eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.7هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
145 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی تو خانواده‌ی (خونه‌ای که توش پدربزرگ👴🏻، مادربزرگ👵🏻، عموها و عمه و خیلی روزها، دختر عمه کوچولو باشه) با زندگی تو خانواده هسته‌ای خیلی فرق داره.😍 اصلا سیر و چسبندگی بچه یه شکل دیگه است. محمد وقتی می‌تونست هر چقدر دلش خواست طبقه پایین بمونه، هر وقت اراده کنه بیاد پیش من و فهمیده بود برای یک دقیقه هم تحمیلی تو کار نیست، رشد کرد طوری که کم کم خودش رغبت پیدا کرده بود آدم‌های دیگه رو کشف کنه. نه مصنوعی، زوری، که طبیعی، چیزی شبیه بچه‌های روستا که سر ناهار یاد مادر می کنند.😁 شرایط درسی همسر (که حضورش رو حتی شده پای لپ‌تاپ 👨🏻‍💻 تو خونه تامین کرد)، پشت‌گرمی‌های خانواده‌ها، حضور یه بچه خوب هم‌سن و سال و چند تایی عامل خرد و ریز دیگه، به من گفت "تو کرده بودی، ما داریم نقشه راهتو می‌چینیم" تصمیم گرفتم برای کنکور بخونم، جوری که بعد از دوسالگی و از شیر گرفتن برم سر کلاس💪🏻 خوندم، سخت بود، مخصوصا که باید حتما یک رقمی یا دو رقمیِ خیلی خوب می‌شدم تا جایی برم که به نظرم ارزش وقتی که می‌گذارم رو داشته باشه.😉 گفتم خداجون من کم نمی‌ذارم تو درس، تو هم تو از خانواده‌م کمکم باش. نمی‌رم دانشگاهی که فقط مدرک بگیرم، سختی به خودم می دم تا گرهی باز کنم، تو هم لحظه‌های نبودنم رو (همون طوری که آیه‌الله حائری به عروسشون گفته بود) با فرشته‌هات پر کن. می‌خوندم و تست می‌زدم، گاهی روزها می‌رفتم مهد کودک مسجد، با محمد👶🏻 دو تایی تو کلاس می‌نشستیم‌، همین که حواسش پرتِ دیدنِ بازیِ بچه‌ها می شد، می‌خوندم و هایلایت می‌کردم... شیرینی خنده‌هاشو😘، خوردن رو، توجهش به شعر بچه‌ها رو‌، چند متغیره رو ... جوابا اومد، همونی بود که می‌خواستم.👌🏻 مهر شد و رفتم سر کلاس. سالی که ۵ روز از هفته‌ش رو باید می‌رفتم سر کلاس... خستگیش😩 باعث شد منطقی‌تر نگاه کنم از و کلاس‌های خداحافظی کردم و نشستم پای درس. سخت بود؟ آره ولی همه‌ش که روی دوش من نبود. خانواده‌ها و فرشته‌ها هم همراه بودن.😍 ساعت‌های 4 می‌رسیدم‌، با پسرک بازی می‌کردیم تا وقت خواب برسه. دراز که می‌کشیدم صدای ترق تروق مهره‌های کمر می‌گفت سنگین شدی، کم کم نرگسی👧🏻 از حالت بالقوه به فعلیت رسید، تابستون بین ترم دو و سه رو می‌گم☺️ این بار هم ۱۰ واحدی مونده بود. تا زمستون بشه ونرگس هشیار بشه که مامان کو😄، تموم شد. من اینجای قصه‌م. زنی با لپ‌تاپی👩🏻‍💻 روی اوپن، در حالِ نوشتنِ پایان نامه و تکمیل کردن گزارش‌های کاری. این‌ سال‌ها یاد گرفتم خیلی کارا رو با هم بکنم... تو خونه‌ی ما ظرف شستن یعنی همون آب بازی، نون🍞 پختن یعنی خمیر بازی، چیزی خرد کردن یعنی دست ورزی‌، پهن کردن لباسا👚👕 یعنی رفتن به حیاط و جاروبرقی می‌شه خودِ خودِ ماشین 🚗 بازی. شلوغ کاریش زیاده ولی تنها راهِ کسی که می‌خواد کارای خونه رو تو بیداریِ بچه‌ها انجام بده، کردن کاراست.😄 شاید اگه برگردم، دوباره این راه رو بیام. اما می‌دونم به هر کسی که نظرمو بخواد، قطعا می‌گم بی‌خیاااال 😉، درازتر از اینه که به این فشردگی ببریش جلو، دراز هم نبود نبود، حدیث جعلی می‌سازم و می‌گم لایکلف الله نفسا الا عمرها! 😄 این مدل برای منی، با این حمایت‌ها، شاید بهترین بود، برای منِ دیگری‌، با شرایطِ دیگری، اشتباه... توکل به خدا🙏🏻 بریم ببینیم دیگه چی تو برنامه‌هامون چیده😇 ۹۱ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif