میلاد امام رئوف مبارک 🌷🌷
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۷ساله، #طاها ۵.۵ساله، #محمد ۳ساله، #زهرا ۲ماهه)
همین دیروز بود.
نه ببخشید ۷ سال پیش، دیروزش بود.
😅
پسرکم، که تا روز قبلش میثم صداش میکردم و براش از میثم تمار میگفتم، روز تولد امام رضا (ع)، خیلی پیش از موعد به دنیا اومد و اسمش رو هم با خودش آورد!
رضا😍
۷ سال با هزاران بالا پایینی گذشت و سعی کردیم امیر بودنش رو تو این ۷ سال مراعات کنیم؛
تا خوب رشد کنه و احساس قدرت و امنیت کنه،
شن بازی تو راه پله،
داشتن مرغ و خروس،
ریختن و پاشیدن و نصفه نیمه جمع کردن یا حتی جمع نکردن!
انجام تکالیف مدرسه بعضا تا۱۱ شب به خاطر بازی،
و...
البته از اونجایی که بچهی اول بود، ناخودآگاه کمی بهش سخت گرفتیم:
رضاجان پوشک نینی رو میاری؟
رضاجان به مرغا غذا دادی؟
رضاجان بچهها رو سرگرم کن مامان نینی رو بخوابونه،
رضا جان...
مسئولیت تمیز کردن سفره رو هم داشت.😚
دیگه امیر بود بازم، ولی امیر مظلوم.😂
هرچی بود این ۷ سال طلایی گذشت! انشاءالله خدای جبار کم و کاستیهایی که تو رفتار باهاش داشتیم، ببخشه و با لطف و کرم خودش به حق امام رضا (ع) براش جبران کنه و عاقبت بخیر بشه.🤲🏻
دیگه پسرکم وارد ۷ سال دوم شده.😍
دیشب براش #جشن_ادب گرفتیم.
دوران #راحت_طلبی و زندگی طبق #دلم_میخواد تموم شد.🤨
و
رسما وارد دنیای سراسر #آداب و دستور شد.😃
البته از قبل، کمی آمادهش کردم.
مثلاً وقتایی که کاراشو انجام نمیداد، من انجام میدادم و میگفتم حالا اینبار من جمع میکنم ولی وقتی ۷ ساله شدی...😁
یا در مورد تکالیف مدرسه هم همینطور.
این رو خدای حکیم تو فطرت بچهها گذاشته که از ۷ سالگی میل و رغبتشون به نظم زیاد میشه و من اینو در مورد رضا واقعا حس کردم.😍
باید فرصت رو دو دستی بچسبم و نظم و ادبِ خواب و غذا و مهمانی و... رو بهش یاد بدم و سر رعایت آداب محکم و مهربانانه بایستم.☺️
نباید از سر دلسوزی یا بازکردن از سر خودم، از آداب چشم پوشی کنم.
تا راحتطلب بار نیاد و انشاءالله برای پذیرش سختیهای زندگی و تکالیفی که در آینده باهاش مواجه میشه آماده بشه.
ممکنه ماهیت ادب تلخ باشه ولی من باید سعی کنم با شیرینی و لطافت بهش یاد بدم.👌🏻
برای درست عمل کردن تو این ۷ سالها، از همگی التماس دعا دارم.🌷
پ.ن: در روایتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است:
«فرزند شما تا هفت سال آقای شماست و باید آقایی کند و هفت سال عبد است؛ الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ»
(وسائلالشیعه/1/476)
#جشن_ادب
#مادران_شریف_ایران_زمین
#روزنوشت_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام مامانهای گل🌷
حالتون خوبه؟
اینجا توی صفحه مادران شریف جای تجربیات شما خیلی خالیه 🙂
بسیار مشتاقیم که تجربیات و خاطرات شما مامانهایی که سه فرزند و بیشتر دارید، رو بخونیم و منتشر کنیم.
