مداحی آنلاین - فَاعْتَبِروا - حنیف طاهری.mp3
5.78M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| فاعتبروا
🌴 آتیش این فتنه همیشه داغه
🥀 روضهٔ فاطمیه از نفاقه
🎙 حنیف طاهری
🤲 اللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری
افتاده ز پا مولا، یا فاطمة الزهرا
بعد از تو علی، از پای افتاد و به غم خو کرد
با خانهنشینیها، یا فاطمة الزهرا...
چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید
تنهاست علی، تنها، یا فاطمة الزهرا...
بر خرمن جانِ او، چون شعله شرر میزد
میریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا...
هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم
هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمة الزهرا
✍️ #محمدعلی_مجاهدی
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
نوری که هیچ مینگرد ماهتاب را
میپرورد به سایهی خود آفتاب را
زهراست کوثری که به آیات روشنش
آب حیات میدهد امالکتاب را
همسایهی قنوتش اگر ما نبودهایم،
خرج چه کرده آن نفس مستجاب را؟!
زهرا که هست، غصهی محشر برای چه!
ای شیعه! دور کن زخود این اضطراب را
حتی به قیمت پَر کاهی نمیخرند
بیالتفاتِ فاطمه کوهِ ثواب را
روزی که چشم امابیها به خواب رفت
از چشم بوتراب گرفتند خواب را
بانو! کجاست قبر تو؟ باید به گور بُرد
این پرسش همیشه بدونِ جواب را
✍️ #محمدعلی_بیابانی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟
شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش
هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم
شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم
بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم
✍️ #سیدمحمدجواد_شرافت
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
ای خوش آنروزی که ما، در خانه مادر داشتیم
دیده از دیدار رخسارش، منور داشتیم
هر کسی جسم عزیزش روز بر دارد، ولی،
ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم!
کاش آنروزی که تنها مادر ما را زدند
ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم!
کاش محسن را نمیکشتند، تا ما غنچهایی
یادگار از آن گلِ رعنای پرپر داشتیم!
کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم
جای آغوشش به خاکِ تیره، بستر داشتیم!
این در و دیوار میگرید به حال ما، که ما
مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم!
مادر ما، رفت از دنیا در آنحالی که ما
گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم!
(میثم) از دل میسراید شعرِ جانسوزش، بلی
از عنایت ما به او چون لطف دیگر داشتیم
✍️ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
قرار من! چه کسی بعد تو قرار علیست؟!
پس از تو بانوی خانه! که خانهدار علیست؟!
تو جسم و جان منی، بین قبر خوابیدی
و این مزار، مزار تو نه، مزار علیست
دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط
کمی هم از عرق رویِ شرمسار علیست
تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند
عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست...
پس از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است
پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علیست
غذای دیشبمان دستپخت زینب بود
چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست
دری که سوخته، دارد هنوز میسوزد
چرا که مستمع روضههای یار علیست
✍️ #محمدعلي_بياباني
#حضرت_فاطمه_علیها_السلام
#غزل
«عشق، سوزان است بسم الله رحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم»
کشتیام بیناخدا دارد به دریا میرود
وقت طوفان است بسم الله رحمن الرحیم
دست من بستهست، جای من رجزخوان میشوی
کوچه، میدان است بسم الله رحمن الرحیم
ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حدید»
رو به پایان است بسم الله رحمن الرحیم...
«قدر» میخوانم وَ میدانم که از نامحرمان
«قدر» پنهان است بسم الله رحمن الرحیم
آب را از سلسبیل آوردهام «اسما»! بریز
غسل باران است بسم الله رحمن الرحیم
📝 #قاسم_صرافان
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه_علیها_السلام
#غزل
#مدح
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است..
