eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💕انسان باید آنقدر بزرگ باشد که ، اشتباهات خود را قبول کند ... آنقدر باهوش باشد که ، از آنها سود ببرد ... و آنقدر قوی باشد که ، آنها را اصلاح کند .. ❄️🌨☃🌨❄️
✡ بخشی از سخنرانی مرحوم آیةالله فاکر دربارهٔ در ایران 1⃣ من به این نتیجه رسیده‌ام که هم‌اکنون لااقل در حدود ١٠٠هزار نفر از افراد در جامعه پخشند که ١٠٠سال پیش بوده‌اند. بعداً شده‌اند، و اینک متظاهر به اسلامند! و به‌عنوان مسلمان در جامعه ما پراکنده‌اند. اما کجاها؟ نمی‌دانیم! 2⃣ بعد از انقلاب چون نظام ما شد نظام اسلامی طبعاً باید این تشکیلاتِ ظاهراً پراکنده، از نظر امنیتی هم توسط قدرت‌های خارجی منسجم شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته باشد. الان هم در گوشه و کنار کشور افرادی هستند به‌ظاهر مسلمان و در عین حال سابق و اسبق!! و کارشان این است که از هر طریقی که ممکن است ضربه بزنند. پست‌ها را اشغال کنند، اسناد را به دشمن برسانند، پشت انقلاب را خالی کنند، افراد متدین را ملکوک کنند، افراد هرزه را معروف کنند و... 3⃣ مهم‌ترین کاری که اینها انجام می‌دهند سوءاستفاده کردن از فقر و بیچارگی طبقات محروم و سامان‌دهی آنها در جهت منافع امپریالیسم خارجی و قدرت‌های بین‌الملل است. 4⃣ این خطر، خطر بزرگی است، ما دائماً هدف قرار می‌گیریم و نمی‌دانیم از کجا! به ما دائماً تیراندازی می‌شود، ولی نمی‌دانیم از کدام سو! ملت ما، افراد انقلابی ما در معرض آماج ترورهای فکری و فرهنگی و غیره قرار می‌گیرند! و ما نمی‌دانیم این تیرها از کجا می‌آیند! زیرا آنها که ما را می‌زنند در میان جمعیت ما پنهانند! و ما اینک (بعد از ١۵٠سال) هیچ گزارشی نداریم که آنها در اصل چند نفر بوده‌اند؟ الان چند نفرند؟ زیادتر شده‌اند یا کمتر شده‌اند؟ کجاها رفته‌اند؟ اسم‌هایشان را چه‌طوری عوض کرده‌اند؟ و شناسنامه‌های جدیدشان را چه‌جور گرفته‌اند؟ الان کجا هستند؟ چه می‌کنند؟ چه‌جور با هم متحد و منسجم شده‌اند؟ ✅ اندیشکده مطالعات یهود در صورت امکان حتماً حتماً مطالعه کنید ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکسری رنگ عذا میریزن که خوشرنگ بشه اما همین ابلیمو و نمک رنگشو قشنگ میکنه.از سرکه سیاه هم میشه استفاده کنید.سرکه ولرم باشه بهتره زودتر میرسه اما سرد هم باشه عیبی نداره. موادلازم کلم قرمز متوسط یک عدد سرکه سفید دو لیوان اب سه چهارم لیوان نمک دو قاشق شکر یک قاشق سیر چند حبه فلفل تند کلم رو خرد کنید بعد بگدارید کامل خشک بشه سپس بریزید تو کاسه ای یک قاشق نمک و سه قاشق آب لیمو روش بریزید ومخلوط کنید تا نمک آب بشه (آب لیمو برای رنگ ترشی میزنیم وقتی آب بندازه آبشو دور میریزیم تو طعمش تاثیری نداره) ویکساعتی با همون نمک کنار بزارید تا آب بندازه تو این فاصله سه چهارم لیوان آب دولیوان سرکه ویک قاشق نمک و یک قاشق سرخالی شکر بریزید وبزارید چند جوشید خاموشش کنید بعد از یکساعت کلم رو از صافی رد کنید تا آبی که انداخته ازش جدا بشه بعد بریزید تو شیشه و یا ظرف مورد نظر مابینش سیر و فلفل تند بگدارید. بعد از اینکه ترشی رو انداختی هر نوع ترشی که باشه بعد یکی دو روز ازش بچشید اگه کم نمک بود نمک اضافه کنید نمک تو رنگ و طعم ترشی خیلی موثره .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍 سینه مرغ یک‌عدد کامل پیاز یک عدد کوچک سیر چهار حبه دو ق چ نمک فلفل و ادویه به میزان لازم یک ق غ آرد سوخاری مواد میانی سبزیجات پخته هویج فلفل دلمه ای ذرت و قارچ و پنیر پیتزا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥰 تَه چین قابلمه ای 🥰 _ 👩‍🍳⬇️ بریم سراغش ⬇️👩‍🍳 چه موادی لازم داریم؟ 🤔 (برای ۵-۶ نفر) برنج ۴ پیمانه ماست چكيده ۸ قاشق غذاخوری (حتما باید ماست چکیده و غلیظ باشه) سینه مرغ ۲ عدد زعفران حل شده نصف لیوان روغن یک چهارم لیوان و مقداری برای کف قابلمه تخم مرغ ٤ عدد ۲ تا قابلمه سایز کوچیک نوش جان
امر به معروف و نهی از منکر{۹} 2) «من أمر بالمعروف شد ظهور امیرالمؤمنین.[9] کسی که امر به معروف نماید، به مؤمنان پشت‌گرمی دهد». یکی از آثار مرتب بر امر به معروف، محکم نمودن دل مؤمنان و ایجاد پشتوانه برای آنان است تا کسی جرأت تعرض به حدود خداوند و زیر پا گذاشتن فرمان‌های الهی را به خود ندهد و نتواند در بین مؤمنان فساد و تباهی ایجاد نماید. 3) «من نهی عن‌المنکر ارغم انوف الفاسقین(او الکافرین و المنافقین):[10] کسی که نهی از منکر کند بینی فاسقان(یا کافران و یا منافقان) را به خاک مالیده است». در عبارت اصول کافی که اندکی با نهج‌البلاغه و غرر‌الحکم تفاوت دارد، آمده است: 4) «و من نهی عن المنکر ارغم أنف المنافق و أمن کیده:[11] کسی که نهی از منکر کند، بینی منافق را به خاک می‌مالد و از کید و نیرنگش در امان است». این دو عبارت نیز یکی دیگر از برکات فریضه امر به معروف و نهی از منکر بالاخص دومی را نشان می‌دهند و بر اساس آن، دشمنان(اعم از منافق، کافر و یا فاسق) ناکام مانده و انسان ناهی از منکر، از مکر و حیله‌ی منافقان در امان خواهد ماند.
بخشی از کتاب دلتنگ نباش : روح‌الله همیشه به زینب می‌گفت: «بیا برای خودمون باقیات_الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امام‌خمینی غبطه می‌خورد و می‌گفت: «خوش به حال پدر و مادر امام‌خمینی. ببین چه پسری تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.» زینب به این فکر می‌کرد که حالا خود روح‌الله شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که می‌خواست، رسیده بود. شادی روح شهید والامقام روح‌الله قربانی و پدر و مادرش صلوات شهید روح الله قربانی شهید مدافع حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای حجت الاسلام عالی در شب شهادت حضرت زینب سلام الله علیهما. 👈🏻 *درمورد نوع برگزاری جشنواره فجر ۱۴۰۰ و طرح ازدواج سفید توسط نوشین معراجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید مدافع حرمی که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به سوریه دعوتش کرد
رفتارو منشتون رو مثل يك ملكه مقتدر كنيد يادتون باشه ملكه نيازي به جيغ وداد اصراربي مورد..نق وغز زدن نداره ارام باشيدو بامرد زندگيتون مثل يك پادشاه قدرتمند رفتار كنيد. ❄️🌨☃🌨❄️
به اشتباهات ديگران نخندید یكی از بدترین كارهایی كه كسی می تواند انجام دهد خندیدن به اشتباهات لفظي دیگران است. متشخص باشید و از كنار اشتباهات دیگران مودبانه بگذرید و به روی خود نیاورید كه متوجه چیزی شده اید اوج اصالت و كلاس بالاي فرهنگي خود را نشان ميدهيد وقتي در قبال اشتباه لفظي فرد مقابل خود را به نشنيدن ميزنيد. ❄️🌨☃🌨❄️
مردان پس ازگوش کردن به صحبت‌های همسرخود بلافاصله می‌خواهند مشکل راحل کنند بنابراین به راهنمایی آنان می‌پردازند درصورتی که شایدزنان فقط می‌خواستند احساساتشان رابیان کنند. ❄️🌨☃🌨❄️
پس انداز داشته باش تو زندگی زیادی کم توقع بودن چیز خوبی نیست .اگه نمی خواین به قولی ولخرجی کنین بگیرین برای خودتون پس انداز کنین. خانوما پول اعتماد به نفستون رو بالا میبره. کافی نیستا اما لازمه. حالا مردا هم از زنهای قوی خوششون می آد .بعد از نگاه اونا باز هم زن کم توقعی هستین که فقط پسنداز میکنین... ❄️🌨☃🌨❄️
باید به فرزندتان اجازهٔ اشتباه کردن بدهید، تا هرگاه بزرگ تر شد بایک شکست در زندگی رنگ نبازد و به خود نلرزد..... به او بگوييد شجاع باش و اگر در مرحله ای شکست خورد، به پاخیزد و دوباره شروع کند. بگویید؛ شجاعت یعنی بترس، بلرز ، اما قدم اول را بردار...او باید بداند که تمام موفقیتهای زندگی پشت همین قدم اول است.... ❄️🌨☃🌨❄️
🔻 چطوری مانع پخش شدنِ بوی غذای سرخ کردنی در فضای خونه بشیم؟ کافیست کنار اجاق گاز یک شمع روشن کنید، شمع مانع پخش شدن بوی غذا در خانه میشود. و همین اثر را روی بوی سیگار هم دارد.
❌۱۲ تلف‌ کننده‌ی اصلی زمان ۱. نگرانی در مورد حرف‌هایی که دیگران می‌گویند. ۲. به تنهایی انجام دادن همه‌ی کارها. ۳. سعی در راضی نگه‌داشتن همه‌. ۴. زندگی را زندگی نکردن. ۵. مقایسه کردن خودتان با دیگران. ۶. تکرار کردن اشتباهات گذشته. ۷. شروع کردن کارها از شنبه. ۸. نیمه‌کار گذاشتن کارها. ۹. کمال‌گرایی و وسواس بودن در انجام کارها ۱۰. نداشتن برنامه و اولویت ۱۱.ترسیدن از تغییر. ۱۲. غر زدن. ❄️🌨☃🌨❄️
از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت می گذرد" چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت "می گذرد" سخت که "نمی ماند"! پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند". امروزت خوب یا بد "گذشت" و فردا روز دیگری است... قدری شادی با خود به خانه ببر... راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید..‌. ❄️🌨☃🌨❄️
علم بهتر است یا ثروت؟ حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود .... یکی از شاگردان از وی پرسید: استاد علم بهتراست یا ثروت؟ حکیم بی‌درنگ شمشیری بیرون آورد و مانند جومونگ شاگرد بخت برگشته را به سه قسمت نامساوی تقسیم نمود و گفت: سال‌هاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم و ثروت گیر نمی‌کند!!! مریدان دیگر درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته و لرزش تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند: ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!! حکیم گفت: در جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب می‌رفتیم دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم مکتب شدم .... حالا او پورشه دارد، من پوشه......! او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!! او عینک آفتابی، من عینک ته استکانی.....!!! او بیمه‌ی زندگانی، من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!! او سکه و ارز، من سکته و قرض......!!!!! سخنان حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره‌ای جانسوز زدند و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!! باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتار نیایید.....!!!       ❄️🌨☃🌨❄️
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید. ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ 🌼شیعه واقعی از نظر امام جواد (ع) ✍️یکی از شیعیان که بسیار خوشحال به نظر می‌رسید، به حضور امام جواد (ع ) آمد، حضرت به او فرمود: چرا این گونه تو را شادمان می‌نگرم؟ او عرض کرد: ای پسر رسول خدا(ص) از پدرت شنیدم می‌فرمود: سزاوارترین روز برای شادی کردن، آن روزی است که خداوند به انسان توفیق نیکی کردن و انفاق نمودن به برادران دینی دهد، امروز ده نفر از برادران دینی که فقیر و عیالمند بودند از فلان جا و فلان جا نزد من آمدند و من به هر کدام فلان مقدار پول و خوار و بار دادم، از این رو خوشحال هستم. امام جواد (ع ) فرمود: سوگند به جانم، سزاوار است که تو خوشحال باشی، اگر عمل نیک خود را حبط و پوچ نساخته باشی و یا بعدا حبط و پوچ نکنی. او عرض کرد: با اینکه من از (شیعیان خالص) شما هستم، چگونه عمل نیکم را حبط و پوچ می‌کنم؟ 🍁امام جواد (ع) فرمود: همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاق‌های خود را حبط و پوچ نمودی (یعنی ادعای شیعه خالص بودن، کار ساده‌ای نیست). او عرض کرد: چگونه؟ توضیح بدهید. امام جواد (ع ) فرمود: این آیه را بخوان: یا ایهاالذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید؛ او عرض کرد: من به آن افراد یکه صدقه دادم، منت بر آن‌ها نگذاشتم و آن‌ها را آزار ننمودم. امام جواد (ع) فرمود: خداوند فرموده: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی؛ بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل و پوچ نسازید؛ نفرموده تنها منت و آزار بر آنان که می‌بخشید، بلکه خواه منت و آزار بر آنان باشد یا دیگران، آیا به نظر تو آزار به آنان (بخشش گیرندگان) شدیدتر است ، یا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو فرشتگان مقرب الهی و یا آزار به ما؟ او عرض کرد: بلکه آزار به فرشتگان و آزار به شما، شدیدتر است، امام جواد (ع ) فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادی و بخشش خود را باطل نمودی! او عرض کرد: چرا باطل کردم؟ و شما را آزار دادم؟ امام جواد (ع) فرمود: این که گفتی «چگونه باطل نمودم با اینکه من از شیعیان خالص شما هستم» همین ادعای بزرگ، ما را آزار داد. سپس فرمود: وای بر تو! آیا می‌دانی شیعه خالص ما کیست؟ شیعه خالص ما (حزبیل! مؤمن آل فرعون، و (حبیب نجار) صاحب یس (126) و سلمان (ره) و ابوذر (ره) و مقداد (ره) و عمار(ره) هستند، تو خود را در صف این افراد برجسته قرار دادی و با این ادعا فرشتگان و ما را آزردی. آن مرد به گناه و تقصیر خود اعتراف کرد و استغفار و توبه نمود و عرض کرد: اگر نگویم شیعه خالص شما هستم پس چه بگویم؟ امام جواد (ع) فرمود: بگو من از دوستان شما هستم، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم. او چنین گفت و از گفته قبل، استغفار کرد. امام جواد (ع) فرمود: اکنون پاداش بخشش‌های تو به تو بازگشت نمود و حبط و بطلان آن‌ها برطرف گردید. 📚بحارالانوار، ج68، ص159 ❄️🌨☃🌨❄️
❤️قسمت چهل و پنج❤️ . از آموزش و پرورش برای ایوب نامه آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی. پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم: + بالاخره چه کار میکنی؟ _ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم قره چمن، روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت. ایوب یا بیمارستان بود یا جبهه یا نامه می فرستاد یا هر روز تلفنی صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد. هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود عملیات شده. شب خواب دیدم ایوب می گوید "دارم می روم " شَستم خبر دار شد دوباره مجروح شده. صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم. خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال، عیاااااال" گفتن ایوب به خودم آمدم. تمام بدنش باندپیچی بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند. + چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ _ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو.. شیمیایی شده بود با مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان آمپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتاً نابینا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس می کشید. گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای ایوب فرقی نمی کرد. او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و خدا ذره ذره از او می گرفت. 😔 . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت چهل و شش❤️ . نفس های ثانیه ای ایوب جزئی از زندگیمان شده بود. تا آن وقت از شیمیایی شدن فقط این را می دانستم که روی پوست تاول های ریز و درشت می زند. دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را می خورد ولی خارش تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم می شد و از زخم ها خون می آمد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. وقتی از سلمانی به خانه برگشته بود خیلی گرفته بود. گفت: "مردم چه ظاهر بین شده اند، می گویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا؟؟" 😔 ❤️قسمت چهل و هفت❤️ . بستری شدن ایوب آنقدر زیاد بود که بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. از اتاق عمل که بیرون می آوردنش نیمه هوشیار شروع می کرد به حرف زدن: "شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس می شود. بگذار خوب بشوم، می رویم آنجا و من بالاخره پزشکی می خوانم." عاشق بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی بیمارستان گذرانده بود. چند بار پیش آمد که وقتی پیوند گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده. یک بار بهش گفتم: + ایوب نگو، چیزی از عملت نگذشته صبر کن شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود. دکتر که آمد بالای سرش از اتاق آمدم بیرون تا نماز بخوانم. وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود. بدون اینکه ایوب را بیهوش کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود. وگرنه کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت دست خود ایوب بود و خون... ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود. ایوب از حال رفته بود که پرستارها برای مسکن قوی آمدند. 😢 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت چهل و هشت❤️ . دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد. مادرش هم خیلی اصرار کرد اما ایوب قبول نکرد. ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش همیشه بود. از هر موضوعی،کتاب می خواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود. گفتم: + دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت + مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی،کتاب بود. _ باید این را تا صبح تمام کنم. صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود. تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود . ❤️قسمت چهل و نه❤️ با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد. آن روزها در دانشگاه آزاد تبریز زبان انگلیسی می خواند. گفتم: + تو استعدادش را داری که دانشگاه دولتی قبول شوی. ایوب دوباره داد کارنامه قبولیش که آمد برای زهرا پستش کردم. او برای ایوب انتخاب رشته کرد. ایوب زنگ زد تهران _ چه خبر از انتخاب رشته م؟ + تو کاری نداشته باش داداش ایوب، طوری زده ام که تهران قبول شی. قبول شد. مدیریت دولتی دانشگاه تهران بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و آمد بین تهران و تبریز تمام شد. برای درس ایوب آمدیم تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت. در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود. دوستان و فامیل برای دیدن ایوب آمده بودند. ایوب با هیجان از خاطراتش می گفت. مهمانها به او نگاه می کردند و او مثل همیشه فقط به من... قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش معذب می شوم و احساس می کنم با این کارش به باقی مهمان ها بی احترامی می کند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت. آخر سر با چشم و ابرو به او اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من از خجالت سرخ شدم. بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم. 😍 بامــــاهمـــراه باشــید🌹