eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ابتکارات محبت آور 💠 گاه برای همسرتان محبتهای ابتکاری داشته باشید تا علاقه‌تان به یکدیگر بیشتر شود. 💠 مثلا در را با زبان محبت برایش باز کنید. یا کفشهایش را برایش جفت کنید. گاهی موقع تنهایی جلوی او بلند شوید و احترام بذارید. 💠 گاهی سر سفره صبر کنید و بگید بدون تو غذا از گلوم پایین نمی‌ره! گاهی ناخنهای او را بگیرید و دهها مصادیق دیگر که برای همسرتان خاص باشد. 💕💛💕
🏴🏴🏴 ✍ میدونی موقع تولد وقتی خدا داشت بدرقمون میکرد چی گفت؟؟؟؟!!!!!!! گفت داری به دنیایی میری که غرورت را میشکنن وبه احساس پاکت سیلی میزنن!!!!!! نکنه ناراحت بشی....!!!! من تو کوله پشتیت عشق گذاشتم..... تا ببخشی!!! خنده گذاشتم........ تا بخندی!! اشک گذاشتم........ تا گریه کنی!! و مرررررررگ گذاشتم........ تا بدونی دنیا ارزش بدی کردن نداره!! 💥پس فقط برا خدا خوب باش و خوبی کن !!! 💕💛💕
📝🍃 عزیزی که دوست نداری زورکی بهشت بری!!! باشه جانم نرو.. کی به شما اصرار کرده؟! بهشت خدا کم خاطرخواه نداره.. فقط جسارتا.. با انتشار زندگی آلوده و پر گناهت تو شبکه های اجتماعی و خراب و مسموم کردن این فضا های عمومی رو به دیگران تحمیل نکن👊🏻❌ مراقب : (دلبری‌باچادر)و...باشیم. 💕🧡💕
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود ، بیمار شد . شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد . زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت : مرا بغل کن .. زن پرسید : چه کار کنم ؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد ، با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود . به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند ، شوهرش با تعجب پرسید : چرا ؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم . زن جواب داد : دیگر لازم نیست ، بهتر شدم . سرم درد نمی کند . شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى " مرا بغل کن " چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش ایجاد کرده که در همین مسیر کوتاه ، سردردش را خوب کرده است . عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد . فاصله ابراز عشق دور نیست ، فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید . 💕🧡💕
✅هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست ... ✍پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ... روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.» 💕🧡💕
✅اگر خداوند متعال مشکل یوسف (ع) را در آغاز آزمایشش برطرف می‌نمود، شاید گنجینه‌های مصر در اختیار وی قرار نمی‌گرفت. ✍گاهی بلا به طول می‌انجامد، تا عطا و بخشش بزرگ شود؛ گاهی درمیان اقوام همسر قرار میگیریم که درمقابل سکوت ما در مقابل اعمالشان ازانواع توهین وتهمت وبی احترامی و بدعهدی چیزی دردنیا نیست که ازما دریغ نداشته باشند ، "وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِی الْأَرْضِ" بدین منوال ما یوسف را در سرزمین مصر استقرار بخشیدیم و مقام و منزلت دادیم. 📚یوسف/آیه۲۱ 👈پس، به خدا توکل کن، توکلی واقعی و راستین و نسبت به پروردگارت حسن ظن داشته باش و صبر پیشه کن ، صبری جمیل ، صبری زیبا ، صبری که در آن هیچ گله و شکایت و ناامیدی نباشد؛ "فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا" صبر جمیل پیشه کن 📚معارج/آیه ی ۵ 💕💜💕
❣امام خامنہ اے: مݧ مادراݧ شهدایے را زیارت ڪردم ڪہ بہ جِد و با صِدق دل میگفتند: اگر ما ده تا فرزند دیگر هم داشتیم،حاضر بودیم در راه خدا بدهیم...! 💕❤️💕
: صحنه سازی بزرگ و اوبران پایین پله ها ایستاده بود و داشت با تلفن حرف می زد ... از خانواده مقتول خداحافظی کردم و از در خارج شدم ... اون هم با فاصله پشت سرم ... - حدس بزن چی شده؟ ... هیچ دانش آموزی به نام لالا توی مدرسه نیست ... یا بهتره بگم هیچ دختری که چنین رژ بفنش پر رنگی بزنه ... اول با خودم گفتم شاید بزرگ تر از مقتول بوده ... یا یه دانش آموز سابق ... اما مثل اینکه ازش هیچ پرونده ای توی مدرسه نیست ... نه پرونده ای ... نه هیچ اثری ... در ماشین نیمه باز توی دستم خشک شد ... - خانم تادئو گفت پسرش توی گنگ با اون دختر آشنا شده ... پس احتمالا گنگ دبیرستانی * نبوده ... گنگی بوده که فقط با دبیرستان ارتباط داشته ... و برگشتم سمت خونه مقتول و زنگ رو به صدا در آوردم ... پدرش در رو باز کرد ... بدون لحظه ای مکث ... - شما ... لالا رو با چشم های خودتون دیده بودید؟ ... به شدت جا خورد ... مشخص بود هنوز همسرش فرصت نکرده بود تا در مورد حرف زدنش با من ... چیزی به شوهرش بگه ... - می دونم سعی در کتمان ارتباط اونها داشتید اما در حال حاضر صحبت با این دختر برای ما واقعا مهمه ... امیدوار بودم بتونیم از طریق مدرسه پیداش کنیم ... ولی اینطور که میگن دانش آموز اونجا نیست ... شوک و غم از دست دادن پسرش ... و سوال های پشت سر هم من ... شرایط دردناکی بود برای اینکه بتونه روی خودش و رفتارش تسلط داشته باشه ... به سختی می تونست آشفتگی درونش رو کنترل کنه ... اما چشم های سرخش فریاد می زد ... - فکر می کنید لالا توی قتل پسرم دست داشته؟ ... چه درد عمیقی توی وجودش بود ... حسی رو که هرگز توی چهره پدرم ندیده بودم ... حسی که برای چند لحظه ... رفتار بی پروای من رو مهار کرد ... - هنوز چیزی مشخص نیست آقای تادئو ... این وظیفه ماست که تمام اطرافیان مقتول و روابطش رو بررسی کنیم... هنوز از ارتباط این دختر با قتل چیزی نمی دونیم ... سکوت خاصی فضا رو پر کرد ... و در این بین، همسرش هم به ما ملحق شد ... غرورش مانع می شد تا بتونه با بغضی که توی گلوش داره حرف بزنه ... - من از دور دیده بودمش ... اما مارتا از نزدیک اون رو دیده ... چند باری کریس رو تعقیب کردم تا ببینم با چه افرادی می چرخه و چه کار می کنن ... محل تجمع شون بیشتر سمت پارکینگ و انباری پشتی دبیرستان بود ... گاهی اوقات هم بیرون از مدرسه ... آخر پارک ... که یه ساختمون قدیمیه... خیلی ساله دست نخورده و کسی اونجا رفت و آمد نداره ... پارکینگ و انباری مدرسه؟ ... قطعا واسطه ها و خرده مواد فروش های مدرسه بودن ... پس چرا توی جستجوی مدرسه هیچ خبری ازشون نبود ... نه از گنگ ... نه از لالا ... نه اثری از خراب کاری هاشون ... نه حتی ته مونده یه نخ سیگار ... کجا رفته بودن؟ ... گنگ خود مدرسه و اون گنگ ... آقای تادئو داشت دوباره با دروغ چیزی رو مخفی می کرد؟ ... یا دبیرستان مرکز یه صحنه سازی بزرگ بود؟ ... * گنگ های دبیرستانی، گنگ هایی هستند که فقط شامل دانش آموزان همان مدرسه می شوند و به راحتی عضو دیگری نمی پذیرند. این گنگ ها می توانند با سایر باندها و گنگ ها در ارتباط باشند اما عموما به صورت مستقل عمل می کنند و عضو یا زیرمجموعه باندهای قاچاق یا گروه های سازمان یافته محسوب نمی شوند، اگر چه عموما با خود سلاح سرد دارند و حمل سلاح گرم و سبک نیز بین آنها دیده می شود. بازه سنی اعضا عموما بین 14 تا زیر 18 سال است. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
: حلقه گمشده اوبران دیگه به زحمت می تونست جلوی خنده اش رو بگیره... این اوضاع هر بار من و کوین به هم می رسیدیم تکرار می شد ... - از حدود دو سال و نیم پیش که مدیر جدید دبیرستان این منطقه ... با درخواست از پلیس ... و استفاده از رابط هاش توی رده های بالاتر ... درخواست شدید برای پاکسازی گروه های خلاف و موادفروش منطقه رو داشت ... یه تغییر عجیب شکل گرفت که با وجود تلاش زیاد نتونستیم منشأش رو پیدا کنیم ... درگیری بین گنگ ها و حذف نیروهای همدیگه برای افزایش قدرت و گسترش منطقه هاشون ... همیشه یه چیز طبیعی بوده ... اما نکته قابل توجه اینجاست ... ظرف یه مدت کوتاه ... الگوی رفتار گروه های مواد فروش اون منطقه عوض شد ... خرده فروش ها رو شناسایی کردیم ... همه خطوط به یه نقطه ختم میشن ... و اون نقطه هیچ خبری ازش نیست ... این علامت سوال ... مال اون چهره ناشناخته است ... واقعا جالب بود ... یعنی حل پرونده قتل کریس تادئو می تونست حلقه گمشده رو پیدا کنه؟ ... - ممکنه همه اینها کار پرویاس، مدیر دبیرستان باشه؟ ... - ما هم بهش مشکوک شده بودیم واسه همین بررسیش کردیم ... چیز خاصی نبود ... نتونستیم هیچ ارتباطی بین شون پیدا کنیم ... علی الخصوص که رابط های پر قدرتی داره ... بدون مدرک خیلی محکم نمیشه جرمی رو بهش چسبوند ... همیشه از پرونده هایی که با دایره مواد یکی می شد بدم می اومد ... اگه پیچیده می شد ممکن بود پای خیلی چیزها و افراد وسط کشیده بشه ... و در نهایت با یه تظاهر به تسویه گروهی ... یکی رو به عنوان قاتل بندازن جلو تا از اعضای اصلی حمایت کنن ... در آخر، ممکنه اونی که به جرم قتل زندان میره ... اونی نباشه که ماشه رو کشیده یا دستور کشیدن ماشه رو صادر کرده ... - پخش کننده دبیرستان کیه؟ ... - نمی دونیم ... هر کی هست خیلی حرفه ای تمام خطوط پشت سرش رو پاک می کنه ... هنوز هیچ اثری از خودش نشون نداده ... چرا پرسیدی؟ ... به چیز مشکوک یا سر نخی برخوردی؟ ... کم کم داشت ذهنم نسبت به شرایط شفاف تر می شد ... حس می کردم دارم به نقاط خلا نزدیک میشم ... نقاطی که نمی گذاشت سوالات ذهنم رو ساماندهی کنم ... تا تصویر ابتدایی از شرایط به دست بیارم ... اما هنوز خیلی چیزها واضح نبود ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💔حسیـن جان 💔 شبهای جمعه سینه پریشان کربلاست شبهای جمعه روضه فقط، ذکر سر جداست ای مادری ترین پسرِ فاطمه، حسین شبهای جمعه مادرتان زائر شماست..
❤️یا حسیـن جان❤️ بغض مراگناه و بدے ڪال ڪرده اسٺ عمرے گدابہ نان شما حال ڪرده اسٺ خلوٺ ڪنید دور ضریح حسین را مادر هواے روضہ گودال ڪرده اسٺ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا