📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈مرد کیست؟
ابوسعید را گفتند: کسی را می شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روی آب راه می رود. شیخ گفت: کار دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند که بر روی آب پا می نهند و راه می روند.
گفتند: فلان کس در هوا می پرد. گفت: مگسی نیز در هوا بپرد. گفتند: فلان کس در یک لحظه، از شهری به شهری می رود. گفت: شیطان نیز در یک دم، از شرق عالم به مغرب آن می رود. این چنین چیزها، چندان مهم و قیمتی نیست.
مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد.
📗 #اسرار_التوحید
✍ محمد بن منور
🍁🍂🍁🍂
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و بیست و سوم
نمیتوانستم درد دلم را پیش محرم غمهایم رو نکنم و نمیخواستم نگاهم به چشمان مهربانش بیفتد که سرم را پایین انداختم و زیر لب زمزمه کردم: «مجید! برای تو مهمه که حوریه شیعه بشه؟ یعنی اگه دلش بخواد سُنی بشه، تو بهش ایراد میگیری؟» که بیمعطلی پاسخم را به صداقتی ساده داد: «مگه تا حالا به تو ایراد گرفتم الهه جان؟» همانطور که گوشه چادر بندری را با سرانگشتان عصبیام به بازی گرفته بودم، سرم را بالا آوردم و با لحنی لبریز تردید، بازخواستش کردم: «یعنی واقعاً دلت نمیخواد حوریه شیعه بشه؟» موهای مشکیاش در دل باد لب ساحل، میرقصیدند که سرش را کج کرد و باز به جای جواب سؤالم، خودم را شاهد گرفت: «مگه من تا حالا از تو خواستم شیعه بشی؟» درد کمرم شدت گرفته و تا پهلویم میپیچید و نمیخواستم به روی خودم بیاورم که فعلاً پای مذهب دخترم در میان بود. میدانستم همچنانکه من لحظهای از اندیشه هدایتش به مذهب تسنن کوتاه نیامدهام، او هم حتماً هوای کشاندن من به مذهب تشیع را در دلش داشته و شاید نجابتش اجازه نمیداده هیچ وقت به روی خودش بیاورد که به چشمانش دقیق شدم و باز پرسیدم: «یعنی هیچ وقت دلت نمیخواست منم مثل خودت شیعه باشم؟» سرش را پایین انداخت، برای لحظاتی در سکوتی عجیب فرو رفت و دل من بیقرار جوابش، به تب و تاب افتاده بود که همانطور که سرش پایین بود، با صدایی آهسته اعتراف کرد: «نه!» و حالا نوبت او بود که در برابر نگاه متحیرم، جوانمردانه و جسورانه یکه تازی کند. سرش را بالا آورد و با چشمانی که زیر نور چراغهای زرد حاشیه ساحل، روشنتر از همیشه به نظرم میآمد، پاسخ کوتاهش را تفسیر کرد: «الهه! روزی که من عاشق تو شدم و از ته دلم از خدا میخواستم که منو بهت برسونه، میدونستم تو یه دختر سُنی هستی! هیچ وقت هم پیش خودم نگفتم ای کاش این کسی که من عاشقش شدم، شیعه بود! هیچ وقت! چون من از تو خوشم اومده بود! با همه خصوصیاتی که داشتی! اینجوری نبود که بگم از یه چیزت خوشم اومد، از یه چیز دیگه راضی نبودم! نه! من تو رو همینجوری که هستی، دوست دارم!» جملاتش هر چند صادقانه بود و عاشقانه، ولی پاسخ بیتابی دل من نمیشد که مستقیم نگاهش کردم و از راه دیگری وارد شدم: «ولی مطمئناً حساب من با حوریه فرق میکنه. به قول خودت منو همینجوری که هستم دوست داری، ولی حوریه دخترته! شاید دلت بخواد براش یه تصمیم دیگهای بگیری! وقتی به دنیا بیاد، شیعه و سُنی نیس و شاید بخوای...» که اجازه نداد قضاوتم را تمام کنم و با لحنی مؤمنانه حکم داد: «حوریه وقتی به دنیا بیاد، یه بچه مسلمونه! همین کافیه الهه جان!» و برای من کافی نبود که من هنوز امیدم را برای تسنن مجید از دست نداده و نمیتوانستم تصور کنم پاره تن خودم و دست پرورده جسم و روحم، یک مسلمان سُنی نباشد که دیگر نتوانستم ناراحتیام را پنهان کنم و با حالتی مدعیانه نظر خودم را اعلام کردم: «ولی برای من خیلی مهمه که دخترم سُنی باشه!» حالا نخستین باری بود که در برابر شوهر شیعهام، حکم به ارجحیت مذهب اهل تسنن می دادم و نمیدانستم چه واکنشی نشان میدهد که برای چند لحظه فقط نگاهم کرد و بعد با متانت همیشگیاش سؤال کرد: «مگه شیعه بودن چه عیبی داره؟» میخواستم شیرازه استدلالم را محکم ببندم و قاطعانه وارد بحث شوم که شاید خدا امشب به برکت کودک معصومم، میخواست معجزهای کند و نمیدانستم همین مکث کوتاهم، دلش را میلرزاند که نگاهش پیش از دلش شکست و با غبار غربتی که نفسش را گرفته بود، پرسید: «نکنه تو هم دیگه شیعه رو قبول نداری؟ نکنه تو هم فکر میکنی شیعه...» و نمیخواستم جملهاش را تمام کند که با دلخوری کلامش را قطع کردم: «مجید! من چند بار گفتم حساب اهل سنت رو از وهابیت جدا کن؟!!!»
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و بیست و چهارم
حالا میفهمیدم که تفکر افراطیگریِ وهابیت نه تنها گردن شیعه را به شمشیر تکفیر میزند که گردن اهل سنت را هم به اتهام خواهد زد که مجید پس از بلایی که نوریه وهابی به سرش آورده بود، به کوچکترین زمزمه من به ورطه شک میافتاد که شاید من هم میخواهم عقایدش را با چوب تکفیر بکوبم. حالا میفهمیدم توطئه وهابیت چه موزیانه چیده شده که با یک شمشیر، گردن شیعه و سُنی را با هم میزند و چه حربه کثیفی برای هلاکت امت اسلامی بود که مجید از شرمندگی قضاوت غیرمنصفانهاش، دستهایم را که از غصه به هم فشار میدادم، گرفت تا باور کنم چقدر خاطرم را میخواهد و با لحنی لبریز ایمان، عذر خواست: «الهه جان! من غلط بکنم حساب اهل سنت رو با این وهابیها یکی کنم! دیگه هر کسی که یه ذره عقل و شعور داشته باشه و یکی دوبار اخبار رو ببینه، میفهمه که این تکفیریها اصلاً بویی از مسلمونی نبردن! من از اینا متنفرم، ولی دارم با یه دختر سُنی زندگی میکنم و این دختر سُنی رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم! من فقط یه ذره ترسیدم، یعنی وقتی گفتی دلت میخواد حوریه سُنی بشه، دلم ریخت پایین که چرا این حرف رو میزنی...» از دردی که بیرحمانه به دل و کمرم چنگ میزد، طاقتم طاق شده و دم نمیزدم که نمیخواستم مجال این بحث حساس را از دست بدهم و امید داشتم معجزهای رخ دهد که من هم با لحنی ملایمتر گفتم: «ببین مجید! هر کسی برای خودش یه نظری داره. خُب از نظر من مذهب تسنن از مذهب تشیع کاملتره، اگه نظرم غیر از این بود که شیعه میشدم.» و میخواستم مباحثهمان بیشتر جنبه عدل و انصاف بگیرد که با حالتی منطقی ادامه دادم: «خُب قطعاً به نظر تو هم مذهب تشیع کاملتره، وگرنه تا حالا سُنی شده بودی.» سپس