بر موسی جعفر شه والا صلوات
بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
او باب حوائج است از سوی خدا
از او بطلب حاجت خود با صلوات
شاعر : محمد مبشری
➖➖➖➖➖➖➖
بر امامان ملک دین صلوات
بر شفیعان مزنبین صلوات
بر فروزان چراغِ حق کاظم
که بود مهر هفتمین صلوات
➖➖➖➖➖➖➖
مائیم و عنایت امام کاظم
یک سینه ولایت امام کاظم
چون ذره به سر منزل خورشید رسیم
در ظل هدایت امام کاظم
@madaheir
دوبیتی صلواتی
دودمه
امام کاظم ع
زیر علم امام کاظم بودن
غرق کرم امام کاظم بودن
خوب است ولی عجب صفایی دارد
یک شب حرم امام کاظم بودن
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
امشب شب عزای امام عالمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی بیاد جدش صاحب عزا گردیده
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
امشب رضا ز سوز جگر گریه می کند
مانند سیل ز ابر بصر گریه می کند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گریه می کند
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست
دیده ی خورشید برآن ماه خوش منظر گریست
او که خود مظلوم ودر بند ستمگر بود اسیر
بر غریبی شهید کربلا یک سر گریست
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
هر گه كه نسیم از ره بغداد آید
مارا زحدیث عشق وخون یادآید
ای گل كه به گردن توغل افكندند
از صبر تو زنجیر به فریاد آید
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
آنچنان زهر ستم ز پا انداخت مرا
كه اجل ره سپرباغ جنان ساخت مرا
عجبى نیست اگر وقت عیادت پسرم
دید با این تن كاهیده و نشناخت مرا
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
امروز رضا ز سوز جگر گریه میکند
مانند سیل ز ابر بصر گریه میکند
تنها پسر نه، دخترچشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گریه میكند
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
دم مغرب مرا آزار می داد
به من دشنام او بسیار می داد
الهی صورتش آتش بگیرد
که با سیلی به من افطار می داد
🔘🔳🔘🔳🔘
گریان پسرت ابوالحسن شد آخر
معصومه دلش پر از محن شد آخر
با آنکه مصیبت شما جانسوز است...
اما بدنت غسل و کفن شد آخر
🔘🔳🔘🔳🔘
گل بوسۀ تازیانه بر تن دارد
زنجیر به حالش آه و شیون دارد
از روی جنازهاش عبا بردارید
بینید هنوز غل به گردن دارد
🔘🔳🔘🔳🔘
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در
من و این اشک... یا باب الحوائج
من و این آه... یا موسی بن جعفر
🔘🔳🔘🔳🔘🔳
یک جرعه از آن نگاه لازم داریم
درسینه فقط حبِ اعاظم داریم
آنروز که بندگان همه حیرانند
روزیست که ما امامِ کاظم داریم
🔘
از چه امشب دیده گریان حیدراست
زین الم سوزان دل پیغمبراست
کشته شد موسی بن جعفر از ستم
از غم داغش رضا دیده تر است
🔘
کاظمین امشب ز چه ماتم سراست
شور و غوغایی به پا چون کربلاست
کشته شد کاظم امام هفتمین
زین سبب گریان علی موسی الرضاست
🔘
دوباره در جهان ماتم به پا شد
عزادار پدر امشب رضا شد
به شهر کاظمین موسی بن جعفر
شهید کینه خصم دغا شد
🔘
گل گلزار دین موسی بن جعفر
امام هفتمین موسی بن جعفر
شدی در گوشه زندان بغداد
شهید ظلم و کین موسی بن جعفر
🔘
دلم میسوزد امشب از غم تو
که زهر کینه گشته مرهم تو
الاای هفتمین نور هدایت
کنم گریه به بزم ماتم تو
شاعر رضا یعقوبیان
دودمه
امام کاظم ع
کاش رضایم برسد در برم
تا که شود مرحمِ چشمِ ترم
پای به غل، عقده و خون در گلو
وای الهی نرسد مادرم
دودمه
امام کاظم ع
همه عمرم به زندانها سپر شد
نگاهم ماند بر ره بی اثر شد
مرا زنجیر و غل از پا نینداخت
ز دشنام عدو عمرم به سر شد
دودمه
امام کاظم ع
بدان معصومه جان بابا غریب است
رضا جان بی تو این دل بی شکیب است
به بالینم نیایید ای عزیزان
که جای من سیه چالی مهیب است
دودمه
امام کاظم ع
غمت دانم هزاران دسته بوده
تنت موسی بن جعفر خسته بوده
تو را باب الحوائج خواندند چون
که عمری در به رویت بسته بوده
دودمه
امام کاظم ع
تن تبدار کجا؟ پیکر پامال کجا ؟
یا حسین! یا جدّاه!
جسر بغداد کجا و ته گودال کجا؟
یا حسین! یا جدّاه@madaheir
شاعرعلی اکبر لطفیا ن
دودمه امام کاظم ع
زیر زنجیر بلا خورد شده بال و پرم
به کجایی پسرم
دم افطار شد از زهر جفا خون جگرم
دودمه امام کاظم ع
گوشهء زندان غریبی مانده زیر دست و پا
یا علی موسیالرضا
خورده با صورت زمین از ضربهء یک بی حیا
دودمه امام کاظم ع
اين سیه چال کجا گوشهء گودال کجا؟
یاحسین یا جداه
ساق بشکسته کجا و تن پا مال کجا؟
دودمه امام کاظم ع
با لب تشنه کنم یاد شهید کربلا
بهر دیدارم بیا
سینهام سوزد به یاد لاله های نینوا
دودمه امام کاظم ع
دخترت زهرا و آقازاده ات سلطان ماست
عشق تو در جان ماست
سرزمین بچههای فاطمه ایران ماست
دودمه امام کاظم ع
السلام ای حضرت باب المراد عالمین
ای غریب کاظمین
کربلایی کن دل تنگ مرا جان حسین
دودمه امام کاظم ع
کنج زندان غریبی این دعای من شده
ای رضا جانم بیا
این سیه چال جفا کرب و بلای من شده
@madaheir
دودمه
امام کاظم ع
مرثیه حضرت معصومه س
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن
از کودکی نازِ برادر را کشیدن
خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز
مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن
خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت
با پای دل صحرا به صحرا را دویدن
خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن
قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن
خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن
درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن
مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی
ای کاش وقت احتضار من بیایی
قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله
قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله
در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
باضربۀ سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ماخاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله
تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله
در کوچۀ تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله
بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله
غسل تنم کاری ندارد چون به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله
تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد
شاعر قاسم نعمتی@madaheir
.دنیا اینجورنمیمونه
دنیا اینجور نمیمونه
یکی نیس قدر تو رو امام بی کسم بدونه
شیعه با تو ای بابای مهربون، نامهربونه
دنیا اینجور نمیمونه
یکی نیس که واسه غربتت همش روضه بخونه
سیصد و سیزده تا یار واسه تو نیس تو این زمونه
گریه نکن تو کوه و دشت
عمر تو با روضه گذشت
بس که فراموش شده ای
به دنبالت کسی نگشت
طاقت بیار شاه صبور
نزدیکه وعده ی ظهور
با انتقام از دشمنات
میشه غم از دل تو دور
صلی الله علیک یا صاحب الزمان.....
🌸🌸🌸🌸🌸
دنیا اینجور نمیمونه
ای نشونی خدای ما شدی چه بی نشونه
دم به دم روی لب تو ناله های بی امونه
دنیا اینجور نمیمونه
قلب تو از غفلت ما بچه هات همیشه خونه
اشک چشم تو بخاطر خطای ما روونه
دلت شکسته از جفاس
مأوای تو بیابوناس
خیلی دلم تنگه برات
بگو خیمه ی تو کجاس
طاقت بیار شاه صبور
نزدیکه وعده ی ظهور
با انتقام از دشمنات
میشه غم از دل تو دور
صلی الله علیک یا صاحب الزمان.....
🌸🌸🌸🌸🌸
دنیا اینجور نمیمونه
عمریه آتیش قلب تو غم یه کاروونه
می بینی جواب میدن ناله ها رو با تازیونه
دنیا اینجور نمیمونه
داری می بینی تو دستای یزید، یه خیزرونه
میزنه روی لب جدّت حسین، هی بی بهونه
میزد جلوی عمه ها
تو مجلس نامحرما
فاطمه های قدکمون
شدن به مرگ خود رضا
طاقت بیار شاه صبور
نزدیکه وعده ی ظهور
با انتقام از دشمنات
میشه غم از دل تو دور
صلی الله علیک یا صاحب الزمان....
@madaheir
امام زمان
مناجات امام حسین ع@madaheir
ای آنکه نامت موجب شیدایی جبریل شد
شبنم ز داغت رفته رفته جان گرفت و نیل شد
اندازهی عرش خدا، رفعت گرفت این خانهها
روی زمین وقتی برایت روضهای تشکیل شد
بی تو وجود واژهی ایمان تماماً نقص داشت
بین لهوف تو اصول دین ما تکمیل شد
شرمنده باشد محتشم، چون واژهای در خور نداشت
با بارگاه قدس اگر بزم عزا تمثیل شد
شرمندهام که اشکهایم مرهم زخم تو نیست
شرمندهی زهرا شود آن روضه که تعطیل شد
درد و دوا یعنی غمت، دارالشفا یعنی دمت
اعجاز عیسی با کمی از تربتت تأویل شد
تو آیهی نورِ علی نوری، به خاک افتادهای
در زیر سم اسبها از پیکرت تجلیل شد
از زمزم چشمان خود هاجر کنارت اشک ریخت
مرثیهخوان خشکی لبهای اسماعیل شد@madaheir
شاعر محسن حنیف
یا موسی بن جعفر (علیه السلام)
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را
هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره نذری ، قدر وسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد
یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
يك هفته بعد از سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد
می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه
از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند
این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد
وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست
محسن عرب خالقي@madaheir
امام موسی کاظم ع
رباعی صلوات برای موسی بن جعفر -( بر موسی جعفر شه والا صلوات )
بر موسی جعفر شه والا صلوات
بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
🥀🥀🥀🥀
او باب حوائج است از سوی خدا
از او بطلب حاجت خود با صلوات
شاعر : محمد مبشری
🥀🥀🥀🥀
گر توخواهی زخداوند که خیروبرکات
بر امام کاظمین باب الحوائج صلوات
🥀🥀🥀🥀
گرکه خواهی بشودغم زدلت پاک
بر پدرامام رضا موسی بن جعفرصلوات
🥀🥀🥀🥀
گرکه خواهی بکنی خوشحال مولای خویش
بررضا و معصومه اش صلوات
گرکه خواهی شودبرتوبازباب نجات@madaheir
بهر فرج مهدی موعودصلوات
روضه امام_کاظم_علیه_السلام
🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد
زبانحال آقامون موسی بن جعفر...
گوشه ی زندان...
🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد
🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم
قربون غریبیت برم آقا...
🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله
🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم
چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر...
🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت
گوشه زندان تنهای تنها...
🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت
🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم
در حالات حضرت آوردند:
(لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ)
چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو...
از این زندان به اون زندان منتقل میکردند...
بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند)
خدا ميدونه تو این سالها...
چقدر به امام رضا سخت گذشت...
چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت...
نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه...
هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی...
توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت...
اما...بلاخره یک روز خبر دادند...
گفتند آی شیعیان...
قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه...
شاید شیعیان خوشحال شدند...
اومدند پشت درب زندان ایستادند...
منتظرند...
بعد چهارده سال...
قراره آقاشون رو ببینند...
شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد...
من دستهاش رو میبوسم...
یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم...
یک نفر گل آورده...
الهی امید کسی نا امید نشه...
یکدفه دیدند درب زندان باز شد...
چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن...
یه نفر صدا میزنه...
( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ )
عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99
آی شیعیان انقدر منتظر بودید...
اینم امامتون...
ای وای... ای وای...
🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند
🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند
🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت
🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند
هر طوری بود شیعیان اومدند...
جنازه آقا رو تحویل گرفتند...
با احترام کفن کردند...
روی دست شیعیان...
تشییع جنازه باشکوهی شد...
با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند...
اما عرضه بداریم...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله...
کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند...
صدا زدند...
اسبهاتون رو نعل تازه بزنید...
اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا...
اسب تاختند که...
استخوانها شکست...
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست@madaheir
روضهامام_کاظم_ع
😭
😭دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت
از بال من شكسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم كه تازه بود
با یك اشاره روی لباسم چكید و رفت
😭💔قربون غریبیت برم آقاجان،
💔بدكاره ای
الله اكبر،الله اكبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدكاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار
بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
از روزنه در نگاه كردن،دیدن زن بدكاره صورت رو خاك گذاشته،هی می گه خدایا غلط كردم،این كی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می كنه
بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت😭
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود
😭💔الله اكبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا كنم،می دونم بدون اینكه توضیح بدم،ناله شو می زنی
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
راضی نشد به بالش سختی كه داشتم
زنجیر های زیر سرم را كشید و رفت
😭بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت
وقتی كه
😭خاك تو دهنم،ان شاءالله این تكه تاریخ دروغ باشه
وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید
یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت
😭هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می كنم،حواست با منه
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
اما چه خوب شد كفنم را كسی نبرد
تا زیر نیزه ها بدنم را كسی نبرد
😭می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو كشید،بعد از دقایقی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاكه،كجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش كرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نكش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاك گذاشتم،یه جایی ببرمت هر كی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری كه چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی كنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر كرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم😭،كاشكی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،كجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین..........
@madaheir😭😭😭