ختم امامت
عالم شده گلستان، ازاین گل تبارک
با اشک شوق گوئید، برفاطمه مبارک
ازیمن مقدم او ،موسم مسعود آمد
کعبة مقصود آمد مهدی موعودآمد
مهـرو ولایت او،زینت بخشیده بـردل
غم رفته بیرون اما، شادی نشسته دردل
بردیدنش جبریل، خرسند وخشنود آمد
کعبة مقصود آمد مهدی موعودآمد
تاجلوه گر درامشب، رخسارماه اوشد
بال ملائک حق ،گلفرش راه اوشـد
آزآسمان بر زمین، نوری زمعبود آمد
کعبة مقصود آمد مهدی موعودآمد
دردست خود پرچم، نصرمن لله دارد
با خود برای اسلام،فتح وظفرمی آرد
نورظفر ازرویش، برعالم مشهودآمد
کعبة مقصود آمد مهدی موعودآمد
ای مسلمین عالم، ختم امامت است او
ای سائلان بیائید، ابر کرامت است او
مظهر عشق وامید، سرچشمة جودآمد
کعبة مقصود آمد مهدی موعودآمد
امام زمان(عج)-مناجات
ای باد صبـا بوی حیــات آوردی
روحی به تمــام کـائنـات آوردی
درسـامره از گلشن نرگس ،بر ما
عطـر دگـری از صلــوات آوردی
سید هاشم وفایی........
امام زمان(عج)-ولادت
باز از مَهد امامت خبری می آید
خبرِ تازه تر از تازه تری می آید
همه گویند بهم بخت جهان وا شده است
این خبر با سند معتبری می آید
بسته بود این در امّید به دل ها امّا
نور امّید ز هر بسته دری می آید
دوستان را پس از این منجی غم ها برسد
دشمنان را پس از این دردِ سَری می آید
پنج هادی شده تبعید که مهدی نرسد
غافل از آن که عجب تاج سری می آید
همه گفتند نباید پسر آید امّا
گفت ناگه پدری، گل پسری می آید
دشمن و دوست شنیدند که از بیت حسن
منجی دین خدا منتَظَری می آید
هاتفی گفت که طاووس جنان آمده است
با خبر باش که سلطان جهان آمده است
می شناسند دو عالم پسر زهرا را
می شناسد فلک این حیدرِ سر تا پا را
کاخ های ستم از هیبت او لرزانند
باز تکرار کند واقعه ی کسری را
به رَعایای خودش نیک نظر اندازد
دور سازد ز محبّین ستم اعدا را
صاف و شفّاف به یُمنش همه جا نور شود
او شود آینه سر تا سر این دنیا را
طاقتِ رنج و غمِ شیعه ندارد هرگز
بس به جانش بخرد درد و بلای ما را
شیعه بیمار شود در طلب آمدنش
لیک از حق طلبد عافیت آقا را
شیعه در سایه ی او مرد عمل می گردد
با شجاعت بزند از عدویش سرها را
دور تا دور حَرَمخانه ی نرگس امروز
باز کردند ملائک ره این مولا را
خرّم آن روز که راهش به حرم باز شود
پاکسازیِ حرم از حرم آغاز شود
آید آن روز که روز صُلحا خواهد شد
روز دیدار اَباصالحِ ما خواهد شد
می رسد این خبر از مشرق عالم آن روز
ایها الناس عدالت ز شما خواهد شد
کوفه را مرکز تعلیم و هدایت سازد
مُلک قرآن ز کجا تا به کجا خواهد شد
از دَم تیغ رَود هر که ببندد راهش
لشگر خصم طرف با شهدا خواهد شد
بعد از آن روز که شد کار مدینه یکسر
تازه او منتقم کرب و بلا خواهد شد
سر کفر است که در شام و حلب می ریزد
سرِ سَرکرده ی کفّار جدا خواهد شد
نه بماند اثر از آل صعود و نه یهود
کعبه از دست «بنی شِیبه»۱ رها خواهد شد
شاید از مُلک رضا هم گذری خواهد داشت
همه ایران به خدا مُلک رضا خواهد شد
یا لثارات! همه پشت سرش صف بکشید
تا توانید ز کفّار و منافق بکُشید
ای همه آل عبا جامِ جَمَت را عشق است
گل یاسین، صفای قدمت را عشق است
گفت بابات که این طفل صغیر است امام
در امامت به خدا سِنِّ کَمَت را عشق است
هر کجا هست وجود تو همان جا کعبه است
هر کجا می روی آقا حَرَمت را عشق است
می نویسی روی سربندِ خودت یا زهرا
رمز و رازِ رَجَزت را قلمت را عشق است
ای علمدارِ تو عباس – علمدار خدا !
یارت عباس که باشد عَلَمت را عشق است
آری آن خطبه ی پیغمبری اَت در راه است
سخَنَت را نَفَست را و دَمَت را عشق است
هیچ کس از کرَمِ دست توبی دولت نیست
ای تمامیِ سخاوت، کرمت را عشق است
بر لبت ذکر حسین است به هر شام و سحر
گریه ی صبح و مسا، درد و غمت را عشق است
گاه گریان حسن گاه حسینی آقا
همه ی عمر تو در راه حسینی آقا
____________________________________
[1] بنی شیبه = دزدان حرم ، متولیان دروغین
محمود ژولیده..........
امام زمان(عج)-ولادت
شهر ، آذین شده و منتظر یار شده
لحظه ی عاشقیِ "آمدن" انگار شده
آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد
ماه ، همسایه ی دیوار به دیوار شده
"نکند یار بیاید ... وَ نبینی او را ..."
دلم از مردمک چشم ، طلبکار شده
پر ستاره شده امشب همه جای عالم
آسمان روی زمین ، چادر گلدار شده
عرش ، تا صبح فقط دور زمین می گردد
سامرا کعبه شده ، نقطه ی پرگار شده
یک نفر آمده که بود جهان منتظرش
صاحبی آمده که بوده "زمان" منتظرش
دردمندان همه هُشیار ، دوا آمده است
غصه تعطیل ، که معنای شفا آمده است
هر چه خواهید ، بخواهید از این خانه فقط
بینواها بِشِتابید ، نوا آمده است
"عالَم پیر ، دگر باره جوان خواهد شد"
چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است
آی "دارا" نکنی فخر ، به دارایی خود
آنکه عزت بدهد بر فقرا آمده است
آی مظلوم ! ، بپا خیز ، علیه ظالم
چه نشستی که "معین الضعفا" آمده است
ندبه خوانان ظهور و همه محو اوییم
حرف های دلمان را به خودش می گوییم :
سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی
دردها را به تو گفتیم ، که درمان بدهی
بَرَکت نیست دگر در برهوتِ بی تو
خشک شد کوزه ی ما کاش که باران بدهی
ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد ...
نان فراوان بُود ... ای کاش که دندان بدهی
سرد و بی روح تر از ما که نداری آقا ...
مثل مُردار ... فقط کاش به ما جان بدهی
جانمان بر کف دست است ، فقط لب تر کن
گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی
ما دعای فرجت را همه دم می خوانیم
ما همه منتظر آمدنت می مانیم
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
تلگرام
@madahanesfahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
مام زمان(عج)-مدح
در چرخ امامت است انجم مهدی
ماه فلک یذهب عنکم مهدی
تنها دو نفر شبیه احمد هستند
اول علی اکبراست و دوم مهدی
سید رضا موید.........
امام زمان(عج)-ولادت
باز شوریست که در جان جهان افتاده
عالم از حادثه ای در هیجان افتاده
چشم نرگس به شقایق نگران افتاده
عالم پیر دگرباره جوان افتاده
هاتفی گفت سحر می رسد از راه بیا
همچو عباس قمر می رسد از راه بیا
باز عالم شده سرمست و غزلخوان امشب
پهن شد سفره ی احسان کریمان امشب
بس که شد لطف خداوند فراوان امشب
می شود هر چه گدا هست سلیمان امشب
جلوه ی کوثری حضرت زهرا آمد
آخرین حیدر کرار به دنیا آمد
آمده بر دو جهان حضرت دریا به به
بر رخش جلوه ی آقایی طاها به به
دلبری کرده به لبخند ز بابا به به
آمده در بر نرگس گل زهرا به به
عسگری در بر خود نور جلی را دارد
یا پیمبر به بغل باز علی را دارد ؟
با نگاهش دل غمدیده صفا بردارد
چشم یعقوب چو آیینه ضیا بردارد
از غبار قدمش درد دوا بردارد
آمده حضرت عیسی که شفا بردارد
انبیا از قبلش قرب الهی گیرند
با گدایی درش منصب شاهی گیرند
در رخش جلوه ی آیات خدا بسیار است
سیزده آینه در آینه در تکرار است
چو علی قبله عالم شده و سیار است
پسر حیدر کرار خودش کرار است
عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد
دیدنی باشد اگر تیغ دو دم بردارد
کاش گل باز به دیدار چمن برگردد
از دل خاکی صحرا به وطن برگردد
یوسف فاطمه آن پور حسن برگردد
بهر یاری به همه اهل یمن برگردد
چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات
تا که این عید شود عید ظهورش صلوات
ناصر شهریاری..........
امام زمان(عج)-ولادت
سحر زبیت ولایت دمید نور خدا
گرفت پرده ز رخ آفتاب برج هدی
به شهر سامره ماهی گرفت پرده زرخ
که آفتاب، به لبخند گفت صلِّ علی
دمید لالۀ زهرا به دامن نرگس
شکفت غنچۀ نرگس به گلبن زهرا
خدای عزّوجل آفرید یکتائی
که قامت ابدیت به پیش اوست دو تا
ترانۀ زَهَق الباطل است و جاءالحق
که سر کشیده زعمق زمین به اوج فضا
بگو به موسی عمران به طور سامره رو
ببین رخی که ندیدی به سینۀ سینا
عزیز کصر وجود است کامده به وجد
هزار یوسف مصرش به یک اشاره فدا
خدا به صورت مهدی جمال خویش نمود
برای بحث چه دارند منکران خدا
اگر خداش بخوانم به حق خطا گفتم
و گر جداش بدانم به او جفاست جفا
هنوز شیر ننوشیده بود از مادر
هنوز چشم نیفکنده بود بر دنیا
گشود لب به کلام خدا و گفت سخن
نهاد سر به سوی آسمان و خواند دعا
زمین گرفت شرافت زوی نه بیت حسن
سپهر یافت تجلّی از اونه سامرّا
به دست باب، به لب راند چون علی قرآن
به مهد ناز، سفر کرد چون نبی به سما
به عرشیان همه جا از جلالش معلوم
به فرشیان همه سو از تجلّیش پیدا
کمال اقدس جلّ جلاله ربّی
جمال حضرت سبحان ربی الاعلی
نهاد پای، نماز مجسّمی به جهان
که در نماز به وی اقتدا کند عیسی
سکوت محض کند حکم بر وجودآن روز
که او زکعبه دهد بر نجات خلق ندا
از آن ندا همه مستضعفین بپا خیزید
وز آن صدا همه مستکبران فتند زپا
به خاک مرگ درافتند سرکشان آن روز
چنان که در شب میلاد مصطفی بت ها
زخشم، بر همه قابیلیان زنند نهیب
زمهر بر همه هابیلیان زنند صلا
به خاک دفن شود ظلم و جور و کفر و ستم
چنان که لشکر سفیان به عرصۀ بیدا
چنانچه موم شد آهن به پنجۀ داود
چنانچه چوب شد اژدر به معجز موسی
سپاه های مجهّز به حکم آن سرور
سلاح های مخرّب به امر آن مولا
چنانچه پاک زآئینه می شود زنگار
چنانچه سبز به باران شود رخ صحرا
جهان تهی شود از ظلم و جور و کفر و ستم
وجود،5 پر شود از عدل و داد و صلح و صفا
اگر زنی ره مغرب بگیرد از مشرق
پیاده با طبقی زر به طلعتی زیبا
نه کس طمع به جمالش کند نه بر مالش
نه او هراسد از آن ره که می رود تنها
نه گرگ در طمع گوسفند، موقع جوع
نه گوسفند هراسش زگرگ، گاه چرا
اَلا نهاده به راهت زمانه چشم امید
اَلا گرفته به سویت وجود، دست دعا
اَلا به باغ خزان زمین نسیم بهار
اَلا به شام سیاه زمان طلوع صبا
اَلا به یاد تو زهرا به ذکر یا ولدی
اَلا زهجر تو دین در نوای یا ابتا
اَلا جهان همه در ظلمت و تو برق امید
اَلا بشر همه لب تشنه و تو آب بقا
سحاب رحمت! حق در کویر تشنه به بار
بشیر شادی ما در محیط غصّه بیا
بیا که بی تو دوا بدتر است از هر درد
بیا که با تو بود درد خوب تر زدوا
بیا که عالمیانند مرده و تو مسیح
بیا که آدمیانند برّه تو موسی
بیا که روح شده تشنه و تو خضر حیات
بیا که عمر، بود فانی و تو آب بقا
بیا که دهر پر از فتنه و توئی مصلح
بیا که خلق شده گمره و تو راهنما
بیا که از همۀ ما به پای توست جبین
بیا که از طرف حق به دست توست لوا
محیط فتنه و آشوب و درد و محنت و غم
زمان آتش و خون است و ظلم و جور و جفا
هر آن که دم زند از حقّ کشند نا حقش
هر آن که دست در آرد درافکنند زپا
چو گشته نقش به خاک زمین شده است شرف
چو مرده، دفن به گور سیاه گشته حیا
زغرب گویم، گرگ درنده را ماند
که چنگ برده به قصد هلاک ملت ها
زشرق گویم مار خزنده را ماند
که بهر نیش زدن سر برآرد از همه جا
صدای نالۀ مظلوم در گلو خاموش
زبان زور ستمکار در جهان گویا
به جاهلیّت پیش از رسول برگشته
زجهل و مستی و خود کامی و ستم، دنیا
فغان و ناله و فریاد می کند محشر
جفا و فتنه و بیداد می کند غوغا
ضعیف، حق توحّش دهد زجور قوی
وحوش لاف تمدّن زنند در همه جا
به کشتگان حسینی قسم، که چهره مپوش
به انقلاب خمینی قسم! زپرده درآ
هماره کشور ایران زخون گلستان است
به جرم این که به بیگانه داده پاسخ لا
به خطّ سرخ شما کشته گر شویم چه غم
ولایت است همین در طریق اهل ولا
شما هماره به میدان جنگ سر دادید
چگونه ما سر ذلّت بریم بر اَعدا
شما که پیش ستمگر چ. کوه استادید
چگونه ما قد خود بر ستم کنیم دو تا
شما زکرب و بلا خطّ خون به ما دادید
چگونه ما خود از ایثار خون کنیم ابا
شما که لحظه ای از ذات حق جدا نشدید
چگونه ما زشما لحظه ای شویم جدا
جدا زراه شما خاندان شدن هرگز
به خط غیر شما پا گذاشتن اَبدا
اگر به غیر شما دوست انتخاب کنیم
محبّتی نبود در میان ما و شما
زخطّ سرخ شما هر که شد جدا امروز
اسیر ذلت بیگانگان شود فردا
به عصر غیبت و روز ظهور تو سوگند
به دست و تیغ توای آخرین ولیّ خدا
که باز بهر فریب مبارزان علی
معاویه سر نی برده است قرآن را
طریق میثم تمّار را گزین (میثم)
به زیر ظلم مرو از فراز دار برآ
استاد سازگار..........
امام زمان(عج)-ولادت
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است
آسمان ها همه بر گَشت و گُذار آمده است
شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد
گل زیبا به تمنای نگار آمده است
حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده
دیده این بار به امید قرار آمده است
آن چه در سینه ی ما می تپد و پَر گیرد
مرغ جان است کنون از پی یار آمده است
آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت
همه گویند خوشا وقت شکار آمده است
آن که جان می دهد از هجر تو ای مهر نهان
خسته جانی است که با حال نزار آمده است
قلب ها بی تو شکستَه ست بیا ای گل من
غصه بر سینه نشستَه ست بیا ای گل من
چشم های همه از روز ازل سوی تواند
مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند
عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا
قدسیان بوسه زن خاک کف کویِ تواند
لحظه هایی که پر از نور به شام تارند
چون ستاره به میان شب گیسوی تواند
ذکر لا حَولَ و لا قوَّةَ اِلا بالله
ذکر توحید و همه ، نغمه ای از هوی تواند
هر چه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت
عقل ها معتکفان خَم ابروی تواند
نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم
اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند
همره جمع رسل هر که بیامد به وجود
هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود
دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان
زندگی بی تو گناه است بیا مهدی جان
چشم هایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه
منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان
ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی
روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان
گر امید تو نباشد همگی می میریم
بودن بی تو تباه است بیا مهدی جان
لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید
تپش سینه گواه است بیا مهدی جان
بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید
مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان
در شب تار فراق تو همه دلگیریم
گر نیایی به خدا از غم تو می میریم
آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی
از فراسوی زمان جانب ما می آیی
ما که دوریم ز درگاه خدا امّا تو
سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی
جمله بیمار فراق تو و هجران توایم
سوی بیماری ما بهر شفا می آیی
سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را
فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی
بر تقاص حرمِ چادر آغشته به خاک
یا به خونخواهیِ آن دستِ جدا می آیی
تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین
یعنی از کعبه و از کربُبَلا می آیی
ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی
منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
محمد مبشری..........
مقدمتان گرامی
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
تلگرام
@madahanesfahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
امام زمان(عج)-ولادت
دیشب به دست غم گره افتاد در دلم
یعنی هوای سامره افتاد در دلم
گفتم به خود که روز نیایش شب دعاست
ای غم برو که مقصد من سُرّ مَن رَأست
آن جا که انبیا به طوافش رسیده اند
سیمرغ ها به قله ی قافش رسیده اند
آن جا که چشم ها پلی از آب بسته اند
یعنی دخیل گریه به سرداب بسته اند
آن جا که جلوه گاه گل روی دلبر است
این عطر روح پرور از آن کوی دلبر است
او را هزار ماه جبین مشتری بود
او را نگین وحی در انگشتری بود
سنگ بنای کعبه سیاهیّ خال اوست
وجه خدای جلّ جلاله جمال اوست
جان بی فروغ طلعت او جان نمی شود
او حجت خداست که پنهان نمی شود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
در عدل او جهان زبر و زیر می شود
یعنی فروغ عدل جهان گیر می شود
یوسف به بوی پیرهنش زنده می شود
دل های مرده با سخنش زنده می شود
*
گفتند آسمان و زمین بی قرار اوست
خورشید شعله ای، قَبَسی از شرار اوست
گفتند اوست محور منظومه ی حیات
گفتند گردش دو جهان در مدار اوست
گفتند کعبه چشم به راهش نشسته است
صبح و سپیده و سحر آئینه دار اوست
گفتند روز جلوه ی آن آخرین امام
پیغمبری مسیح نفس در کنار اوست
متن حدیث افضل العمال امتی
تصویر قدر و منزلت اقتدار اوست
یک نکته از هزار بگویم که منتظر
خود در میان جمع و دلش بیقرار اوست
آن کس که دل به جلوه ی موعود بسته است
در اختیار خویش نه در اختیار اوست
آن کس که شاملش بشود لطف محض یار
شاید که ادعا بکند محض یار اوست
او را بخوان در آینه ی ندبه و سمات
فرزندی از سلاله ی طاها و محکمات
*
روی لبش تلاوت لبیک دیدنی ست
آری دعای او به اجابت رسیدنی ست
احیاگر معالم دین خداست او
شمس الضحای روشن و نور الهداست او
ای آخرین امید بشر در کویر غم
حرم حریر عاطفه در زمهریر غم
مضمون بکر و ناب مناجات جوشنی
فرزند اختران درخشان و روشنی
چشمان ما غبار گرفته نیامدی
دامان انتظار گرفته نیامدی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم متی ترانا گفتم متی نراک
یا ایها العزیز ببین خسته حالیم
چشمان پر ستاره و دستان خالیم
مائیم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با بضاعت مزجات آمدیم
شام فراق سوره ی والیل خوانده ایم
یوسف ندیده اوف لنا الکیل خوانده ایم
یا ایها العزیز به زیبائیت قسم
بر حسن دل فریب و فریبائیت قسم
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
محمد جواد غفورزاده.شفق........
امام زمان(عج)-ولادت
این عطر بهشت است که خیزد زکلامم
این فیض مسیح است که ریزد زپیامم
در هر نفسی اجر صلات است و صیامم
با قدمی ذکر سجود است و قیامم
شد آتش دل آیه، برداً و سلامم
زد بوی خوش لالۀ نرگس به مشامم
بر گوش خلایق سخن نصر مبارک
انوار جمال ولی عصر مبارک
امشب به دلم شعلۀ تاب و تب مهدی است
روشن شب تنهائیم از کوکب مهدی است
من می شنوم ذکر خدا بر لب مهدی است
افلاک پر از زمزمۀ یا رب مهدی است
از فرش الی عرش خدا مکتب مهدی است
لبخند برآرید که امشب شب مهدی است
چون صوت هَزاران که زطرف چمن آید
از ارض و سما نغمۀ یابن الحسن آید
انوار خدا می دمد از خانۀ نرجس
زن های بهشتی شده پروانۀ نرجس
خورشید درخشد به سرشانۀ نرجس
یا ماه دمیده است به کاشانۀ نرجس
لبریز زکوثر شده پیمانۀ نرجس
فردوس کشد ناز زریحانۀ نرجس
خیزید زجا عطر و گل وعود بیارید
جان در قدم مهدی موعود بیارید
موسی به زمین شیفتۀ آتش طورش
عیسی به فلک منتظر روز ظهورش
یعقوب نگه یافته از پرتو نورش
یوسف شده دلباختۀ فیض حضورش
داود کند مدح سرائی به زبورش
با خنده سلیمان شده هم صحبت مورش
خوانند همه منتقم خون خدایش
جان من و جان همه عالم به فدایش
این راهبر و دادرس و دادگر ماست
این مظهر حق، حجّت ثانی عشر ماست
این ختم رسل را پسر است و پدر ماست
این ماه شب قدر و چراغ سحر ماست
این همقدم خون دل و اشک بصر ماست
این صاحب ما مهدی ما منتَظر ماست
لبخند به لب قلزم اشکش به دو عین است
ناخورده لبن در طلب خون حسین است
دستی به زمین دست دگر سوی سمایش
چشمش به پدر باز و توسّل به خدایش
آوای خدا در نفس روح فزایش
آیات نبی بر لب توحید سرایش
افکند طنین از همه سو ذکر دعایش
پاسخ به تمام شهدا بود صدایش
این طرفه صدا قصّه عهد ازلی بود
یادآور فریاد حسین بن علی بود
آن روز که از کعبه رخش جلوه گر آید
وز بیت خداوند چو خورشید برآید
وز پرده رخ یوسف زهرا به در آید
در سلک شبان حجت ثانی عشر آید
چون ختم رسل بهر نجات بشر آید
بینند همه منتظِران منتَظَر آید
خوانند همه قصّۀ هم عهدی او را
عالم شنود بانگ انا المهدی او را
عالم چو کف دست، به پیش نظر او
گردون به دم تیغ حوادث سپر او
ارواح رسل زیر لوای ظفر او
افواج ملک بنده صفت خاک در او
عمّامۀ پیغمبر اکرم به سر او
پیراهن سالار شهیدان به بر او
از هر نفس اوست برای همه مفهوم
هفتاد و دو فریاد زهفتاد و دو مظلوم
آن روز که آن روی، خدا نور فشاند
از تیرگی جهل، بشر را برهاند
بیدادگران را به هلاکت برساند
داد دل مظلوم زظالم بستاند
با تیغ خدا سینۀ شیطان بدراند
در مسجد کوفه چو علی خطبه بخواند
بس آیت ناگفته که نقل دهن اوست
فریاد خروشان خموشان سخن اوست
در دولت او ثبت شود دولت عترت
با تیغ کجش راست شود قامت عترت
بینند همه عالمیان رجعت عترت
معلوم شود بر همگان عزّت عترت
آرند فرو سر همه بر طاعت عترت
بر بام جهان سایه زند رایت عترت
آن روز محمّد بود و مکتب نابش
منشور قوانین جهان است کتابش
ای یوسف گم گشتۀ کنعان محمّد
ای آرزوی عترت و قرآن محمّد
ای جان همه عالم و ای جان محمّد
ای لالۀ امید گلستان محمّد
تا چند خزان حاکم بستان محمّد
تا چند به زیر پا، فرمان محمّد
کی می شود ای لالۀ گم گشته به صحرا
خیزد زلبت پاسخ یا مهدی زهرا
بازآی که گیتی بزند سکّه به نامت
بازآ که به حق جان دهی از فیض کلامت
بازآی که باطل فتد از پا به قیامت
بازآ که شهیدان همه گویند سلامت
بازآ که خلایق بشناسند مقامت
بازآ که جهان نظم بگیرد زنظامت
بازآی که باز از همگان دل بربائی
زنگ غم از آئینۀ (میثم) بزدائی
استاد سازگار..........
امام زمان(عج)-ولادت
تا چند پی نام و نشانی باشیم
یا در طلب جهان فانی باشیم
حالا که رسیده وقت بیعت با عشق
عشق است که صاحب الزمانی باشیم
یوسف رحیمی..........