🌹آشپزخانه بهشتی🌹
👌مخصوص خانم هایی که دوست دارن سفره هایی که برای عزیزانشون پهن میکنن نورانی وبا برکت باشه.
🍀 به مواد غذایی که میخرید سوره کوثرو قدر بخونید تا برکتشون زیاد بشه.
🌼قبل از طبخ غذا نیت کنید که این غذا رو نذری درست می کنید.
🍀میتونید هر روز هفته رو نذر امامی که اون روز متعلق به ایشونه بکنید. این طوری هم ثواب نذری دادن رو بردید هم هر روز خانوادتون غذای نذری می خورن.
🌼 در حین طبخ غذا آیه 35سوره نور (الله نورالسموات والارض) تا (کل شیی علیم) بخونید هم محبت بین افراد خانواده زیاد میشه هم نورانیت دل میاره هم اخلاق خانواده بیشتر میشه!!!!
🍀اخر سر هم برای برکت غذایی که پختید هفت مرتبه سوره قریش بخوانید.
🌼اگر نیت کنید ثواب این غذای امروز نذر یکی از ائمه شود،آنوقت هم آشپزی برایت دلنشین تر است،هم اینکه خانواده هر روز سر سفره یکی از ائمه نشسته اند .
🍀ابتدا قبل از آشپزی وضو بگیرید
🌼هنگام وارد شدن به آشپزخانه بسم الله الرحمن الرحیم بگویید
🍀اگر دیدید کارهایتان زیاد است لاحول ولا قوه الا بالله بگویید
🌼هنگام روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید اللهم اجرنا من النار (یعنی خدایا مرا از آتش دوزخت دور کن)
🍀هنگام استفاده از آب صلوات بر پیامبر (ص) بفرستید تا از شفاعتش بهرمند گردید واز اب حوض کوثر بنوشید
🌼اگر از میوه و سبزیجات وگوشت استفاده می کنید بگویید اللهم اسئلک الجنه (از خداوند در خواست بهشت کنید)
🍀هرچه را که با چاقو قطعه قطعه می کنید ذکر سبحان الله والحمدالله را بگویید
🌼هنگامی که کارهایتان به اتمام رسید شکر خدای رابجا آورید واگر خسته شدید اعوذبالله گفته و بخدا پناه ببرید
👌با این کار همیشه در حال ذکرخدواند هستید و کسی که در حال ذکر باشد مانند کسی است که در حال جهاداست که هم آشپزی می کنید وهم جهاد.
#مادر_زیرک
@madarezirak
بی جا و بی موقع کودکان را کنترل می کنیم و بی جا و بی موقع آزادی میدهیم. در حالی که باید بین این دو رفتار تعادل برقرار باشد و والدین بدانند که چقدر کنترل کنند و چه قدر آزادی بدهند. هردوی این رفتار باید با هم باشند.
وقتی که ما تعریف درستی از کنترل و آزادی نداریم، از تعادل خارج می شویم و وارد منطقه ی خشونت می شویم.
#تربیتی
#مادر_زیرک
@madarezirak
متاسفانه به اشتباه به بسیاری از کودکان انگ بیش فعالی زده میشود، 80 درصد از کودکان را ما به غلط فکر میکنیم بیش فعال هستند، اما در واقع اینطور نیستند.
ما چون بی حوصلهایم، خستهایم و اعصاب نداریم سریع برچسب بیش فعالی به کودک میزنیم. ما باید استرس را از کودکان بگیریم نه به آنها برچسب بزنیم و استرس بدهیم.
#تربیتی
#مادر_زیرک
@madarezirak
. بازی تعادل
همانطور که میدانید بچهها خیلی دوست دارند درحالی که سعی میکنند تعادلشان را حفظ کنند روی یک خط راست راه بروند. حین بازی میتوانید موسیقی هم پخش کنید و از بچهها بخواهید هنگام راهرفتن روی خط راست مشخص شده تعادل خود را حفظ کنند، حتی اگر میخواهید هیجان بازی بیشتر شود میتوانید از آنها بخواهید به صورت لیلی این کار را بکنند یا مسیر تعیین شده را برعکس و عقبعقب بروند.
#بازی_سرگرمی_نقاشی
#مادر_زیرک
@madarezirak
May 11
«بچه قورباغه آوازه خوان»
روزی از روزها یک بچه قورباغه همراه مادرش در جنگل زندگی می کرد. این بچه قورباغه آواز می خواند و صدای آوازش که بلند می شد تمام حیوانات جنگل دورش جمع می شدند و به صدای آوازش گوش می دادند. حتی لک لک ها هم که غذایشان قورباغه است، وقتی بچه قورباغه شروع میکرد به آواز خواندن ساکت می شدند و به آواز بچه قورباغه گوش میدادند.
چند روزی باران سختی آمد و بچه قورباغه نتوانست از خانه خارج شود، آن روز صبح هوا آفتابی بود و بچه قورباغه بعد از خوردن صبحانه از خانه خارج شد. مادر بچه قورباغه داشت حیاط خانه را که بعد از طوفان حسابی کثیف شده بود را جارو می کرد. به بچه قورباغه گفت: پسرم حواست باشه، عمو لاک پشت گفت که آب برکه بالا آمده و یک ماهی گوشتخوار وارد برکه شده، امروز لطفاً سمت برکه نرو.
آفتاب صبحگاهی بدن بچه قورباغه را گرم کرد و نگاهی به مادرش کرد و گفت: مادرجان من با آواز خواندنم حتی لک لک ها را وادار به گوش دادن می کنم این که یک ماهی بیشتر نیست.
مادر گفت: عزیزم اینقدر مغرور نباش درسته تو خیلی قشنگ آواز می خوانی اما دلیل بر این نیست که همه جا این توانمندی تو کار بکنه.
بچه قورباغه زیر لب قور قوری کرد و از حیاط خانه خارج شد. هوا بسیار عالی بود، خورشید در آسمان می درخشید، آواز چکاوکها از لابلای درختها به گوش می رسید. بوی عطر گلهای جنگی نشاط خاصی را به جنگل بخشیده بود.
بچه قورباغه همینطور که توی راه می رفت، خرگوش کوچولو را دید، خرگوش کوچولو در حالی که گاز بزرگی به هویجش می زد گفت: کجا میری؟
- میرم لب برکه، هوا خیلی خوبه یک دوری بزنم.
- مراقب باش می گویند یک ماهی گوشتخوار آمده در برکه
- نگران نباش، با آواز خواندن باهاش دوست می شوم.
بچه قورباغه رفت و رفت تا به لب برکه رسید. جستی زد و روی برگ نیلوفری نشست. برکه آرام بود، صدای دارکوبی که به درخت نوک می کوبید از دور می آمد. بوی گل نیلوفر به مشام می رسید. پرتو نور آفتاب روی شبنمهای گلهای کنار برکه منظره بسیار زیبایی را به وجود آورده بودند. بچه قورباغه از دیدن این همه زیبایی سر ذوق آمد و بادی بر گلو انداخت و آواز بسیار زیبایی را شروع کرد.
هنوز از قور قور دوم به قور قور سوم نرسیده بود که یک دفعه ماهی گوشتخوار بزرگی به زیر برگ زد و بچه قورباغه به هوا پرتاب شد و با سر داخل آب افتاد. بچه قورباغه درد شدیدی در ساق پای راستش احساس کرد ولی یک دفعه دید که ماهی گوشتخوار با دهان باز به سمتش می آید. سعی کرد شنا کند اما درد پایش اجازه نمی داد. چند سانتی متر بیشتر نمانده بود که ماهی گوشتخوار بچه قورباغه را بگیره که عمو لاک پشت آمد و با دست به صورت ماهی گوشتخوار کوبید و ماهی فرار را بر قرار ترجیح داد.
عمو لاک پشت بچه قورباغه را به ساحل آورد از سر و صداهای ایجاد شده تعدادی از پرنده ها و حیوانات به سمت برکه آمدند. بچه قورباغه درد شدیدی در پای راستش احساس کرد و نمی توانست راه برود. عمو لاک پشت به گنجشک گفت سریع برو و جغد حکیم را خبر کن و بگو پای راست بچه قورباغه آسیب دیده.
بچه قورباغه گریه می کرد و می گفت: چرا صدای آواز من روی ماهی تأثیری نداشت؟
لاک پشت گفت: پسرم هر ابزاری در هر جایی کار نمی کند. وقتی مادرت گفته که داخل برکه نرو تو باید گوش می کردی.
جغد حکیم با کیف مخصوصش سررسید و بعد از معاینه پای بچه قورباغه گفت: ساق پایش شکسته و باید گچ بگیرم چند هفته ای باید در منزل استراحت بکنه. بعد از گچ گرفتن حیوانات خداحافظی کردند و رفتند و عمو لاک پشت بچه قورباغه را روی لاکش سوار کرد و به سمت خانه آنها راه افتاد.
درد پای بچه قورباغه کمتر شده بود و آواز غم انگیزی را سر داد. از آنجا که لاک پشت خیلی آرام راه می رفت کم کم هوا داشت تاریک می شد و هنوز به خانه بچه قورباغه نرسیده بودند.
مادر بچه قورباغه دید که هوا تاریک شده و هنوز خبری از پسرش نشده، با نگرانی جلوی در خانه جست و خیز می کرد و نمی دانست کجا برود.
هوا کاملاً تاریک شده بود که صدای آواز غم انگیز بچه قورباغه را شنید و به سمت صدا جست زد. با دیدن پای گچ گرفته بچه قورباغه و شنیدن آواز، مادر زیر گریه زد اما عمو لاک پشت گفت، گریه نکن حالش خوبه بعد از رساندن بچه قورباغه، عمو لاک پشت خداحافظی کرد و رفت.
شب هنگام وقتی بچه قورباغه در تخت خوابیده بود از پنجره به بیرون نگاه کرد، قرص ماه کامل بود و به زیبایی در آسمان می درخشید. بچه قورباغه به مادرش گفت: مادر معذرت می خواهم که به حرفت گوش ندادم. مادرش بالای سرش آمد و بوسه ای بر گونه بچه قورباغه زد و در همان حال بچه قورباغه به خواب رفت.
#قصه_شعر
#مادر_زیرک
@madarezirak
#سلام_کردن
اگر علاقه داريد كودكتون سلام كردن رو ياد بگيره بهتره با بازي كردن بهشون ياد بديد.
هر بار فرزندتان وارد خانه ميشود يا شما وارد خانه ميشويد به او سلام كنيد.
با او بازي كنيد به عنوان مثال شما از اتاق بيرون برويد و قرار بگذاريد هر كه زودتر به هنگام ورود سلام كرد جايزه بگيرد.
سلام كردن را با شادي و لذت گره بزنيد. اگر كودك را مجبور كنيد يا جلوي ديگران سرزنش كنيد سلام كردن را با اضطراب در مغز كودك گره ميزنيد.
#تربیتی
#مادر_زیرک
@madarezirak