#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
تو چون طلیعهٔ صبحی ، به شب سرانجامی
به سیئات دل ما تویی که فرجامی
نه ساعتی و نه سالی که قرنهاست حسین
تویی که مثلِ خداوند لطفِ مادامی
خداشناس شد آنکس که با تو مانوس است
برای بادهٔ توحید بهترین جامی
به دست تو چه بلاها که رد نمی گردد
تو چتر وقتِ بلایی به حق بهنگامی
زمانِ غم که رفیقان غریبه می گردند
میانِ سیل بلایا رفیقِ ایامی
به خاکِ قبر تو هر کس رساند کامش را
به خیر شد عاقبتش ، ندید ناکامی
حامد آقایی
دل ما زیر سایبان حسیــــــن
و کجا بهتر از امان حسیــــن
شرح حبل المتین همین باشد
وصل باشی به ریسمان حسین
جز اجابت خدا چکار کند
تا قسم می دهی به جان حسین
لایق عشقِ او اگر نشدم
مِهر دارم به عاشقان حسین
بر سر ما همیشه می بارد
بارش لطف بی کران حسین
ذره ای هم که آبرو داریم
همه از نوکری او داریم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀✨صلی الله علیک یا اباعبدالله علیه السلام
یک سلامم را اگر
پاسخ بگویی میروم ....
لذتش را با تمام
مردم شهر قسمت میکنم ....
#حسین جانم... 🍂✨
مجبـورمےشویمڪھ
دیوانھاَتشـویم،عشقتگرفتھ
اَزدل مـااختیـاررا...
هرڪسۍدیوانہ،عشقت نشدعاقل نشد
غیرنوڪرهایت آقاڪُلـهُملایعقِلون
❀↳جهان،اقیانوسِ درداست و ...
❀↳تُربـتَت درمـــان !
❀↳أدْرکْنا یاسَفينَةَ النَّجاة ...
حسیـــن جان...💚
☀️هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را
🕌تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام
💚هرجاڪه صحبٺ ازتو شدوذڪرخیرتو
🙏دستم بہ سینہ،عرض ادب ڪردم،احترام
❤️السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💚وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
❤️وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ
💚وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن
🕊🕊🕊🕊
🕊╰🦋❀✰﷽✰❀🦋╮🕊
#سلام_ارباب_خوبم❤️✋
هرجا دلٺ اسیر بلا شد بگو حسین
قلبٺ تهے ز شور و صفا شد بگو حسین
نام حسین نسخہ درمان دردهاسٺ
دردٺ اگر بہ ذڪردوا شد بگو حسین
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله
سلام ای کعبه دلها حسین جان
سلام ای شمع محفلها حسین جان
سلام ای میوه قلب پیمبر
سلام ای زاده زهرا حسین جان
سلام ای باب رحمت باغ جنت
سلام ای رهبر والا حسین جان
همیشه در برم نام تو باشد
همی گویم که ای مولا حسین جان
#حضرت_زینب
آخر مرا با غصّهی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند
گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید
حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایهی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم
آنقدر بین کوچهها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت
باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچهها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزهدار رفتم
یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم
یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زندهزنده چال کردند
یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشهی مقتل تو را گم کرده بودم
دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامهی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت
هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من
محمدجواد پرچمی
#حضرت_زینب
من نگاهم نگاهِ بر راهم
ناله ام گریه های بی گاهم
حِق حق ام سرفه ام نفس زدنم
من بریده بریده ام آهم
بوی گودال می دهد دستم
تشنه ام روضه های جانکاهم
چشم نه سر نه جان را نه
آه تنها حسین می خواهم
حرم گرم و ساده ام پاشید
رفتی و خانواده ام پاشید
چشم ها تار می شود گاهی
درد بسیار می شود گاهی
درد پهلو چقدر طولانیست
سرفه خونبار می شود گاهی
روضه ای که سکینه هم نشنید
سرم آوار می شود گاهی
پیش ام البنین نشد گویم
حرف دشوار می شود گاهی
گرمی آفتاب یادم هست
التماس رباب یادم هست
شانه وقتی که خیزران بخورد
دست سخت است تا تکان بخورد
و از آن سخت تر به پیش رباب
ضربه ای طفلِ بی زبان بخورد
من صدایش شنیده ام از دور
تیر وقتی به استخوان بخورد
از همه سخت تر ولی این است
حنجر کوچکی سنان بخورد
حرمله خنده بی امان می زد
غالباً تیر بر نشان می زد
تا صدای برادرم نرسید
وای جز خنده تا حرم نرسید
ناله ام بند آمد از نفست
نفسم تا به حنجرم نرسید
بین گودالِ تو به داد من
هیچ کس غیر مادرم نرسید
گرچه خوردم کُتک به جانِ خودت
پنجه ای سمت معجرم نرسید
ناله ات بود خواهرم برگرد
جان تو جان دخترم برگرد
پسرت بود و بی مهابا زد
به لبت آب بود اما زد
تا صدای من و تو را ببُرد
چکمه پوشی به سینه ات پا زد
دید زخم است و جای سالم نیست
نیزه برداشت بین آنها زد
عرقش را گرفت با دستش
بعد از آن آستین که بالا زد
روضه ی پشت گردنت سخت است
خنجرش را درست آنجا زد
بعد او جوشن تو را کندند
رفت و پیراهن تو را کندند
حسن لطفی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ارکان _زمزمه
#شعر_ترکی
غم گلدی او ویرانه ده خاتون حجازه
غسلین ددی آهسته ورون وردیم اجازه
غساله ددی زینبه بوسن،بوجنازه
گل غسلی دنن باشلیوم آیا هاراسیندان
نم نم قان آخور مغسله قمچی یاراسیندان
زینب ددی غسالیه اول زبده ملازم
خردا قزیمی قبرینه تز ایلیون عازم
اللرده ئولوبدور بالاما غسل نه لازم
اگشلدی خانم گوردیله قبرین درین آچدی
ال آتدی سورا باشدا قرا معجرین آچدی
قبره ددی غساله. رسومیله قویولسون
معجرندی زینب اونی امر ایله سویولسون
بیرپارچا کفن یوخدی مگر رنگی آغ اولسون
عرض ایلدی سس سالماقزیم راحت اولوبدی
نعلینه کیمی واریوخوموز غارت اولوبدی
حاصل که خانم ایلدی تقدیریله سازش
قلبینده اولان نیسگیله غم وردی گدازش
یللر داریان تللری بیرایتدی نوازش
یوزدوتدی ربابه ددی چک سینووی داغلا
گل اصغروونده عوضین چیخ دیوب آغلا
گلدی آنا بیچاره دولی بغض گلوسی
میت کیمی اولدی نجه که رنگیله روسی
زینب ددی ای گل ننمین تازه عروسی
قارداشیم حسین یوخدی اوتانما گورن اولماز
الان اوجادان آغلاماسون رنگون آچیلماز
#سبک #خدایا عاشقان راباغم عشق آشنا کن