eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان های عاشقانه مذهبی بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ دوازدهم رواے رقیه ساعت ۱۰ تو معراج الشهدا جلسه داشتیم الانم با داداش تو راه معراجیم وارد معراج الشهدا تو اتاق اصلی معراج که مخصوص همین جلسات است شدیم داداشم عادتش بود جایی که خواهران باشن چندبار یاالله میگه ساعت ۱۰بود حاج آقا کریمی وارد شد همه به احترامش بلند شدیم با برادران دست داد حاج آقا :بسم الله الرحمن الرحیم بچه ها ببنید قراره همتون جزو بچه ها جمع آوری آثار شهدا بشید دوتا خانم و یه آقا اما تیم اصلی مون فقط یه خانم -یه آقا هستن اسامی تک تک خونده میشود حاج آقا کریمی :اما تیم اصلی سیدمجتبی حسینی و رقیه جمالی جزو تیم اصلی هستن همه بچه ها رفتن منو آقای حسینی موندیم حاج آقا:بچه ها شما دوتا خیلی وظیفتون سنگینه همه این لیست فرمانده هستن ازتون توقع کار عالی دارم نه مصاحبه معمولی منو آقای حسینی اصلا سربلند نکردیم حاج آقا: خوب بچه ها من دارم میرم مزارشهدا اگه میخاید بیاید یاعلی البته حسین آقا میاد سرراهم میریم دنبال دخترم -آخجون حسنا میاد بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رمان عاشقانه مذهبی بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ سیزدهم به سمت ماشین حرکت کردیم -داداش حسنا خانم هم داره میاد مزارشهدا داداش سرش انداخت پایین و قرمز شد وا اینجا چه خبره این چرا قرمز شد خدایا 😂😂😂 بجان خودم یه خبریه اینجا تو راه حسناهم به ما اضافه شد، حسنا و آقای حسینی خواهر -برادر شیری بودن حسنا با آقای حسینی سلام و علیک کرد رو به حسین با صدای که خجالت و حیا توش موج میزد گفت سلام آقای جمالی دیگه به یقیین رسیدم اینجا یه خبریه باید به مامان و زینب بگم بالاخره به مزارشهدا رسیدیم استاد رو به ما گفت بچه ها اجازه میدید من با رفقام تنها باشم بعدا شما اضافه بشید این سه تا چرا سرخن خدایا اینجا چه خبره -بچه ها شما روزه سکوتید عایا حسناخانم و داداش جان یاخدا این دوتا چرا سیب قرمزن شما دوتا که روزه سکوتید استاد که پیش پدرن من میرم پیش دوست شهیدم حسین :باشه مراقب خودت باش -باشه داداش جان به سمت مزار دوست شهیدم راه افتادم شهید ابوالفضل ململی شهیدی که عاشقش بودم دقیقا مثل آقا قمربنی هاشم شهیدشده تو عملیات کربلای ۴ شهید شده منطقه ای که آدم توش پرواز میکرد تا صحن بین الحرمین میره بعداز یه ربع ما به حاج آقا اضافه شدیم ساعت ۱‌ظهره داریم میریم خونه قراره شب بریم دعای کمیل اما تاشب باید رفتارای حسین و حسنا به مامان بگم بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨ ✍ یکی از دوستان نقل می‌کرد. به مادرم گفتم برای من دختری برای ازدواج پیدا کند. دختری پیدا کرد قرار شد با خواهر و مادرم برای دیدنش خانه آنها برویم.وقتی دختر چایی آورد دیدم علی‌رغم سفارش من به مادرم که گفته بودم خوش‌تیپ و زیبا باشد، نیست. در اتاقی کمی صحبت کردیم. بیرون آمدم. مادر دختر از من عذرخواهی کرد. فهمیدم آن دختری که چایی آورده از شوهر اوست که مادرش فوت شده است. دختر اصلی را که دختر خودش بود و مادرم دیده بود به من نشان داد که واقعا بلند قد و زیبا بود و گفت: دختر ناتنی من اصرار کرد آمد، من می‌دانم او برای تو مناسب نیست. 4 سال هم از دختر من بزرگتر است. حق دادم نامادری بود و فکر دختر خودش بود. گفتم من آن دختر را پسند کردم. مراسم خواستگاری انجام شد و ما ازدواج کردیم.همیشه با خودم می‌گفتم، خدایا من با توکل بر تو پا جلو گذاشتم وقتی آن دختر برای دیدن من آمد تو فرستادی و تو هرگز برای کسی که توکل به تو کرده است، حواله‌ای جز نیک نمی‌فرستی و او سرنوشت من بود. بعد از یک‌سال از ازدواج من، خواهر همسرم هم ازدواج کرد. گاهی که زیبایی و ادب و قد و قواره او را می‌دیدم از دلم می‌گذشت، می‌توانستم با او هم ازدواج کنم... در این حال می‌گفتم، خدایا توکل بر تو کردم و تو صلاح من را بهتر از من میدانی. 🔺بعد از 5 سال از این داستان، خواهر همسرم با وجود داشتن دو فرزند، مشیت الهی بر این شد با سرطان روده دست و پنجه نرم کند و بعد از این‌که شوهرش هر چه داشت فروخت و هزینه درمان او کرد، خوب نشد و از دنیا رفت و شوهرش ماند با دو یتیم و کلی بدهی ... و این سرنوشت من بود اگر آن روز به رضای خدا راضی نشده بودم و خواهر بزرگ‌تر را نگرفته بودم. بعد از ده سال به درستی یقین کردم کسی که به خدا توکل کند هرگز ضرر نمی کند. 🍁🍂🍁🍂
رهبر انقلاب: افتخار خودِ من این است که یک بسیجی باشم آیت‌الله خامنه‌ای: افتخار خودِ من این است که یک باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. ۸۶/۲/۳۱
💢 گریه وناراحتی شدید علیه السلام برای در زمان امام مهدی(عج)! 🔹سدير صيرفى مى گويد: من با سه نفر از صحابه محضر مولای ما حضرت امام صادق صلوات الله علیه رسيديم ، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند شیدای داغدیده ی جگر سوخته گريه مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك ، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود: 🔸آقای من (خطاب به امام عصر تعالی فرجه) غيبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و را از دلم ربوده . 🔻 آقاى من غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است . گفتم : 🔹خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و ازديده اشك مى بارى ؟ چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟ 🔸حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود: واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب جفر نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ،درباره تولد غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم . 🔹و همچنين دقت كردم درگرفتارى مؤمنان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج_مى_شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اينها باعث گريه من شده است . 📙كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص352 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🍁🍂🍁🍂
📝 ؛ عزّت ما در چشم اهل آسمان، دقیقاً به میزان "صدق" ما بستگی داره! نمیشه توی قلبت یه چیزی باشه ؛ روی زبونت چیز دیگه‌ای ... اهل بیت علیهم‌‌السلام، شما رو بعنوان یک فرزند یا یاور صادق بپذیرند! اول باید راست راستکی، قلبت رو از نجاستِ دیگران، پاک کنی! نه صرفاً به ادعای زبان....
اگر نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید؛ میلیاردها قطره اشک هم برای سیدالشهداء بریزید، در آخرت شما را نجات نمی دهد. آیت الله بهجت(ره)
وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَي فَقْرِي مقصدِ فقیری شده‌ای که همه چیز دارد جز تو .... و همه چیز، منهایِ تو، یعنی هیـــچ ... ☆ فقیری که اگر تو را داشت و هیچ نداشت؛ دیگر فقیر نبود! منت بگذار بر سرش؛ کمی حواسش را از غیرخودت پرت کن!