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
📝 #مهدی_مردانی
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه_علیها_السلام
#مربع_ترکیب
#مدح
#مرثیه
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود
زهرا میان آتش و خون در نماز بود
در را شکست آن که نفهمیده بود که
حتی به روی او در این خانه باز بود
از فضهُ خذینیِ او اینقدر بدان
وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود
بازوش سرّ قوت بازوی مرتضاست
اما غلاف در پی افشای راز بود
حبل المتین شده است گرفتار ریسمان
مضطر شده همان که خودش چاره ساز بود
گفتند زخم پهلوی او بسته شد؟ نشد
حتی زمان غسل هم این روضه باز بود
آری مزار گمشدهی بی نشان او
بی انتهاترین غزل اعتراض بود
آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید
وقتی سوار بر شتر بیجهاز بود
*
شاعر: محمد رسولی
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#فاطمیه
#یافاطمه_الزهرا
#یونس_وصالی_خوراسگانی
بسم رب النور ، باید از زنی والا نوشت
باید از رمز وجود عالمِ بالا نوشت
شکر حق نام مرا از لطف خود ربِ جلی
در میان خادمان حضرت زهرا نوشت
خلق عالَم میشد آیا بی وجودِ فاطمه؟
در جوابم روی اینکاغذ ، قلم یک "لا" نوشت
کیست زهرا؟ آنکه باید در مقامِ وصفِ او
کوه عفت ، اوج عزت ، اُسوه ی تقوا نوشت
خواستم تا این قلم بنویسد از وصفِ حیاش
چهره پوشی از کسی که بوده نابینا نوشت
باب خَیرِ بی نهایت باز شد بر مصطفی
کاتب وحی خدا وقتی که "اَعطَینا" نوشت
هدیه داده هستی خود را خدا بر مرتضی
تا کنار نام حیدر ، نام زهرا را نوشت
ابتدا از ریشه باید گفت و از غصبِ فدک
بعد از آن باید غزل از روز عاشورا نوشت
ابتدا از ماجرای کوچه باید گفت و بعد
از مصیبت های سختِ زینبِ کبری نوشت
طبع شعرم مصرعی از ماجرای کوچه گفت
اشک من بر روی دفتر وای و واویلا نوشت
حال حیدر بعد زهرا را قلم با سوز و آه
حال یک مرد ابرقدرت ولی تنها نوشت
گفتم آیا ای قلم می آید آخر منتقم؟
در جوابم "كَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا" نوشت
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
#شب_جمعه
فضای خانهی تو رنگ و بوی ریحان داشت
صدای زمزمههایت شمیم قرآن داشت
هوای دشت قنوتت همیشه ابری بود
قنات اشک زلالت همیشه جریان داشت
اگر چه مادر آبی ولی همه دیدند
تنور خانهی گرم تو بی عدد نان داشت
تو با یتیم و فقیر و اسیر همدردی
چرا که سفرهی سبزت همیشه مهمان داشت
نماز و راز و نیاز و دعای نیمه شبت
برای دوست و دشمن مگر که پایان داشت؟
بهشتِ رویِ زمین بودی و امیرِ بهشت
میان روضهی شهر مدینه، رضوان داشت
خدا که خون خودش را به دست تو پروَرد
به مادرانگی تو چه قدر ایمان داشت
::
نخواستم بروم سمت قتلگاه اما
گریز زد قلمِ من، قلم، پریشان داشت...
به سمت لحظهی تنهایی کسی میرفت
که خیمه، وقت وداعش هوای باران داشت
به قتلگاه رسیدی، کنار پیکر او
به احترام تو میایستاد اگر جان داشت
حسین، قلب رسول، این چنین به خاک نبود
سیاه لشکرِ دشمن اگر مسلمان داشت
سری به نیزه بلند است روبه روی تو، آه
سری به نیزه رها، لا اله الا الله
✍️ #سمانه_خلف_زاده
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود
زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود
زهرا ستون خانهی ایمان حیدر بود
ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود
زهرا اگر حوراست حورای علی بود و
زهرا اگر انسیه بود انسان حیدر بود
زهرا تنور خانهاش گرم از ولایت بود
در سفرهی زهرا همیشه نان حیدر بود
هر جا تبسم کرد علی، زهرا دلیلش شد
شیرینی خرمای نخلستان حیدر بود
زهرا دعا کرد و علی هم فتح خیبر کرد
آرامش قبل از دم طوفان حیدر بود
از سورهی زهرا سه آیه جلوه کرد اما
زهرا تمام جلوهی قرآن حیدر بود
زهرا برای ماندن نام علی جان داد
آن زخمهای پشت در، درمان حیدر بود
زهرا که باشد، از علی درد و بلا دور است
زهرا همه عمرش بلاگردان حیدر بود
وقتی دم در رفت یعنی فاطمه اول
اذن ورود خلق بر ایوان حیدر بود
باری اگر افتاد ارزش داشت که افتاد
مردی که پایش کشته شد دردانه، «حیدر» بود
::
زهرا حسینی داشت، او هم زیر پا افتاد
اما به فکر دختر گریان حیدر بود
زینب کنار خیمه حیران برادر بود
انگار زهرا پشت در حیران حیدر بود
✍️ #وحید_عظیم_پور
شب عزا
برخیز تا زخون جگر دیده تر کنیم
دل را به غم دهیم و زشادی حذرکنیم
برخیز ای برادر غمدیده ام حسین
مادر زدست رفت، پدر را خبر کنیم
آخر دعای نیمه شبش مستجاب شد
برخیز تا که جامه ی ماتم به بر کنیم
زین پس که مادری نبود درکنارما
با اشک وناله ، هرشب خود راسحر کنیم
جان دادمادر وپدر ما غریب ماند
گه ناله بهر مادر وگه برپدر کنیم
ترسم زشرم چهره بپوشد زخاکیان
گر ماحکایت رخ او با قمر کنیم
پروانه جان سپُرد«وفایی»شب عزاست
دل را به سان شمع بیا شعله ور کنیم
#سیدهاشم_وفایی
جلوه ی ایثار
رفتی و دل من شده بیت الحزن تو
گردیده سیه پوش محیط محن تو
جزناله، نوایی زدل باغ نیاید
غرق غم واندوه و الم شد چمن تو
ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن
فریاد برآورده نگاه حسن تو
چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است
ازضربت گلچین ستمگر به تن تو
از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا
این زخم گل انداخته برپیرهن تو
افکنده شراره به دل وجان ملائک
دستی که برون شد زحجاب کفن تو
تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم
حجمی که نمانده است برای بدن تو
پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت
من شمع صفت سوختم از سوختن تو
ازمرحمت دم به دم توست «وفایی»
گوید به همه خلق جهان گر سخن تو
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بعدازشهادت
#غزل
باز ما را میخرند اهل کرم زهرا که هست
میرسد از دست خوبان دَمبهَدم زهرا که هست
این و آن گفتند روی ما حسابی باز کن
گفتم آنان را: چه غم از بیش و کم زهرا که هست
راهِ ما را فاطمه ترسیم کرده، بعد از این
برنمیگردیم حتی یک قدم زهرا که هست
عاقبت دنیا به زیر بیرق ما میرود
تاکه میسازیم نقش هر علم زهرا که هست
آنکه دارد بیم، همخون من و تو نیست نیست
شیعه پیروز است، بر شامِ ستم زهرا که هست
مستحق یک زیارت نیستیم اصلاً، ولی
نه، نمیگردیم دلتنگِ حرم زهرا که هست
سفرهی ما نیست خالی، مادریش را ببین
میرسد پشت هم از آلِ کرم زهرا که هست
یک مدینه دشمنِ نام علی بود و علی..
..روز و شب میگفت ای دنیای غم زهرا که هست
بعد زهرا مادرِ این خانه دیگر زینب است
دشمنش فریاد میزد پشت هم زهرا که هست
بعد از این جانی ندارد مرتضی زهرا که نیست
رفت و ای دنیا ندانستی تو هم زهرا که هست
#حسن_لطفی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
با رفتنت زهرا دل حیدر گرفته
داغ تو خون از دیدگانِ تَر گرفته
ای سورهی کوثر! ببین قرآن ناطق
احیا کنار تربت کوثر گرفته
خاک مصیبت از غمت بر سر بریزد
دستی که «در» از قلعهی خیبر گرفته
از بس دل من سوخته در آتش غم
خاک مزارت رنگ خاکستر گرفته
بر سَردَر این باغ باید مینوشتند
زین باغ، گل را ضربِ میخ «در» گرفته
همراه با بُغضِ حسن، دیدم حسینت
یک بار دیگر گریه را از سر گرفته
بی مادری سخت است بهر دختر تو
سجادهات را زینبت در بَر گرفته
همراه با طفلان معصومت «وفایی»
هرشب سراغ تربت مادر گرفته
✍️ #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زندهام به هوایِ دعای تو
همسایهها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچههای تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو
جایِ تمام شهر، خودم گریه میکنم
از بسکه خالی است در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
دیگر به تیغِ فتنهی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو
✍️ #وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س_مدح
نه فقط عرش حصیرِ قَدَمِ فاطمه است
علت خلق دوعالَم، عَلَمِ فاطمه است
ذکر یافاطمه نقش است به سربند علی
یاعلی ذکر دم و بازدم فاطمه است
به دفاع از ولی و شأن ولایت برخاست
خطبهی فاطمه تیغِ دودم فاطمه است
روی این نام همه اهلِ کرم حساساند
استجابت به خدا در قَسَم فاطمه است
دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟!
تا اماننامهی ما با قلم فاطمه است
ظاهراً خلوت و خاکیست، ولی در باطن
دل هرشیعه ضریحِ حرم فاطمه است
پسر فاطمه یکروز میآید از راه
ای خوش آنروز که پایانِ غم فاطمه است
✍️ #مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
آن شب صدای گریهٔ باران بلند بود
بر شانههای زخمی دریا، چو رود رفت
روشنتر از زلالی نور آمد و چه حیف
با چند یادگاری سرخ و کبود رفت
بال و پری برای پرستو نمانده بود!
آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟
رحمی به قبر خاکی او هم نمیکنند
این شد که مخفیانه و بی یادبود رفت
مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان
میگفت بعد فاطمهام هر چه بود رفت
هرشب کنار تربت او ياس کوچکش
دم میگرفت: مادر خوبم چه زود رفت
✍️ #یوسف_رحیمی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من! ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخست با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گِریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
✍️مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
به چشمروشنیِ شام تار منتظرم
به صبح -آن قسم آشکار- منتظرم
بیا که عید بیاید به خانهی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار! منتظرم
اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال
به حکم مطلقِ پروردگار منتظرم
تورا نخواستم آنگونهای که باید خواست
شبیه مردم اهل شعار منتظرم!
زمانه میگذرد نا امید؛ اما من
به رغم خستگی روزگار، منتظرم
هنوز آمدنت آرزوی عقربههاست
به دیرپایی* این انتظار منتظرم
تو را ندارم و از هرکسی ندارترم
کجاست آن کَرَم بیشمار؟ منتظرم
میان روضه هوای مدینه پیچیده
به خاکِ چادر آن بیمزار، منتظرم...
✍️ #محمدحسن_بیات_لو
* پایدار، بادوام (فرهنگ عمید)
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار، میداند
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهار زندگیام در خزان نشست بیا
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
✍️ #محمدجواد_غفورزاده