#ز_م
#قسمت_دهم
در مورد روند #بارداری🤰🏻اینجا؛
یه جایی شبیه مرکز بهداشت ایران دارن، که همه باید برای چکاپ ماهانه اونجا برن🏥
تمام کارها رو هم ماما👩🏻🦱 انجام میده و خبری از متخصص زنان👩🏻⚕ نیست!
و اجازه نداری سراغ متخصص بری؛
مگر اینکه مشکل خاصی باشه و ماما یا پزشک عمومی نامه📃 بده.
(که خیلی کم اتفاق میافته)
در زایمان هم، اولویت با زایمان در منزله!
با ماما تماس☎️ میگیرن و میاد خونه و زایمان میکنن😅
حتی بیمه، هزینهی بیمارستان🏨 رو نمیده و هزینهش💵 هم خیلی بالاست😱
اگه کسی بخواد بیمارستان بره، باید درجه بیمه رو ارتقا بده که یه جورایی میشه همون بیمه تکمیلی خودمون،
و بعد برای زایمان بره بیمارستان.
راستش من خودم بیمارستان رفتم؛
و هنوز کسی از ایرانیا رو نمیشناسم خونه زایمان کرده باشه.😅
یه کم ریسکش بالاست.
و جالبه که بیشتر ایرانیهایی که من دیدم از خدمات درمانی هلند راضی نیستن!!
و سعی میکنن هر وقت میرن ایران کارای درمانیشونو🏨 انجام بدن و داروهاشونم 💊💉بگیرن!
برای زایمان هم، از طرف بیمه یه بسته📦 در خونه فرستاده میشه، که توش بعضی از وسایل لازم هست؛
الکل، ژل ضدعفونی کننده، پنبه، گیرهی ناف، زیرانداز، گاز پانسمان و...
به علاوه یه عروسک هدیه به نینی👶🏻 کوچولو☺️
که توسط آقای برادر👦🏻 تصاحب شد😁
اگه زایمان در منزل باشه، بقیه وسایل لازم رو ماما با خودش میاره.
جالبه که در زایمان بیمارستانی هم، فقط و فقط ماما دخالت داره،
و اگه مشکلی پیش نیاد، پزشک متخصص👩⚕️، هیچ دخالتی نمیکنه،
یک ساعت⏰ بعد از تولد بچه هم، اگه مشکل خاصی نباشه، مرخص میکنن😁
تا حدود یک هفته بعد از زایمان، روزی چند ساعت یه پرستار👩🏻🦱 میاد خونه و از مادر و بچه مراقبت میکنه.
پرستار همهی کارهای نوزاد رو انجام میده؛ تعویض پوشک، حمام🛀، حتی خوابوندن،
تا مادر بتونه بیشتر استراحت کنه؛
حتی در کارهای منزل هم مشارکت میکنه🧺🍳
الآن بعضیا میگن خوشششش به حالشون😜
از این نظر که دولت به مادران اهمیت میده و به دنبال تسهیل امور اونهاست، این امر ارزشمنده👌🏻
اما وقتی بدونیم که اینجا اکثر زنان، کسی رو ندارن که بتونه و بخواد از اونها مراقبت کنه، خیلی ناامیدکنندهست😔
بلایی که شاید در سالهای آتی، سر ما هم بیاد😧
در واقع اینجا، #ارتباطات_خانوادگی مثل ایران، نیست که مادر از دخترش مراقبت کنه؛
یا هر دختری بستگانی رو داشته باشه که تو روزای سخت به کمکش بیان😓
و دولت مجبوره این خلاها رو با پرستار پر کنه
#ز_م
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دهم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
#قسمت_دهم
در مورد روند #بارداری🤰🏻اینجا؛
یه جایی شبیه مرکز بهداشت ایران دارن، که همه باید برای چکاپ ماهانه اونجا برن🏥
تمام کارها رو هم ماما👩🏻🦱 انجام میده و خبری از متخصص زنان👩🏻⚕ نیست!
و اجازه نداری سراغ متخصص بری؛
مگر اینکه مشکل خاصی باشه و ماما یا پزشک عمومی نامه📃 بده.
(که خیلی کم اتفاق میافته)
در زایمان هم، اولویت با زایمان در منزله!
با ماما تماس☎️ میگیرن و میاد خونه و زایمان میکنن😅
حتی بیمه، هزینهی بیمارستان🏨 رو نمیده و هزینهش💵 هم خیلی بالاست😱
اگه کسی بخواد بیمارستان بره، باید درجه بیمه رو ارتقا بده که یه جورایی میشه همون بیمه تکمیلی خودمون،
و بعد برای زایمان بره بیمارستان.
راستش من خودم بیمارستان رفتم؛
و هنوز کسی از ایرانیا رو نمیشناسم خونه زایمان کرده باشه.😅
یه کم ریسکش بالاست.
و جالبه که بیشتر ایرانیهایی که من دیدم از خدمات درمانی هلند راضی نیستن!!
و سعی میکنن هر وقت میرن ایران کارای درمانیشونو🏨 انجام بدن و داروهاشونم 💊💉بگیرن!
برای زایمان هم، از طرف بیمه یه بسته📦 در خونه فرستاده میشه، که توش بعضی از وسایل لازم هست؛
الکل، ژل ضدعفونی کننده، پنبه، گیرهی ناف، زیرانداز، گاز پانسمان و...
به علاوه یه عروسک هدیه به نینی👶🏻 کوچولو☺️
که توسط آقای برادر👦🏻 تصاحب شد😁
اگه زایمان در منزل باشه، بقیه وسایل لازم رو ماما با خودش میاره.
جالبه که در زایمان بیمارستانی هم، فقط و فقط ماما دخالت داره،
و اگه مشکلی پیش نیاد، پزشک متخصص👩⚕️، هیچ دخالتی نمیکنه،
یک ساعت⏰ بعد از تولد بچه هم، اگه مشکل خاصی نباشه، مرخص میکنن😁
تا حدود یک هفته بعد از زایمان، روزی چند ساعت یه پرستار👩🏻🦱 میاد خونه و از مادر و بچه مراقبت میکنه.
پرستار همهی کارهای نوزاد رو انجام میده؛ تعویض پوشک، حمام🛀، حتی خوابوندن،
تا مادر بتونه بیشتر استراحت کنه؛
حتی در کارهای منزل هم مشارکت میکنه🧺🍳
الآن بعضیا میگن خوشششش به حالشون😜
از این نظر که دولت به مادران اهمیت میده و به دنبال تسهیل امور اونهاست، این امر ارزشمنده👌🏻
اما وقتی بدونیم که اینجا اکثر زنان، کسی رو ندارن که بتونه و بخواد از اونها مراقبت کنه، خیلی ناامیدکنندهست😔
بلایی که شاید در سالهای آتی، سر ما هم بیاد😧
در واقع اینجا، #ارتباطات_خانوادگی مثل ایران، نیست که مادر از دخترش مراقبت کنه؛
یا هر دختری بستگانی رو داشته باشه که تو روزای سخت به کمکش بیان😓
و دولت مجبوره این خلاها رو با پرستار پر کنه
#ز_م
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دهم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_دهم
مادری خیلی قشنگه💖
ولی دلیل نیست که سخت نباشه😥
وقتی بچهی سومم به دنیا اومد،
کولیک شدید داشت و من نمیتونستم برای دوتای دیگه وقت بذارم😣
تقریبا هیچ برنامهای برای بچههام نداشتم، جز تلویزیون😓
این، هم اونا رو ناراحت میکرد هم خودمو😟
قبلا باهاشون بازی میکردم⚽
نقاشی میکشیدم...🎨
یه مدت با بچهها ورزش میکردیم، گرگم به هوا بازی میکردیم و تو خونه میدویدیم🏃♀️
ولی حالا هیچی.
حالم خیلی بد بود...😣😩
داشتم شرایط سختی رو تحمل میکردم.
شرایطی که ممکن بود برای هر مادری پیش بیاد...
هر مادری ممکنه گاهی حالش بد باشه،
آدمها همیشه با بچهها خوب و خوشحال نیستن.
گاهی یکی از بچهها اینقدر مریضه، که نمیتونی به اون یکی توجه کنی.
اگه شب تا صبح یکیشو پاشویه کردی، صبح دیگه نا نداری😵
یا اگه بچهت جیغ میزده😩 و این شرایط یکی دو ماه تکرار شده
نمیشه گفت این فرد الان مادر بدیه.
شرایط الان سخته،
و البته ارزش مادری هم به خاطر همین سختیهاشه.
همهی مادرها روزهای خوب و بد دارن.
آدم با بچهش عصبانی هم میشه.
مخصوصا اگه چندتا باشن و حقوق یکی، توسط اون یکی خدشهدار بشه🥺
من یه روزهای خیلی ایدهآلی دارم که برای بچههام خیلی وقت گذاشتم😌
بهترین بازیها رو کردیم، کاردستی درست کردیم،
و یک روزهایی هم انقدر اذیتم کردن که صادقانه بگم از مادری بدم اومده😭
حالا که چند تا بچه دارم،
متوجه شدم چند تا چیز، برای من خیلی ضروریه👌🏻
یکی اینکه بتونم برای خودم یه وقتی رو بدون بچه باز کنم.
خوبه این فرهنگ بین مامانا و خانوادهها جا بیفته که مادر بتونه گاهی از بچهش جدا باشه🧕🏻
برای اینکه بتونه حتی خودشو پیدا کنه.
و یکی اینکه مادر، بدون بچهش با همسرش باشه🧕🏻🧔🏻
نیاز آدمها با هم متفاوته.
و حتی نیاز یه نفر در طول زمان
ولی اگه کسی این نیاز رو حس میکنه😣 باید بهش توجه کنه...
خودم میتونم بگم تا وقتی بچه سومم به دنیا نیومده بود، این نیاز رو نداشتم.
پسر اولمو، تقریبا هیچوقت از خودم دور نمیکردم😌
نه تنها نیاز نداشتم،
که حتی همسرم یکبار پیشنهاد دادن که بچهها رو یک هفته بفرستیم جایی،
و من اینقدر حالم بد شد😨 که همسرم از پیشنهادشون پشیمون شدن👋🏻
ولی وقتی مهدیمون به دنیا اومد،
این من بودم که این پیشنهاد رو دادم...😁
و دوتای اولی رو یکی دو هفتهای فرستادیم شیراز، پیش مادرشوهرم،
و من فرصت کردم خودمو پیدا کنم...
#پ_ت
#قسمت_دهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#طهورا
(مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه)
#قسمت_دهم
وقتی از طرف #مرکز_نوآوری_بانوان بهم پیشنهاد همکاری دادند، دختر دومم ۱/۵ ساله و شیرخوار بود.
اونها هم مکان ثابتی نداشتند.
بنابراین رد کردم.☺️
از اول تابستون ۹۸، حفظ قرآنم رو از سر گرفتم.😊
دارالقرآنی نزدیک خونهمون بود که دخترم رو میبردم، برای مادرها هم کلاس داشت. با بچهها میرفتم و اونا با هم بازی میکردند و مادرها حفظ می کردند.😍
پاییز هم با دختر دومم میرفتم.
دوباره به حفظ قرآن برگشتم و از لحظات خیلی خوب زندگیم بود.
چون علاوه براینکه بچههام در کنارم شاد بودن،😍 حفظ، تفسیر و عربی که خیلی بهشون علاقه داشتم رو کار میکردم.
اواسط تابستون، دیگه مرکز نوآوری خودش مهدکودک داشت!
و به خانمهای کارآفرین خدمات میداد و من بچهها رو با خودم میبردم.😍
اون زمان برای من موقعیت طلایی بود.
دو تا بچه داشتم که حالا با هم همبازی بودند.👌🏻
از مهر ۹۸ هم دختر اولم رفت پیشدبستانی.😚
۲ ماه اول سختش بود، اما بعد از ۲ ماه راه افتاد و طوری شد که از بچههای باهوش کلاس شد و معلم خیلی ازش تعریف میکرد.
دختری که با غریبهها کلمهای حرف نمیزد، حالا دوست پیدا میکرد و من خیییلی خوشحال بودم.🤩
لبخند زندگی رو بیشتر حس میکردم.
همون روزا، تصمیم بزرگ دیگری گرفتم.
داشتن یه فرشته کوچولوی دیگه😌
میدونستم که اگر اولی وارد مدرسه بشه و من سرکار برم، تا چندین سال به بچهی بعدی فکر نمیکنم.
اینو از خودم مطمئن بودم. چون اول زندگیم تجربه کرده بودم❗️
شروع کارم در مرکز، همزمان شد با بارداریم.
۳ روز در هفته سرکار میرفتم. ۱ روز کامل میرفتم، ۲ روز هم ظهرها دخترم رو از پیشدبستانی برمیداشتم میرفتم تا حدودای ۸ شب.
دختر اولم خیلی راضی بود و مهد رو به پیشدبستانی ترجیح میداد.
اما دختر دومم مهد نمیموند! با اینکه مهد در محل کارم بود و یک اتاق با هم فاصله داشتیم.
(البته کمی با خواهرش میموند.)
با این که شرایط ایدهآل بود، اما این اذیت رو در بچهی خودم میدیدم.
بچهای که تا قبل از اون خیلی شاد بود، ناخن میجوید😔 و نمیتونستم از پوشک بگیرمش...
#قسمت_دهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_دهم
#ز_فرقانی
(مامان چهار فرزند ۱۲ساله، ۷.۵ساله، ۵ساله و ۳ساله)
موقع بچهی اولم، من یه همبازی و مراقب ۲۴ ساعته بودم.
اما هرچی تعداد بچهها بیشتر شد، من تاثیر تعاملاتشون باهم رو توی تربیت و رفتارشون با دیگران بیشتر میدیدم.
دخترام ترس، جمعگریزی، وابستگی و عدم استقلالی که بچهی اولم داشت رو ندارن. پسرم هم به مرور به برکت ارتباط با خواهرهاش خیلی اجتماعیتر شد.😇
الان بچهها توی فضای امن خونه دارن اجتماعی بودن و چالشهاش رو تجربه میکنن. گرفتن حق خودشون، کوتاه اومدن و گذشت کردن و... رو توی خونه یاد میگیرن.
حالا که ۴ تا هستن برای همبازی شدن دیگه نیازی به من ندارن. البته منم به خاطر دل خودم همچنان گاهی باهاشون بازی میکنم.
دخترهام که فاصلههاشون حدود ۲ ساله، با هم خیلی روابط جذابی دارن.
وقتی با هم بازی میکنن دلم میخواد فقط یه گوشه بشینم و نگاهشون کنم.😊
یکی دختر میشه یکی مادر و اون یکی هم مادربزرگ، صداشون رو عوض میکنن و باهم حرف میزنن.😅
البته دعوا هم زیاد میکنن مثل همهی خواهر و برادرا. من سعی میکنم تا حد امکان توی دعواهاشون دخالت نکنم چون به نظرم همین دعواها هم بخشی از فرآیند رشد و اجتماعی شدنشونه.👌🏻
برادرم و پسر یه برادر دیگهم، چند سالیه که برای درس و کارشون تهرانن و پیش ما زندگی میکنن و این برامون خیلی خوب بوده تو شهر غریب.
اما بازم پسرم از نظر همبازی همجنس خودش، تک افتاد و سر همین هم کمی اذیت میشه و بارها بهم گفته باید برای منم یه داداش میآوردی که خدا رو شکر این دفعه خدا صداش رو شنید.😉
فعلا واسه حل این مسئله، من و پدرش برای بازی با علی زمان اختصاصی میذاریم. خصوصا واسه بازی فکری.
حالا هم که بزرگتر شده، قرار شد به پیشنهاد همسرم، گاهی بره پیش باباش و کارهای تایپی رو انجام بده و بابتش حقوق بگیره. خود علی هم از این پیشنهاد خیلی استقبال کرد و خوشحال شد.👌🏻
قبلا گاهی من از سر دلسوزی بعضی کارای بچه ها رو انجام میدادم. هرچند بهتر بود خودشون یاد میگرفتن و مستقل میشدن. مثل جمع کردن اتاق و رخت خوابها!
اما بعد شرایط بارداریم، خداروشکر خیلی مستقل شدن توی کاراشون و دختر بزرگم بهم خیلی کمک میکنه.
این روزا به خاطر بارداریم و شرایط کرونایی (که همه شدیدا هم درگیرش شدیم)، بچهها بیشتر از قبل تو خونه میمونن و بعضی روزا وقتشون رو با برنامهی کودک و بازیهای موبایل پر میکنن. البته بازیهاشون با هم سر جاشه و اگه تو این شرایط همدیگه رو نداشتن، اوضاع خیلی سختتر میشد.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_دهم (پایانی)
#ش_رهبر
(مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله)
توی این سالها خداروشکر هیچوقت از نظر اقتصادی و مالی به مشکل نخوردیم و لنگ نموندیم.😊
تا زمانی که همسرم دانشجو بودن و تا قبل اتمام دکتراشون، کار پارهوقت داشتن و به هر حال وقت زیادی باید برای درس میذاشتن و درآمدمون پایینتر از بعضي دوستانمون بود.
حتی همسرم به خاطر همین که درآمدمون کم بود و مشغول سربازی و تحصیل بودن، اولش با بچهی دوم و سوم زیاد موافق نبودن.😑
اما من همیشه فکر میکردم خداست که روزی بچهها رو میرسونه و خودش هم ضمانت کرده.
همسرم هم نهایتا با توکل به خدا راضی شدن.
توی این سالها هم دیدیم که خدا هیچوقت نگذاشت لنگ بمونیم.
البته فکر میکنم به خاطر سطح توقع و روحیات خودمون هم بود.
ما توقع زیادی نداشتیم و اهل ولخرجی هم نبودیم و از اولش ساده زندگی میکردیم.
شاید اگر کس دیگهای با توقع بالا، توی همین شرایط ما بود، احساس کمبود و مشکل مالی میکرد.🙄
یه چیز دیگهای که توی این سالها فهمیدم و بهش رسیدم، اینه که من به عنوان یه مادر، باید حواسم به خودم باشه و برای خودم هم وقت بذارم.
نه اینکه بگم صرفا میخوام عمرم رو وقف بچههام کنم و خودم رو فراموش کنم.
سعی کردم برنامهریزی کنم و کارهایی که میتونم و دوست دارم رو کنار بچهها انجام بدم، تا شادی و نشاط خودم رو حفظ کنم. اگر همین کارها نبود، شاید بعد از چند سال دچار افسردگی میشدم.
مخصوصا که حرفهای اطرافیان هم میتونست برام خیلی اذیتکننده باشه ، که تو رفتی درس خوندی الان چرا هیچ فعالیتی نداری؟👌🏻
به مرور که بچهها بزرگتر و مستقلتر شدن، حس کردم وقتهای اضافی دارم که اگر ازش بهینه استفاده نکنم، تلف میشه و از دستم میره.
فکر میکردم اگر فعالیتهام رو بعد بچهها کلا تعطیل کنم به امید اینکه در آیندهی دور، یه وقتی دوباره شروعش کنم، شاید دیگه خیلی از فضای فعالیت و درس فاصله بگیرم و برگشتن بهش سخت بشه.
برای همین با همهی سختیاش، باتوجه به شرایط و علایقم وارد این مسیر شدم تا بتونم در کنار بچههام رشد کنم. البته همیشه اولویتم بچههام بودن و برنامهم رو طوری تنظیم کردم که بتونم مامان خوب و مهربونی براشون باشم.😊
البته خیلیم مامان عالی و گلوبلبلی نیستم و گاهی عصبانی میشم و دعواشون میکنم که دارم سعی میکنم روی خودم کار کنم و بهتر بشم.
واسه آینده هم دوست دارم به امید خدا همین درس و کارم رو پیش ببرم و بتونم کارهای مفیدی انجام بدم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_روح_نواز
(مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله)
#قسمت_دهم
تعدا زیاد بچه در کنار خوبیهاش محدودیتهایی هم ایجاد کرده.
مثلاً بچههای بزرگتر وقتی میخوان تو کلاسهای آنلاینشون شرکت کنن، بچههای کوچکتر سروصدا میکنن و بارها هم مدرسه به من تذکر داده که فضا رو کنترل کنید!🤭
ولی من نمیتونم شرایط رو کامل کنترل کنم.🤷🏻♀️
تو خونوادههایی که چند تا بچه هست، مادر برای تکتک بچهها وقت کمتری میتونه بذاره ولی خود بچهها خیلی وقتها این کمبود رو برای همدیگه جبران میکنن.
خیلی وقتها هم همین کم وقت گذاشتن خودش یه نعمت محسوب میشه.👌🏻
خیلی از مامانا فکر میکنن هر چه بیشتر برا بچه وقت بذارن و بیشتر به خواستههاش برسن بچه بهتر بار میاد!
تا چیزی میخواد در کسری از ثانیه فراهمه!
درحالیکه اگه فرزندان خلاق، بااراده و محکم بخوایم باید در حد سنشون سرد و گرم بچشن.
تربیت هم واقعا دست خداست.
ما خیلی چیزا رو نمیدونیم.
یه سری رو تلاش میکنیم یاد میگیریم
ولی اون چیزی هم که میدونیم گاهی انجام نمیدیم!
یا
حوصله نداریم یا خسته از رسیدگی به بچههاییم و...
چون بالاخره مادر هم آدمه و کمبودهایی داره.
این کمبودها رو فقط خدا و سیدالشهدا و اهل بیت (علیهالسلام) میتونن با نظر لطفشون جبران کنن تا مادر و بچهها به اون چیزی که خدا میخواد برسن.
به خاطر همین کمبودها گاهی دچار عذاب وجدان میشدم.😟
ولی یه نکتهای توی کلاسهای تدبر در قرآن دانشگاه تهران شنیدم که خیلی آرومم کرد.
میگفتن وقتی شما چند تا کار دارید و نمیرسید همه رو به درستی انجام بدید، زیاد استغفار کنید. ذکر استغفار کمبودهای شما رو جبران میکنه.👌🏻
مثلا من الان درگیر امتحان جامع هستم. اما به خاطر مادری، وقت کمتری میتونم بذارم و از خدا میخوام کمبودهام رو جبران کنه.
و به لطف خدا گاهی فرصتی پیش میاد که وقتم آزادتر بشه و تا حدی گذشته رو جبران کنم. اینها هم جزء پستی-بلندیهای زندگیه و حضور خدا در همهی لحظات حس میشه.💛
یه محدودیتهای دیگهای هم به وجود میاد.
مثلاً ما اوایل زندگیمون خیلی اهل بیرون رفتن و مسافرت بودیم ولی بعد اومدن بچهها کمتر شد.
هرچند الان هم سعی میکنیم مسافرت بریم و نمیگیم چون چهارتا بچه داریم خونه بشینیم ولی سختی خودشو داره.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ح_کرباسی
( مامان #حسنا ۹ساله ، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله)
#قسمت_دهم
از اول ازدواجمون همیشه حواسم به اهمیت نقش همسری بوده و سعی میکردم خیلی به همسرم احترام بذارم و هواشون رو داشته باشم. این رفتار رو از بچگی توی رفتار مادرم با پدرم هم دیدم و یاد گرفتم.☺️
سعی میکنم کارهایی که ایشون رو خوشحال میکنه انجام بدم و خانوادهمون رو گرم نگه دارم.❤️
اگه بحثی پیش بیاد، سعی میکنم کوتاه بیام. موقع عصبانیت سکوت میکنم و جواب نمیدم. طبق تجربه فهمیدم وقتی بعد از چند ساعت که همسرم آرومتر شدن، باهاشون در مورد اون قضیه صحبت میکنم، بهتر به نتیجه میرسم و ایشون هم پذیرش بیشتری دارن. ولی اگه بخوام تو اون تنش بحث رو ادامه بدم نتیجهی خوبی نداره.😔
یه راهکار خوب هم برای حل و فصل مشاجره داریم: اینکه چند ساعت بعد توی پیامرسانها با هم چت میکنیم.😁
اینطوری چون باید تایپ کنیم، سنجیدهتر حرف میزنیم و حریمها حفظ میشه و دکمه دیلیت خیلی به کار میاد.😅
یهویی حرفی نمیزنیم که پشیمون بشیم.
بعد از زایمان اول و دومم، به خاطر شرایط بستری شدن بچهها و استراحت مطلق و دوری از همدیگه، من و همسرم یه دورهی بحرانی رو طی کردیم. همین مسئله و سختیهای دوران نوزادی، تا چند وقت روی روابطمون تاثیر منفی میذاشت.😞
ولی سعی میکردیم دوباره به حالت قبل برگردیم و زندگی رو بهتر و گرمتر کنیم.🥰
گاهی اوقات هم بچهها کاری میکنن که پدرشون عصبانی میشن و دعواشون میکنن.
اگه ببینم خودشون میتونن با معذرت خواهی حلش کنن، دخالتی نمیکنم. ولی گاهی که کار بیخ پیدا میکنه، وارد میشم و به پدرشون میگم من واسطه میشم، بچهها معذرت میخوان و قول میدن تکرار نشه.
اینطوری هم قضیه فیصله پیدا میکنه و احترام پدر حفظ میشه، هم از آسیبهای تربیتی برای بچهها جلوگیری میشه.☺️
گاهیم دور از چشم بچهها، با پدرشون صحبت میکنم که مثلاً فلان موردی که بچهها رو دعوا کردید، لازم نبود و بهتر بود مثلاً اینطوری بهشون میگفتید.
معمولاً هم به توافق میرسیم چون در زمینهی تربیت فرزند ایشون به من اعتماد دارن و میدونن طبق اصول تربیت اسلامی این حرفا رو میگم.😊
حواسم به این نکته هست که این همسرمه که تا آخر عمر باهام میمونه و نباید ارتباطمون خدشهدار بشه.👌🏻
اما بچهها بزرگ میشن و میرن سر خونه و زندگی خودشون.❤️
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_دهم
هرچی زمان میگذره تجربهی من هم تو خونهداری بیشتر میشه.
شده مواقعی که وقت کم میارم.
یادمه یه وقتهایی که مهمون زیاد داشتیم و با بچههای کوچیک و نبودن همسرم، حسابی از کارهای خونه خسته میشدم و هیچ جوره نمیتونستم این فرفرهی زمان رو مدیریت کنم.🤪
ولی به مرور مدیریت زمان رو یاد گرفتم.
