eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
151 ویدیو
33 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا سلام 🏴 دیروز اواخر مجلس روضه دیدم دو تا بچه همینطور گوشی دستشونه و سرشون به بازی با گوشی گرمه، پسر کوچیکه منم که خیلی دوست داره بره با بچه ها دوست بشه می رفت سمتشون، و گاهی چند لحظه اونجا می ایستاد و برمیگشت. هم به این دلیل، هم اینکه بالاخره بعد از پنج روز تنوعی هم براشون باشه امروز یک سری کاربرگ محرم برای نقاشی و ماز چاپ کردم با خودم بردم.بعد از اینکه فرفره بازی بچه ها با پنکه تمام شد، (کشف کرده بودن اگر به جای اینکه خودشون بدوند فرفره روضه را بگیرن جلوی پنکه فرفره می‌چرخه😉 ، عجب کشفی😂) بچه ها مشغول نقاشی شدند، امروز برعکس شد همون بچه هایی که سرشون تو گوشی بود اومدن سمت ما و پرسیدن کاربرگ ها را از کی گرفتیم؟ گفتم از اینترنت دانلود کردم و چاپ کردم چند تا هم اضافه دارم که به اونها دادم، اونها هم رفتن مشغول شدن. امیدوارم که نکته تجربه مشخص باشه که الان که می نویسم ساعت از نردیک دو بامداد هست و ساعت ۵:۳۰ باید بچه ها را بیدار کنم.😉😴 🏴 یک نکته را بگم چند تا پیام داشتم مادران عزیز گفتند دوست داریم با بچه ها بریم روضه ولی بچه ما یکجا نمی نیشنه، مگراینکه گوشی بدیم دستش، غالبا هم بچه های زیر سه سال. پاسخ: هیچ بچه ای یکجا نمیشینه😉، منتهی بچه های بزرگتر خودشون راه را بلدند هرجا برن برمیگردن کنار مامان، الان پسرهای من هم میرن قسمت مردانه مداح را ببینند یا میرن آشپزخانه لیوانشون را آب میکنن و.. برمیگردن. یادمه همین مجلس را زمانی که پسر بزرگه ۱/۵ ساله بود با توپ می رفتیم که زمانهایی که نمینشست توی حیاط باهاش توپ بازی کنم‌. گاهی هم پسر بچه های بزرگتر یا نوجوان داوطلب بازی باهاش میشدن‌ و من همونجا کنارشون دعا را میخوندم. بچه ها را از مجالس اباعبدالله (ع) محروم نکنید، حتی اگر پنج دقیقه باشه، مهم نیست که از اول تا آخر مجلس حضور داشته باشیم‌. اقتضای سنی و روحی بچه را در نظر بگیرید ولی خودتون و کودک را محروم نکنید‌.👌مطمئنا اون سختی که مادر تحمل میکنه برای شرکت کردن با فرزندش در مراسم روضه بی جواب نخواهند موند‌. هرچه شرایط سخت تر دریافت از این مجلس و اجرش بیشتر. ۹۶ 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا سلام، وقت همگی بخیر عناوین اختصاصی 🔵 گاز کثیف تحویل میدیم، بیست دقیقه بعد تمیز تحویل می گیریم. این وسط ولی چه اتفاقی میفته؟!🤔 من ظرفها را میشورم و آشپزخونه را جمع میکنم و با هم حرف میزنیم و غش غش می‌خندیم😂😂. من میگم: خیلی کیف میده هم ظرف بشوری هم با یکی که خیلی دوسش داری حرف بزنی و بخندی او هم میگه: خیلی کیف میده هم گاز پاک کنی هم با مامانت بگی و بخندی😉😂 ➖از چی می خندیم؟ از خاطره اون شبهایی که بعد از خوابیدنش دوباره گاز را تمیز میکردم البته با لحن طنز.