به چشمانش که عمیقاً به صورتم خیره مانده بود، چشم دوختم و با روشن فکری سینه سپر کردم: «من قول میدم که اگه یه روز به این نتیجه رسیدم که مذهب تشیع بهتره، شیعه بشم! تو هم قول بده که اگه یه زمانی احساس کردی مذهب اهل سنت بهتره، سُنی بشی!» میدانستم پیشنهاد زیرکانهای دادهام تا قُرق قلعه مقاومتش را بشکنم، بلکه حقیقتاً به مبانی مذهب اهل تسنن فکر کند که میخواستم با یک تیر، دو نشان بزنم تا هم شوهر مؤمن و مسلمانم را به مذهب اهل سنت هدایت کرده و هم خیالم از بابت تسنن دخترم راحت شود که بلاخره در برابر این همه قاطعیتم تسلیم شد و با لبخندی ملیح پاسخ داد: «باشه الهه جان!» کاسه سرم از درد سرریز شده و چشمانم سیاهی میرفت و باز نمیخواستم راهی را که به این سختی تا اینجا آمدهام، نیمه رها کنم که با اشتیاقی که به امید تغییر عقیده همسرم پیدا کرده بودم، باز هم پیش رفتم: «خُب! بیا از همین الان شروع کنیم! تو از مذهب خودت دفاع کن، منم از مذهب خودم دفاع میکنم!» از اینهمه جدیتم خندهاش گرفت و جواب جبهه بندی جنگجویانهام را به شوخی داد: «حتماً حوریه هم میشه داور!» و شاید هم شوخی نمیکرد که در آینده قلب حوریه به سمت عقاید کسی متمایل میشد که منطق محکمتری برای دفاع از مذهبش به کار میگرفت.
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و بیست و پنجم
سپس سرش را به سمت دریا چرخاند و مثل اینکه نخواهد خط احساسش را بخوانم، نگاهش را در سیاهی امواج گُم کرد که آهسته صدایش کردم: «مجید! ناراحت شدی؟ دوست نداری اینجوری بحث کنیم؟» و درست حرف دلش را زده بودم که دوباره نگاهش را به چشمانم سپرد و با آرامشی عاشقانه پاسخ داد: «الهه جان! نمیخوام خدای نکرده این بحثها باعث شه که یه وقت... راستش میترسم شیرینی زندگیمون کمرنگ شه، آخه ما که با هم مشکلی نداریم. یعنی اصولاً شیعه و سُنی با هم اختلاف خاصی ندارن. همهمون رو به یه قبله نماز میخونیم، همهمون قرآن رو قبول داریم، همهمون به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اعتقاد داریم، فقط سرِ یه سری مسائل جزئی اختلاف داریم.» و همین اختلافات جزئی مرز بین شیعه و سُنی شده بود و من میخواستم او هم کنار من در این سمت خط کشی باشد که با کلامی غرق محبت تمنا کردم: «خُب من دلم میخواد همین اختلاف کوچولو هم حل شه!» و همانطور که کمرم را کشیده بودم تا قدری دردش قرار بگیرد، با آخرین رمقی که برایم مانده بود، نبرد اعتقادیام را آغاز کردم: «بیا از اعتقاد به خلفای اسلام شروع کنیم...» و هنوز قدمی پیش نرفته بودم، که درد وحشتناکی در دل و کمرم پیچید و نتوانستم حرفم را تمام کنم که نالهام زیر لب، خفه شد. با هر دو دست کمرم را گرفته و دیگر نمیتوانستم تکانی به خودم بدهم و فقط دهانم از شدت درد باز مانده بود. مجید از این تغییر ناگهانیام، وحشتزده به سمتم آمد و میخواست کاری کند و من اجازه نمیدادم دستش به تنم بخورد که تمام بدنم از درد رعشه میکشید. تا به حال چنین درد سختی را تجربه نکرده و مجید بیشتر از من ترسیده بود و نمیدانست چه کند که سراسیمه دمپاییاش را پوشید تا کمکی بیاورد و هنوز چند قدمی روی ماسهها ندویده بود که طوفان دردم قدری قرار گرفت و با ناله ضعیفم صدایش کردم: «مجید! نمیخواد بری. بیا، بهتر شدم.» و شاید این تجربه جدیدی بود که باید در اواخر ماه هفتم بارداری تحملش میکردم و تحملش چقدر سخت بود که پیشانیام از شدت درد، خیس عرق شده و نفسم بند آمده بود. مجید دیگر دمپاییاش را در نیاورد، کنار زیرانداز روی ماسهها مقابلم زانو زد و با نگرانی پرسید: «بهتری الهه؟» سرم را به نشانه تأیید تکان دادم که دیگر توانی برای حرف زدن نداشتم و مجید که از دیدن این حال خرابم، به وحشت افتاده بود، با خشمی عاشقانه تشر زد: «از بس خودت رو اذیت میکنی! تو رو خدا تا به دنیا اومدن این بچه، به هیچی فکر نکن! به خودت رحم کن الهه!» با پشت دستم، صورت خیس از عرقم را پاک کردم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم: «فکر کنم زیاد نشستم، کمرم خشک شد.» دست پشت کمرم گرفت و کمکم کرد تا از جا بلند شوم و همین که سرِ پا ایستادم، سرم گیج رفت که با دست دیگرم شانه مجید را گرفتم تا زمین نخورم. حال سخت و بدی بود تا بلاخره به خانه رسیدیم و روی تختخواب دراز کشیدم. مجید غمزده کنار تختم نشسته و نمیدانست چه کند تا حالم جا بیاید و به هیچ بانویی دسترسی نداشتیم تا برایم تجویزی مادرانه کند و من همانطور که به پهلو دراز کشیده بودم، رو به مجید زمزمه کردم: «ای کاش الان مامانم اینجا بود!» که در این شرایط سخت و حساس، محتاج حضور مادرم یا حداقل زنی دیگر بودم و در این کنج غربت، مجید همه کسِ من بود. دستش را روی تخت پیش آورد، دستم را گرفت و پیش از آنکه به زبان بیاید، گرمای محبتش را از حرارت انگشتانش احساس کردم که با لبخندی غمگین دلداریام داد: «قربونت بشم الهه جان! غصه نخور! ما خدا رو داریم!» و این هم هنوز از طومار تاوانی بود که باید به بهای عشق مجید به تشیع میدادم و خاطرش به قدری عزیز بود که با این همه سختی باز هم خم به ابرو نیاورم، ولی نمیتوانستم سوز زخم بیوفایی خانوادهام را فراموش کنم و نه تنها از سر درد و کمر درد که از این همه بیکسی، در بستری از غم غربت به خواب رفتم.
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علامه مصباح یزدی(ره) از تدبیر حکیمانهی رهبری میگویند!
هر کجا که صحبت از اهل کرامت میشود
ناخودآگاه از «کریم الله» صحبت میشود
در ازل گفتند ، میخواهی که مداحش شوی ؟!
چشمهایم برق زد ؛ گفتم اطاعت میشود
با ثناگویش چه خواهد کرد ؟! وقتی از کرم
ناسزاگوی درش هم غرق نعمت میشود
کیست این شخص کریم الله ، غیر از «مجتبی» ؟
او که حتی خاکِ پایش نیز ، ثروت میشود
#سلام_غریب_مـدینـه✋
‼️وظیفۀ وسواس
🔷س ۵۶۷۸: چند سالی است که به بيماری #وسواس مبتلا شده ام، اين موضوع مرا بسيار عذاب می دهد؛ روز به روز اين حالت در من تشديد می شود تا جايی که در همه چيز شک می کنم و همه زندگی ام بر پايه شک استوار گشته است، اين باعث شده که در زندگی با سختی های زيادی روبرو شوم، وظیفۀ شرعی من نسبت به مواردی که دچار شک می شوم چیست؟
✅ج: وظیفۀ شما عدم اعتنا به شک است، تا زمانیکه یقین به چیزی پیدا نکرده اید، تکلیفی ندارید.
مکلف باید از دخالت دادن ذوق و سلیقۀ شخصی در احکام شرعی، اجتناب کند و متعبد و مؤمن به دستورهای شرع مقدس باشد.
YEKNET.IR - shoor - shabe 5 moharram1399 - narimani.mp3
5.05M
⏯ #شور احساسی
🍃تویی آروم و قرار دل بی تاب و اسیرم
🍃یاحسن با اسم زیبات بخدا آروم میگیرم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
30.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک مناظرهی تلفنی در شبکهی سلامت بین مخالف و موافق واکسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 احکامی که باید بدانیم!
⭕️ فرق کثیف و نجس چیه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
پیام پهلوانان
حضرت آیتالله خامنهای: «شماها با قهرمانیِ خودتان اثبات میکنید که کارهایی که بظاهر نشدنی است، در واقع شدنی است؛ این برای کشور ما خیلی آوردهی مهمّی است؛ این پیام برای دوران ما بسیار ارزشمند است.» ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
#سلامتی_فرمانده_صلوات
به مناسبت ششم ریبعالاول؛ سالروز درگذشت مرحوم آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی(ره)
از مشایخ مکتب تربیتی نجف بزرگان زیادی را میتوان نام برد؛ اما به شهادت تاریخ آنچه اکنون از این مکتب به دست ما رسیده است -اگر نه تمامش- عمدهاش از طریق جناب آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی(رض) بوده است.
مرحوم قاضی(۱۳۶۶هـ.ق) در خاندانی متولد شد که همگی از علما و اهل فضل بودند. پدر ایشان (سیدحسین قاضی طباطبایی) سالها از درس مرحوم میرزای شیرازی بهره برده بود. مرحوم سیدحسین مدتی تحت تعلیم و تربیت امامقلی نخجوانی(رض) بوده است. امامقلی نخجوانی از زهاد بزرگ آن عصر بود که طریقۀ مشایخ او به آقامحمدبیدآبادی و قطبالدین نیریزی(ره) میرسیده است. بدین ترتیب روشن میشود که چرا مرحوم سیدعلی آقای قاضی اولین استاد خود را پدر خود آقاسیدحسین دانسته.
مرحوم قاضی پس از مهاجرت به نجف در سال ۱۳۱۳.ق از علمای عصر خود نظیر شیخ الشریعه اصفهانی و محمدحسن مامقانی(ره) بهره برد و در فقه و حدیث به درجات عالی علمی دست یافت. همزمان از بزرگان طریقۀ ملاحسینقلی همدانی بهره میبرد و نام ایشان در میان شاگردان آسیداحمد کربلایی، سیدمرتضی کشمیری و شیخ محمدبهاری(ره) دیده میشود.
چنانکه از فهرست اساتید ایشان پیدا است، مرحوم سیدعلی قاضی را باید یکی از جامعترین اساتید کل سلسلۀ مشایخ مکتب دانست؛ که یکباره تمام حوزۀ معرفتی و توحیدی اسلام را گردآورده و عملاً آن را پیاده نموده بود. همین جامعیت و ظرفیت وجودی بود که ایشان را همچون وارث خلف اولیا و اوصیا(ع) در جایگاه تربیت تعداد زیادی از علمای اسلام قرارداد. ایشان ورود و احاطهای عمیق به ظرایف عرفان ابنعربی و حکمت اسلامی داشت، و همینطور استفادههایی بدیع از آیات و روایات میفرمود. همین مطلب باعث شد تا به پشتوانۀ جامعیت ایشان، ذائقهای نو شکل بگیرد و در آثار و اندیشۀ شاگردان بزرگ او امتداد بیابد.
همّ اصلی ایشان تربیت شاگرد بود و در این کار هم به نهایت توفیق دست یافت. برای ایشان چیزی در حدود ۵۰ شاگرد ذکر شده است؛ بزرگانی نظیر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(رض) و برادر ایشان مرحوم سیدمحمدحسن الهی طباطبایی، شیخ علیاکبر برهان، آیتالله شیخ محمدتقی بهجت، سیدهاشم حدّاد، سیدمحسن حکیم، شهید سیدعبدالحسین دستغیب، شیخ عباس قوچانی، سیدعبدالکریم کشمیری و شیخ علیاکبر مرندی(رحمتالله علیهم).
📚 این مطلب از کتاب "درآمدی بر مکتب تربیتی علامه طباطبایی(ره)" انتخاب شده است که بزودی منتشر خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
بخشی از بیانات کمترشنیده شده رهبر انقلاب در بیت رهبری درباره امام رضا علیهالسلام
#سلامتی_فرمانده_صلوات
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5 توصیه ارزشمند رسول خدا قبل از خواب
‼️مس آیات قرآن در تلفن همراه
🔷س ۵۶۷۹: آیا #لمس صفحه #متن_قرآن که بر روی گوشی نصب شده برای کسی که #وضو ندارد و یا زنی که در #عادت_ماهانه است، جایز است؟
✅ج: در فرض سؤال که در واقع شیشه #موبایل، لمس می شود نه آیات قرآن، اشکال ندارد.
#احکام_اسماء_متبرکه #مس_قرآن
‼️جوشاندن مویز در ترکیب دارویی
🔷س ۵۶۸۱: در دستور بعضی ترکیبات #داروهای_گیاهی، #مویز به همراه سایر گیاهان جوشانده می شود. آیا مویز با #جوشیده_شدن حکم #نجاست پیدا می کند؟
✅ج: #نجس نمی شود؛ و استفاده از آن اشکال ندارد.
#نجاسات
‼️وجوب تقلید
🔷س ۵۶۸۰: آیا لازم است مرجع تقلید انتخاب کنیم و از او تقلید نماییم؟
✅ ج: مکلّف اگر مجتهد نیست، یا باید از مجتهد جامع الشرایط تقلید کند، یا طبق احتیاط عمل کند، یعنی به گونهای عمل کند که مطمئن شود وظیفهی شرعی خود را انجام داده است. مثلاً کاری را که بعضی از مجتهدان حرام میدانند و بعضی دیگر حرام نمیدانند، انجام ندهد و کاری را که بعضی واجب میدانند و بعضی دیگر واجب نمیدانند، انجام دهد.
📕منبع: leader.ir
🚨 تفاوت برجام و واکسن در مدل حکمرانی رهبر انقلاب
🔰 این یادداشت هدفش موافقت و یا مخالفت با واکسن نیست. فقط تبیین یک بعد از ابعاد مدل حکمرانی رهبر جامعه است.
⭕️ میگویند همانطور که رهبر انقلاب برجام را پذیرفت در حالیکه مخالف آن بودند پس الان نیز رهبر انقلاب که واکسن زدند ممکن است مخالف واکسن نیز باشند و به خاطر شرایط حاکم بر جامعه آن را پذیرفتند.
⭕️ یکی از وظایف رهبران الهی این است که اگر در امر حکومتداری، قلباً با مسئلهی مهمی (که جان و مال مردم یا هدایت آنها در خطر است) مخالف هستند اما به خاطر عدم همراهی جامعه یا مسئولین اجرایی و یا به هر دلیل دیگر آن را پذیرفتند و همراه جوّ حاکم در جامعه شدند الزاماً باید نشانهها و علائمی که گویای مخالف بودنشان است به مردم جامعه نشان دهند چرا؟؟
👈 علت این است که هم اتمام حجتی باشد که فردا روزی انحراف خود را گردن رهبر جامعه نیندازند و به آنها گفته شود رهبرتان برای مخالفتش اشاراتی داشت باید درک میکردید!