دیدم مثلاً شب چقدر خوبه ظرفها رو سر و سامون بدم که فردا از آشپزخونه نترسم.😆
و کارهامو خرد خرد انجام میدم تلمبار نشه.
ولی چیزی که تو خانوادههای چند فرزندی مهمتره معجزهی تقسیم کاره.🤩
برای کارهای خونه و ناهار و شام تقسیم کار میشه.👌🏻
بچهها هرکدوم یه سری از کارها رو انجام میدن و کمک میکنن.
البته تأثیرش بیشتر واسه خودشونه که مهارتشون زیاد بشه و مسئولیتپذیر بشن.☺️
الان مدتهاست که سرویس بهداشتی خونه رو من نشستم❗️
و همیشه تمیزه.🤩
چون مسئولیتش با پسر ۸ سالمه.
میدونه که اونجا همیشه باید تمیز باشه.
همینطور بردن زبالهها، خرید نون و چیزهای کوچیک به عهدهی سید علی هست.
تمیز و مرتب کردن خونه و پخت غذا به عهدهی دخترهاست.
خیلی وقتا ظرفها رو هم میشورن.😁
خصوصاً وقتی مهمون داریم خوب به کارا سروسامون میدن.
من هم زیاد حساس نیستم و به نظرم خونه باید تمیز و مرتب باشه تا باعث آرامش خانوادهام باشه ولی اگه حالت وسواسی پیدا کنه طوری که آرامش رو از من بگیره،
دیگه چیز مفیدی نیست❗️
یه وقتهایی زمین خونه پر از اسباببازیه و بچهها تا شب مشغول بازی اند!
ولی من چیزی درمورد جمع کردن بهشون نمیگم.
احساس میکنم خداروشکر در این مورد به مهارت خوبی رسیدم.😊
بچهها هم الحمدلله خیلی همو دوست دارن.
یه وقتایی سر منافعشون با همدیگه درگیر میشن!
مثلاً یکی میخواد شبکه پویا ببینه اون یکی میخواد سریال ببینه.
یا سر اسباببازی...
میدونم که نباید دخالت کنم مگر این که کار به خشونت بکشه.😐
اینجوری خودشون یاد میگیرن مشکلشون رو حل کنن و حس اشتباه قضاوت شدن بهشون دست نمیده.👌🏻
ولی خب بعضی وقتا نیاز دارن که من و پدرشون دخالت کنیم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ف_اردکانی
(مامان #محمد_احسان ۱۳، #محمد_حسین ۱۱/۵، #زهرا ۱۰، #زینب ۷/۵، #محمد_سعید ۳/۵ ساله)
#قسمت_دهم
بعد از تولد زینب، دچار حالات روحی شبیه افسردگی شدم، که البته درصدی از اون به خاطر کار زیاد و ضعف جسمانی بود.
وقتی برادرم متوجه حالات روحی من شدن بهم راهکار دادن که در کنار بچهداری، برای خودم هدفی تعیین و برای رسیدن بهش تلاش کنم.
راهکاری که مورد استقبال و حمایت همسرم قرار گرفت. و قرار شد ناکامی خودم رو در کنکور چند سال پیش با شرکت مجدد در کنکور جبران کنم.
کتابها رو تهیه و با انگیزهی فراوان شروع به درس خوندن کردم.
اما مسئلهای که خیلی عجیب بود، این بود که با گذشت چند سال از آخرین ترم دانشگاه حتی سادهترین مسائل ریاضی و فیزیک و شیمی رو فراموش کرده بودم.
خدایا جدول ضرب یادم رفته بود!😳 شیش هفت تا چند تا میشد؟!!!
هشت هشت تا؟!!!
تقسیم چکشی؟!🤦🏻♀️
ضرب چند رقم در چند رقم؟!
وای خدا باورم نمیشد.
انقدرررر خودم رو درگیر کار خونه و بچهداری کرده بودم که مغز و حافظهم به تنظیمات کارخانه برگشته بود.😁
ولی ناامید نشدم. یعنی سمجتر از این حرفها بودم که بخوام دست بکشم. با واقعبینی یک بازهی زمانی سه الی چهار ساله برای خودم تعریف و از صفر شروع کردم.
برای شروع جدول ضربو حفظ کردم.😂👌🏻
شاید باورتون نشه ولی تقسیم چکشی و توان و رادیکال و... رو تو گوگل جستجو میکردم.
وچون بچهها کوچیک بودن و در حضورشون نمیتونستم درس بخونم، صبح زود ساعت ۳:۳۰ تا ۴ بیدار میشدم و اول توی حیاط کمی قدم میزدم تا خواب از سرم بپره.🙃
و چون خونه کوچیک بود و با روشن شدن چراغ چهار تا چشم اینجوری😳 جلوم ظاهر میشد، توی روشویی سرویس بهداشتی یا رختکن حمام درس میخوندم.😆
همون صبح زود درسهای جدید رو میخوندم و در طول روز که بچهها بیدار بودن در حین کارهای خونه، کتاب روی اپن باز بود و مرور میکردم.
یا نکات مهم و چارتها رو روی برگههایی مینوشتم و بالای گاز یا سینک ظرفشویی یا در یخچال میچسبوندم که موقع آشپزی یا ظرف شستن مرور کنم.
و البته از کمک برنامههای اندرویدی بینهایت استفاده کردم و لذت بردم.
آزمونهای آزمایشی رو مرتب شرکت میکردم و تشویقهای همسرم هنگامی که ناامیدی بهم غلبه میکرد، بهم انگیزه میداد.
با اینکه هنوز درسها رو کامل نخونده بودم، آزمایشی شرکت و رتبه ۲۰۱۵ رو کسب کردم.
ولی قانع نبودم و مصمم بودم راهی رو که شروع کردم تا پایان ادامه بدم. چون هنوز از بازهی زمانی تعریف شده یکسال دیگه مونده بود...
همینطوری امیدوار پیش میرفتم که...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#س_دینی
(مامان #علی ۱۲.۵، #ریحانه ۹، #علیرضا ۷.۵، #معصومه ۴.۵)
#قسمت_دهم
مگه میشه تو زندگیِ کسی، هممه چی عالی باشه؟!
مگه داریم؟!
اما به نظرم همین که احساس کنی همه چیز بطور نسبی در راستای اون هدفی که برای تو مهمه قرار گرفته یعنی زندگی خوبه.☺️
همین که توان ایجاد تغییر یا بهبود اوضاع و عمل به وظایفت رو داری خوبه.👌🏻
برای من نقش همسری، مادری و تربیت بچههام خیلی مهمه.
همچنین سلامتی!
بقیهش میشه حواشی زندگی.😁
که میان و میرن تا ما رو رشد بدن و تجربه هامون رو افزایش بدن.
با وجود مشغلهای که دارم، برای بچههام وقت میذارم.
ممکنه مسائل جسمی نذاره خیلی باهاشون بازیهای حرکتی بکنم!
ولی کاردستی، نقاشی، کتاب خوندن تا وسطی و شلوغ بازی رو انجام میدیم.😉
خیلی وقتها هم گل میگیم و گل میشنویم و کلللی میخندیم.😃
هرکدوم از بچهها رو بسته به استعدادش براش زمان میذارم.
یکی حافظهی خوبی داره قرآن حفظ میکنیم، یکی نقاشی دوست داره تلاش میکنم مفاهیم دینی رو در قالب اون نقاشی باهم پی بگیریم.
در کتاب خوندن هم که خودکفا اند و شبها بزرگترا برای کوچیکترا کتاب میخونن.😍
گاهی هم دعای قبل خواب.
رابطهی بچهها باهم خیلی عمیقه.
خیلی هوای همو دارن.💛
نه اینکه اختلاف و دعوا نباشه!
تا اختلاف نباشه رشد و سازگاری هم نیست.
ولی قهر نداریم.
عمر ناراحتیهامون خیلی کوتاهه.😉
معمولاً تلاش میکنم توی دعواشون دخالت نکنم.
اما مگه میشه؟!
گاهی هم باید رفت و حرفا رو شنید و صلح برقرار کرد.🤪
اینها رو مادر به مرور یاد میگیره.
من به این مسائل هم به چشم یه کار تربیتی روی خودم نگاه میکنم.👌🏻
که یاد بگیرم زود قضاوت نکنم، صبور باشم و...
خلاصه!
جاده زندگیم پرپیچ و خم بوده. از این بابت خیلی هم خوشحالم.😊
چون همسر و مادر شدن انتخابم بوده و اینا طبیعتاً چالشهایی پیش روم قرار داده.
و میدونم تا چالشی نباشه، حرکت و رشدی هم اتفاق نمیافته!
فکر میکنم اگه تلاش کنم اونچه که پیش روی خودم هست رو به بهترین شکل اداره کنم، کارم رو انجام دادم.
ادعا نمیکنم عالی عمل کردم.
اما دلخوشم که تلاشم رو کردم.
شادی و رضایتم در رفع همهی مشکلات نیست.
گاهی کنار اومدن با مشکلات رو باعث رشد میدونم.👌🏻
درس رو هم خیلی دوست دارم و میخوام تا جایی که توان دارم درس بخونم.
همچنین دوست دارم کار با بچههای مهد رو ادامه بدم.
چون هم برام ارزشمنده و هم خیلی انرژی بخش و دوست داشتنیه.☺️
رسیدن به تکتکِ هدفها نهایت آرزوی من نیست.
همین که وقتی مادرجون شدم😁 سردرگم نباشم و مسیر و مسلکم مشخص باشه، عالیه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ف_صنیعی
(مامان #فاطمه ۷ساله، #معصومهزهرا ۴.۵ساله و #رقیه ۲ساله)
#قسمت_دهم
دختر بزرگم امسال کلاس اولیه.😍
یه مدرسهی دولتی میره.
به نظرم نیازی نبود مدرسهی غیرانتفاعی بره؛
با اینکه ممکنه خدماتشون بیشتر باشه یا لوکستر و متنوعتر باشن!
مدارس هم که مجازی بود، به نظرم نیازی نبود برای آموزش از راه دور خیلی هزینه کنم.
شاید توی مقاطع بالاتر، مثلاً تو سن بلوغ حساسیتهای دیگهای باشه و نظرم عوض بشه.🤔
ولی الان نیازی حس نکردم.
البته خودمون میتونیم براش آموزشهای فوقبرنامه فراهم کنیم و نیازی نیست متکی به مدرسه باشیم.😊
مثلاً تابستون گذشته برای بچهها یه معلم خصوصی گرفتیم که میاومد و هفتهای دو بار بهشون قرآن یاد میداد.
خانوادهی ما از جهت اقتصادی متوسطه.
یه حقوق کارمندی داریم با سه تا بچه.
ولی شکر خدا هیچ وقت احساس کمبود نکردیم.😊
هیچ وقت اهل بریز و بپاش نبودم!
خدا رو هم بابت داشتههاشون شاکر بودم و هستم.
گاهی وقتا که احساس میکنم خیلی دیگه ول خرجی کردم، بازم نسبت به معمول خیلی از خانوادهها، کمتر هزینه کردم!😉
البته نه اینکه فشار میاریم به خودمون.
کلا مدلمون اینطوریه.😊
توقعات بچهها رو هم میشه مدیریت کرد.
مخصوصاً وقتی که چند تا هستن خیلی بهتر اینو درک میکنن.😃
منابع محدوده
هم باید درست استفاده بشه،
و هم باید تقسیم بشه بین همه!
حالا چه منابع اقتصادی و چه منابع عاطفی مثل توجه والدین!
مثلاً یه بسته خوراکی میخرین میذارین جلوشون و میگین این مال همه تون.😚
یه مقدار هم پس انداز کنین واسه فردا.
سهم فقرا هم فراموش نشه.👌🏻
اسباببازیها همینطور.
و یاد میگیرن شریک شدن رو، تقسیم کردن رو.
هم توقعاتشون تنظیم میشه هم ارزش داشتههاشون رو بهتر میفهمن.
بچههام الحمدالله به راحتی، لباسهای همدیگه رو میپوشن.
لباسایی هست که بچهی اول من داشته، دومی هم پوشیده، الان سومی داره میپوشه. بدون ناراحتی برای خودشون حتی!
وقتی که به دختر دومم لباس خواهرشو میدم چقدر خوشحال میشه😃 که دیگه بزرگ شده و به جایی رسیده که میتونه لباس خواهرشو بپوشه.😍
خواهری که همیشه ازش بزرگتر بود!
مدتی هم شد که من به جای پوشک، مجبور شدم از کهنه استفاده کنم.
اونم تجربهی خوبی بود و به همسرمم گفتم هر وقت احساس کردی قیمت پوشک خیلی فشار میاره، من حاضرم بازم برگردم به همون سیستم.
خوشبختانه تا حالا مشکل مالی جدی نداشتیم.
پیش اومده که یه وقتایی بخوام کتاب یا یه وسیلهای برای بچهها بخرم و همسرم بگن این ماهو صبر کن.
ولی به لطف خدای روزی رسون، مشکل خاصی نداشتیم.☺️
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ح_یزدانیار
(مامان #علی ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله)
#قسمت_دهم
یواش یواش روزها میگذشت و شرایط سخت و سختتر میشد. اونایی که مادر دوقلو هستن قطعا درک میکنن بارداری دوقلو خیلی متفاوته با بارداری تکقل. اونم من که بارداریهای عادی نداشتم و انواع و اقسام شرایط سخت رو طی میکردم.🤦🏻♀️
به خاطر شرايط قرنطینه، روزها و حتی هفتهها خونهنشین بودیم و اصلاً بیرون نمیرفتیم. فقط از این دکتر به اون دکتر.
تو خونه به بچهها اونقدر آزادی داده بودم که خیلی خلأ بیرون رفتن رو حس نکنن. از انواع اسباببازیهایی که بالای کمد بودن و اومدن پایین، گرفته تا بازی با کفی و پشتی مبل و حتی سیزده به در و چادر زدن کنار گل هامون.😅
و هر روز بیشتر از روز قبل خدا رو شکر میکردم که حداقل همدیگه رو دارن👌🏻 همبازیهایی که البته گاهی هم دعوا میکنن و بحث و جدل دارن.
من هم کمکم دیگه نشستن و بلند شدنمم سخت و سختتر میشد.
وقتی استراحت مطلق شدم تقریباً همهٔ کارها رو به همسرم سپردم. کلیات رو میگفتم یا میآوردن کنار تخت انجام میدادم.
از روی تخت، درست کردن غذا رو مدیریت میکردم؛ کم کن، آب بریز، سیبزمینی بریز و...
بچهها همکمکم آب دیده شدن و به پدرشون کمک میکردن.😁
اواخر بارداریم بازهم داغدار شدم و دایی محسنم رو در اثر کرونا از دست دادم.😭
دایی محسن پنجمین برادر مامانم بود که از دست میداد. اونم با این شرایط که حتی از تسلی و همدلی دوست و آشنا هم محروم بودیم. میگن خاک سرده و داغ مصیبت رو سرد میکنه، ولی بعضی بغضها تا ابد تو دل آدم تازه هستن و بعضی داغها تا ابد آتشین.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#مامان_دکتر
(مامان چهار پسر ۱۵، ۸، ۳ ساله و ۷ماهه)
#قسمت_دهم
اون وقتی که من و همسرم زوج جوان بیفرزند بودیم، وضعیتمون با الان اصلاً قابل مقایسه نبود.
بعد از بچهدارشدن دیگه اون خلوتی که قبلاً داشتیم رو نداشتیم و روابطمون رو به مرور با این شرایط جدید تطبیق دادیم و الحمدلله موفق بودیم.
البته کمی زمانبر بود. زن و شوهر نیاز دارن که با هم گاهی خلوت داشته باشن و با وجود چند فرزند، فرصت خلوت کردن کمتر پیش میاد، اما ارزششو داره!وجود بچهها هم به مراتب باعث تحکیم روابط میشه و محبت رو بیشتر میکنه، خیلی وقتا به خاطر بچهها از خیلی خودخواهیها میگذریم...
واقعیت اینه که تو زندگی کم پیش میاد انقدر همه چیز بر وفق مراد باشه و همسرها با هم خیلی توافق داشته باشن و همه چیز روی اصول باشه.
همیشه تاحدی اختلاف نظر و سلیقه بین زن و شوهر وجود داره، چون دو تا آدم مختلفن! اما نباید از این اختلافات ترسید.
ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و راهکارمون این بود که یک سری خطوط قرمز را برای خودمون ترسیم کنیم.👌🏻
توی خلوت خودمون و به دور از حضور بچهها به این خط قرمزهای مشترک رسیدیم و قول دادیم که بهشون پایبند باشیم. از جمله اینکه اگر هر ناراحتی و اختلاف و کدورتی پیش اومد به بچهها هیچ ارتباطی پیدا نکنه و طوری رفتار کنیم که اصلاً بچهها متوجه نشن و این مشکل رو در خلوت خودمون حل کنیم.
بنابراین اگه بین من و همسرم ناراحتی پیش بیاد، اصلاً با بچهها در میون نمیذارم. این رفتار از آسیب زنندهترین رفتارهاییه که یک پدر و مادر میتونن داشته باشن و خیلی روی روان بچهها تاثیر منفی میذاره.
یک خط قرمز دیگه اینه که حرمت پدر یا مادر به هیچ وجه جلوی بچهها شکسته نشه و احترامشون حفظ بشه. اگه حرمتشون شکسته بشه، دیگه پدر و مادر نمیتونن اون تسلط لازم رو روی بچهها داشته باشن.
در بعضی موارد مثل تلویزیون، بازیهای کامپیوتری و استفاده از فضای مجازی و حتی خوراکیهایی مثل چیپس و پفک و... بعضی از والدین سختگیری بیشتری میکنن ولی بعضیها اعتقاد دارند که سختگیری زیاد اثر عکس داره.
هر کدوم از اینها دلایل خودشون رو دارن، اما واضحه که ضرر تنش و درگیری و اختلاف بین پدر و مادر در این موارد بیشتر از خود فضای مجازی یا چیپس و پفکه.
من و همسرم هم برای اینکه آرامش داشته باشیم از خیلی از اصول مشابه اینها که فکر میکنیم درسته (مثلاً بچه باید فلان کلاس رو ببره و به فلان شکل درس بخونه و...) چشم پوشی میکنیم.😉
خط قرمز بعدی ما اینه که احکام و دستورات اسلام نباید هیچ کدوم نادیده گرفته بشه و حلال و حرام برای ما خیلی مهمه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#مامان_ریاضیدان
(مامان سه دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ساله، و دو پسر ۱۰ و ۷ساله)
#قسمت_دهم
وقتی تازه دختر اولم به دنیا آمده بود، غصه میخوردم که این کِی هجده سالهش میشود برود دماغش را عمل کند!!😅
نوزاد که بود، دماغش بزرگ بود!
ولی بعد، خوشگلتر و متناسبتر شد.
حالا بچهٔ دومم دماغش خیلی گندهتر بود!!😂
ولی من اصلاً به این موضوع فکر نمیکردم.😁
کاملاً تعدیل شده بود و میدانستم هر چقدر هم دماغش زشت باشد، بعداً عادی میشود.
با دیدن تفاوت بچهها، دیدم به مسائل خیلی منطقیتر و واقعبینانهتر شد.
بچهها با هم تفاوت دارند.
هر بچهای ممکن است در یک چیزی قوی و بااستعداد باشد،
و در یک چیز دیگر ضعیف به نظر بیاید!
مثلاً یکی از دخترهایم، ذهن خیلی فلسفی دارد و خیلی به مسائل عمیق فکر میکند!🤔
وقتی یک سوال ازش میپرسی، جوابش خیلی دقیق است.
حتی آدم گاهی احساس کوچکی در برابرش میکند!!😧
ولی یک دختر دیگر دارم، ذهن ریاضیاش خوب است و خیلی سریع راهحلهای خوب به ذهنش میرسد.💡
ولی ذهن فلسفی و عمیق را ندارد و گاهی در بحثها مغلطه میکند و حرفهای بیربط میزند!
به مرور یاد گرفتم به جای غصه خوردن، تفاوت بچهها را بپذیرم.
گاهی هم تفاوتها به خاطر جایگاه سنیشان هست و با بزرگتر شدن، تغییر میکنند.
مثلاً یکی از بچههایم حافظهاش چندان قوی نبود.
من به مدت دوسال، هر صبح سوره کوثر را برایش میخواندم و حفظ نمیشد.😨
خیلی غصه میخوردم که چرا حافظهاش ضعیف است...😢
ولی خدا را شکر، بزرگتر که شد، دیدم خیلی حافظهٔ خوبی دارد و از پس حفظ کردن قرآن خوب برمیآید.😏
در عوض یک بچهٔ دیگرم، حافظهٔ خیلی خیلی خوبی داشت.
دو بار قرآن را میخواندم، سریع حفظ میشد.😍🤩
همینطور شعرها را.😃
جالب است او که بزرگتر شد، به نظرم حافظهاش کمتر شد و دیگر به اندازهٔ بچگیاش نیست!
یا مثلاً دختر اولم، مدتی برایش غصه میخوردم که چرا وقتی سوار سرسره میشود، اگر کسی پایین سرسره، پایش را روی آن بگذارد، میترسد دیگر پایین بیاید...😢
درحالیکه فهمیدم علتش احتیاط اوست، نه ترسش.
و چه بسا کارهای خیلی سختتری را با جسارت انجام میدهد.
روند رشد بچهها خیلی باهم متفاوت است.
یکی از دخترها، دو سال بعد کلاس اولش، یکی از همکلاسیهایش را دیدیم،
من گفتم إ...، این همکلاسیت بود.
ولی خودش یادش نبود!😯
علتش هم این بود که در عالم خودش بود و به اطرافش توجه نداشت.🙃
ولی بعد دو سه سال از لاک خودش بیرون آمد و به اطرافیانش توجه پیدا کرد.
ممکن است یک بچهای دیگر، روابط اجتماعی اش خیلی بالاتر باشد و حتی دوست خواهرش را هم ببیند، برود سلام علیک کند.🙋🏻♀️
گاهی تفاوتها، به خاطر شرایط محیط هم میتواند باشد.
مثلاً بچهٔ دوم من، نسبت به اولی، عرضه و جسارت بیشتری از خودش نشان میدهد.😁
چون همیشه خودش را در رقابت با بچهٔ اول میدیده و همیشه ناتوانتر بوده، با تمام وجود تلاش میکرد و دلش را به دریا میزد و جسارت بیشتری به خرج میداد.
در دعوا و کتککاریها هم معمولاً بچهٔ دوم، با همهٔ توانش میزند.😂
اغلب مامانها، این تفاوتها را دیدهاند.
یعنی بچههایی که یا به خاطر جایگاه سنیشان تفاوت دارند، و یا ذاتاً مدل توانمندیهایشان فرق دارد.
گاهی یک مامانی خودش در یک زمینهای مثلاً نقاشی، خیلی قوی است، و وقتی میبیند بچهاش مثل خودش قوی نیست سرخورده میشود.🥺
ولی در واقع آدمها با هم تفاوت دارند.
باید تفاوتها را پذیرفت.
شاید آن بچه، بزرگتر که شد نقاش ماهری شد.
شاید هم نشد!
ولی فیزیکدان خوبی بود!!
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«این بار خودم پیشنهاد دادم بچهٔ دیگری بیاوریم.»
#مامان_صالحه
(مامان دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_دهم
فراغت در تهران برایم آزار دهنده بود.
عادت نداشتم بیکار باشم.😒
آن حجم از فعالیتهای عجیب و غریب و آن روزهای پرفشار، بدعادتم کرده بود.😁
با برنامهریزی به همهٔ کارهایم میرسیدم، ولی حتی وقتی تمام روزم پر بود، باز هم میگفتم حوصلهام سر میرود.🙄🤦🏻♀
نیمهٔ دوم سال ۹۸ به دورههای آموزشی و مطالعاتی، ادامه دادنِ حفظ قرآن و سرگرمیهای هنری و ورزش تیراندازی گذشت.
اما هیچکدام راضیام نمیکرد.🙍🏻♀️
از اسفند ۹۸ هم که کرونا آمد.😷
کلاس تیراندازیام تعطیل شد و در خانهها حبس شدیم و حوصلهام بیش از پیش سرمیرفت.
برای همین سال ۹۹ تصمیم جدی گرفتم دوباره بچهدار شویم.
اینبار بیشتر اصرار من بود.😁 مخصوصاً که همسرم یک گروه جهادی داشتند که در ایام کرونا، فعالیت و کمک جهادی در بیمارستانها میکردند، و من که بهخاطر بچهداری نمیتوانستم بروم بیمارستان، گفتم لااقل یک بچهٔ دیگر بیاورم.😁
این بار هم یک بارداری ناموفق داشتم.🥺
بهخاطر اینکه هنوز شیر میدادم، ضعیف شده بودم.
برای تقویت روحیهام چند هفتهای برای کوهنوردی به کلکچال میرفتم.
بیشتر اوقات بهتنهایی و گاهی از اوقات با برادر کوچکترم میرفتم.
اواخرِ سال ۹۹ دوباره باردار شدم.🥰
اما دیدم اوضاعم نسبت به بارداریهای قبلی خیلی بدتر است و حتی به زور میتوانم کتاب بخوانم.
انگار مغزم سنگین شده بود.😣
خیلی ضعیف شده بودم و از پسِ کارهای خانه برنمیآمدم.
به خانهٔ مادرم رفتم تا در مراقبت از بچهها از ایشان کمک بگیرم.
ایام کرونا بود و پدرم بیش از پیش در خانه بودند.
در آن روزها خیلی به آنها زحمت میدادم،😢 و آنجا به بچهها خیلی خوش میگذشت.
قبلاً هم از مادرم زیاد کمک گرفته بودم؛ اما مثلاً برای دو سه روز یا یک هفته که شوهرم برای کارِ جهادی یا کار دیگری به خارج از شهر رفته بود.
اما حالا تماماً آنجا بودم.
روحیهام خراب شده بود.
هم بهخاطر ضعف جسمانی،😓 و هم بهخاطر اینکه میدیدم زحمتم به روی دوش خانوادهام افتاده و همسرم هم در کنارم نیستند...
آن روزها من و دوستانم یک سوال در ذهنم داشتیم.❓
اینکه بالاخره ما خانمهایی که بچهدار هستیم و همسرانمان هم فعالیت جهادی دارند، چطور باید بین نقشهایمان جمع کنیم؟🤔
چطور باید بین علایق شخصی، صلاح خانواده، و فعالیتهای اجتماعی همهٔ جوانب را در نظر بگیریم و بهترین عملکرد را داشته باشیم؟
گزینههای زیادی بهجز ادامه تحصیل جلوی من بود.
مثلاً همسرم پیشنهاداتی برای فعالیت به من میدادند اما خیلی با روحیهام جور نبود.🤒
یا کارهای دیگری که به فکرش افتاده بودم ولی وقتی خودم را محک میزدم، مطمئن میشدم کارِ من نیست.😕
از طرفی، مدتی بود بین من و درس و کلاس و استاد فاصله افتاده بود.🤕
نمیدانستم میتوانم دوباره درسم را شروع کنم یا نه...
تا اینکه یکی از دوستانم که او هم شرایطش مشابه من بود، به من گفت: "به این توجه کن که خودت چه چیزی را دوست داری؟ من خودم همیشه فعالیتهایم را به مو میرسانم، ولی قطع نمیکنم.☝🏻"
این حرف ایشان خیلی بر من تأثیر گذاشت.
تصمیم گرفتم دوباره درس بخوانم.💪🏻
زمزمههایی در من بلند شد که "چقدر خوب میشد اگه میتونستم ادامه تحصیل بدهم!"😅
مادرم هم که میدیدند من دل و دماغ هیچ کاری را ندارم و میدانستند عاشق درس خواندن هستم، برای اینکه حال و هوایم عوض شود، خودشان پیشنهاد ادامه تحصیل را به من دادند.
ضمناً قول مساعدت و همکاری برای نگهداری از بچهها را دادند و من هم که همیشه نگران بچهها بودم، خیالم تا حدی راحت شد.🤪🥰
دانشگاهها هم مجازی بود و درس خواندن برای مادرها راحتتر بود. حداقل در ظاهر اینطور به نظر میرسید! 🤷🏻♀️
👈🏻حالا سوال بعدی این بود: حوزه یا دانشگاه!😅
وقتی بررسی کردم، دیدم برای آن گرایشی که من میخواهم، محل حوزه، با دانشگاهی که رشتهٔ مشابه دارد، تقریبا یکی است.
(که البته هر دو از لحاظ مسافت از خانهٔ ما دور بود)
✅ اما تفاوت مهم این دو، این بود که هم واحدهایی که باید در حوزه گذرانده میشد بیشتر بود، و هم زمان و مدتی که در طول هفته باید سر کلاس حاضر شد.
مثلاً اگر کارشناسی ارشد در دانشگاه، دو روز صبح تا بعدازظهر و فقط سه ترم باشد، سطح سوم حوزه، دو الی سه سالِ کامل، سه الی چهار روز در هفته از صبح تا بعدازظهر است!😬
در نهایت به این نتیجه رسیدم که دانشگاه با شرایط بچهداریِ من، بیشتر سازگار است.🤣
و مصمم شدم برای رفتن به دانشگاه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«امروز وظیفهی اصلیم پرورش نهالهای زندگیمونه.»
#ن_حسنپور
(مامان #ریحانه ۱۲.۵، #زهرا ۹.۵، #محمدامین ۷، #محمدهادی ۴ و #هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_دهم
بارداری پنجمم جزء سختترین روزهای مادریم بود. توی اون دوران سعی کردم تعریف جدیدی از مرتب و تمیز بودن خونه داشته باشم.😁👌🏻
مرتب بودن خونه با وجود چند تا بچه و شرایط بارداری، کار سخت و طاقت فرساییه.🤦🏻♀️ بهعلاوه بچههای کوچیکتر نیاز دارن دور و برشون یه سری وسایل ریخته باشه تا باهاش سرگرم بشن و اگه خونه خیلی مرتب باشه، حوصلهشون سر میره.🤷🏻♀️
بنابراین تصمیم گرفتم نظم و ترتیب خونه رو با توجه به شرایط خودم و بچهها تعریف کنم. بچهها از صبح تا کمی قبل از اومدن پدرشون، آزادانه بازیها و ریخت و پاششون رو داشتن. بعد همگی بسیج میشدیم و با همکاری هم نیمساعته خونه رو مرتب میکردیم.😍 یک بار هم، شب قبل از خواب تمیز کاری سریع داشتیم.
هدی خانوم فرزند پنجمم، با فاصلهٔ دو سال و نه ماه، به دنیا اومد و همهمون رو غرق شادی کرد. به لطف خدا همهٔ بچههام طبیعی به دنیا اومدن و به طور واضحی، زایمان پنجم راحتتر از قبلیها بود.
با حضور فرزند پنجم، به مرور حس کردم که خانوادهٔ خودم، بچههام و محیط زندگیمون بهم احساس آرامش و اقناع میده. البته تلاش کردم در کنار نقشهای خانوادگیم، مطالعه و امور مورد علاقهم رو پیش ببرم و در صورت احساس وظیفه، فعالیتهای اجتماعی لازم رو انجام بدم (مثل فعالیت در فضای مجازی).
من الان دختری دارم که توی سن نوجوانیه و پر از سوالات مختلف و جدید؛ دختر دیگهای که کلاس سومه و تازه به سن تکلیف رسیده؛ پسر کلاس اولیای که نیاز به رسیدگی درسی جدیتری داره؛ پسر چهارسالهای که نیاز به سازگاریِ مادرانه داره برای رد کردن سن لجبازی؛ کودک نوپایی که به شهادت اطرافیان دائماً در حال وول خوردنه و نیازمندِ مراقبت لحظه به لحظه.😀
حالا بیشتر از گذشته قدر این نعمتهای الهی رو میدونم، نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ چیز نیستن و وظیفهٔ اصلی خودم رو پرورش و رسیدگی به این نهال های زیبای زندگیمون میدونم.👌🏻
هر چند در کنارش مشغول انجام کارهای مورد علاقهٔ خودم هم هستم اما بیشتر از گذشته این حرف حضرت آقا رو درک میکنم که: «رشتههای به شدّت نازک اعصاب کودک را فقط سرْانگشت ظریف و لطیف مادر میتواند از هم جدا کند که عقده و گره بهوجود نیاید.» (۱۳۹۲/۲/۲۱)
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۰. تولد اولین دختر خونه»
#ز_کاظمی
(مامان #سیدعلی ۱۸.۵، #محمدحسین ۱۲، #محمدهادی ۸، #فاطمهسادات ۵ و #نرگسسادات ۱.۵ ساله)
#قسمت_دهم
وقتی بچهٔ اول به دنیا میاد همه چیز جدیده و با چالشهایی مواجه میشیم که تا حالا تجربه نکردیم.😥
بچهٔ دوم، خیلی از چالشها تکراری هستن اما باز هم خیلی چیزها رو برای بار اول تجربه میکنیم، مخصوصاً در مورد روابطی که باید بین بچهها برقرار بشه.
ولی بچهٔ سوم دیگه تقریباً چیز جدید ناشناختهای وجود نداره، مگه اینکه مشکلات خاص پزشکی یا شرایط خاص خانوادگی پیش بیاد که هر وقتی ممکنه اتفاق بیفته...
و حالا ما صاحب فرزند سوم شده بودیم و الحمدلله همه چیز خیلی خوب پیش رفت.🙏🏻
محمدهادی که ۲ ساله شد، دوست داشتم فرزند بعدی رو زودتر بیاریم که فاصله سنیشون کم باشه.
هر چند فرایند راضی کردن همسرم طول کشید، ولی همراهتر شده بودند...
خلاصه خیلی زود برای بارداری ششم (بعد از دو تا سقط) اقدام کردم و خدا دخترم رو سال ۹۶ به ما هدیه داد.
هر چند مقداری ناپرهیزی کردم و بخاطر فعالیت زیاد توی مجموعه حسینه کودک و کار جسمی سنگین به خونریزی شدید افتادم.🫢
دکتر قطعی گفت برو خونه منتظر سقط باش و احتمالی هم ندادن که بچه بمونه...😥
ما برگشتیم.
روز تولد حضرت معصومه بود. به ایشون توسل کردیم و خیلی دعا کردیم.
از خدا خواستیم که اگه صلاحه این فرزند برای ما بمونه...😭
چند روز که گذشت الحمدلله خطر رفع شد.🥹
دوباره تو چهار ماهگی دچار نشتی کیسه آب شدم و بیمارستان بستری شدم.
گفتن چون سن بارداری کمه حتماً باید ختم بارداری اعلام بشه. چون خطر عفونت منتشر شوندهٔ سریع برای مادر داره که خطر مرگ داره.😞
اون روزی که این خبر رو بهم دادن، عید غدیر بود.
به همسرم گفتم امروز عیده. شما یک جعبه شیرینی خامهای بخرین و بیارین توی بخش ما پخش کنیم.
تو دلم به حضرت امیر (علیهالسلام) هم عرض کردم که بالاخره این دختر ما سادات هستش و خودتون میدونید و ذریّهٔ خودتون... 😢
من این وسط فقط یک واسطه هستم برای حملش...
وظیفهٔ من الان به عنوان شیعهٔ شما اینه که روز عید رو گرامی بدارم و شادی رو اینجا پخش کنم. من کار خودم رو میکنم و شمام میدونم که کار خودتون رو خوب بلدین...❤️
وقتی داشتیم شیرین پخش میکردیم، کادر بیمارستان با یه حالت عاقل اندر سفیه به من میگفتن تو حالت خوبه؟
ما گفتیم که ختم بارداری و تو داری شیرینی پخش میکنی؟!🧐
از بعضیشون برخوردهای خشن و سخت و بدی هم دیدم که میگفتن سه تا بچه داری، دیگه چه اصراری داری که اینو نگهداری؟
بعضیها میگفتن آهان چون دختره و دختر نداری!
ولی من، هم به لحاظ فقهی و هم پزشکی از طریق پزشکهای بیرون از بیمارستان، بررسی کردم دیدم که میشه هنوز دست نگه داشت.👌🏻
به این رسیدم که درسته خطر عفونت وجود داره ولی با علائمی مثل تب شروع میشه و یه چیزی نیست که ناگهانی پیش بره.
درسته حفظ جان واجبه، ولی من هنوز تا وقتی که به اون مرحله نرسیده، اجازه ندارم که سقط بکنم.
سه ماه این جریان ادامه پیدا کرد.
من خیلی ضعیف شده بودم، مرتب بیمارستان بستری میشدم و با رضایت شخصی برمیگشتم خونه.
همراه با نشتی مایع آمنیوتیک، خونریزی هم بود که علتش رو متوجه نمیشدن.
به زحمت تا هفته ۳۱ بارداری تونستیم نگهش داریم و دیگه بچه به خشکی افتاد و سزارین کردیم و فاطمه سادات خانوم به دنیا اومدن.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۰. مرخصی زایمان به سرعت تمام شد!»
#م_حسینی
(مامان #محمدرضا ۱۲، #فاطمهزهرا ۸، #مریم ۵، #علیرضا ۲ساله)
#قسمت_دهم
دو هفته بعد از تولد پسرم، در فکر ترم جدید تحصیلم بودم. قانونی وجود داشت که اجازه میداد با وجود مرخصی تحصیلی، دو یا چهار واحد حضوری سر کلاس بروم.
ولی یکدفعه تب و لرز کردم! مشکلات جسمی به قدری حالم را خراب کرد که وقتی مادرم میخواستند به شمال برگردند، مجبور شدم با ایشان بروم.
این سفر بیشتر از دو ماه طول کشید تا اینکه اوضاعم کمی بهتر شد.
برگشتیم به خانه تا زندگی سه نفرهمان را شروع کنیم.☺️
مامان اولی بودم و حساس!
تجربهٔ بچهداری نداشتم. همه امور مربوط به نگهداری پسرم را با دقت خاصی انجام میدادم. مدام دنبال اطلاعات بهروز و کاربردی و علمی بودم.
در ساعات طولانی نبود همسرم، با پسرم حرف میزدم، برایش کتاب میخواندم، با هم بازیهای فکری حرکتی انجام میدادیم.👌🏻
با تب یا مریضیاش خیلی بیتاب میشدم. روی سلامت و تغذیهاش شدیداً حساس بودم! حتی لباسهایش را با صابون مخصوص خودش میشستم!😄
پسرم موقع تولد وزن نسبتاً بالا و قد بلندی داشت، ولی از حدود شش ماهگی دچار کاهش وزن شد. مدام دنبال غذای تقویتی مناسب بودم و بعضی وقتها حتی سه مدل غذا و پوره میوه و عصاره برایش درست میکردم!🤦🏻♀️
خلاصه با استانداردهای عجیب و سختگیرانهای که برای خودم بهعنوان مادر قائل بودم، تماموقت مشغول گل پسرم بودم!
ولی خیلی زود مدت شش ماهه مرخصی زایمان تمام شد و من باید برمیگشتم سرکار!
برایم خیلی سخت بود که از او جدا بشوم!🥺 اصلاً حاضر نبودم او را مهدکودک بگذارم.
دنبال مرخصی بدون حقوق رفتم، ولی به خاطر کمبود نیرو با درخواستم موافقت نکردند.
میخواستم پسرم را با خودم به مدرسه ببرم و پرستار او را نگه دارد. من هم با استفاده از مرخصی ساعتی به او شیر بدهم.
ولی مدارس روستایی حتی فضای کافی برای دانش آموزان هم نداشتند، این گزینه هم منتفی شد.😓
بچه به بغل در اداره کل دنبال حل این مشکل بودم. در نهایت قرار شد دو روز در هفته صبحها، و دو روز بعداز ظهرها به مدرسه بروم.
دو روزی که صبحی بودم، پسرم را به یکی از اقوام تازه عروس همسرم میسپردم. ایشان بسیار خانم مومن و مهربانی بودند.💛
دو روز شیفت بعدازظهر را هم همسرم ظهر میآمدند خانه و پسرمان را نگه میداشتند تا من برگردم.
همسرم در کنار حوزه، مشغول تحصیل در مقطع ارشد هم بودند. با یک موسسهٔ فرهنگی هم همکاری داشتند و محتوای رسانهای تولید میکردند.
وقتی من به خانه برمیگشتم، ایشان سرکار میرفتند تا ۱۲ شب!
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۰. عزیزم آدرس خونهمونو میدی؟»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
تلاش برای خرید خونه رو تنهایی شروع کردم.☺️
دو سه ماه با بچهٔ کوچیک دنبال خونه میگشتم. یه وقتایی پیش مامانم میذاشتم و یه وقتایی با خودم میبردمش.
در کنارش کلی هم دوندگی کردم و از این بانک به اون بانک میرفتم تا بتونم وام بگیرم.
دوسه مرتبه حتی خونه پیدا کردم و تا پای قولنامه رفتم ولی بهم خورد.
بالاخره یه خونهٔ ۶۰ متری پیدا کردم.😍
اثاثکشی مثل دفعهٔ قبل، نزدیک عید افتاد و من عجله میکردم که اثاثم رو قبل از عید ببرم چون اگر میافتاد تو تعطیلات نوروز، باید مجوز میگرفتیم.
همسرم نزدیک سال تحویل برمیگشتن و من حدود ۲۰ اسفند آماده جابهجایی بودم.
تمام این مدت همسرم نتونسته بودن از سوریه برگردن، مرخصی نداشتن. ایشون خونه رو ندیده بودن و فقط با عکس در جریان کارها بودن.
برای اثاثکشی من بودم و پدرم. همسرم هم چند نفر از دوستانشون رو هماهنگ کردن که بیان کمک ما.😊
چند روز بعد از اثاث کشی، همسرم پیام دادن: «عزیزم اگه میشه آدرس خونه رو بفرست، من میخوام برگردم»😄😂
منم یه مدت اذیتش کردم و گفتم «نه آدرس خونه رو فعلاً بهت نمیدم!»
اون ماجرا هم گذشت در حالیکه من هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که بخوام با بچهٔ کوچیک و بدون حضور همسر خونه پیدا کنم، قولنامه کنم و حتی اثاثکشی کنم!!😅
بالاخره برای زندگی عازم سوریه شدیم. اما از اونجایی که نمیشد هر جایی خونه گرفت، باید مدتی تو یه هتل که بیشتر ایرانیها و سپاهیها بودن، زندگی میکردیم. اونجا دو تا محدودهٔ امن برای خونه گرفتن ایرانیها وجود داشت و ما باید منتظر میشدیم که تو یکی از این دو محله خونهای خالی بشه تا اجاره کنیم.😍
زندگی تو هتل برخلاف تصور که خیلی راحت و خوبه ولی چون فضا، بسته است و امکانات محدوده، برای طولانی مدت خیلی سخته.
مخصوصاً که نه کار خاصی داشتیم و نه رفتوآمدی با کسی و حوصلهٔ آدم سر میرفت.😩
تلویزیون ایران رو هم نداشتیم و تلویزیونهای هتل، فقط شبکههای ماهوارهای رو داشت. فقط یه شبکهٔ کودک بود که محتواش نسبتاً قابل قبول بود.
اونجا نمیتونستیم غذا بپزیم و باید از بیرون تهیه میکردیم.
غذای بیرون برای چند وعده دوستداشتنیه، ولی بیشتر از اون دیگه خستهکننده میشه و آدم دلش غذای خونه میخواد.😢
بعد از سه ماه زندگی توی هتل، روز سهشنبه بود که گفتن در منطقهٔ کفرسوسه یه خونه براتون پیدا شده.😍
تو سوریه خونهها رو مبله اجاره میدن. مثل خونههای ایران نیست که خونه خالی باشه و هر کسی وسایل خودش رو ببره.
#قسمت_دهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif