eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
20.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
26 🔷 البته ببخشید که اینطوری صحبت میکنیم! اما خب هست دیگه! آدم که نباید خودش رو گول بزنه.... 🔺ما هم نمیخوایم فقط به به و چه چه کنیم و شما کِیف کنید! 👌 میخوایم با استفاده از این "حقایق" به خودمون بیایم.... 🔸مگه نمیخوای از خدا لذّت ببری 👈 یه ذرّه هم تکبّر نداشته باش تا از او لذّت ببری💞 ❤️ خدا خیلی لطیفه و تو باید باهاش داشته باشی ✨ ✔️ نباید ذرّه ای غیر لطافت توی روحت داشته باشی.... ✅🔹➖🌺💖 ☢
پارت ۱۵ پرستاری که قبلا بابام برای جانان گرفته بود رو سلمان برای جانان گرف بعد از صیغه جلسه سلمان کنسل شد رفتیم خرید سلمان ی لباس مشکی رنگ انتخاب کرد که پرو کنم خیلی قشنگ بود توی تنم ولی قسمت سینش خیلی باز بود رفتم بیرون که سلمان نظر بده با هیزی نگام کرد +:عالیه همینو می‌خریم افرا:آخه قسمت سینش خیلی بازه خیلی جدی با نگاه بدی گف +:گفتم همینو میخریم! دیگه چیزی نگفتم کفش پاشنه بلند همرنگ لباسمم برداشتم حساب کردیمو رفتیم بیرون مونده بودم بین اون همه ادم چطور من این لباسو بپوشم بعد ۱۰مین رسیدیم عمارت همین که وارد عمارت شدم جانان دویید بغلم جانان:سلاااام افرا:سلام نفسم جانان:چی خریدی افرا:بزار بریم بالا نشونت بدم جانان:باشه رفتیم طبقه بالا اتاقی که مثلا واسه ما بود لباسمو آویزون کردم بعدش لباسمو عوض کردمو تیشرتو شلوار رو جایگزینش کردم جانان:آجی من حوصلم سر رفت میشه بریم پایین افرا:باشه رفتیم طبقه پایین جانان از اونجایی ک عاشق گل بود داشت با دقت  گل هارو نگاه میکرد در عمارت باز شد همون پسره بود میکائیل +:پسرم اومدی میکائیل:هوم اومد روی کاناپه نشست سیگارش رو روشن کرد افرا:جانان بریم بالا جانان:چشم داشتم از پله میرفتم بالا که سلمان صدام کرد +:بیا پایین بعدا جانان رو بردم اتاق بعدش رفتم پایین تعجب کردم یعنی چیکار داشت افرا:کاری داشتید با من نمیدونم چرا میکائیل با نفرت سلمان رو نگاه میکرد شایدم من اشتباه حس میکردم +:نه بشین نشستم روی صندلی تک نفره تلفن سلمان زنگ خورد رفت بیرون حرف بزنه سرمو انداختم پایین یاد حرف دیشب میکائیل افتادم افرا:منظورت از حرف دیشب چی بود؟ دود سیگارشو فوت کرد سمت من سرفم‌گرف میکائیل:کدوم حرف افرا:گفتی خیلی احمقی میکائیل:من گفتم؟ افرا:اره میکائیل:یادم نیس افرا:خودت گفتی میکائیل:دختر کوچولو شبا اصلا دورو بر من نباش حالت عادی ندارم امکان داره هر حرفی بزنم هر کاری کنم دست خودم نیس البته به حال من فرقی نداره بر خودت میگم چرا اینا اینجوری بودن تعجب داشت سلمان اومد داخل +:صفدری زنگ زد میگف به میکائیل زنگ زدم جواب نداد برای مهمونی میخواستم دعوتش کنم میکائیل:خب؟ +:چرا جواب ندادی میکائیل:دوست داشتم به کسی ربطی داره؟ من خودمو زدم ب اون راه ک حواسم نیست +:چرا اینطوری میکنی میکائیل:چطوری؟ +:هرکاری میکنم باهات رفیق بشم بهت نزدیک بشم رفتارت جوریه انگار چه بلایی سرت اووردم نفهم من باباتم میفهمی؟ میکائیل:دهن منو وا نکن سگ منم در نیار تن صدای سلمان رفت بالا سلمان:به خودت بیا بسته دیگه میکائیل با حرص جوابشو داد میکائیل:گفتم دهن منو  وا نکن +:نه بزار وا بشه تا کی قراره اینطوری نفهم بودند ادامه بدی میکائیل با نگاه بدی تن صداشو برد بالا میکائیل:چی میگی تو؟بدبخت ۶۰سالته دختریو صیغه کردی که سن دخترتو داره کی قراره دست از لاشی بازی برداری؟هر روز یه هرزه رو اووردی حرم سرا راه انداختی خجالت نکشیدی حالا زدی تو خط دخترای جوون؟تف به غیرتت +:بفهم حرف دهنتو میکائیل:مگه نگفتم دهن منو وا نکن؟پس الان غلط میکنی میگی بفهم حرف دهنتو +:میکائیل بسه با داد بحث میکردن ی جورایی ترسیده بودم میکائیل:چرا؟نمیخوای بفهمه چه حروم ....ای هسی؟ +:خفه شو میکائیل:پس بار اخرت باشه به من میگی نفهم میدونی رحم نمیکنم اون قدیما بود حرمت حالیم بود الان هیچی حالیم نمیشه رو اعصابم راه نرو +:میکائیل بس کن دیگه تا کی این نفرت قراره تو وجودت باشه؟چرا سعی نمیکنی نفرتتو بزاری کنار؟ میکائیل:مگه تو سعی کردی روی هرزه های دورت خط بکشی؟ +:هیچ ربطی نداره اینارو باهم قاطی نکن
پارت۱۶ میکائیل:خیلی هم ربط داره میخوای بگم چرا انقدر حالم از ریختت بهم میخوره؟ +: میکائیل حرمت هارو از بین نبر میکائیل:حرمت ها خیلی وقته از بین رفته +:من چیکارت کردم جز پول خرج کردن برات آدم درست حسابی ساختن ازت چیکار کردم میکائیل:اره پول خرج کردی نمیگم‌نکردی اما هر روز زیر خواب هات صف میبستن تو عمارت به خاطر کارای تو من از ۱۴سالگی قرص اعصاب میخورم ی آدم درست حسابی ازم ساختی اما چی؟ اعصاب نزاشتی بمونه برام ازم ی دیوونه ساختی مامانم به خاطر لاشی بازیات مرد تف تو این شرفت سلمان تف خیلی عصبی شده بود واقعا ترسیدم سلمان بدون هیچ حرفی زد بیرون از عمارت جانان رو دیدم که با ترس از پله ها میومد پایین بغض کرده بود رفتم بقلش کردم جانان:چرا این همه داد میزنن من میترسم افرا:فدات بشم چیزی نیس رفت سمت میکائیل میکائیل هم خیلی عصبی رو کاناپه نشسته بود سیگار میکشید چیکار میکرد این بچه جانان:چرا انقدر داد میزنی عمو افرا:جانان بیا کنار الان عصبی هستن میکائیل اشاره کرد که نمیخواد جانان:من میترسم داد میزنی میکائیل:من از شما معذرت میخوام خانوم کوچولو افرا:جانان بیا بریم بالا جانان:چشم یاد دعواشون افتادم وای چقدر بدجور دعوا میکردن این سلمان هم چقدر عوضی بود یهو صدای سلمان به گوشم خورد که از پایین صدام میزد افرا:جانان تو اتاق بمون نیای پایینا جانان:آجی میترسم افرا:عزیزم چیزی نیست ک  +:افرا زود رفتم پایین افرا:بله؟ سلمان:۲۰دیقه دیگه آماده شو افرا:باشه سلمان یهو افتاد ب سرفه شدید رفتم سمتش افرا:خوبید؟؟؟ سرفش قطع نمیشد افرا:آقای سلمان؟؟؟خوبید؟ رنگش قرمز شد سرفش بند نمیومد میکائیل هم بی اهمیت نگاه میکرد هول شده بودم افرا:داره خفه میشه یکاری کنید میکائیل:این پیره سگ نمیمیره افرا:داره سیاه میشه ی کاری کنییید خدمتکار زود دکترشو خبر کرد اومد دکتر:نفس عمیق بکشید کم کم حالش بهتر شد دکترش هم پیشش بود میکائیل رفت بیرون منم رفتم بالا پیش جانان خوابش برده بود مونده بودم قراره بریم مهمونی یا نه ۵دیقه بعد رفتم پایین ببینم وضعیت چطوره حالش خوب شده بود افرا:میریم؟ +:اره برو آماده شو افرا:باشه ●●●●●●●●● آماده شده بودم ارایشمو با رژ نود تموم کردم کت پشمی مشکیمو دورم انداختم رفتم پایین اصلا دوست نداشتم این سرو وضعمو ولی مجبور بودم چون اگ حرفشو رد میکردم خدا میدونه چیکار میکرد باهام رفتم پایین با نگاه هیزه همیشگیش از سر تا پا نگام کرد +:هوم خوشم اومد چیزی نگفتم رفتیم سوار ماشین شدیم افرا:چرا من باید بیام ؟ +:همینطوری بعد ۲۰مین رسیدیم عمارت بزرگی بود +:مثلا همکارمی افرا:باشه
✅ هیچ شکلی از بیماری بدتر از دیگری نیست، و همینطور معجزه ها نیز درجه بندی ای بر اساس سختی و آسانی ندارند. ✅ تمرکز بر کمتر بیمار شدن، هنوز بر بیمار شدن تمرکز دارد. ✅ تمرکز بر کمتر فقیر بودن، هنوز بر فقر و فقیر بودن تمرکز دارد. ✅ تمرکز بر کمتر شدن چیزی، تمرکز بر کمبود آن است. ✅ اگر چیزی را که بر روی آن تمرکز می کنید را گسترش بدهید، در آن صورت تمرکز بر روی میزان کمتری از چیزی، کاملا بی معنی ست. ✅ پس در مورد مسائل مالی نیز، پول کمتری در زندگی تان ایجاد خواهد شد.
رهبر انقلاب: مادرها مایه‌ی انتقال عناصر هویّت ملّی‌اند نائب بر حق
46.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه تکان دهنده در نبرد با اسرائیل که سلیمانی 14 سال آن را حفظ کرده و 1 سال قبل از شهادت افشا کرد 🎥 در جریان نبرد سی و سه روزه یک خواب و یک معجزه بسیاری را حیرت زده میکند. خواب و معجزه ای که کمی بعد از آن صحنه ی نبرد به طور کلی تغییر کرده و به شکل معجزه آسایی ورق به نفع مقاومت بر میگردد. ژنرال سلیمانی تا یک سال قبل از شهادت این راز را حفظ کرده و کمی قبل از شهادت از آن پرده برداری میکند...
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا اونجایی که فهمیدم ترجمه میکنم جاهاییشو که اشتبا گفتم اساتید میگن 😈 پس برو بریم اول که زعفرون با یخ میذاره (تا قشنگ رنگ پس بده)۱:مرغو با میخک و هل و دارچینو برگ بو و زنجبیلو هویچو گوجه و پیاز و سیر میپزه(اول ادویه رو یکم تفت میده بوشون که ازاد شد مرغو میذاره نمک میزنه با ابجوش میذاره بپزه) ۲:پیاز و اول یه خورده اب میریزه تا نرم شه بعدش روغن میریزه و کشمش (که قبلش تو اب خابونده)با زردچوبه و فلفلم و کمی زعفرون سرخ میکنه ۳:کف برنجم روغن و پیاز و سیر میریزه و تو برنجشم پودر هل و عصاره سبزیجات میریزه و زعفرون دیگه میذاره دم بکشه مرغا وقتی پخت زعفرون مالی میکنه و بعدش سرخ میکنه و دیگه سرو میکنه اون بمب ادویه رو 😂نمیدونم میخک اونم با این حجمی که ریخت تو غذا اصن چی میشه مزش خیلی مزه تند و خاصی داره 🤔 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 پودر ژله آلوئه ورا ۱ پسته پودر ژله شاتوت ۱ بسته ماست یونانی ۲ قاشق غذا خوری گرانولا ۴ قاشق غذا خوری انار ۱ قاشق غذا خوری توت فرنگی برای تزیین آب داغ برای هر بسته ۱ لیوان ابتدا ژله شاتوت رو به حالت بنماری آماده کنید ،بعد از خنک شدن کامل ،اون رو با انار بریزین ته ظرف و تو یخچال بزارید تا ببنده ،روش گرانولا و ترکیب ژله آلوئه ورا و ماست یونانی بریزید و دوباره بزارید یخچال ،اینجا با میوه های فصل و‌نعنا تزیین کنیدش این ژله ها طعمشون طبیعیه و خیلی شبیه به میوه ست بسته ژله های بدون شکر دراژه به دلیل حذف شکر سبک‌تره ولی همون حجم ژله رو به شما می ده ژلاتین حاوی کلاژن هست که از افتادگی پوست جلوگیری می کنه بخصوص اگر با صبحانه میل بشه.شما می تونید این دسر رو به عنوان صبحانه یا یک میان وعده با هر میوه ای که دوست دارید درست کنید و میل کنید.