eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شب👇👇👇👇👇
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد. کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. 💞ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.» صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.» 💞رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند.» خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود. صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.» اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.» با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود. ✍ادامه دارد.....
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر 💞صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.» کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم. بچه ها را از خانه همسایه آورده بودم. هر کاری کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. می ترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم. فکر می کردم کسی پشت کمد، یخچال یا زیر پله و خرپشته قایم شده است. فرشی انداختم گوشه حیاط و با بچه ها نشستم آنجا. معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم. شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم. صمد تعجب کرده بود. گفتم: «می ترسم. دست خودم نیست.» خانه بدجوری دلم را زده بود. بچه ها را بغل کرد و برد توی اتاق. من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم. صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب می کرد. گفتم: «بی خودی وسایل را نچین. من اینجابمان نیستم. یا خانه ای دیگر بگیر، یا برمی گردم قایش.» خندید و گفت: «قدم! بچه شدی، می ترسی؟!» گفتم: «تو که صبح تا شب نیستی. فردا پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟!» 💞گفت: «من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.» گفتم: «خودم می روم. فقط تو قبول کن.» چیزی نگفت. سکوت کرد. می دانستم دارد فکر می کند. فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود. گفت: «رفتم با صاحب خانه حرف زدم. یک جایی هم برایتان دیده ام. اما زیاد تعریفی نیست. اگر صبر کنی، جای بهتری پیدا می کنم.» گفتم: «هر طور باشد قبول. فقط هر چه زودتر از این خانه برویم.» فردای آن روز دوباره اسباب کشی کردیم. خانه مان یک اتاق بزرگ و تازه نقاشی شده در حوالی چاپارخانه بود. وسایل چندانی نداشتم. همه را دورتادور اتاق چیدم. خواب آرام آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. اما صبح که از خواب بیدار شدم، اوضاع طور دیگری شده بود. انگار داشتم تازه با چشم باز همه چیز را می دیدم. آن طرف حیاط چند تا اتاق بود که صاحب خانه در آنجا گاو و گوسفند نگه می داشت. بوی پشم و پهنشان توی اتاق می پیچید. از دست مگس نمی شد زندگی کرد. اما با این حال باید تحمل می کردم. روی اعتراض نداشتم. شب که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم. 💞بچه ها مریض می شوند. شاید مجبور شوم چند وقتی به مأموریت بروم. اوضاع و احوال مملکت رو به راه نیست. باید اول خیالم از طرف شما راحت شود. صمد به چند نفر از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد.» من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم. چند روز بعد با خوشحالی آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم؛ یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد.» با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد؟!» رفت توی فکر. انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله کرده.» این حرف را خیلی جدی نگرفتم. با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود. اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت ✍ادامه دارد....
⁉️ چند سؤال با موضوع فالگیری: ✔️ الف.آیا فالگیری برای خود ما یا دیگران اشکال دارد؟ ✔️ ب. آیا می توانیم شرعاً برای گرفتن فال به دیگران مراجعه کنیم؟ ✔️ ج. آیا درآمد، از این راه حلال است؟ ✅ پاسخ: «فالگیری شرعاً اعتباری ندارد؛ و کسب درآمد از این طریق جایز نیست.»
خواندن صیغه عقد در فضای مجازی...
4_5987892745220392846.mp3
10.92M
تو الان زنده‌ای ! همین الان ... اگر نوبتِ سفر تو، همین فردا باشه؛ خونه و زندگیِ اونورت ردیفه؟ اونجا مشکلی نداری؟ 🔊 استاد شجاعی
🌸 احکا 🌸 💬سوال: 🔰 اگر موقعی که امام در رکوع است، شخصی اقتدا کرده و به رکوع برود و کند که به رکوع امام رسیده یا نه، نمازش صحیح است؟ ✅ پاسخ مراجع⬇️ ✍ امام خامنه ای: اگر به مقدار ركوع خم شود و چنين شكى كند، نماز او به صورت فرادا صحيح است. [1] ✍ آیات عظام و : نمازش را فرادا تمام کند و [2] دوباره بخواند. [3] ✍آیت الله سیستانی: چنانچه شکش بعد از تمام شدن رکوع باشد، جماعتش صحیح است و در غیر این صورت می تواند نماز را فرادا تمام کند یا برای رسیدن به رکعت بعد نماز را قطع کند. [4] ✍آیت الله صافی: اگر پیش از ذکر رکوع شک کند، نمازش به جماعت باطل است. ولی به صورت فرادا صحیح است؛ هر چند احتیاط مستحب آن است که سر از رکوع بردارد و آن رکعت را یک رکعت حساب نموده و نماز را فرادا تمام کند و بعد دوباره بخواند؛ ولی اگر در حال گفتن ذکر رکوع یا بعد از آن شک کند، نماز او به جماعت صحیح است. [5]
* #امیرالمومنین #آیت_الله_کشمیری 🔻ما احتياج به اين داريم که هر روز به آقا امير المومنين علیه السلام توجه کنيم و تجديد بيعت کنيم و زيارت امين الله بخوانيم. 🔸نه فقط در ایام غدير بلکه در همه ي ايام سال تجديد عهد با آقا اميرالمومنين عليه السلام لازم است. يکي از دعاهاي خيلي جالب و زيارات خيلي خوبي که در همین زمینه هست همين زيارت امين الله است که خيلي زيارت جامعي است. 🔹حضرت آیت الله کشمیری قدس سره اين سفارش را مي کردند که هر روز صبح به صبح تجديد عهد و بيعت با آقا اميرالمؤمنين بکنيد حالا يا زيارت امين الله بخوانید یا یکی دیگر از زیارات حضرت را. 🔸اگر بعد از هر نماز هر کسي‏ زيارت امين الله را بخواند و رها نکند آرام آرام پيوندش با اميرالمؤمنين عليه السلام برقرار خواهد شد. 🔹حضرت والد(آیت الله ناصری) می فرمودند: حاج شيخ محمد باقر (پدر بزرگ ما) يک رفيقي داشت فاميلش آقاي اراکي بود. مي‌گفتند پيرمردي بود مال اراک و مرد خيلي صالحي بود و از رفقاي پدربزرگ ما بود. او گفته بود که من در ايام طلبگي در نجف سختي‌ هائي مي‌کشيدم و رياضاتي و توسلاتي داشتم. رياضات قهری هم براي ما بود مثل گرسنگي زياد و... این ریاضات قهری مصادف شد با ایامی که من روزه هم مي‌گرفتم و عصرها که مي‌شد من را ضعف شديدي عارض مي‌ شد. 🔸اما حرم آقا اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌ رفتم و يک زيارت امين الله مي‌ خواندم و به اين جمله که مي‌ رسيدم که «و ارزاقک الي الخلائق من لدنک نازله“ يک حالت قوت و نشاطی به من دست می داد مثل اينکه يک غذاي خوبي من خورده باشم و قوي می شدم؛
🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎 ✴️ سه شنبه 👈10 دی 98 👈4 جمادی الاول 1441👈31 دسامبر 2019 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️روز تولد حضرت هابیل و بسیار خوب و مبارک است برای: ✅خواستگاری عقد و عروسی. ✅تجارت و داد و ستد. ✅بنایی و ساخت و ساز. ✅شکار و صید. ✅ و کشاورزی بذر افشانی و کاشت خوب است. 👶نوزاد امروز زیبا مبارک شایسته و صالح و خوش قدم باشد. ان شاءالله. 🤕بیمار امروز خوب شود ان شاءالله ✈️ مسافرت خوف حادثه دارد همراه با صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️انجام امور ساختمانی بنایی و ساخت و ساز. ✳️تعلیم و تعلم و تحصیل. ✳️و امور کشاورزی نیک است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) خوب نیست 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن. 🔴 یا در این روز خوب نیست موجب درد در سر است. ✂️ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست 👕👚دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 5 سوره مبارکه مائده است... الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم... و مفهوم ان این است که به شکلی منفعتی به خواب بیننده برسد و خوشحال گردد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸
#سلام_امام_زمانم 💚 ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🎄🌷🎄🌷🎄 🌺🧚‍♀️هر كدام از ما مسير هاى يادگيری، منحصر بفردى داريم. همه درحال، يادگيرى درسهاى معنوى خود، به روش‌هاى گوناگون هستيم، و از آن طريق ، باحقيقت وجودى، خويش اشنا میشویم ... بیائید ديگران را بخاطر انتخاب، راهی متفاوت ، سرزنش نكنيم ... هيچگاه درصدد متقاعد كردن ديگران، بر نياييم ... و اگر كسى پرسيد، فقط اجازه دهیم تا پرسشگر در آنچه كه میدانیم سهيم شود ... مانع پيمودن راه ديگران نباشيم. اين نیز يكى از راه هاى تمرين عشق ورزى و دوست داشتن ديگران است .. 💕💕💕
برای امروزتون زيباترين حس‌ها رو خواهانم حس قشنگ آرامش حس دوست داشتن حس زيبا شدن حس وجود خدا در قلبتون حس لطافت گلها حس باران و حس داشتن لحظه‌های خوب امرزتون پر از دعای خیر💐
🌸زود قضاوت نکنیم 🌷شخصی به حضرت داود ع مراجعه کرد 🌷گفت من یک گوسفند دارم وبرادرم ۹۹ گوسفند دارد ومیخواهد یک گوسفند مراهم بگیرد، حضرت داود بدون اینکه نظر آن برادر رابشنود،فرموداگراینجور باشد،درحقت ستم کرده، 🌷ولی بلافاصله متوجه شدکه بایدنظر آن برادرراهم میشنیدبعد قضاوت میکرد، ولذا بلافاصله استغفار وتوبه کرد. ۲۳و۲۴ سوره ص 💕💕💕
ی خیلی مهم 💎در دین اسلام برای رفتار صحیح در خانواده👇 ✅برنامه ی کاملی وجود داره. ✅در خانواده، مرد باید تا میتونه به خانمش "محبت کنه" ✅اما خانم "نباید انتظار محبت از شوهرش داشته باشه." 👆✅ ✅از اون طرف هم ، زن "باید از شوهرش اطاعت کنه" ✅اما مرد "نباید صبح تا شب دستور بده." 👆✅ ✴اگه کسی توی زندگیش همین دو تا قاعده ی کلیدی رو رعایت کنه 💟زندگیش فوق العاده شیرین میشه. 🔗یه چند روزی روی این دو تا قاعده فکر کنید 🔴این باعث میشه که بتونید بهتر عمل کنید. امتحانش ضرر نداره👍 🔺➖🔵➖🌺 سرزمین لذت ها
#احکام_نموداری اگر مرجع تقلیدمون فوت شد بازم می تونیم مقلد ایشون باشیم؟ توضیحات در فایل صوتی پایین 👇
005 بقاء بر میت.mp3
559.1K
#احکام_نموداری تقلید از مرجعی که فوت شده نمودار در تصویر بالا ⬆️
پک ویژه ولادت اسوه صبر و مقاومت حضرت زینب سلام الله علیها ملتمس دعای خیر شما سروران عزیز هستم👇👇👇👇
#مدح_ومیلاد_حضرت_زینب برای بارش رحمت خدا خدا كافی ست برای عشق و جنون شهر كربلا كافی ست برای بی خردان زرق و برق اين عالم غبار چادر زينب، برای ما كافی ست عليرضا خاكساری
karimi-milad-hazrate-zeinab-94-004.mp3
3.58M
💠 سرود بسیار زیبا 💠 عاشقان زینب 🎤🎤 حاج محمود کریمی 🌺
#مدح_ومیلاد_حضرت_زینب ای عقل و خرد ماتِ مقامت زينب وی همچو علی نُطق كلامت زينب در قدر شرافتت همين بس كه خدا زد سكه ی زِينِ اَب به نامت زينب
#مدح_ومیلاد_حضرت_زینب شاعری بی هنرم گر چه پر از فریادم نوکری دربه درم اهل خراب آبادم غزل و مثنوی ام در همه جا شد زینب چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم اصغر اعرابی
ما دسته دسته جزو غلامان زينبيم تا روز حشر گوش به فرمان زينبيم گر مهر شيعه گی زده حق بر جبين ما اين است علتش كه مسلمان زينبيم 🌸 ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله بر شما مبارک باد 🌸
#مدح_ومیلاد_حضرت_زینب امشب كه كند فخر به شبهای دگر آورده فلک اختر زيبای دگر اين زينب كبراست؟ به دامان علی يا ختم رسل گرفته زهرای دگر
#مدح_ومیلاد_حضرت_زینب كوثر به ظهور گوهری آوردست زهرای بتول دختری آوردست تا در غم كربلا كند مادريش از بهر حسين خواهری آوردست
زینبِ کبری شدی تا عشق را معنا کنی کربلا را تا ابد با اشکِ خود احیا کنی روح بخشیدی به آیینِ پدر بعد از نبی پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا(س)کنی سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی ای علَم بر دوش از کرببلا تا شامِ غم ای که با لبخندِ اشکت درد را زیبا کنی آمدی ای گل نه تنها زینتِ بابا شوی بلکه مهرت را به قلبِ عاشقانت جا کنی در شبِ میلادت ای ماهِ دل‌افروزِ حسین من توسل کرده‌ تا قلبِ مرا احیا کنی تو پیمبر دامنِ زهرا شده معراجتان آمدی تا بابِ رحمت را به رویم وا کنی تو رسولِ مرسلِ کرببلای غربتی با سرِ بالای نیزه نیمه شب نجوا کنی در لبت آوازِ سرخِ کربلا، آهِ عطش دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی در زمینِ کربلا تحتِ ولیِ امرِ خود اقتدا بر مادرت در ظهرِ عاشورا کنی ای تماشایی ترین زیباییِ صبرِ خدا ای که با گوشه نگاهی هر دلی شیدا کنی در زلالِ معرفت بی انتهایی چون علی(ع) این همه درد غریبی را کجا انشا کنی زینب ای امّ المصائب اسوه ی صبر و رضا هستی ات را داده ای تا عشق را معنا کنی کربلا با یاد تو در چشمها زیبا شده چونکه با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر نامِ ما را در ردیفِ عاشقان امضا کنی ما مدافع بر حریمت گشته‌ایم از جان و دل کن دعا شاید شهادت را نصیبِ ما کنی!
آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود مستی ما که در قلمی جا نمی‌شود زلف مرا به پنجره‌های ضریح عشق طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت هر دختر قبیله که لیلا نمی‌شود آن کس که خاک پای مریدان میکده است محتاج معجزات مسیحا نمی‌شود «تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند حالا شراب می‌شود و یا نمی‌شود ما مثل باده‌ایم شبی امتحان کنید انگور زاده‌ایم شبی امتحان کنید شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت از حاجیان کعبه سبز شما نوشت شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت نام مرا شریف‌ترین خاک پا نوشت صبح ازل به خاک تو پیشانی‌ام رسید این سجده را فرشته به پای خدا نوشت از ما سؤال شد که اسیر تو می‌شویم؟ ما خواستیم و آیه «قالو بلی» نوشت بالای سر در حرم کبریاییش نام تو را به خط خودش با طلا نوشت یعنی تمام جلوه آل عبا تویی آیینه تمام نمای خدا تویی اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت ای بارش همیشه سجاده‌های نور در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت بانو اگر به آینه‌ها سر نمی‌زدید تاریکی همیشه‌ی دنیا ادامه داشت در آسمان چهارم افلاک جا زدیم آیات رد پای تو اما ادامه داشت تا زندگی‌ات را به تماشا گذاشتی آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسد الله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکیت تا بزرگیت شیواترین مفسر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو باز رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری خورشید روی تو شرف مشرقین شد یک نیمه‌ات حسن شد و نیمت حسین شد ای ماورای حد تصور کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو از مادری چنین چنین دختری شود هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده‌ایم در انعکاس آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن» بعد کربلا ای سایه بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت عباس هم رشیدی قد تو را ندید از بس که سر به زیر بود در برابرت شب زنده دار شام غریبان کربلا دل بسته بر نماز شب تو برادرت ای خطبه صدای تو نهج البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت  هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قله نجابت توحید، جای تو   عطر حضور فاطمه دارد حیای تو