eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام 🥀🍁🍁🥀🍁🥀🍁🍁 مرد میدان، مرد میدان است بی شمشیر هم وارث شیر خدا شیر است در زنجیر هم کار دشواریست بین سلسله حیدر شدن یا علی گویان چهل جا فاتح خیبر شدن خطبه ی پرشور خواندن با کلام آتشین خطبه از جنس رجز های امیرالمومنین پیشوای غم، بزرگ روضه خوانان، پیر اشک کاخ را با خاک یکسان کرد با شمشیر اشک بال و پر بسته، پریدن را به عالم یاد داد دودمان شام را با آه خود بر باد داد :
علیه السلام ✨▪️✨▪️✨▪️✨▪️✨ بعد چهل سال گریه و آشوب کور شد یوسف از غم یعقوب پلکها زخم‌ چشم ها مرطوب سینه زد پای‌ صبر من ایوب ابر از‌ چشم من خجل میشد خاک‌ از گریه هام گل میشد همه جا دیده ی تر آوردم بین هرکوچه منبر آوردم آنقدر حرف خنجر آوردم اشک قصاب را درآوردم ذبح یک‌ گوسفند را دیدم به لب خویش مشت کوبیدم خاطرم هست تا غضب میکرد شمر توهین بی سبب میکرد خنجر کهنه ای طلب میکرد نوک آن را فرو به لب میکرد سر نمیشد جدا و لج میکرد صورتت را به خیمه کج میکرد بی تو خورشید از آسمان افتاد آب دیگر ز چشممان افتاد به حرم چکمه سنان افتاد زجر دنبال کودکان افتاد بین عباس وخیمه فاصله بود پاسبان خیام حرمله بود به سکینه نگاه تا کردیم یاد بازار شام را کردیم با کنیران‌ چه گریه ها کردیم چادری را به گریه تا کردیم چادری که‌رقیه بر سر داشت زجر بازور از سرش برداشت زخم قلبم بدون تسکین بود کاخ شوم یزید آزین بود جای ما بین کاخ پایین بود خیزرانش عجیب سنگین بود به لبی که پیمبرش بوسید مست می‌کرد و چوب میکوبید :
علیه السلام ▪️▪️🍃▪️▪️🍃▪️▪️🍃 چهل سال است دارد اشک ممتد غمی که از نگاهش شعله می زد شروع گریه اش حتمی ست وقتی که چشمش بر حصیری کهنه افتد * الهی خسته ی غربت نباشد بزرگ دهر بی عزت نباشد الهی لحظه ای اهل و عیالت اسیر دست بی غیرت نباشد * به شهر شام بغضش در گلو ریخت چه سنگی بر سر آنها فرو ریخت دو دستش بسته بود و دید آتش به روی چادر ناموس او ریخت * الهی بی برادر ها نباشی کنار نیزه ی سر ها نباشی الهی بین یک عده حرامی دچار داغ معجر ها نباشی شاعر:
علیه السلام 🌾▪️🌾▪️🌾▪️🌾▪️ آه برخیز و غرور خواهرت را پس بگیر قامت اکبر گلوی اصغرت را پس بگیر کل اعضای تنت را پخش کردی بینشان لااقل انگشت یا انگشترت را پس بگیر عمه روی عزت این یک قلم حساس بود تا ندیده، یادگار مادرت را پس بگیر آه بابا جان بیا و این النگو را بده جاش مشک پاره آب آورت را پس بگیر باد دارد می رود از سمت گودال ای پدر گر میسر بود موی دخترت را پس بگیر بالش زیر سرت پای رسول الله بود خواهشاً برخیز و از خولی سرت را پس بگیر نانجیبی رو به..... کرد و با تحقیر گفت راست می گویی بیا و معجرت را پس بگیر :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنهای شام غصه معجر نداشتند کمبودی از غنیمت و زیور نداشتند در کوچه ها نشد سرشان زخم سنگ و چوب در پیش چشم رأس برادر نداشتند بر خار، پا برهنه نبودند کل راه زنجیر هم به گردن مضطر نداشتند اطرافشان به هلهله نامحرمی نبود داغ تنور و سوختن سر نداشتند حین حراجِ سوخته‌ی گاهواره ای شرمی ز داغ سینه مادر نداشتند بی شرم های کوچه‌ی برده فروشها شرم از کنیز خواندن سرور نداشتند یک زن دلش به حال اسیران کمی گرفت میگفت کاش کودک دختر نداشتند نامردهای شام چه مردانه میزدند جز تازیانه صحبت دیگر نداشتند از دینشان که خیر ندیدیم کاش که در شهرشان یهودی کافر نداشتند در پاسخ تلاوت قرآن نیزه ها از سنگ و چوب حربه بهتر نداشتند از سنگ و چوب و آتش عوض شد رخ حسین دست از سرش هنوز ولی برنداشتند احمدحیدری
وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام یزید روی منبر شده بود 🔸شاعر:
ای دل مگر نه خاتم ماه محرم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است گویا طلوع کرده به شام آفتاب عشق کاشوب در تمامی ذرات عالم است صبح ورود شام چنان تیره شد کز آن کار جهان و خلق جهان جمله در هم است سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه ها سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است آن محشری که کرده به پا چوب خیزران بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم گفتا عزای اشرف اولاد آدم است ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری بساط عشق به خوبی فراهم است فردا سپیده چشم در آن بزم تا گشود بر گرد شمع دید که پروانه ای کم است 🔸شاعر:
دومرتبه گذرِ سنگ بر جبین افتاد بلند مرتبه سر ، باز بر زمین افتاد شکافت ، یک سر و دیدند دختران حرم به روی صورت عمه ، دوباره چین افتاد به ناله خواهرِ مظلومه رو به مردم گفت بدا به حال شما که عمودِ دین افتاد دوباره نیزه شش ماهه ، دستِ مستی رفت رکاب نیزه تکان خورد ، پس نگین افتاد و چون عمو که زمین خورد علقمه ، بی دست به دستِ بسته ، سکینه ز روی زین افتاد حسین فاتحهٔ کوثرِ حرم را خواند سه ساله دختر او دست یک لعین افتاد 🔸شاعر:
حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم انگار , تشنه میکند این شیرِ مادری از کودکیم , تشنه ی این روضه ها شدم   از لقمه ی حلال پدر بود , کاینچنین مشغول گریه بر تن خون خدا شدم   دل جای غیر نیست , به من حق بده حسین اینگونه جلدِ گنبد کرب و بلا شدم   رخت عزای تو چه میآید به نوکرت احرام بسته , وارد سعی و صفا شدم   در روضه ها به یاد تنت گریه میکنم من داغدارِ روضه ی یک بوریا شدم   هر جا شنیده ام که سرت روی نیزه رفت بی اختیار گریه ی بی انتها شدم   یاد تو و عذاب تنت میکُشد مرا دلگیرِ “سخت کوشیِ” آن بی حیا شدم   هی میکشید خنجر و میدید خواهرت میگفت ای خدا , زِ حسینم جدا شدم باقری
بعد از تو برادر جان! بر شام سفر کردم بر آل ابوسفیان اعلان خطر کردم دیدم سر تو بر نی، راهت بنمودم طی تو بر نی و من در پی، بر نیزه نظر کردم ای خفته به خاکستر! آتش به تو شد بستر ای خاک مرا بر سر از کوفه گذر کردم تو کلمه حق بر لب، من از غم تو در تب ای صبر دل زینب! اینگونه سفر کردم با بار غم و اندوه، چون شیرزنی نستوه بر ضد عدو چون کوه پیکار دگر کردم افتاد یزید از تخت چون کور دلی بدبخت آن مرکز فحشا را من زیر و زبر کردم شد گوشه ویرانه بیت الحزن زینب بر قاتل تو نفرین با خون جگر کردم 🔸شاعر: زنده یاد
. ما به دربار تو ای دوست ارادت داریم به گدایی در خانه ات عادت داریم اینکه ما گریه کن بزم عزای تو شدیم لطف زهراست که اینگونه سعادت داریم عشق ما بر تو وبابای تو امروزی نیست این متاعی ست که از روز ولادت داریم بهتر از باغ بهشت ست خدا میداند هر کجا بزم عزایی که به یادت داریم قبله ی ما حرم و ذکر تمام است حسین روز و شب تکیه بر این ذکر و عبادت داریم شاعر: