلی و دینی را زیر سوال برده و اصل دین یعنی توحید را هدف قرار میدهد.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نام خدا "لذت نادانی!" "در حقیقت یک عده از ستارهشناسان اعتقاد دارند بعد از یک انفجار بزرگ تکهه
از حوالی ساعت ۱۴ ظهر است که شبکه پویا تغییر اسم داده و شبکه نهال میشود. از بعد از ساعت ۱۴ مخاطبان زیر سن ۷سال کنار رفته و جای آنها را کودکان بالای ۷سال میگیرند. کودکانی که خواندن و نوشتن بلدند، کتابهای درسی روبه رویشان است، علم برایشان موضوعیت داد و تا چندسال آینده وارد اولین سالهای بلوغ میشوند.
این کودکان مخاطب برنامهای در رسانه ملی هستند که ادعای آموزش علم(!) دارد. برنامهای که یک گوینده خوش صدا آن را روایت میکند و هر قسمت موضوعی علمی را خیلی خلاصه و جمع و جور برای مخاطبان توضیح میدهد. گمان نکنید برنامهای که از آن حرف میزنم ساخته خارج از کشور است و دوبله شده است؛ خیر! این برنامه ساخته کشور خودمان است و همین وطنی بودن و نام و نشان سازنده ایرانی، احتمالا خیال خیلی از خانوادههای دغدغهمند را راحت میکند.
این یک برنامه در تلویزیون است. حتما انیمیشنهای زیادی با همین مضمون و محتوا وجود دارد.
کتابهای درسی هم چیزی متفاوت از آنچه در تلوزیون گفته شده است نیستند؛ اگر برنامههای تلوزیون را کنار بگذاریم و مانع دیدن فرزندمان شویم، با کتابهای درسی چه کنیم؟ مثلا با تاریخ تمدن کتاب علوم اجتماعی چهارم دبستان چه کنیم؟
حتما از اثرگذاری معلمان و کتابهای درسی برای کودکان سن دبستان خبر دارید...
فکر کنید کودکی که از همان اول مدام در تلویزیون، انیمیشنها و کتابهای درسی مدان چنین مفاهمی خوانده و دیده است، در سن نوجوانی چقدر پذیرای دین است؟ چقدر در مقابل شبهههای دینی ایمن است؟ چقدر تفکرات دینی دارد؟...
و مهمتر اینکه، ما پدر و مادرها چقدر متفاوت از فرزندانمان فکر میکنیم؟ یا بهتر آنکه بپرسم چقدر متفاوت از آنها دیده و شنیدهایم؟ اصلا چقدر حقیقت و درست قضیه را میدانیم؟ اگر نخواهیم فرزندمان چنین مطالبی را یادبگیرد، حقیقتا در برابر سوالهایش از حقیقت جهان و انسان چه پاسخی داریم؟...
_نجمه حسنیه_
+ البته باید اعتراف کنم برنامه از جهت ساخت و جذابیتهای بصری بسیار ضعیف بود و این جای خوشحالی دارد😐
به نـام خــدای مهربـــان
"یک فعل ارزشمند"(۱)
فکر میکنید حقیقت قربانی چیست؟ اصلا این همه سفارس به قربانی کردن چرا؟
اولین قربانی در تاریخ بشر به ماجرای حضرت آدم(ع) و تعیین جانشین او برمیگردد؛ به زمانی که خداوند امر به قربانی میکند و ماجرای هابیل و قابیل رقم میخورد.
بعد از آن اما فعل قربانی به عنوان یک عمل مهم و مقدس در رفتار انسانها باقی میماند. شیطان هم که همیشه از روی مناسک الهی نسخه بدلی میزند و در مقابل نماز شراب میآورد و در برابر ازدواج زنا، به قربانی که میرسد دست نگه میدارد و بیآنکه ماهیت فعل را تغییر دهد صرفا جهت آن را عوض میکند. به این صورت که اگر مومنین برای خدا قربانی میکنند، شیطانپرستان باید برای شیطان قربانی کنند. این قربانی در مدل شیطانی تا آنجا پیش میرود که مشرکان در برابر بتها و برای جلب رضایت آنها انسانها و کودکان را قربانی میکنند.
این مسیر در تاریخ زندگی انسان نشان میدهد که فعل قربانی کردن تا چه اندازه تاثیرگذار و ارزشمند است.
اگر به کلمه قربانی دقت کنید متوجه میشوید که ریشه آن در کلمه "قرب" به معنای "نزدیکی" است. نزدیکی به چه کسی؟
قربانی کردن ارزشمند است چون در آن یک نوع گذشتن از خود نهفته است، یک نوع رهایی از تعلقات. گذشتن از خود و قربانی کردن تعلقات خود برای نزدیکی به موجودی برتر. این است که قربانی کردن ارزشمند میشود و عیدش تبریک گفتن دارد و این منسک به عنوان یک عمل مهم الهی در مناسک حج از زمان حضرت ابراهیم(ع) تا به امروز باقی مانده است...
_نجمه حسنیه_
+ راستی، عیدتان مبارک🌺
+ منبع :صوت ۵ و ۷ فصل اولِ دوره #روایت_انسان
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "از تعلقاتت رها شو"(۲) ماجرای ذبح اسماعیل(ع) را همهمان شنیدهایم. اینکه
برای درک عظمت کاری که حضرت ابراهیم(ع) انجام داد همین بس که لحظهای به فرزندمان فکر کنیم و خودمان را جای او بگذاریم. البته که اسماعیل(ع) برای حضرت ابراهیم(ع) یک فرزند معمولی نبود؛ بلکه فرزندی بود که خداوند بعد از سالها و در سن پیری به او هدیه داده بود. حضرت ابراهیم(ع) تصمیم به ذبح چنین فرزندی گرفت. و بعد در روز موعود، بعد از آنکه چاقو گردن حضرت اسماعیل(ع) را نبرید، ابراهیم(ع) خشمگین شد و آن را پرت کرد و چاقو به سنگ اصابت کرد و از تیزی آن سنگ شکافت.
اگر خوب به ماجرای حضرت ابراهیم(ع) دقت کنیم متوجه میشویم که آزمایش حضرت ابراهیم(ع) تا لحظه خشمگین شدن و پرتاب چاقو ادامه داشته است. حضرت ابراهیم(ع) اگر قلبا و از عمق جان خودش را برای خدا خالص نکرده بود حتما برای لحظهای بخاطر نبریدن چاقو در دلش خشنود میشد. و اگر این خشنودی بود حتما او از آزمایش الهی سربلند بیرون نمیآمد. درواقع برای خداوند ذبح شدن شخص اسماعیل(ع) مهم نبود؛ که خداوند به دنبال رهایی و آزادی حضرت ابراهیم(ع) از تعلقات است. او دنبال اخلاص ابراهیم(ع) برای خودش است. این است که وقتی ابراهیم تا پای معرکه میآید و بیهیچ شکی چاقو به گردن اسماعیل میگذارد، چاقو نمیبُرد. چون مسئله خداوند ذبح اسماعیل نیست. بلکه مسئله آزادي حضرت ابراهیم(ع) است. آنجايي که حضرت ابراهیم(ع) نه تنها ذرهای از نبریدن چاقو خوشحال نمیشود که درست برعکس، خشمگین شده و از عصبانيت چاقو را پرت میکند معرکه را میبَرد و از امتحان الهی سربلند بیرون میآید.
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "ذبح عظیم"(۳) بعد از آنکه چاقو نبرید و اسماعیل(ع) ذبح نشد، خداوند فرمود:
از آنجا که بعد از نبریدن چاقو، خداوند گوسفندی را میفرستد و حضرت ابراهیم(ع) آن را ذبح میکند، هستند کسانی که معتقدند ذبح عظیم همان گوسفند است! اما آیا درست است که جناب اسماعیل(ع) را ذبح عظیم ندانیم و جایش گوسفندی را مصداق ذبح عظیم بدانیم؟ درواقع حالا که حضرت اسماعیل(ع) ذبح نشد، چه کسی است که شانی عظیمتر از جناب اسماعیل(ع) داشته باشد؟
اینجاست که یقین میکنیم حتما ذبح عظیمی که خداوند از آن حرف میزند گوسفندی نیست که برای ابراهیم(ع) فرستاد.
پس حقیقتا ذبح عظیم کیست؟! چه کسی است که شانی بالاتر از اسماعیل(ع) دارد؟
حضرت ابراهیم(ع) رویایی دیدهاست و میداند که آن رویا حقیقت دارد و دستور خداست و لازم الاجرا، این است که متحیر میماند که تکلیف رویایش چه میشود؟
جبرئیل نازل میشود و از صادق بودن رویای حضرت ابراهیم(ع) خبر میدهد؛ اینکه خواب او تعبیر شده و تعلقش به اسماعیل ذبح شده است...
و حضرت ابراهیم(ع) از جبرئیل درباره ذبح عظیم میپرسید؛ اینکه ذبح عظیم کیست؟
جبرائیل در پاسخ حضرت ابراهیم(ع) میگوید: صلی الله علیک یا ابا عبدالله ... و روضه اباعبدالله میخواند.
اینجاست که معنای ذبح عظیم روشن میشود...
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
+منبع: صوت ۱۸ فصل دوم.
+شما هم بوی محرم را میشنوید؟!...
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
دومین حلقه کتاب مبنا را همین چندوقت پیش تمام کردیم. کتابها را باهم خواندیم، دربارهشان حرف زدیم و درنهایت نویسنده یکی از کتابها را ملاقات کردیم.
حالا ثبتنام سومین حلقه کتاب مبنا شروع شده است. روند حلقه کتاب در مبنا چیست؟
ماجرا در حلقه از این قرار است که ما کنار هم چند کتاب مشخص شده را جمعخوانی میکنیم. اینجور که هر روز محدوده مشخصی را میخوانیم و درباره آن محدوده گپ و گفت میکنیم، از ایرادات تکنیکی میگوییم، از احساسمان نسبت به آن بخش، از اینکه چه قسمتهایی را متوجه نشدهایم و... . بعد از پایان کتاب هم از تکنیکها و حرف نهایی نویسنده میگوییم و تمام گفتهها را جمعبندی میکنیم و درنهایت برای دیدار نویسنده قرار میگذاریم. تلاش حلقه این است که همه نویسندهها یا مترجمان را ببینیم، اما گاهی میشود که از سمت نویسنده یا مترجم مانعی وجود دارد و این دیدار محقق نمیشود. بعد از دیدار هم برای برخی کتابها معرفی مینویسیم و در زمان مشخصی با هشتکهای مشخصی نوشتههایمان را نشر میدهیم.
جمعخوانی کتاب برای همه کسانی که به مطالعه علاقه دارند مفید است. انگیزه زیادی ایجاد میکند و کنار همه اینها فهم و درک عمیقتری از کتاب ایجاد میکند.
ما در حلقه خودمان را محدود نمیکنیم و سراغ ژانرهای مختلف و سبکهای متفاوتی میرویم.
فکر میکنم برای هر کتابخوانی لازم است که جمعخوانی را تجربه کند...
برای ثبتنام در حلقه کتاب:
https://mabnaschool.ir/product/halghe-ketab-3/
+ بستر برگزاری حلقه تلگرام است.
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
کتابهایی که در این حلقه جمعخوانی میکنیم:
#حلقه_کتابخوانی_مبنا