eitaa logo
مادران بهشتی
102 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
19 فایل
ارتباط با مدیر: @sadra_33 نسال الله منازل الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین نفر از بنی هاشم، اذن میدان خواست. پسرم آهسته تر برو تا قدری تماشایت کنم..‌‌ خدایا! تو شاهد باش کسی را به میدان جنگ می فرستم که شبیه ترین مردم، به پیامبر است.‌‌‌‌‌....
و اسب با خونی که از علی اکبر بر چشمانش ریخته بود، راه را گم کرد و به جای خیمه گاه، به میانه دشمن رفت...‌ الله اکبر! سوره رفت، آیه آیه آمد....
تا به پیکر جوانش برسد، چندبار فریاد زد پسرم، و از اسب افتاد و با زانو به سمتش راه رفت... جوانان بنی هاشم بیایید، علی را سوی خیمه گه رسانید....😭😭
احلی من العسل را نوشید.... نوجوان حسن، چنان نمایان جنگید که در نهایت، پیکر کوچکش، بزرگ شد...‌ به یکباره مرد شد....‌ پاهایش روی زمین کشیده می شد...‌‌
شهید شش ماهه.... شهادتش چنان بر حسین گران آمد که خدا او را دلداری داد، از آسمان ندا آمد: رهایش کن! در بهشت او را سیراب خواهیم کرد😭😭😭 با معجر بانو رباب راس علی را به نی زنید کودکان با بوی مادر سخت در آرامشند....
یک عمر جنگ آوری را تمرین کرده باشی برای چنین روزی، اما ارباب، ماموریت آب آوری به تو داده باشد... در میان هیاهوی میدان جنگ، تنها فریاد العطش کودکان در گوشش پیچیده است....
دست جدا شد، فدای سر حسین.... هنوز امید است.... مهم مشک است، مشک سالم است..‌..
دیگر عباس نا امید شد.... برای اولین بار در زندگی اش، حسین را برادر خطاب کرد: ای برادر! به فریاد برادرت برس😭😭😭😭 و خسف القمر: ماه گرفت
دیگر ندای هل من ناصر ینصرنی حسین را، جوابگویی نیست، حتی همان سرباز شش ماهه..‌. به سمت خیمه گاه آمد: علیکن من السلام: خدا نگهدارتان فریاد و شیون زنان و کودکان بلند شد...‌‌ زینب فریاد میزد: مهلا،مهلا،یابن الزهرا😭😭 کهنه پیراهن را داد، زیر گلویش را بوسید و راهی اش کرد....
دیگر از شدت جراحت شمشیر و نیزه و سنگ و تیر، رمقی برایش نمانده بود.‌‌‌‌... خورشید در قتلگاه افتاده بود. هل من ناصر ینصرنی😭😭😭😭😭😭
پسر کوچک برادر، این صحنه را تاب نیاورد.... به سمت جسم بی جان عمو شتافت، عمه جلودارش نبود، خود را به آغوش یادگار پدرش انداخت. بدن نحیفش را با تیر و شمشیر و نیزه، به سینه عمو دوختند.....و به آرزویش رسید!