1⃣مأمون رَقِّی می گوید:
در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم، که سهل بن حسن خراسانی داخل شد و بر امام(ع) سلام کرد و نشست و سپس گفت:
ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید.
چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت از غاصبین می شود؟
در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند!
امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
خدا حقّت را حفظ بکند، پس بنشین!
سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت:ای حنیفه تنور را آتش بزن!
حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنور از شدت گرما سفید گشت.
امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود:
📋《يَا خُرَاسَانِيٌّ! قُمْ فَاجْلِسْ فِي اَلتَّنُّورِ!》
♦️ای خراسانی! بلند شو و به داخل تنور شو!
خراسانی گفت:
سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد.
امام(ع) به او فرمود:تو را از این کار معاف کردم.
در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام(ع) سلام کرد.
امام به هارون مکی فرمود:
📋《أَلْقِ اَلنَّعْلَ مِنْ يَدِكَ وَ اِجْلِسْ فِي اَلتَّنُّورِ!》
♦️کفشت را به زمین بینداز! و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین!
هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست!
امام(ع) شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد.
پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:بلند شو و نگاه بکن! و ببین در تنور چه خبر است؟!!
مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است.
پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست.
امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:
📋《کَم تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا؟》
♦️در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟
خراسانی گفت:به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود!
سپس از آن امام صادق(ع) فرمود:
📋《أَمَا إِنَّا لاَ نَخْرُجُ فِي زَمَانٍ لاَ نَجِدُ فِيهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِينَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ》
♦️ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم.
ما بهتر از دیگران، وقت خروج و قیام مسلحانه خود را می دانیم و به آن واقف هستیم.(۱)
2⃣سدیر صیرافی می گوید :
روزی در محضر امام صادق(ع) بودم و به ایشان گفتم : چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟
حضرت(ع) فرمود : ای سدیر! چه اتفاقی افتاده است؟
گفتم : از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت سخن می گویم!
فرمود : فکر می کنی چند تن باشند؟
گفتم : یکصد هزار!
حضرت(ع) فرمود : یکصد هزار؟!!
گفتم : آری! و شاید دویست هزار!
حضرت(ع) فرمود : دویست هزار؟
گفتم : آری و شاید نیمی از جهان!
به دنبال این گفتگو، امام(ع) از من درخواست کرد که همراه او به «یَنبُع» برویم.
وقتی بدانجا رسیدیم، در آنجا گلّه بزغاله ای را دیدیم که می چرند.
حضرت(ع) خطاب به من فرمود :
📋《یَا سَدِيرُ! وَاللَّهِ لَوْ کان لِی شِیعَةٌ بَعَدَدِ هذِهِ الْجَداء ما وَسَعَنِی الْقُعُودُ!》
♦️ای سدیر! اگر شمار یاران و پیروان من به تعداد این بزغاله ها رسیده بود، بر جای نمی نشستم و قیام می کردم.
سدیر می گوید :
📋《نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ اَلصَّلاَةِ عَطَفْتُ عَلَى اَلْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ》
♦️در آنجا فرود آمدیم و نماز خواندیم.
پس زمانی که از نماز فارغ شدیم، نزدیک گله بزغاله ها شدیم و آن ها شمردم، دیدم عدد بزغاله ها هفده عدد بود و بس!(۲)
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳
۲)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۲۴۲
.
.
📋 از دلم یه کبوتر تا مزار تو پر زد
✔️ #زمینه / #حاج_محمود_کریمی
✔️ #شهادت #امام_صادق سال ۱۳۹۷
✔️ #هیأت_رایة_العباس "ع"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دلم یه کبوتر، تا مزار تو پر زد
بیقرارتوام یا، جعفر ابن محمد
آیه طهارتی، شیخ الاسلام امتی
مظهر صداقتی، راوی هر روایتی
قسم به خاک بقیع، قسم به تربت تو
حرم شده دل ما، برای تربت تو
بیقرارم و زارم، مثل ابر بهاری
بیقراره ضریح و، گنبدی که نداری
قلب تو چه ها کشید، روضه تا کوچه ها کشید
دشمنت سرنماز، از رو دوشت عبا کشید
شبیه فاطمه شد، روضه رفتن تو
یاحضرت صادق، دستم به دامن تو
تو خلاصه داغِ، مادر و حسنینی
عالم العلماءُ، روضه خوان حسینی
عشق بی بدل حسین، تا ابد از ازل حسین
صادق آل علی، گفته نوحو علی الحسین
عالم فدای لبِ، شهید کرببلا
یا سیدی یا حسین، یا سیدالشهدا
نوح الائمه گفت، نوحوا علی الحسین
نوحوا علی الحرم، نوحوا علی الخیم
نوحوا علی العطش، نوحوا علی البنات
اولیا مخدرات
👇👇
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸
✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛
شبی منصور به من گفت :
📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》
♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور.
محمّد می گوید :
پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى رحمتر بودم، و گفت :
برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور.
من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت و حوله اى بر کمر بسته بود.
نمازش را که سلام داد، عرض کردم :
بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد!
ایشان فرمود :
📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》
♦️بگذار لباسهایم را بپوشم.
گفتم: به من اجازه نداده اند!
فرمود :
📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》
♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم.
گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید.
📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》
♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم.
در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.
مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو!
سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم.
امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد.
سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد.
منصور گفت :
جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟
خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.
امام صادق(ع) فرمود :
به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى خبرم و چنین کارى نکرده ام!
منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت.
سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت :
اشتباه می کنى و خلاف می گوئى!
سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت :
این نامه هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده اى تا بیعت مرا بشکنند!
امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ام و این کار را صحیح نمی دانم!
منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت.
📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》
♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد!
با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت :
جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟!
امام(ص) فرمود :
نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده ام! اینها نامه هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است!
در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود.
این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت.
در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست.
و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود.
📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》
♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد.
و باز شمشیر را در غلاف نمود.
پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت :
خیال میکنم تو راست میگوئى!
سپس به من گفت :
ربیع! جامه دان را بیاور!
جامه دان را آوردم.
گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن!
ادامه مطالب :👇
من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد.
سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن!
ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم.
روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم!
همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم :
یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم!
گفت : چه چیز؟
گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى!
ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟
منصور گفت :
ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد!
میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند!
سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند!
📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》
♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است.
در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن هاست.
در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه هاى خود بفشارد.
به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند!
پس از این کار منصرف شدم.
محمّد بن ربیع می گوید :
پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱)
ابن عنبه می نویسد :
📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》
♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲)
مفضل بن عمر می گوید :
منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن بن زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت :
📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!
فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》
♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند.
پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید.
امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت :
من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم خلیل الله هستم.(۳)
شیخ صدوق تصریح می کند که؛
سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴)
🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند.
آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)!
ابن شهرآشوب می نویسد :
📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》
♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳
۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸
۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳
۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸
۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵
.
.
❖﷽❖
#شرح_زیارت_جامعه_کبیره
#امام_شناسی
🔆جلسه سیزدهم
واُمَناءَالرَّحْمنِ،وَسُلالَةَ النَّبِیُینَ وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلینَ،وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ
💎ابتدا توضیحی درمورد سه عبارت(وَسُلالَةَ النَّبِیُینَ وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلینَ،وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ)عرض می کنیم و سپس به عبارت (وَاُمَناءَالرَّحْمنِ)که توضیح بیشتری می خواهد،می پردازیم.
✅معنا و مفهوم سلاله
به چیزی که از چیز دیگری خلاصه گیری و جوهرکشی شده باشد می گویند سلاله.مثلا نطفه و کودک سلاله است؛یک بوته ی گل سلاله است؛یعنی،خلاصه شده از آب و خاک و نور و هوا و دیگر عناصراست.گلاب نیز سلاله ی گل است و عطر، سلاله ی گلاب.
🕯اهل بیت نبوت(ع)سُلالَة النَّبییّنند؛یعنی،تمام کمالات و فضایل آسمانی انبیاء و رسل(ع)،خلاصه و جوهرکشی شده و در وجود اقدس امام امیرالمؤمنین(ع)و یازده
فرزند معصومشان متجلّی گشته است و آن بزرگوار وارث به حقّ تمام پیامبران و رسولان هستند.
✅صفْوَةَ الْمُرْسَلینَ
صفوه و سلاله تقریباً یک معنا دارند که همان خلاصه و برگزیدگی است؛منتهی،در صفوت شاید معنای تصفیه و برطرف کردن زواید و عوارض نیز لحاظ شده باشد.مثلاً مواد غذایی سلاله اش خون،خون سلاله اش شیر،و شیر سلاله اش روغن است و ممکن است روغن دارای زوایدی باشد،آن ها را که از بین بردیم می شود صفوه که از زواید تصفیه شده است.
🌺اینجا هم مرسلین سلاله ی نبیّینند؛زیرا که رسالت مرتبه ی بالاتر از نبوّت است و اگرچه در ارواح مقدّس مرسلین عوارض و زوایدی وجود ندارد،ولی زمینه ی ترک اولی در آن بزرگان بوده و صادر هم شده است.
💠بنابراین،ارواح مطّهر اهل بیت محمّد(ص)که به حکم آیه ی:"إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا(1)؛مطهّر از مطلق زواید شده اند،در
دواقع،علاوه بر سُلالَة النَّبیّین، صفوة المرسلین نیز
هستند.
✅وعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ
عترت یعنی خویشاوندان نزدیک از فرزندان وفرزندزادگان
خیرة ربّ العالمین یعنی پیامبری که انتخاب شده ی
پرورردگار جهانیان است.
✴️از نظر شیعه ی امامیّه،عترت پیامبر اکرم(ص)
منحصراً امام امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدّیقه ی کبری(س) و ائمّه ی اطهار(ع) هستند.همانان که در حدیث معروف ثقلین،که صدور آن از رسول اکرم(ص)
مورد اتّفاق شیعه و سنّی است،عدیل قرآن کریم معرّفی شده اند و رسول خدا(ص)فرموده اند:" اِنی تارِکٌ فیکُمُ الثَقَلَین،کِتابَ اللهِ و عِترَتی اَهْلَ بَیْتِی ما اِنْ تَمَسَّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوُا اَبَداً وَ اِنَّهما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا علَیَّ الحَوض
َمن پس از خود،درمیان شما دوچیز وزین و گرانقدر باقی می گذارم ؛کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت من هستند. مادامی که متمسّک به این دو باشید،گمراه نخواهید شد و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند،تا روز قیامت درکنار حوض(کوثر) بر من وارد شوند.(2)
📚منابع
1-سوره ی احزاب آیه33
2-تفسیر القمی،جلد2،صفحه ی 446
#آیت_الله_سید_محمد_ضیاء_آبادی
.
.
#شهادت #امام_صادق
متن شعر روضه شهادت امام جعفرصادق علیه السلام - حجت الاسلام میرزامحمدی:
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود
غریب شهرِ خودش نه ، غریب عالم بود
چقدر روضه ی کرب و بلا به پا می داشت !
به روی سر در خانه همیشه پرچم بود !
اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز
برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود
همیشه در وسط کوچه ی بنی هاشم
پر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود
شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت
شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود
شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا !
میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود
کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت
چه قدر در نظرش کربلا مجسّم بود
خلاصه لحظه ی آخر ، زمان تدفینش
بساط غسل و بساط کفن فراهم بود
در آن زمان به خدا هر دلی پریشانِ
شهید بی کفن وادیِ محرّم بود
به زخم پیکر گل ، بوریا نمی پیچید
اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود
👇
MirzaMohamadi_Jame-kabire.mp3
35.4M
🔊 زیارت جامعه کبیره
◼️ روز #شهادت #حضرت_صادق_علیه_السلام
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
#جامعه #جامعه_کبیره
@Farsna(10).mp3
9.19M
🎙از دلم یه کبوتر تا مزار تو پر زد...
با نوای #محمود_کریمی
🌱
MirzaMohamadi_Shahadate_Emam_Sadegh.mp3
9.32M
متن روضه #چقدر روضه ی کرب و بلا به پا می داشت
به روی سر در خانه همیشه پرچم بود ...
◼️ #روضه #شهادت #حضرت_صادق_علیه_السلام
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
.
سبک 15 #امام_صادق
#بیست_وپنجم_شوال
#شهادت_حضرت_صادق_علیه_السلام
حماسی،اعتقادی
شد شعار ِهر باغیرت
روضه برپاست، تا قیامت
شد الگوی اهل هیئت
قالَ صادق
هیئت رفتن شده طاعات ما
فرش روضه شده دارالشفا
زنده ایم از دعاهای صادق
رَحِمَ الله ، مَنْ أَحْيا أَمْرَنا
روضه ی اهل بیته
بر جان ما مقدم
دلهای ماست همیشه
آماده ی محرم
ما از زمونی که میایم تو هیئت
از هرچی بیماریه در امانیم
با زنده کردن ِ همین شعائر
منتظرین صاحب الزمانیم
عجّل علی ظهورک یا مهدی....
🌸🌸🌸🌸🌸
ای که هستی نور ایمان
شد مِهر تو ، روح قرآن
بستیم با تو، عهد و پیمان
یابن زهرا
باتو بودن شده باب رحمت
ذکرت هر دم به ما میده عزت
در طلب ظهور تو هستیم
إنْتِظارُ الْفَرَجْ، شد عبادت
میدونم یابن زهرا
هستی در این مجالس
ما رو بده مقامی
مثل زهیر و عابس
شد آرزوی قلب نوکر تو
شهادت ِ توی رکابت آقا
خدارو شکر که ما شدیم غلامت
با یک نگاه مادر تو زهرا
عجّل علی ظهورک یا مهدی....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