#متن_روضه_های_شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها🔰🔰🔰
متن روضه شب چهارم محرم – حاج حسن خلج
حسین برات یه دنیا غم آوردم
گلام رو با خودم آوردم
ببخش كه هدیه كم آوردم
حسین
بخدا امشب نیازبه روضه خون نداری، من فقط بهانه میخوام دستت بدم.
حسین ستاره ی عرش برینم
بشنو صدای آتشینم
تو دست رد نزن به سینه ام
حسین
بارون رحمت من
به خواهرت نزول كن
داداش به جون مادر
بچه هامو قبول كن
بنا به بعضی از اقوال،دوتا عون و دوتا محمد كربلا بوده،یه عون و محمد برادرهای عبدالله جعفر بودند،سنین اونها بالای بیست سال بوده،بنا بر بعضی از اقوال عون و محمد آقازاده های بی بی زینب سلام الله علیها،سنشون كم بوده،زیر پانزده سال،بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون كرد،چشماشون رو سرمه كشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر كشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی میدون بگیرید، مادر یادتون باشه،اگه دایی قبول نكرد،یادتون نره،دایی رو به چادر مادرم قسم بدید،
حسین برات یه دنیا غم آوردم
گلام رو با خودم آوردم
ببخش كه هدیه كم آوردم
حسین ستاره ی عرش برینم
بشنو صدای آتشینم
تو دست رد نزن به سینه ام
نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نكنه من سهمی نداشته باشم،بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه!چطور؟دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله،صدا زد،من و تو یه قرارایی با هم داشتیم،چه طور وقتی نوبت اكبر میشه،فوری میگی برو،وقتی نوبت قاسم میشه،ولو سخت راضی میشی،حالا كه نوبت من شده،نه تو كار میاری،باشه حسین،نمی دونید چقدر حسین گریه كرد.
#ادامه_روضه...🔰🔰🔰🔰
نگاه به قدشون كن
ببین مرد نبردند
می خوان مثل خود من
دور سرت بگردند
اونیكه تو باید امشب با زینب بگی اینه،نشست كف خیمه:
حسین غریب مادر، حسین غریب مادر…..
حسین
بذار فدای اكبرت شن
غرق به خون برابرت شن
تا افتخار خواهرت شن
حسین
بذار نمك بریزم رو زخم دلاتون
حسین
قول میدم این گل های زیبام
اگه برن از جلو چشمام
از خیمهام بیرون نمیام
حسین
همه ذكر و فكر زینب حسینه
غصه نخور غریبی
فدای نیم نگاهت
من و دوتا جوونم
اینجا میشیم سپاهت
می خوام دو یاس پرپر
میون گلزارت شن
بذار بلاگردون
چشم علمدارت شن
یه زینبی میگیم،یه زینبی میشنویم،مشهوره،محال ممكن بود،زینب بخواد نمازی بخونه،نمازهای واجب و غیر واجب،حتماً قبل نماز باید میومد،یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میكرد،خوب كه سیر نگاه میكرد،حسین رو،بعد میرفت نماز میخوند،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،تازه خدا بهشون زینب رو داده،متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،زینب شروع میكنه گریه كردن،تا حسین بر میگرده،میخنده،تا حسین میره ضجه میزنه،ابی عبدالله كه كنار گهواره زینب راه میره،اگه میره چپ چشم زینب،دنبالش میره،حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،بی بی زهرا آمد،خدمت پیغمبر اكرم،عرضه داشت بابا یا رسول الله عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،عشق این خواهر به برادرش،شگفت آوره،پیغمبر شروع كرد گریه كردن،فرمود:فاطمه جان این دخترت شریك حسینه،این دخترت كربلا میره،اون روزی كه حسین كربلا میره با این خواهر،نه من هستم،نه تو هستی،نه باباش علی هست،نه برادش حسن،همه رو میكشن،این دختر و دستاشو به ریسمان ،روی شترهای برهنه سوار،پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه كردند،ای حسین………صل الله علیك یا مولای یا مظلوم یا ابا عبدالله
بسم الله الرحمن الرحیم
رفت هرچند که عمرم همه بر باد حسین
عوضاش بیشتر از عمر به ما داد حسین
من نبودم کسی و او به حسابم آورد
حق بده داد زنم خانهات آباد حسین
قبل از آنیکه شبِ قبر دهانم بندند
نَفسی تا بزنم یکسره فریاد حسین
چند وقتی است که خواب حرمت میبینم
میروم باز دمِ پنجره فولاد حسین
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
نامتان از لبِ ما شُکر نیافتاد حسین
تا مرا دید برای تو سیه پوشیدم
مادرم گفت که آقا " اوون آباد حسین"
مادرم * چشم ندارد حرمت را بیند
مادرت در عوضش چشمِ دلش داد حسین
دخترت تا که لبِ زخمی بابا را دید
آنقدر زد به لبش از نفس اُفتاد حسین
* خیلی مادرم و مادرامونو دعا کنید
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۰)
🍃😔🏴
✨حسینـــــ جانــــــ✨
عطرسیب حرمٺ مےوزد
از سمٺ عراق...
شب جمعه اسٺ😭
دلم بازهوایے شده اسٺ...
#صل_الله_علیڪ_ایها_اربابـــــ
از نوکری توست به هر جا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست...
#محمد_حسین_پویانفر 🏴
😔🏴🍃
هستی سُکون گرفت و بگوید به اضطراب
بعد از حسین خانه ی شادی شود خراب
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
🍃😔🏴
از من مپرس در شب جمعه کجاست دل
بیخانه است... #زائر شهـرِ خداست دل
«هرگز، وجودِ حاضرِ غائب شنیدهای»؟!
در شهرِخویش هستم و در کربلاست دل
🥀
لاادری
•﷽•
یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است...
عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است؟
صورتم یک مختصر نیلوفری شد عمّه جان
این چنین بر دیدنش آیم بگو آیا بد است؟
چادرم کهنه ست گرَدَش را تکاندم بارها
این چنین باشم شبیه حضرت زهرا بد است
زخمِ پهلویم مرا وادار کرده با عصا…
این ور و آن ور روم ای بانویِ عظما بد است
گر نگیرم دست بر دیوار می افتم زمین
خوردنم بر خاکِ غم باور کنید حالا بد است
این سرِ بالانشینِ بر طَبَق بالایِ ماست
گر نخیزم من بپایش، عصمت صغرا بد است
دختران بابایی اند و بی پدر..خوار و ذلیل
گر بمانم بی پدر در عرصه ی دنیا بد است
لاادری
های های گریه سر کن هم نفس.mp3
675.8K
های های گریه سر کن هم نفس
باز می آید نوایی از جرس
ظهر عاشوراست در اندیشه ام
آتشی سر می کشد از بیشه ام
شعله ای در خرمنم افروخته
جان من چون خیمه های سوخته
جمع مستان بر سر خم دیده ای
رجعت هفتاد و دوم دیده ای
روی در روی تو گریان ، شرمسار
یک علم افتاده اکنون بی سوار
لاله ها خاموش اینک در برت
زینت دشت شقایق پیکرت
جذبه ی عشقت چه با من می کند
در نگاهم سنگ شیون می کند
نیست غیر از بهت و حیرت حاصلم
محشر کبریٰ ست اکنون در دلم
#شاعر؟
#صدای
#بهروز_رضوی