تجربیات شما میتونه به خیلی از مامانها کمک کنه ❤️
همین الان شروع کنید و برامون بنویسید.🙏
البته قبلش به خانم محمدی پیام بدید تا توضیحات اولیه رو بگن بهتون.
در پیامرسانهای بله و ایتا و سروش با آیدی:
@moh255
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
سلام به همهی همراهان عزیز ❤️
حالتون خوبه؟
از وقتی که مادران شریف رو راه انداختیم و در کنار هم یک خانواده شدیم، همیشه تعدادی از عزیزان بهمون پیام میدادن که به مخاطبهاتون بگید برای حل مشکل یا بیماری یا گرفتاری که برامون پیش اومده، دعا کنن... 🌷
تصمیم گرفتیم یه بستری فراهم کنیم برای همین کار🌹
یه روز در ماه همه با هم برای حوائج همدیگه دعا کنیم.
چون وقتی دعاهامون دستهجمعی بشه، به اجابت خیلی نزدیکتر میشه و خیرات و برکاتش به تکتکمون میرسه.😊
امروز برای همهی برادران و خواهرانمون در همهجای جهان دعای میکنیم، مخصوصاً اعضای خوب خانوادهی مادران شریف🌹
برای ازدواج جوانهامون 👩❤️👨
برای شفای بیمارانمون 🤒
برای حل گرفتاریها و غم و غصههامون😥
برای بچهدار شدن بیبچههامون👶
برای رفع مشکلات اقتصادی خانوادههامون🌟
برای عاقبت بخیر شدن فرزندانمون😍
و از همه مهمتر برای فرج و ظهور اماممون و اینکه همه بتونیم از یاوران ایشون باشیم❤️
امشب یا فردا قصد داریم همه با هم دعای توسل رو بخونیم و بعدش دعا کنیم برای همهی حاجات همهی عزیزان 🌷
هرکس هم هر تعدادی میتونه صلوات بفرسته برای استجابت دعاها.
پ.ن ۱:
قدیما توی دانشگاه شریف یه رسم خوبی بود،
بچهها دوشنبهها رو روزه میگرفتن و قبل اذان مغرب توی مسجد دانشگاه جمع میشدن و دعا میخوندن و باهم افطار میکردن.😍
حالا به یاد اون رسم قشنگ، میخوایم ماهم اگر برامون مقدور بود یه روز در این هفته رو روزه بگیریم و دم افطار برای همه دعا کنیم.🌷
پ.ن ۲:
این دوتا حدیث خیلی قشنگ از امام كاظم (علیهالسلام) هدیه به همه عزیزانی که توی این کار مشارکت میکنن🌷
🔶 إنّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِی مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِأَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ!
هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند از عرش به او ندا میرسد: صد هزار برابر (آنچه برای برادر خود خواستی) به تو عطا گردید!
🔶 مَن دعاِ لإخوانِه مِنَ المُؤمنین وَ المؤمناتِ و المُسلمین والمُسلماتِ وَكَّلَ اللهُ بِهِ عَن كُلِّ مؤمنٍ مَلَكاً یدعولَه.
کسی که برای برادران و خواهران مؤمن و مسلمان خود دعا کند خداوند از طرف هر یک از آنان مَلَکی میگمارد که همواره برایش دعا نمایند.
(وسائلالشیعه، ج ٤، ص ۱۱۴۸ و ١١٥٢)
#دوشنبه_های_همدلی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام عزیزان💛
با کمک شما خانوادهی خوب مادران شریف ایران زمین و با همکاری مجموعهی جهادی مهر فرشتهها میخوایم گرهای از زندگی خانوادههایی که مشکل مالی دارند، باز کنیم.
در این زمینهها:
👈🏻تهیهی بستههای ارزاق و لوازمالتحریر برای خانوادههای چندفرزندی
👈🏻توانمندسازی، آموزش و کمک به کارآفرینی این خانوادهها
👈🏻حمایت از مادران باردار در زمینهی سلامت و تغذیه
👈🏻کمک به نجات جان جنینهایی که ممکنه به خاطر مسائل مالی، سقط عمدی بشن.
کمکهای هرچند کوچیک ما در کنار هم، میتونه گرههای بزرگی رو باز کنه و ما رو مشمول دعای خیر این خانوادهها و بچه هاشون قرار بده.
میتونید به راحتی از طریق لینک زیر یا شماره کارت مبالغ خودتون رو هدیه کنید:
🔸لینک پرداخت مستقیم:
https://idpay.ir/madaransharif
🔸شماره کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۱۷۷۳۲۳۰۶۹
(به نام پگاه بهروزی)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام!🖐🏻
یه خانوادهی عجیب هستن تو آمریکا که یه مشکل جدی دارن.😄
مشکلشون اینه که بعد از هجده تا بارداری و زایمان دیگه بچهدار نمیشن!😐🤔
حالا این مشکلشون انشاالله به خوبی و خوشی حل بشه😃 به هر حال هر کسی حق داره برای خودش تصمیم بگیره که چند تا بچه داشتهباشه.
نکتهی جالبش اینه که کلا معتقدن تعداد فرزندان دست خداست و هرچی بیشتر، بهتر.😉
شاید این اعتقادشون ناشی از این باشه که اکثر گروههای مسیحیت ممانعت از فرزندآوری رو شدیدا تقبیح میکنن.👌🏻
اینکه این خانوم توی بیست و دو سال گذشته، هرسال باردار بوده و همچنان دوست داره که دوباره باردار بشه، واقعا عجیبه.😳
پ ن: این بار برخلاف قبل، کلیپ رو خودمون آماده نکردیم.
دوستان خوبمون که زحمت انتخاب و ترجمه و زیرنویس کلیپها رو میکشیدن، مشغول امتحانات پایان ترمشون هستن.😁
برای موفقیتشون دعا میکنیم و انشاالله به زودی کلیپهای دست اول براتون آماده میکنیم.🌷
#کلیپ
#خانواده_چندفرزندی
#مادران_شریف_ایران_زمین
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام🌷
اگر در دوره مطالعاتی ثبتنام کردید، اما لینک گروه ایتا براتون ارسال نشده، به خانم باغانی پیام بدید:
eitaa.com/E_baghani
#قسمت_اول
#م_ک (مامان چهار پسر ۱۰ساله، ۸ساله، ۶ساله و ۳ساله)
سال ۶۷ در تهران، به عنوان تهتغاری خونه به دنیا اومدم.
دو خواهر و یه برادر داشتم. خواهر دومی ۴ سال از من بزرگتر بود.
با هم بازی میکردیم اما من زیاد باهاشون نمیساختم.😕
میدیدم فاصله سنی بعضی همکلاسیهام با خواهر برادراشون کمه و خیلی با هم رفیقن، واسه همین همیشه فکر میکردم که فاصله سنی ما باعث شده اینقدر صمیمی نباشیم.😁
مادرم ۱۷ ساله بودن که ازدواج کردن و هنوز دیپلم نگرفته بودن. ولی با تشویق پدرم ادامه تحصیل میدن و بعد از دیپلم هم، درس حوزوی رو در کنار بچهداری و خانهداری به تدریج و به شکل غیرحضوری ادامه دادن.
من ۵ ساله که بودم درس مامان حضوری شد و رفتم مهد.
با این که مهد، نزدیک حوزهشون بود و منم دیگه خیلی کوچیک نبودم، ولی کمبود حضورشون رو حس میکردم.😔
تو دبستان، خواهرم برام مثل مادر بود.😍 تو درسا ازش کمک میگرفتم. اینجوری کار مادرم سبکتر میشد.
بزرگتر هم که شدیم دوستیمون پر رنگتر شد.❤️ خصوصا که خواهر و برادر بزرگتر ازدواج کرده بودن.
مادرم تو جوانی بچهدار شدن و حالا بعد از اتمام تحصیل و ازدواج بچهها، مشغول فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی توی مساجد و... هستن.
دیدن سبک زندگی مادرم و ثمراتش، باعث شد که این روش الگوی ما بشه.
من هم بعدها درس حوزه خوندم و با مادرم همکلام هستیم و مثل دو دوست با هم مباحثه میکنیم.🧡
پدرم ارشد فیزیک دارن و نسبت به تحصیل ما همیشه تاکید داشتن و تشویقمون میکردن.
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تجربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_دوم
(مامان چهار پسر ۱۰ساله، ۸ساله، ۶ساله و ۳ساله)
مدرسهی فرزانگان میرفتم.
سال آخر حسابی به کنکور چسبیدم و الحمدلله با تلاش و دعای پدر و مادر که هرچی دارم از اونه، نتیجهی خوبی گرفتم.👌🏻
به همممهی رشتهها علاقه داشتم.😅
از بچگی هم دوست داشتم معلم بشم!
متاسفانه تو مدرسه بچهها اونقدری رشد نمیکنن که بتونن تصمیم درستی بگیرن! هدایت تحصیلی و استعدادیابی هم که یا اجرا نمیشه یا خیلی ضعیف!
در نهایت مهندسی برق دانشگاه شریف رفتم!
سال ۸۵ با ورود به محیط اجتماعی دانشگاه و دیدن سال بالاییها و اساتید تا حدی فضای اینکه باید مرزهای علم رو جابهجا کنم شکست!😁
و دیدم مسائل دیگری هم تو جامعه وجود داره که ما تا به حال خیلی بهش دقت نمیکردیم.
برای همین همزمان وارد فعالیتهای فوقبرنامهی گروههای دانشجویی شدم.
اما همچنان درسم اولویت داشت.
خلاصه، اونجا فضای رشد اجتماعی برام فراهم بود، البته به مسائل خانواده و مادری خیلی کم پرداخته میشد.
سال ۸۸، یک ترم تا پایان درسم مونده بود، که از طریق یکی از دوستان متاهلم به همسرم معرفی شدم.
ایشون اهل بیرجند و ترم آخر مهندسی عمران شریف بودن و تو بخش اجراییِ حوزهی دانشجویی، مشغول به کار پاره وقت.
بعد از مراسم خواستگاری و تحقیق و...
همه چیز برای ازدواج ما نسبتا خوب و منطقی به نظر میرسید، ولی نمیدونم چرا مردد بودم!🤨
بعد از خطبهی عقد، همسرم یک جلد قرآن به من هدیه دادن.
اونجا بود که یخم باز شد.😄
و این معجزهی خدا رو که بین زن و شوهر مودت قرار میده، حس کردم.☺️
مراسم عروسی رو ساده برگزار کردیم تا دیگران هم تشویق بشن و جرئت ازدواج پیدا کنن!
مراسم نسبتاً کوچیکی بود. چون اقوام همسرم شهرستان بودن و زیاد نمیتونستن بیان.
ماشین عروسمون پراید بود و گل هم نزدیم! نمیخواستیم همه تو خیابون نگامون کنن.😁
و آتلیه هم خلاصه شد در ده تا عکس با ژستهای ساده و معمولی.😅
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تجربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_سوم
#م_ک (مامان چهار پسر ۱۰ساله، ۸ساله، ۶ساله و ۳ساله)
بعد ازدواج که درسمم تموم شده بود، یه ترم توی یه دانشسرا به تعدادی دانشآموز، برنامه نویسی زبان C درس دادم.
با اینکه بچه دوست داشتم و مادر بودن رو برای آیندهی خودم متصور بودم، اما اطرافم بچه کوچیک نبود و شناخت زیادی نداشتم.🤷🏻♀️
خودم هم که بچهی آخر بودم!
