#شهادت_امام_هادی_ع
هرچند نامِ شهر شما،"سُرَّ من رَای"ست
"ا ُمُّ المَصائب"است دلِ هرکه سامرا ست
نشناختیم قدرِ تو را آنچنان که هست
این غربت از سکوتِ همین شیعه ی شماست
"ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم..."
نامت حقیقتِ تو و همنام با خداست
نامِ شما،"علی" شده و نامِ ما "یتیم"
"بابا"! حسابِ عشقِ شما کاملا جداست
ما وُ "دعای جامعه"و دستِ التماس
آقا! شما و "جامعه"ی ما که مبتلاست
یا "هادیَ القلوبِ" همه رو سیاه ها
امشب، "هدایتِ" دلِ ما،آرزوی ماست
عارفه دهقانی
#شهادت_امام_هادی_ع
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند
گریه ها باز وقار بصرش را بردند
مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش
به گمانم که ستون سفرش را بردند
کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها
مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند
سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش
عده ای آبروی بوم و برش را بردند
جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب
مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند
به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط
صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند
برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان
خبر جرأت نقاش ترش را بردند
حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد
مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند
زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد
چون مقامات خُذینی جگرش را بردند
نفس آخر او نیمه برون آمده بود
که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند
محمد سهرابی
#شهادت_امام_هادی_ع
با کلامش شهر را اهل ولایت میکند
مردم گمراه را "هادی" هدایت میکند
هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد
عشقش از راه شنیدن هم سرایت میکند
شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود
معجزات بی شمار از او روایت میکند
با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست
حبِّ او را هرکسی دارد کفایت میکند
کاملا رد کرد اسلام بنی عباس را
"هادی" از اسلام پیغمبر حمایت میکند
هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد
دشمنش از صبر بسیارش شکایت میکند
هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا"
شکر حق میگوید، احساس رضایت میکند
دشمنش بی احترامی کرد، آنجایی که دید
شیر دارد احترامش را رعایت میکند
قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد
هرکسی هرچه بخواهد او عنایت میکند
رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد
اشک هایش از دل زینب حکایت میکند
آرش براری
#شهادت_امام_هادی_ع
در شب جانسوز عزیز جواد
دیده به خون غرق عزاییم همه
یاد تو ای هادیِ مظلوم دین
در تب و تاب سامراییم همه
کن نظری بر دل بی تاب ما
نوکر دربار شماییم همه
قسمت ما کن که بیاییم حرم
سینه زن کرب و بلاییم همه
خواهی اگر نام و نشانی دگر
جیره خوره بیت رضاییم همه
کن نظری ای پسر فاطمه
بر در این خانه گداییم همه
رضا ترابی گیلده
#شهادت_امام_هادی_ع
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم
هوایی نفس ربنایتان باشم
اگر چه عید رسیده ولی ادب این است
دوباره همدم شال عزایتان باشم
تمام جامعه را خواندم و نفهمیدم
بیا و حق بده محو دعایتان باشم
خدا کند که تو دست مرا بگیری باز
خدا کند که فقط من گدایتان باشم
چه می شود که به رسم "مدافعان حرم"
فدای غربت صحن و سرایتان باشم
دعا کنید لیاقت خدا به ما بدهد
شب شهادتتان سامرایتان باشم
کبوتر دل من جلد بامتان باشد
شروع سال جدیدم به نامتان باشد
اسماعیل شبرنگ
#شهادت_امام_هادی_ع
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان
فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم
توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟
هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود
کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم
ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم
امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم
ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود
آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن
آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من
خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم
امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام
آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای
خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند
جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟
شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند
هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی
می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود
امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من
ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه
جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده
مجتبی شکریان
#شهادت_امام_هادی_ع
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكری را برگزيديم
چون كه شما را رهبر عالم نوشتند
يک قطره از مدح تو را كه ثبت كردند
ديدند بالاتر ز صدها، يم نوشتند
هر كس كه از نام شما يکبار دم زد
نام ورا مداح عيسی دم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضهی تو
شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهايند كه مست تو هستند
بدبخت آنهايی كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلوميتت آقای عالم
چشمان ما را چشمهی زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در كرامت مثل بابايت جوادی
قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد
پای كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعای جامعه زيباست اما
زيباترش اينكه در ايوان تو باشد
پای دعای جامعه میخواهم آقا
ابواب ايمان وا به امان تو باشد
با يک نگاهت صاحب ملک زمين است
آنكس كه يک لحظه پريشان تو باشد
وقتی محالّ معرفت الله هستی
بايد همهعالم سر خوان تو باشد
حتی مسيحیها ارادت بر تو دارند
اين هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطين جهان را بنده كردی
با يک نگاهت بردگان را زنده كردی
شكر خدا يک عمر دستم را گرفتی
درس كرامت از خود بابا گرفتی
اينكه دو عالم روضهخوان غربت توست
ارثیست كه از غربت مولا گرفتی
با يک دمت ارض و سما را زنده كردی
تو گوی سبقت از دم عيسا گرفتی
ياد رقيه كردهای آن لحظهای كه
در اوج غربت در خرابه جا گرفتی
وقتی تو را بردند در خان الصعاليک
روضه برای زينب كبری گرفتی
در زير پايت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علی بود و غريبی را چشيدی
بار غم و غربت به دوش خود كشيدی
صحن و سرای خاكیات اين را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدی
آقا شنيدم روضهخوان ياس بودی
با روضههای مادرت زهرا خميدی؟
ابنالرضايی كه علی بودهست نامت
در كوچهها آيا تو هم طعنه شنيدی؟
آيا درِ باغ تو را آتش كشيدند؟
آيا تو هم از دست اين مردم بريدی؟
آيا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعا در آتش همسر خود را نديدی
با اينكه تو جان دادهای از ظلم و كينه
اما امان از روضهی شهر مدينه
آتش به روی ياس و نيلوفر كشيدند
شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند
در جنت الاعلی پيمبر روضهخوان شد
وقتی قباله از كف مادر كشيدند
قلب تمام عرشيان شد پاره پاره
شمشيرها را تا كه بر حيدر كشيدند
ديگر ملائک لانهها را ترک كردند
از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند
چندی گذشت و در دل گودال خونين
بر روی عشق فاطمه خنجر كشيدند
وقتی سر بابا به روی نيزهها رفت
از دختران بیپدر معجر كشيدند
بابا ز روی نيزه صدها مست میديد
بر صورت اطفال جای دست میديد
مهدی نظری
#شهادت_امام_هادی_ع
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی
نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم
که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی
بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
محمدعلی بیابانی
#شهادت_امام_هادی_ع
ابر بارانی ام و این شب ها
پا به پای غم تو می بارم
تشنه ی گریه ام و می خواهم
سر به خاک قدمت بگذارم
اشک یعنی که درون قلبم
باز هم درد زیادی دارم
من عزادار گل زهرایم
ماتمِ حضرت هادی دارم
سامرا گفتم و قلبم لرزید
ناگهان پرده ی چشمم تر گشت
داغ تصویر حریمی ویران
تلخی خاطره هایم برگشت
من از احوال حریمت آقا...
شدت فاجعه را می خوانم...
با دل خسته مفاتیح به دست...
خط به خط جامعه را می خوانم...
عادت دست شما احسان است...
من به دنبال کرم آمده ام...
از گدایان قدیمی توٱم...
بازهم سمت حرم آمده ام...
اینقدر آه نکش می سوزم...
از دلم زمزمه بر می خیزد...
تا که بر روی زمین می افتی...
ناله ی فاطمه بر می خیزد...
لحظه ی آخر خود می دیدی
مادرت با دل شاکی آمد
آه اینبار خدا رحم کند
با همان چادر خاکی آمد
سرّ مظلومیت نام علی ع
غربت شهر چه کرده با تو؟؟
سخت می افتی و برمی خیزی
اثر زهر چه کرده با تو؟؟
چشم خونین تو امّا اینبار ...
راوی واقعه ی عاشوراست...
یاد غم های حسین افتادی...
سامراء شعبه ای از کرببلاست...
تشنه بودی و پریشان احوال
وسط بزم شراب افتادی
در همان حین که گریان بودی
یاد احوال رباب افتادی
زیر لب نوحه کنان می گفتی
جای هر تکه کلامی...ای وای
زینب و مجلس رقص و شادی
عمه و چشم حرامی ای وای
همه را گفتم و دیدم قطعاً
جمعه ای نور سحر می آید
انتقام علوی در راه است
عشق با تیغ دو سر می آید
اسماعیل شبرنگ
#شهادت_امام_هادی_ع
با تو معنا میشود هم غصهها؛ هم شادیام
من پُر از دلدادگیهای امامِ هادیام
ای امامِ "جامعه"؛ ای "ذکرکم فیالذاکرین":
کاش یک جرعه از آن جامِ ولا میدادیام
بیتو این دل... دل که نه، ویرانسرای من شده
با نگاهت این خرابی میشود آبادیام
عشقِ من عشقیست ناب و ساده و با سابقه
منشأ این عشق هم دل بستنِ اجدادیام
روز و شب در وادیِ جرم و خطا غوطهورم
پس خودت تضمین کن از شَرِّ گنه، آزادیام
با نگاهت واژهها در شعر، تابان میشوند
ورنه من یک شاعرِ بیادعای عادیام
عادل حسین قربان
#شهادت_امام_هادی_ع
تب دارترین تب زدهی بستر دردم
پر سوزترین زمزمهی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوهی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده ام از ساغر دردم
جای عرق از چهرهی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشتهی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرهی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحيد قاسمى
#شهادت_امام_هادی_ع
هادیِ ما که لبش بوی هدایت می دهد
هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت می دهد
هادیِ ما هر سلامِ عشقِ او در جامعه
عاشقان را همچنان درسِ ولایت می دهد
زائرانش خوب می دانند که دامانِ او
هر که آید بر توسل زود حاجت می دهد
نور هست و آسمانش جلوه ای جز نور نیست
گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت می دهد
کاش دشمن هم به اعجازش کمی امید داشت
اینکه هر تارِ عبایش اذنِ جنت می دهد
بس که تلخ و ناگوار است این بلا بر شیعیان
سینه را این داغ بر تیغِ جراحت می دهد
می رود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق
عالمی را مژده ی شورِ شهادت می دهد
نورِ او در چهره ی عالم نخواهد شد خموش
داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت می دهد
این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است
بشکند دستی چنین مزدِ رسالت می دهد
شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا
قطره اشکِ روضه اش اجرِ شفاعت می دهد
باید از داغِ غمِ آقای مظلومان گریست
او که مزد گریه را بر شیعه راحت می دهد
سامرا یادآورِ کرببلای غربت است
هر کجای شهرِ او بوی مصیبت می دهد
سوختی از زهرِ کین راست ولی بر نی نرفت
این فقط ما را کمی صبر و صلابت می دهد
تل و گودال و رقیه چشم سوی علقمه
اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت می دهد
هستی محرابی