👈 و هم اینکه نخبگان و بصیران جامعه با این علامت و چراغ سبز رهبران جامعه، شروع به تبیین و روشنگری در آن مسئله نمایند و به تدریج جامعه و مدیران را همراه خواست قلبی رهبر جامعه کنند. که البته این روشنگری نیز مدل و ساختار خودش را دارد و نمیتوان به این بهانه بیگدار به آب زد و در جامعه بلبشو به پا کرد.
لذا باید همیشه سخنان رهبر انقلاب را دقیق رصد کرد تا اگر در سخنانشان علامتی که نشانگر عدم رضایت قلبی ایشان است وجود داشت از آن غافل نشویم.
⭕️ بطور مثال در قضیهی برجام علائمی مثل: "من خوشبین نیستم"، "مذاکره با آمریکا خسارت محض است."، "اینها بد عهد هستند" و دهها جملهی دیگر که تلویحاً یا تصریحاً مخالفت خودشان را اعلام کردند وجود دارد. و حتّی شروط ۹ گانهی ایشان خود گویای مخالفت شدید ایشان با برجامی بود که دولتیها دنبال میکردند. نمونههای اینچنینی در مدل حکمرانی رهبران دینی زیاد است مثل عبارت"جام زهر" در کلام امام خمینی که میفهماند ایشان با این که قطعنامه را پذیرفتند اما وظیفهی رهبری او ایجاب میکند اگر مخالف است علامتی برای ولایتمداران و مؤمنین جامعه بر جا گذارد. و یا امیرالمؤمنین علیهالسلام با اینکه در ظاهر با سقیفه کنار آمدند اما بارها با بیانهای مختلف مخالفت خود را نسبت به این جریان نشان دادند.
⭕️ رهبر انقلاب نسبت به برخی پروتکلها نشانههایی از مخالفتشان قابل رؤیت است مثل تصمیمگیری برای هیئات و مساجد و #امور_معنوی که تلویحاً فرمودند: "باید به کسانی سپرد که حقیقت و ضرورت دعا و توسل را درک میکنند." با وجود این نشانه، روشنگران جامعه باید نسبت به امور معنوی و تصمیمگیران آن مخصوصاً در دولت سابق حساس میشدند و با عقلانیت و رعایت همان قانون غلط یا ناقص، روشنگری میکردند.
⭕️ یا ایشان دربارهی #واکسن_آمریکایی و انگلیسی #صراحتاً فرمودند اعتمادی به آنها نیست. لذا در این موارد، روشنگران باید مسئولین را رصد کنند و مطالبهگری و روشنگری نمایند.
⭕️ پس پر واضح است که رهبر دینی جامعه وظیفه دارد اگر خطری مردم را تهدید میکند علامت و نشانهای برای مردم و روشنگران جامعه باقی بگذارد.
⭕️ طبق این مدل حکمرانی، معنا ندارد که رهبر دینی جامعه مخالف چیزی باشد که هم به آن #صراحتاً_امر کند و هم به #فواید_حیاتی آن تصریح داشته باشد.
🔻 دستور صریح رهبر انقلاب:👇
🔸واکسن کرونا چه از راه #واردات و چه با #تولید_داخلی #باید با تلاش مضاعف و #به_هر_شکل_ممکن تأمین شود و در اختیار همه مردم قرار بگیرد.
🔻ذکر صریح فواید واکسن توسط رهبرانقلاب:👇
🔸انشاءالله با همت دستاندرکاران، تا چند ماه دیگر واکسن به بهترین وجه در اختیار مردم قرار میگیرد و پس از آن، #حتی_با_وجود_بیماری، بحران و #خطر_مرگومیر و مصیبتزده شدن خانوادهها کاهش خواهد یافت.
(جالب است میفرمایند حتی با وجود بیماری...
یعنی ایشان میدانند که واکسیناسیون درمان قطعی نیست اما باز تاکید بر آن دارند چرا که #کنترلکنندهی_بحران است.)
⭕️ در واقع #دستور_صریح و همزمان ذکر #آثار_حیاتیِ چیزی که دستوردهنده، مخالف آن است #لغو است در حالیکه در مواردی که مخالف بوده #قادر بوده است مخالفت خود را به نحوی اعلام کند.
⭕️ لذا به دوستانی که در مخالفت خود با واکسن، آن را با #برجام مقایسه میکنند باید گفت اساساً تطبیق آنها اشتباه است.
🔰 باز هم تکرار میشود هدف این یادداشت موافقت یا مخالفت با واکسن نیست.
✴️ پنجشنبه👈22 مهر/میزان 1400
👈7 ربیع الاول 1443👈14 اکتبر 2021
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی .
🎇 امور دینی و اسلامی .
❇️ روز خوش یمن و خوبی برای امور زیر است :
✅ انواع ملاقات ها .
✅ شروع هرکاری .
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ مسافرت .
✅ درختکاری .
✅ صید و شکار و دام گذاری .
✅ آغاز نویسندگی و نگارش .
✅ آغاز بنایی و خشت بنانهادن خوب است .
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 زایمان خوب و نوزادش خوش قدم برای خود و پدر و مادرش است و ستاره اقبال سبکی خواهد داشت .ان شاءالله
🚘 مسافرت : خوب و مفید است .
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت :
👩❤️👩 امروز : مباشرت امروز هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از ان عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد شد . ان شاءالله
🔭احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ ختنه نوزاد و نام گذاری .
✳️ امور کشاورزی و زراعی .
✳️ معامله خانه و ملک و آپارتمان .
✳️ تعمیر بنا و بنایی .
✳️ به خانه نو رفتن .
✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✳️ و درختکاری نیک است .
📛 ولی ازدواج خوب نیست .
💑 امشب : امشب (شبِ جمعه) ، فرزند پس از فضیلت نماز عشاء امید است از یاران امام زمان علیه السلام گردد .ان شاء الله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث دولت است .
💉💉حجامت فصد خون دادن .
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث مرگ ناگهانی می شود .
🙄
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.✨
*آیا من استعداد فساد دارم؟!*
■ هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر، شیر یا چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف میکردید؛ مصرف میکنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
□ وقتیکه در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده میکنید؛ در حالیکه در منزل خودتان این گونه نیستید؛ بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس میکنید.
● اگر در جشنها و بوفههای مفتوح زیاد میخورید در حالیکه میدانید شخص دیگری آن را حساب میکند؛ بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را انجام خواهید داد.
○ اگر معمولاً هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را رعایت نمیکنید؛ پس شما زمینهی این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کول دیگران هم بالا بروید.
■ اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حقّ شما است در حالی که مال دیگران بوده است؛ پس قابلیّت دزدی در شما وجود دارد.
□ اگر جزء کسانی هستید که نام خانوادگی دیگران بیشتر از اسم آنها برای شما اهمیّت دارد؛ یعنی این که در شما زمینهی نژادپرستی وجود دارد و احتمال دارد که تنها با توجه به اصل و نَسَب دیگران به آنها کمک کنید. هم چنین، ایده و افکار دیگران برای شما مهم نیست بلکه تنها خود شخص، برای شما اهمیّت دارد.
● هنگامیکه به قوانین راهنمایی و رانندگی توجهی ندارید و به آن اعتنایی نمیکنید؛ بیانگر این است که شما زمینهی تجاوز و سرکشی را دارید حتی اگر قرار باشد اشخاص بی گناهی هم در این بین صدمه ببینند.
○ هنگامیکه این پیام را خواندید و از خود سئوال کردید که این مسائل ضروری نیستند؛ یعنی این که شما مصلحت خود را بر مصلحت جمع ترجیح میدهید.
*_... مبارزه با فساد را از خودمان شروع کنیم._*