سرم هم که همیشه لای کتاب بود و اگه یه کوکوسبزی میپختم، همه برام دست و سوت و هورا میکشیدن!😅
حالا با این اوصاف،
همون سال اول ازدواجم باردار شدم و یکباره چرخش عظیمی تو زندگی من به وجود اومد؛ مثل یک تریلی که با سرعت بالا تو جاده حرکت بکنه و یکباره بخواد ۱۸۰ درجه دور بزنه!
خیلی بعیده که چپ نکنه!🙃
همیشه معروف بودم به خوابالو🙈 اگر هم گرسنه و هم خسته بودم، اول خواب رو ترجیح میدادم.😅
ولی نوزاد که متوجه نمیشه شبه باید بخوابه!🤦🏻♀️
مسائل رایج نوزاد مثل کولیک و... هم که هست.
اینا یه طرف، نابلدی تو خونهداری هم یه طرف.
به همین خاطر برنامهریزیمون اینطور بود که سه هفته قبل تولد پسرم (اواخر ماه شعبان) به منزل مادرم بریم و تمام ماه رمضان رو منزلشون باشیم.👌🏻
اما یه روز قبل از اینکه به منزل مادر بریم، درد زایمان من شروع شد و چون سر بچه بالا بود و نچرخیده بود، اورژانسی سزارین شدم و آقا هادی مرداد ماه سال ۹۰ به دنیا اومد.
سنگین و ضعیف شده بودم و اصلا آمادگی برگشتن به خونه نداشتم!
هرچی میخوردم و میخوابیدم، بهتر که نمیشدم هیچ! بدتر هم میشدم.😥
روز بیستم ماه رمضان به زور مادرم رفتیم خونهی خودمون.😅
چند شب اول، خیلی سخت گذشت.
.
ولی کمکم بهتر شد.
فهمیدم مادر هرچی زودتر بلند بشه و فعالیت کنه، بدن تقویت میشه، روحیه میگیره و حتی زخمها زودتر خوب میشن.
یه کم که سر و سامون گرفتم، درس حوزه رو به صورت غیرحضوری شروع کردم!
خوبیش این بود که زمان درس خوندن دست خودم بود.👌🏻 تو ساعتهای خواب بچه و وقتهایی که کارهام انجام شده بود، درس میخوندم.
کلاسها آنلاین نبودن که استرس حضور به موقع در کلاس و همزمانی گریه و نیازهای بچه رو داشته باشم.
با بزرگ شدن پسرم و کم شدن زمان خوابش، تو بیداریش هم، سرگرمش میکردم و مشغول مطالعه میشدم.
این رویه هنوز ادامه داره. حالا دیگ بچهها عادت دارن که مامان همیشه کتاب به دسته و خیلی زود دوره کتابهای خیس و پاره و مچاله رو پشت سر گذاشتم.💪🏻😅
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تحربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_چهارم
#م_ک (مامان چهار پسر ده ساله، هشت ساله، شش ساله و سه ساله)
بعد از زایمان اولم کمردرد شدیدی گرفتم. جوری که تا یک سالگیش دو سه دقیقه بیشتر نمیتونستم رو پام بذارمش.🥺
آنقدر دکتر و ارتوپد رفتم و این در و اون در زدم تا کمردردم خوب شد.😊
بعد، دوباره مراجعه کردم متخصص زنان برای چکاپ و دکترم خیلی تشویق میکرد که دوباره باردار بشم. میگفت نسل شماها باید زیاد بشه!😬
من تعجب میکردم که خب چه عجلهایه؟ میاریم حالا! منم سزارینم!🤷🏻♀️
ولی میگفتن من تا ۶ تا هم برات سزارین میکنم!
( اونموقع طبیعی بعد سزارین خیلی رایج نبود و دکترا توصیه نمیکردن)
همسرمم که میگفتن بچه شش ماهش میشه دیگه بزرگ شده.😂
البته بسیار اهل کمک بودن و هستن...
از شببیداری گرفته تا تعویض پوشک👌🏻
خلاصه که پسر اولم ۱۹ ماهش بود دومی رو باردار شدم😃
بارداری دومم خیلی بهتر بود.
سر اولی استراحت مطلق بودم، ولی دومی رو خیلی راحتتر گذروندم.🙏🏻
خیلیا هستن بارداری و زایمان اولو که تجربه میکنن، پشت دستشونو داغ میکنن که دیگه باردار نشن!😑
ولی حقیقت اینه که هم بارداریها متفاوته،
هم مادر به اون سختیها از نظر روحی و جسمی عادت کرده و روی ریل افتاده، سعهی صدر و حتی توان جسمی بیشتری پیدا کرده. 💪🏻😉
هادی، پسر اولم دو سال و ۵ ماهش بود که حسن آقا به دنیا اومد.
رفلاکس و کولیک داشت و به این خاطر خیلی مشغولش بودم😢
یادمه وقتی میخواستم نماز بخونم، نوزادمو میذاشتم تو اتاق درو قفل میکردم که بزرگتره نره سراغش چون واقعا نمیفهمید نباید اذیت نکنه🤨
زمان تولد حسن، خونهمون جایی بود که از خونهی اقوام و دوستان و مامانم دور بود.😔
حتی خونهی مامان رفتنم هم محدود میشد به همون آخرهفته که با همسر میرفتم.
همسایههامونم هم سن ما نبودن که بتونم باهاشون رفتوآمد کنم .
اون دوران به نظرم سختترین دوران زندگیم بود.
وقتایی هم که همسرم شب دیر میاومدن که دیگه هیچی.😩
هرچی حسن بزرگتر میشد، روابطشون بهتر میشد. دوساله که شد قشنگ همبازی شدن.😊
برای اولی خیلی وقت بازی و آموزش در قالب بازی میذاشتم اگه پیشش نبودم خیلی نمیتونست بازی کنه.😶
اما دومی (و همینطور بچههای بعدی) حتی وقتی مینشستم وسط بازیش مثلا چندتا رنگ یادش بدم میدیدم خودش بلده! حتی رنگهای غیرمعمول رو از داداشش یاد گرفته👌🏻
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تجربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_پنجم
#م_ک (مادر چهار پسر ۱۰ساله، ۸ساله، ۶ساله و ۳ساله)
سال ۹۳ وقتی حسن ده ماهه بود، همسرم تصمیم گرفتن درس طلبگی رو شروع کنن و ما اومدیم قم.
لطف خدا شامل حالمون شد و همسایه طبقه بالای خواهر بزرگم شدیم.
(هر دو هم مستاجر😊)
دیگه دنیا گلستون شد.😍
پسر بزرگ خواهرم حدوداً همسن هادیه.
بچههام همبازی و حامی پیدا کردن.
خواهرم معلمه و سرشلوغ.
اما با این وجود کمک حالم بوده و هست.
منم درحد توانم بهش کمک میکردم.
خلاصه انقدر شرایط خوب بود و آب و هوا بهمون ساخته بود که بچه سومم، آقا صادق به فاصلهی دوسال از دومی یعنی سال ۹۴ به دنیا اومد.😅
الحمدلله بارداری سختی نداشتم.
با توجه به سبک تغذیه و مکملها مشکل خاص جسمی نداشتم.
البته قبل بارداری پیش متخصص طب سنتی رفتم و ایشون در کنار تغذیهی صحیح، به ورزش و خواب زود هنگام و سحرخیزی توصیه جدی کردند.
برام جالب بود! چون مامانبزرگا همیشه به ما میگفتن فقط خوب بخوووور!
ورزش حتی در حد پیادهروی خیلی خوبه. فقط یه کفش مناسب میخواد و یه ارادهی محکم.💪🏻
من از در ورودی خونه تا در اتاق عقبی ۲۰ دقیقه پیادهروی میکردم😁البته که تو هوای آزاد خیلی بهتره.
پسر دومم شخصیت آرومی داشت و تو بارداری سوم زیاد اذیت نشدم.
بعد دنیا اومدن نوزاد هم بخاطر فاصله سنی کمشون (۲ سال) زیاد متوجه نبود که بخواد حسادت کنه.
پسر سومم الحمدلله وزنش خوب بود. همین الانشم تپل ترینشونه.
بعضیا میگفتن به بچهی دوم ظلم کردی که پشت سر هم آوردی!
ولی دومی کلا طبعش اینجوریه. خیلی نمیخوره و هنوزم لاغره. علاقهی چندانی به خوردن نداره.
دکتر و آزمایش و دارو هم امتحان کردیم، ولی همونه که بود.😄
الحمدلله سالمن، چاق و لاغریشون مهم نیست.👌🏻😁
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تجربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_ششم
#م_ک (مادر چهار پسر ۱۰ساله، ۸ساله، ۶ساله و ۳ساله)
خونهی ما تو مجتمع طلابه و از نظر فرهنگی-مذهبی شبیه همیم تقریبا.
همسایهها تو خواهری برای هم کم نمیذارن.
تو محوطهی مجتمع، پارک و تاب و سرسره داره و خیلی راحت بچهها میتونن برن بازی. از نظر امنیتی و تربیتی هم خیالم راحته.👌🏻
تهران، پارک دم خونه هم میری باید هزار تا سوال بچه رو جواب بدی! شاید از جهاتی خوب باشه، ولی مدیریتش خیلی سخته.😥
بعد از مهاجرت به قم، به جمع دوستانهای ملحق شدیم که همدیگه رو از دانشگاه میشناختیم. هیئت و مهمونیهای خانوادگی داشتیم.
خیلیاشون فعالیتهای اجتماعی موثری داشتن، حتی با بچههای کوچیک.
معلم مدرسه بودن،
یا کار میکردن،
یکیشون دکترا میخوند.
من با اینکه همچنان غیرحضوری درس میخوندم، اما اینکار احساس مسئولیت اجتماعیم رو اغنا نمیکرد.🤷🏻♀️
تا قبل از دیدن اون دوستان حس میکردم نمیتونم.
البته وقتی که تهران بودیم، با دوری از خانواده و نبودن مهد مناسب و سختی رفت و آمد، احساس میکردم که نمیشه.
بچهی سومم حدودا یک ساله بود،
همین دوستان بهم گفتن بیا مدرسهی دخترونه، هفتهای دو سه ساعت، مرتبط با رشتهت (مهندسی برق) بادانشآموزا رباتیک کار کن.
بیتمایل نبودم که برم و میگفتم میتونم کوچیکه رو دو سه ساعت بذارم پیش خالهش دیگه.😁
ولی همسرم میگفتن خوب نیست بچهی زیر سه سال، از خودم دور بمونه.
روزها میگذشت و این دغدغهم بیشتر میشد که چه فعالیت اجتماعیای میتونم داشته باشم که با بچهداری هم منافاتی نداشته باشه و لازم نباشه بچه کوچیک رو مهد کودک بذارم؟!
پسر بزرگم پیش دبستانی میرفت که
به ذهنم رسید توی مجتمعمون، یه کاری برای بچهها بکنیم.
چون مقولهی کتاب و کتابخوانی برای خودم خیلی ارزشمند بود و تو تربیت بچهها هم مهم میدونستم، یه کتابخونهی خونگی راه انداختم.😍👌🏻
تو اتاق مطالعهی آقای همسر!
نزدیک در ورودی، که با پرده از اندرونی جدا میشد.😄
#مادران_شریف_ایران_زمین
#تجربیات_تخصصی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
لینک دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه:
https://taaghche.com/book/30154/تشکر-از-خدا
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif