20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر امام زمان بیاید چه اتفاقی می افتد؟!
🌷آیاتی که به مومنین امیدمیدهد:
🌷۱.غلبه وپیروزی باحزب خداست:
...فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (٥٦)مائده
🌷۲.الا ان حزب الله هم المفلحون
حزب خداخوشبختند.۲۲مجادله
🌷۳.وارث زمین،صالحین هستند:
...أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (١٠٥)انبیاء
🌷۴.عاقبت خوب برای پرهیزکاران است:
... وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (١٢٨)اعراف
السلام علیک یاصاحب الزمان وعجل الله فرجک
❄️🌨☃️🌨❄️
#حکایت 📖
🌴میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
🐪روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
🍂منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
🍃چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
✨چون زرگر این را میبیند میگوید:
«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند.
❄️🌨☃️🌨❄️
#داستان
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»
زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.
شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»
زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»
شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.
❄️🌨☃️🌨❄️
#كيك_عصرانه
با بافتي فوق العاده و عالي و خوشمزه مواد لازم:
تخم مرغ ٤ عدد
آرد ٢ پیمانه
شکر ٢ پیمانه
وانیل ٢ قاشق چای خوری
پودر کاکائو ٣ قاشق غذا خوری
شیر ١ پیمانه
روغن مایع ١ پیمانه
رنده پوست ٢ عدد لیمو
بکینگ پودر ٢ قاشق چای خوری
نمک یک پینچ
طرز تهیه
تخم مرغ و شکر ( من معمولاً ١/٥ پيمانه استفاده مي كنم ) وانیل رو با همزن برقی خوب هم بزنید تا یکدست بشه . پوست لیمو رو اضافه کنید شیر و روغن رو بریزید و هم بزنید . آرد رو با نمک و بکینگ پودر الک کنید و اضافه کنید و در حد مخلوط شدن هم بزنید . مقداری از مایع کیک رو جدا کنید و بهش پودر کاکائو اضافه کنید. كف قالب رو چرب کنید و بعد مایع کیک سفید رنگ رو بریزید توي قالب و بعد وسط قالب مایع کیک قهوه ای رو بریزید و با دسته قاشق کمی طرحدارش بکنید . بعد قالب رو به مدت ٥٠ دقيقه بذاريد تو فر از قبل گرم شده در دماي ١٨٠ درجه تا بپزه
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سس_سیر😍😋
۱_ روغن زیتون یا روغن مایع به اندازه کافی
۲_سیر ۱ بوته له شده یا ساطوری
۳_کمی نمک وفلفل و آویشن اگه نخواستیم میتونیم نمک وفلفل وآویشن نریزیم که رنگ روغن روشن باشد
سیر را له کرده وکمی پودر آویشن ونمک وفلفل با سیر له شده مخلوط کرده وداخل شیشه میریزیم وبعد روی آن را با روغن پر کرده ودرش را میبندیم ۲۴ ساعت در یخچال میگذاریم وبعد از ۲۴ ساعت وقتی آنرا استفاده میکنیم اصلا وقتی داخل غذا میریزیم اصلا دهانمان بوی سیر نمیدهداز این سس برای فیله مرغ وهمچنین نان تست در سالاد سزار همینطور برای نان سیر برای کشک بادمجان و ماکارونی و نعناع داغ وآش رشته وخیلی غذاهای دیگر که میخواهیم در غذا سیر استفاده کنیم وطعم سیر داشته باشد ولی دهانمان بوی سیر ندهد برای انواع سالادها هم میشود درست کرد:ودر یخچال نگه داری میکنیم وتاشش ماه میتوانیم در یخچال نگه داری کردوهروقت روغن روی آن کم شد دوباره روغن بریزیم کاربرد زیادی در غذاها وسالادها داردحتما درست کنید
#شیرینی_کنجدی 🍪
▫️پودر گردو و بادام: (به میزان لازم)
▫️آرد نخودچی: (در صورت تمایل)
▫️عسل: (یک پیمانه)
▫️پودر کنجد: (به میزان لازم)
▫️پودر نارگیل: (به میزان لازم)
🔸عسل را مقداری گرم کرده و پودر کنجد و پودر نارگیل را به آن اضافه می کنیم تا خمیر تقریباً سفتی حاصل شود. در صورت تمایل میتوان پودر بادام و گردو را نیز اضافه کرد. اگر مواد هنوز شل بود، مقداری آرد نخودچی به آن اضافه می کنیم. کف سینی را مقداری چرب کرده و مواد را ته آن پهن کرده و به مدت نیم ساعت در یخچال قرار داده تا تقریباً سفت شود. سپس به شکل دلخواه برش زده و روی آن را با کنجد و خلال پسته یا بادام تزئین کنید و بعد به مدت 1 ساعت درون یخچال میگذاریم. بعد از یک ساعت مواد از سینی جدا خواهند شد.
مداحی آنلاین - به انتظارت شهر چراغونی کردیم - میثم مطیعی.mp3
6.85M
🌺 #میلاد_امام_زمان(عج)
🔆 #روز_امید
💐به انتظارت شهر چراغونی کردیم
💐عاشقونه تو جمکران پی تو میگردیم
🎙 #میثم_مطیعی
👏 #سرود
🌷🍃
#ولایت 23
🔷 برای اینکه به نقش اهل بیت علیهم السلام در مسیر مبارزه با هوای نفسمون بیشتر پی ببریم،
لازمه که مطالبی رو به صورت مقدمه تقدیم کنیم.😊
🔸برای آغاز این مقدمه باید یادآوری بشه که "نقطۀ مقابل خداپرستی، هوا پرستی هست."
🚸 در واقع هواپرستی و انجام ندادن دستور خدا، زشت ترین کار ممکن هست.♨️
- چرا؟
💞 ببینید خداوند متعال به ما #لطف کرده و دستور داده. اگه دستور نمی داد، انسان سرگردان بود.
👌ضمن اینکه خداوند متعال میدونه که "امکان نداره که بدون دستور بتونیم با هوای نفسمون مبارزه کنیم"
✅💖 برای همین لطف کرده و به ما دستور داده....
🌺
🔴 رییس قوه قضاییه: افراد بیحجاب مجازات میشوند
♦️حجه الاسلام محسنی اژه ای با اشاره به اینکه کشف حجاب به مثابه دشمنی با نظام و ارزشهای آن است و افرادی که اقدام به این ناهنجاری کنند، مجازات خواهند شد، افزود: کشف حجاب مصداق خلاف عفت عمومی و مبانی شرع و قانون است و دشمن از آن حمایت میکند.
♦️همه مسوولان در تلاش هستند تا با حمایت قوه قضاییه و مُجریه از همه امکانات استفاده کنند تا با افرادی که برای همراهی با دشمن و اقدام به این گناهی که عفت و نظمعمومی را خدشه دار می کند برخورد کنند.
صدای پا امد .نگاهم رفت سمت صدا ...دالرام بود که توشیشه مسیح شیر خشک میریخت
...لباسش رو از نیمه استین به یک لباس استین دار تغییر داده بود ..خندم گرفته بود ..چقدر
ترسیده بود ..حاال انگار خیلی تحفه است که بهش نزدیک شم ...بی خیال لم ادم رو کاناپه ...انگار
اون رو خورده بودم که ذهنم اروم شه اما بدتر همش هول وحوش سپیده میچرخید ...غلتی زدم که
صدای یواش دالرام امد که گفت :اقا گوشیتون زنگ میخوره ...
دستش رو گرفتم کشیدمش سمت خودم وگفتم :کیه ؟؟...
شروع کرد به خوندن شماره ...بازم سپیده ...گوشی رو کوبیدم تو دیوار وگفتم :برو بیرون ...
تند رفت بیرون ..انگار اون ماسماسک هنوز کار میکرد که صدای ویز ویزش که رو پارکت ها بود
ولرزشش وروشن خاموش شدنش میومد ودیده میشد ..گوشی رو برداشتم ونعره زدم: چی
میخوای که دم به دقیقه زنگ میزنی ...
صدای مردی امد که گفت :اروم باشید اقای نائینی ..من وکیل ..
خندم گرفته بود من این سردنیا رفته وکیل گرفته که مثال بچه رو توافقی بدم بهش ...حتی تا تو
سفارتم بره امارم رو دربیاره ..نمی ذارم رنگ مسیح رو ببینه ..
یهو گوشی رو گرفت وگفت :ارسن خواهش میکنم من میخوام ببینمش ..
پوزخند زدم وگفتم :برو توایمیلت واست فرستادم فیلمش رو ..
با داد وگریه گفت :اره دیدم ..خوب بدش به من برو با همون خانومه زندگیت روبکن ..خندیدم وگفتم :دالرام رو میگی ؟؟..خوشگل بود نه ؟؟..نمی دونی چقدر دوسش دارم ..تازه اینم
نمی دونی که چقدر با مسیح دوسته وچقدر بهش عالقه داره ..
با هق هق گفت :بدش ..خواهش میکنم ...خوش باش با همون دالرامت ...یهو با صدای که تو
عمرم تا حاال نشنیده بودم ازش گفت :به اون کثافت بگو به فرزند من دست نزنه ....
صدای گریه اش بلند بود ..
با خونسردی گفتم :فعال که لیدی من درخدمت بچه منه ...زیادی زر نمی زنی احیانا ؟!!...
صدای مادرش امد که گفت :سپیده ..سپیده ...وای اقای کسری یک کاری کنید ..سپیده مامان ..
صدای همون وکیله امد که گفت :خانوم سابقه بیماری قلبی وتنفسی دارن ...نبض ندارن اخه ...
صدای بلند گریه های مامانش گوشی رو پر کرده بود ...یکی هم نبود این گوشی المصب رو قطع
کنه ...صدای همهمه بود ...نگران شده بودم ...انقدر همهمه بود که میشد فهمید تو خیابون بودن
..صدای مردی امد که گفت :خانوم حسینی من به شما گفتم ایشون دریچه میترال قلبشون مشکل
داره ...گفتم نباید بهش شک بدی وارد بشه ..فقط ..
خودم تماس رو قطع کردم ...زنم نبود که نگرانش بشم! ...
خودمو رو مبل انداختم مشت زدم روپام...تو دلم گفتم خوب خوب میشه ..اصال به من ربطی نداره
که کاری بشه ..روقلبم تیر کشید ..بهتر بود استراحت کنم ...راه افتادم سمت تختم وانقدر فکر
کردم به چیزای دیگه که اصال فراموش کردم سپیده رو ...
)سپیده(
چشم باز کردم کلی دستگاه بود که بهم وصل شده بود ...یکسری سیم هم روقفسه سینه ام
بود...ماسک اکسیژن رو برداشم واروم چشم باز کردم ...هیچ کس نبود کنارم ..قلبم بدجوری درد
میکرد ...تازه موقعیتی رو که قبال داشتم رو توذهنم اوردم ...من کجا بودم؟ ...اینجا چیکار میکردم؟
..دلم میخواست بشینم ...رو تخت نشستم ..اما سرگیجه شدیدی رو که داشتم دوباره انگاری پرتم
کرد رو تخت ...یهو دراتاق رو یکی باز کرد وگفت خانوم چرا شما اینجا نشستی؟ ...
بادستام سرم رو گرفتم وگفتم :اینجا کجاست ؟؟..شما کی هستی ؟؟..
یکم نگاهم کرد وگفت :یعنی نمیدونی چی شده ؟؟؟..چه اتفاقی واست افتاده ؟...
با همون حال خرابم گفتم :نه نمیدونم ...
امدم دراز بکشم که دیدم باالسر تختم نوشته شده ..نام بیمار سپیده حسینی ...دکتر معالج ...
یعنی االن من بیمارم ...اسمم سپیده است ..اصال من اسم داشتم ...
به همون خانوم پرستاره گفتم :اسم من سپیده است ..
یک قدم عقب رفت ویک چیزای رو نوشت تو کاغذای دستش وگفت :یادت نمیاد سرت خورد به
لبه اهنی ماشین ؟؟...البته جوری که مامانت میگفت ....
سرم بیشتر درد گرفته بود ..بلند شدم وگفتم :من هیچی نمیدونم ..چرا اینجام االن ..
سریع گفت :هیش اروم باش ..اینجا بیمارستان هست ..باید دریچه قلبت رو عمل کنی ...
وای که سرگیجه ام بیشتر شده بود دودستی محکم سرم رو رفتم وگفتم :هیچی نمی دونم هیچی
...
شونه هام رو گرفت وگفت :باشه نمی خواد بهش فکر کنی ..
رو تخت خوابوندم بعد رفت بیرون ...خیلی فکر کردم به خانواده ام ..یعنی من مامان دارم؟ ..خونه
دارم ؟..اصال چرا سرم خورد به لبه اهنی ماشین؟ ...
درباز شد وهمون پرستاره با چند نفر دیگه ام امدن باال سرم ..دست یکیشون کلی ورق بود
...یکیشون با خوش روی گفت :سالم سپیده خانوم خوبی ؟؟..
۱۱۴