✌ #نحن_منتقمون
به نام خداوند سید علی
خداوند عالم، خدای جلی
خداوند سبحانِ عدلآفرین
خداوند آزادگان زمین
همانان که در عرش نام آورند
شهیدان مست خداباورند
خدای دل مادران شهید
صبوران باغیرت روسپید
خداوند رزم آوران حرم
که دل را به پابوسشان میبرم
به پابوس زینب، به پابوس عشق
به پابوس بانوی شهر دمشق
ببین چشم عالمشده دوربین
و گرگ رسانه نشسته کمین
تمام خبرها شده برد و باخت
خبرهای بی معنی دستساخت
دوباره خماری، دوباره سکوت
و ذهن زمان، غرق تارعنکبوت
ز شرّ امیران درگیر نفت
عقیق یمن در یم خون نشست
میان دروغ و شب غرق خواب
شده چشم صهیون نماد عذاب
ولی چشم ما نذر بیداری است
سرانجام بدخواهمان خواری است
اگر سرزند یک غلط از عدو
دهیم «عشرُ امثالها» را به او
نه در شرق عالم نه در غرب آن
نباشد هماورد طوفانمان
کنون وقت غوغای ایرانی است
که ایران سراسر سلیمانی است
به امر ولی لشکری سینه چاک
تلاویو و حیفا کند خاک خاک
تن موشک ما مزین شده است
به نقش «رمیت و ما اذ رمیت»
هدف روشن است و به سمتت رها
شهاب است و رعد است و سجیل ها
إن شاءالله
شعر از زهرا آراستهنیا
#عین_الاسد
#انتقام_سخت
@madarezirak
🔺 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام: اول انتقام را با دهها موشک اغاز کردیم و بعد برادرم را به خاک سپردیم
@madarezirak
✖️برای انتقام خون یک سرباز وطن لحظه شماری میکردیم،
🏴بمیرم برای دل امام زمان (عج) که صدها ساله منتظر گرفتن انتقام از قاتلین مادرش حضرت زهرا ست 😔
💠 برای آرامش قلب حضرتش صدقه بدهیم
@madarezirak
🌸 امام جعفر صادق (ع):
▪️سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.
📚مستدرک، ج ١١، ص ٨
@madarezirak
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۳۰﴾
@madarezirak
20.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ انتقام | #صابر_خراسانی
🔴گوش کن! وقت رجزخوانی سلمان شده است/حرفِ جمهوری اسلامی ایران شده است
👊ما همه شیرِ نَریم و نوهی عبّاسیم/گفته بودیم که ما روی وطن حساسیم
👊ما که گفتیم بترسید از ایرانی ها/تازه جنگی که نکردند سلیمانی ها!
👊مست بودید و شبی جامِ پر از سم خوردید/حقّتان بود اگر سیلیِ محکم خوردید
👊تازه تنبیه شدی، نوبت توبیخی نیست/صحبت از خاک وطن باشد اگر شوخی نیست
👊تو نفهمیده ای،این خاک خراسان دارد/زود تعظیم کن، این طایفه سلطان دارد
👊ظالم، از روی سر اهل زمین پا بردار/من به در حرف زدم تا که بفهمد دیوار
👊بار دیگر نظرت سمت حرم افتاده/کارتان ساخته است، این به دلم افتاده
👊نوهی حرمله و خطهی ایران،هرگز!/بگذریم از بغل خون شهیدان،هرگز!
👊چند سال است که آمادهی هر نیرنگیم/ما بوقتش همه یک دست،همه یکرنگیم
🌟همگی چشم به راهیم مسیحا برسد/آخرین نسل علی،منجی دنیا برسد
👊تو نفهمیده ای،این خاک نگهبان دارد/زود تعظیم کن، این طایفه سلطان دارد
🇮🇷
#انتقام_سخت
👊این تازه آغاز تطهیر عراق وفلسطین و زمین است از رجس شیاطین ومستکبرین
🚀این شلیکها «بسم الله الرحمن الرحیم» بود ازجانب فرمانده
نبرد تازه آغاز شده
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
💚 همه را یکجور 💚
🍃 استاد قرائتی 🍃
🍒 کسی مصاحبه کرد. گفت: شما چند بچه داری؟ گفتم: سه تا، گفت: کدام یکی را بیشتر دوست داری؟ گفتم: سؤال غلط است. مثل اینکه بگوییم: آقا شما چند تا انگشت داری؟ پنج تا. کدام یکی را بیشتر دوست داری؟ همه را دوست دارم...
🍒 من اگر بگویم: فلانی را بیشتر دوست دارم. یعنی چه؟ یعنی آن دو تا بچه را نسبت به دیگری حسود کنم...
🍒 مهمانی هست این را میبریم و این را نمی بریم. سفر هست یکی را میبریم و یکی را نمیبریم. به یکی میگوییم: جونم و به یکی میگوییم: بله، همه را یکجور بگو. چرا به او گفتی: جونم و به او گفتی: بله؟
qaraati.ir
#ذریه_طیبه
@madarezirak
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🔸من جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِه🔸
🍃 خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🍃
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...
نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
@haerishirazi
@madarezirak
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🎖 پدر خوب 🎖
🍃 استاد قرائتی 🍃
🌧 پدر خوب کسی است که بتواند بچهاش را امیدوار کند. جوان میخواهد داماد شود؛ میخواهی داماد شوی؟ دهانت بوی شیر میدهد، برو گمشو! حیا کن، بچهها چه پررو شدند! نان از کجا میآوری؟ چه شغلی داری؟ چقدر پس انداز داری؟
🌧 چنان این بچه را میکوبد که این بچه میرود دیگر پشت گوشش را نبیند. بابا امیدوارش کن، بگو: آقا میخواهی داماد شوی؟... انشاءالله اقدام میکنم. تو هم انشاءالله برو یک کار پیدا کن. از کار عارت نشود. لازم هم نیست کار میز باشد. هرکاری شد، شد.
🌧 خدا هم که رزق تو را میدهد، رزق بچه تو هم میدهد. اصلاً تو زن بگیری، جای خانم عوض شده است. دختر خانه پدرش بوده، خانه شوهرش میرود. عروس جایش عوض میشود، رزقش که قطع نمیشود
qaraati.ir
@madarezirak
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🍃 استاد قرائتی 🍃
📚 هیچ مانعی ندارد که بچه شما روی موکت مطالعه کند اما کتاب فراوان داشته باشد.
📚 بهتر این نیست که بچه شما روی قالی زندگی کند اما کتاب نداشته باشد.
📚 بچه شما ساعت مچی نداشته باشد طوری نیست. بی ساعتی ننگ نیست اما بی کتابی ننگ است.
qaraati.ir
#کتاب
@madarezirak