😂 ➖ چرا براش میگم؟ چون شرایط داداشش را بهتر درک میکنه، دیگه کمتر میگه مامان داداش بلد نیست بذار فقط من تمیز کنم. ➖پسر کوچیکه کجا بود؟ امشب کنار پدرش بود متوجه گاز تمیز کردن نشد، مگرنه اوشون هم از حق مسلم خودش نمیگذره😢😂 🔵 و من وقتی گاز تمیز و بدون لکه را میبینم، با آواز میخونم: ما برای آنکه تو گازو قشنگ تمیز کنی خون دلها خورده ایم نصفه شب گازها تمیز کرده ایم و باهم میزنیم زیر خنده‌‌.😂😂😂 🔵 کارش تمام میشه میگه مامان من برم، میگم: نه مگه بدون دستمزد میشه، ولی من دستمزد ندارم به جاش لُپمزد دارم😂😂😂 بوسش میکنم و میگیرمش تو بغل میگم بیا تو بغلم « تپش قلب من ». دستاشو میبوسم و میگم دستهایی که زحمت میکشه را باید بوسید. اونم دست منو بوسید. 🔵 «تپش قلب من»، واژه اختصاصی پسر بزرگه هست، یعنی فقط و فقط در انحصار خودش هست. پسر کوچیکه هم « ضربان قلب من » هست. ➖حالا شما بگو تپش و ضربان چه فرقی دارند؟!😉 هیچی! 😂 مهم اینه که این عنوان براشون اختصاصی هست. از تاثیر عناوین اختصاصی غافل نشید، هم برای فرزندان هم برای همسر😉😉، تازه فکر کردم به فرزندان بعدی هم انشاالله بگم «نور قلب من» ، «آرام قلب من» و ؟؟؟ بقیش را اگر زنده موندم بعدا فکر میکنم. 😂😂😂 🔵 میان همه کلماتی که بچه ها را باهاش صدا میزنیم مثلا: عشقم، عزیزم، دلبندم، نورچشمم و... یک عنوان باشه که اختصاصی یک فرزند باشه، یعنی اون عنوان را برای هیچ فرد دیگری به کار نبرید. حس خوب و لذت عجیبی به بچه ها میده‌. ✅ ارتباط کلامی مؤثر و زیبا یکی از اساسی ترین پایه های ارتباط خوب والد فرزندی است. ارتباط خوب والد فرزندی هم که پیشگیری کننده از غالب مسائل و مشکلات کودکان است. ✅ خیلی از مادرها میگن همسر ما خوب و قشنگ حرف زدن را بلد نیست، و از این موضوع اذیت میشن. الان شما به عنوان مادر میتونید در زیبا حرف زدن فرزندانتون در آینده، چه پسر چه دختر نقش داشته باشید، شما میتونید تربیت کننده نسل های بعد باشید، کودکان از ما می آموزند. ۹۷ 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۹۸ ➖ شنبه ها سه ساعت کلاس آنلاین دارم.( کلاس مربوط به تربیت فرزند نیست، همینجا بگم که سوال پیش نیاد😉، کلاس هنری هست و تماما باید چشمم به دست استاد باشه)، معمولا پدر بچه ها شنبه ها اضافه کاری نمی ایستند تا وقتی میرسند یک ساعت و نیم از کلاس من گذشته و حداقل نصف کلاس را میتونن کنار بچه ها باشند‌، امروز گفتند که کاری پیش اومده و دیروقت میان. خوب سه ساعت باید کوچیکه را بسپاریم به بزرگه، کار آسونی نیست. قبل از کلاس چند تا بازی ساختنی و یک کاسه نخود که به عنوان بار کامیون استفاده میکنند براشون گذاشتم تو سالن، بیشتر از بابت مشغول شدن پسر کوچیکه، و به پسر بزرگه سپردم که مراقب داداش باش، گفت باشه. رفتم سر کلاس دقیقا دو دقیقه بعد جیغ و داد و دعوا ...😭😭 ➖باورم نمیشد هنوز دو دقیقه نشده کوچیکه با چشم گریون تو بغل من بود‌. 🤔 یک واکنش میتونه این باشه: چه خبرتونه! دو دقیقه مثل بچه ی آدم نمیتونید بازی کنید! مگه نگفتم مراقب داداشت باش، باز شروع کردین! ولی مطمئنا اوضاع درست که نمیشه بدتر هم میشه. 👌 👌 فرض کنید غذای شما شور شده، آیا برای کنترل شوری غذا، مجددا نمک اضافه می کنید؟؟ هرگز چنین کاری نمی کنید، به یک غذای شور هر چیزی ممکنه اضافه کنید غیر از نمک👌 ➖ در دعوای بین بچه ها، خشم وجود داره، پس مطمئنا نیازی به اضافه کردن خشم بیشتر از طرف ما وجود نداره! چیزی که نیاز داریم تزریق آرامش هست برای فروکش کردن شعله خشم. ➖ یک صلوات فرستادم پسر بزرگه را صدا زدم، گرفتمش تو بغل توی گوشش گفتم مامان روی کمکت حساب ویژه میکنم. هوای منو داری؟ گفت: باشه خیالت راحت، داداش بیا بریم. ➖ سرو صدای بازیشون بلند بود. فقط می شنیدم که کوچیکه به بزرگه همش میگه: مامان خوبم، مامان خوبم کلاس سه ساعته تمام شد، از اتاق اومدم بیرون و از دیدن صحنه ی جلوی چشمهام مخم سوت کشید😳😳 و یادم به گلستان سعدی افتاد و این جمله معروف باب تربیت: 👌 في الجمله نماند از ساير معاصي منکري که نکرد و مسکري که نخورد. منتهی شرایط ما به این صورت بود: فی الجمله نماند از اسباب بازی ها، چیزی که بیرون نریختند و ریخت و پاشی که نکردند‌ 😂. ➖دیدم هنوز کوچیکه به داداشش میگه مامان،پرسیدم چرا میگه مامان، داداشش گفت: مامان دیدم این همش دعوا میکنه ساختمون منو خراب میکنه میزنه زیر گریه میخواد بیاد بغل تو، گفتم بیا بازی، من مامانم تو بچمی، دیگه باهام دعوا نکرد چون هیچوقت با تو دعوا نمیکنه.😂😂 ➖خوب حالا میرسیم به خونه منفجر شده: تو سرم میچرخید الان چه بازی شروع کنم تا این همه وسیله جمع بشه! دونه دونه نخودهایی که کل فرش پخش شده بود و... ➖ یادم اومد که امروز دیدم بچه ها کارتن هشت پا نوردها ی شبکه پویا را دوست دارن‌، چشمم افتاد به یک لوله مقوایی که فکر کنم مربوط به فویل آلمینیوم یا فویل غذا بود و بچه ها از اورده بودند ، لوله را برداشتم شروع کردم: دو دور دو دور، آهای جمع بشید، ما دوپا نوردها هستیم. منم ناخدا مامانی، وقت عملیاته، عملیات جمع اوری، سه دو یک شروع ➖دوپانورد یک، خانه سازیها را بریز توی جعبش دوپانورد دو مدادرنگی را بریز توی جامدادی، و... ➖ هرکدوم سریع کارشون را انجام میدادن میگفتن ناخدا مامانی کار بعدی چیه! ➖این وسط چالشهایی هم بود، مثلا پسر بزرگه کل نخودها را از روی فرش دونه دونه جمع کرد پسر کوچیکه رفت زد زیر کاسه همه را ریخت اونم ناراحت شد، دوباره یکبار دیگه نصفش را جمع کرده بود که دوباره .... این دفعه دیگه خیلی عصبانی شد، من گفتم دوپانورد یک، از قانون جایگزین استفاده کن. گفت داداش برو از پنجره نگاه کن ببین بابا نیومد؟ تا داداشش را فرستاد پشت پنجره بقیه نخودها را جمع کرد و برد آشپزخونه. و بالاخره همه چیز جمع شد. ➖ قبلا هم چندین بار در مورد به روش بازی مثالهایی زدم، گاهی بعضی مادران پیام میدن که لطفا بازی برای جمع اوری اسباب بازیها مثال بزنید، واقعا نمیشه معرفی کرد. چون بر اساس سن و روحیات و علایق کودک و شرایط بسیار متفاوته، ولی اصلا چیز پیچیده ای نیست. از مسائلی استفاده کنید که برای کودک شما جذابیت دارد‌. ۹۸ 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۹۹ 🔶 وقت تلویزیون بچه ها، به پسر بزرگم که همزمان داشت لگو درست میکرد گفتم حواست به داداش باشه من برم حمام. وقتی اومدم با این صحنه👆👆👆 مواجه شدم.☹️ 🔶 پسر کوچیکه که دیده داداش مشغول بازی هست، رفته بود خمیربازی و وسایل خمیربازی و سینی را آورده بود، بازی کرده بود و کلی از خمیر تکه تکه روی فرش بود، و در فرش هم فرورفته بود. یادتون هست در یکی از عوامل بود؟! نیمه پر لیوان اینجا چی بود؟ ➖رفته از جامیوه ای یخچال ظرف خمیربازی را آورده، یخچال را نگاه کردم در یخچال بسته هست‌. پس پسر من توانایی باز بسته کردن در یخچال و جامیوه ای یخچال را داره. ➖از دیوار کنار یخچال که سینی ها را تکیه دادم، یک سینی بزرگ برداشته اورده، نگاه کردم دیدم بقیه سینی ها سرجاشون هستند. پس میدونه جای سینی ها کجاست و میتونه یک سینی برداره. ➖از کمد وسایل کاردستی، سطل وسایل خمیربازی را آورده. ➖خودش میتونه خودش را مشغول کنه. ➖خودش میتونه بازی انتخاب کنه و انجام بده. ➖ چه بازی خوبی هم انتخاب کرده، بازی دستورزی 🔶 نیمه خالی لیوان چیه؟ ➖زیرانداز پهن نکرده، خمیر را روی فرش ریخته. 🔶 هیچوقت از کسی که چند جلسه رفته کلاس خیاطی انتظار نداریم کت و شلوار مردانه بدوزه، از دانشجوی سال اول پزشکی انتظار نداریم که عمل جراحی انجام بده، از دانش آموز کلاس اول ابتدایی انتظار نداریم کنکور قبول بشه و هزاران مثال دیگر ادامه دارد... ۹۹ 🔵 لینک کانال مادرانه ها
ولی گاهی از کودکانی که ابتدای مسیر هستند انتظار داریم که کامل و بی نقص و حرفه ای باشند‌. 🔶 دیدم حسابی غرق در بازی خودشه، بازیش را خراب نکردم. بازیش که تمام شد اومدم گفتم انگار یادت رفته زیرانداز بندازی خمیربازی رفته توی فرش. حالا میخوایم قالیشویی بازی کنیم. دستم را گذاشتم‌ روی گوشم: الو الو قالیشویی ➖بله، بفرمایید. 🧕: قالی ما کثیف شده لطفا بیاید بشورید. ➖چشم، الان. 🔶 رفتم آشپزخونه شامپو فرش و وسایل بیارم، برگشتم دیدم پسر بزرگه بیشتر قالی را لوله کرده.😂😂 گفتم مامان چرا فرش را لوله کردی؟ گفت: چون قالیشویی فرشها را لوله میکنه، گفتم نه این «قالیشویی در محل» هست. کف را درست کردیم و بچه ها شروع کردند. 🔶 خودشون سناریو نوشته بودند، پسر کوچیکه بابای پسر بزرگه بود و این پدر و پسر کارگر قالیشویی بودند. من فقط محل لکه ها را یکی یکی نشون میدادم اونها تمیز میکردند. در واقع پسر بزرگه تمیز میکرد. 🧕: آقا آقا لطفا این لکه را هم تمیز کنید. پسر کوچیکه با مسواک نمیتونست به خوبی لکه ها را تمیز کنه، میگفت: پسرم من پیر شدم دستم درد میکنه بیا این لکه را تمیز کن 😂😂 🔶 حدود ۵۰ دقیقه تمیز کردن فرش و بازی وانمودی و کف بازی طول کشید. چی از این بهتر هم مشغول شدند، هم فرش تمیز شد، هم یک جورایی بازی مهارتی و دستورزی بود. و شد وقت مادرفرزندی بعدازظهر ما، تبدیل تهدید به فرصت‌.😉👌 قبلا هم چندین تجربه در همین زمینه داشتیم که با جستجوی میتوانید بخوانید. ۹۹ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۰۰ درک احساس 🔶 بچه ها هفته پیش هیچ شبی پدرشون را ندیده بودند‌. پدرشون وقتی میامدند بچه ها خواب بودند و وقتی می رفتند هنوز بچه ها خواب بودند. بعد از پنج روز ندیدن پدر یک روز بردمشون جایی که پدرشون بودند اونجا چند دقیقه ای پدرشون را ببینند. دیروز هم پدر مشغول بستن چمدان برای ماموریت یک هفته ای بودند دیدم بچه ها خیلی از ندیدن پدرشون ناراحتند، گفتم بچه ها نفری یک نقاشی بکشید تا بابا یادگاری با خودش ببره و اونجا با دیدن نقاشی شما به یادتون باشه. خیلی خوشحال دویدند توی اتاق، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که پسر کوچیکه گریه کنان اومد بیرون: ➖ مامان من بلد نیستم😭 نقاشیهای من فقط خط خطیه، داداشی برای بابا یک هواپیما کشیده ولی من فقط خط خطی کردم. بهش گفتم اشکالی نداره همونا هم قشنگه دیدم گریه هاش بیشتر شد.🤦‍♀ ➖ نه اصلا قشنگ نیست فقط خط خطیه😭 🔶 به خودم گفتم: چی میگی تو!!! خودش چشم داره میبینه، میفهمه قشنگ نیست بعد تو میگی قشنگه میخوای حرفتم باور کنه، آروم هم بشه.🤔 🔶 برگشتم به کانال درک احساس😉: مامان ناراحتی درسته؟ دلت میخواد بهتر نقاشی بکشی؟ دلت میخواست تو هم یک هواپیما برای بابا بکشی؟ ➖اره چند دقیقه در بغلم گریه کرد و من فقط بدون هیچ حرفی نوازشش کردم. بعد گفتم میخوای یک یادگاری دیگه به بابا بدی که خیلی خوب باشه؟ ➖ ولی من که بلد نیستم. گفتم امروز داشتی « باز این چه شورش است » میخوندی، حالا میخونی من صدای تو را ضبط کنم بفرستم روی گوشی بابا همراهش باشه: گفت اره اینو بلدم و شروع کرد به خوندن. 🔶 وقتی کودک در اوج احساسات شدید خود قرار دارد گوشش به کسی بدهکار نیست. او نمی تواند پند و اندرز یا سخنان تسلی بخش یا انتقاد سازنده را بپذیرد‌. او فقط از ما می خواهد درکش کنیم و آنچه را که در آن لحظه ی به خصوص از دورنش می گذرد احساس نماییم. وقتی به کودک بگوییم این احساسی که داری خوب نیست و یا او را متقاعد کنیم که هیچ دلیل موجهی برای این احساس وجود ندارد نخواهیم توانست ناراحتی شدید او را از میان ببریم. زمانی از شدت این احساس ناراحتی کاسته می شود که والدین این احساس کودکشان را با حس تفاهم و همدردی بپذیرند و آن را انکار نکنند. پ. ن : پیشنهاد میکنم به دوستانی که هنوز از روش درک احساس استفاده نمیکنند، در چند موقعیت و چالش با فرزندان و حتی همسر، درک احساس را تجربه کنید و نتیجه تجربه را چه مثبت چه منفی با ما به اشتراک بگذارید‌. 👌 👈 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال در تمامی پیام رسانها، فقط با ذکر نام کانال و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏 ۱۰۰ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۰۱ ✅ بعد از نماز مغرب نگاهی به ساعت انداختم و شبهای بلند پاییز و مادر و دو پسر تنها، بچه ها هم کمی بی حوصله بودند از دوری پدرشون، گفتم بچه ها میاین کیک بپزیم؟؟ ➖ بله ✅ اماده سازی کیک با بچه ها نزدیک یکساعت طول کشید. تمام مواد را پسر کوچیکه ریخت، شکوندن تخم مرغ و همزن برقی با پسر بزرگه. بعدش تا من وسایل را جمع می کردم پسر بزرگه ظرفهای کثیف را می شست. پسر کوچیکه رفته بود سراغ در لباسشویی، در لباسشویی را باز میکنه و سوارش میشه.☹️☹️ آخه ایشون که از قیمت دلار و لباسشویی و... اطلاعی ندارند، از اینکه لباسشویی عصای دست مامان هست هم فکر نمیکنم چیزی بفهمه. در لباسشویی با تاب پارک براش فرقی نداره،😢و صدالبته دعوا و تهدید و..‌ هیچ اثری که نداره هیچ کلی دردسر هم درست میکنه. پس رفتم سراغ جایگزین: 🧕: سفره را پاک میکنی؟ بیا اینم سفره پاک کن ➖اره منم خوشحال 😇 اومد ولی هنوز دستش به سفره پاک کن نخورده بود: ➖ نه من دوست ندارم سفره پاک کنم و دوباره در لباسشویی😭 و سه سالگی و اوج لجبازی و استقلال☹️ سر میچرخوندم ببینم چی پیدا میکنم، قلعه سازیشون کف سالن پهنه، 🧕: خوب من برم یک قلعه بسازم ➖منم اومدم هنوز ننشسته دو تا قطعه روی هم نذاشته مامان تو یک قلعه بساز من الان میام و مجددا در لباسشویی😭😭 🧕: یک بازی یواشکی صدامو مثل در گوشی حرف زدن آروم کردم گفتم بیا این قطعه های قلعه سازی را یواشکی ببر بنداز توی اون کمد، این بازی براش هیجان داشت یک قطعه برمیداشت آهسته قدم برمیداشت مینداخت داخل کمد و میومد. چندبار تکرار کرد تا ظرف شستن داداش هم تمام شد و اومد و با هم مشغول شدند و لباسشویی خداراشکر فراموش شد😍، منم مشغول کتاب خوندن بودم که یکدفعه هیجاناتش بالا زد قلعه داداش را خراب کرد و شروع کرد قطعاتش را پرت کردن( بچه های زیر شش سال به خصوص هر چه کوچکتر باشند کنترل درستی روی هیجانات خود ندارند و گاهی در اوج احساسات و ذوق زدگی و خوشحالی رفتارهایی میکنند مثل پرت کردن، زدن و... که از نظر ما قابل قبول نیست، اما واقعیت این است که کودک فقط نتوانسته هیجان شدید خود را کنترل کند.) سریع گفتم: مامانی میری سطل پرتاب بازی را بیاری گفت : اره بالشتها را هم میارم رفت و با یک پتو برگشت، اصلا بیا پتو پیچ بازی پتو پیچ بازی هم اصلا شروع نشد، نفهمیدم چی شد دوتایی رفتن سراغ یک بازی دیگه.😂😂 خلاصه اینکه این تجربه را نوشتم که بگم از این قسم تجربه ها هر روز بارها بارها در هر خانه ای که کودکی هست تجربه میشه. این نوع انتخاب ماست که چگونه برخورد کنیم. ۱۰۱ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak