eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 🌺 مواد لازم:👇 🥖 نان باگت 🧅پیاز 🥩سینه مرغ: 500 گرم 🧂نمک 🧉پاپریکا:1 قاشق غذاخوری 🥄فلفل سیاه: نصف قاشق 🥣پونه کوهی :نصف قاشق (آویشن ) 🍅 سس گوجه فرنگی:دو قاشق غذاخوری 🥡خامه ترش :¼ فنجان 🌶️ فلفل دلمه ای 🥣 زیتون سیاه موزددلا
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 مواد لازم _ ۴ قاشق غذاخوری سر پر نشاسته ذرت _ ۴ قاشق غذاخوری سر پر آرد سفید _ ٣ ق غ سر پر پودر کاکائو _ ١٢ قاشق غذاخوری شکر _ ١ لیوان شیر ولرم _ ۵ لیوان شیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 ⠀ مواد لازم دوتا فلفل دلمه ای ترجیحا قرمز و سبز⠀ ۲۰۰گرم گوشت چرخکرده که میتونید بجاش قارچ هم استفاده کنید⠀ یه قاشق غذاخوری رب گوجه⠀ یه حبه سیر⠀ نون لواش یا خمیر یوفکا⠀ پنیر پیتزا حدود ۳۰۰ گرم⠀ ادویه هاش:پودر پیاز و پاپریکا نصف قاشق چایخوری⠀ نمک یک قاشق چایخوری
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 مواد لازم: 500 گرم سینه مرغ مواد مرینیت مرغ👇 5-6 قاشق غذاخوری روغن زیتون 1/2 قاشق مرباخوری پودر فلفل قرمز 1/2 قاشق مربا خوری پودر کاری یا ادویه مخصوص مرغ 1/2 قاشق مربا خوری نمک 1/2 قاشق چایخوری فلفل سیاه مواد سس قارچ👇 1 قاشق غذاخوری کره 2 پیاز کوچک 1 هویج کوچک (رنده شده) 7-8 قارچ 100 میلی لیتر خامه 150 میلی لیتر شیر 1 قاشق غذاخوری نشاسته 1 قاشق چایخوری نمک پودر فلفل قرمز و سیاه طبق ذائقه جعفری ریز خرد شده پنیر پیتزا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝چادرسوزی بزرگ رشت 🍃🌹🍃 🔻تصور شما از پیشینه «حجاب» در «گیلان» چیست؟ ۱۷ دی‌ماه ۱۳۱۴ خورشیدی، قانون «کشف حجاب» اعلام و برای هفت سال، پوشیدن چادر و روسری در ایران ممنوع شد. برخی مقاله‌نویسان، از شرایط متفاوت گیلان و همراهی زنان و علمای منطقه با این قانون نوشته‌اند و بسیاری نیز این موضوع را درباره گیلان پذیرفته‌اند. 🔸آنچه می‌بینید بازسازی یکی از وقایع آن هفت سال است. طبق سند 82335/298 سازمان اسناد و کتابخانه ملی، در شهریور ۱۳۱۷، شهربانی گیلان از اداره حقوقی وزارت عدلیه در خصوص تکلیف چادرهای ضبط شده از ۱۴ هزار نفر استعلام کرد. سپس، اداره حقوقی نیز اجازه «سوزانیدن» آن‌ها را صادر می‌کند! 🔹این تعداد چادر در شرایطی ضبط شده بود که در گیلان قدیم، زنان بسیار کمتر در انظار ظاهر می‌شدند. همچنین به واسطه پراکندگی منازل روستایی گیلان، امکان نظارت به حجاب زنان بسیار کمتر بود. 🔺در اثر، هنرمند، ماجرا را از درون منزل یک بانوی مضروب که چادر از سرش کشیده شده، روایت می‌کند. اگر این قبیل سندها را در کنار کتابی مثل «وسیله العفایف یا طومار عفت» نوشته آیت‌الله نجفی جیلانی قرار دهیم مشخص می‌شود ادعای «همراهی مردم گیلان با کشف حجاب رضاخانی»، گزاره‌ای برآمده از آرزوی تاریخ‌نویسان مزبور است و اعتبار علمی ندارد؛ بلکه اندک اسنادموجود در کنار روایت‌های شفاهی، از مقاومت فرهنگی بزرگ مردم گیلان حکایت می‌کنند. تصویر: سید قباد احمدی (سید رسام) پ. ن: این تصویر در دومین جشنواره ملی رسانه‌ای بانوان حریم رسالت در گیلان رونمایی شد. |
19.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 ترور شهید العاروری در ضاحیه بیروت؛ قدرتنمایی صهیونیست‌ها یا تقلایی برای خروج از باتلاق غزه؟ 🍃🌹🍃 🔻رژیم صهیونیستی با ترور شهید صالح العاروری، نائب رئیس دفتر سیاسی حماس و ۶ تن از همراهانش در منطقه المشرفیه در ضاحیه بیروت، منطقه را در آستانه انفجاری بزرگ قرار داده است. 🔹شاهد عینی لحظه انفجار: ناگهان حمله شد و همه به داخل مغازه رفتیم، اول ماشین آتش گرفت و بعد زمین لرزید. بیرون که آمدیم نیروهای ارتش در محل حاضر شدند. 🔸شاهد عینی لحظه انفجار: سه موشک به این ساختمان که دفتر حماس در آن قرار داشت، اصابت کرد. نیروهای دفاع مدنی و صلیب سرخ موفق شدند تا چهار نفر را بیرون بکشند، دو شهید غیرنظامی هم در صحنه دیده می‌شدند. 🔹صهیونیست‌ها به اقدام تروریستی خود در ضاحیه تلاش می‌کنند تا به منظور خروج از باتلاق غزه، آمریکا را وارد جنگی فراگیر در سطح منطقه‌ای کنند. 🔺این در حالی است که واشنگتن به خوبی می‌داند در صورت روشن شدن آتش جنگ منطقه‌ای در غرب آسیا چاره‌ای جز خروج کامل نظامیانش از سرتاسر منطقه نخواهد داشت. |
🌷۱.نتیجه ترقی ازکفر به ایمان:تبدیل گناه به حسنات إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (٧٠)فرقان 🌷۲.نتیجه تنزل ازایمان به کفر:قبول نشدن توبه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ٩٠آل عمران 🌷۱.توبه چه کسانی قبول میشود؟ آنان که همین حالا توبه میکنند إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوٓءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ (١٧)نساء 🌷۲‌.توبه کیا قبول نمیشود؟آنانکه توبه نمیکنند وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ١٨نساء 🌷۱.شیطان به کیا مسلط است؟آنان که اطاعتش میکنند انَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ (١٠٠)نحل 🌷۲.شیطان به کیا مسلط نیست؟ به آنانکه اعتمادبه خدادارند انَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (٩٩)نحل 🌷۱‌.علت جهنمی شدن، گوش نکردن وفکرنکردن است: وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (١٠)ملک 🌷۲.پاداش اهل بهشت به خاطر صبرشان است: انِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَاصَبَرُوٓاأَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ١١١مومنون 🌷۱.ملائکه برکیانازل میشوند؟ آنانکه باایمانندواستقامت میکنند.۳۰فصلت انَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَآئِكَةُ 🌷۲.شیاطین برچه کسانی نازل میشوند؟ بردروغ گویان گنهکار.تنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ٢٢٢شعراء 💦❄️⛄️❄️💦
⬅️ باور محدود همان افکار تکراری است که باعث می شود تو به خواسته ات نرسی، به عبارتی خواسته ات را جذب نکنی. ⬅️ باورهای منفی سبب بوجد آمدن افکار منفی می شوند ⬅️ افکار منفی سبب بوجود آمدن احساس منفی می گردند. ⬅️ احساس منفی سبب بوجود آمدن ارتعاش منفی می شود که همه این ها سبب می شود شما به خواسته های خود نرسید، پس تمام تلاشت رو بکن تا افکار محدود کننده رو از بین ببری.
مدح و متن اهل بیت
#قــسمــتــــ_چــــهــل_و نهم ♥️عــــشـــق پــــایـــدار♥️ اون شب انگار اون شی نمیخواست تمام بشه و
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عـــشـــق پــــایــــدار♥️ دایی پیشنهاد داد ,یکی برود به دنبال آقا جلال یا همان پدر من,چون ادرسی از آنها نداشتیم,پیداکردنشون کاری زمان بر بود. مادرم گفت:بهترین گزینه خودم هستم. دایی گفت:چندتاکارواجب دارم اگر دوهفته صبر کنی ,خودم میام همراهت. بهروز که داشت پر پر میزد با لکنت گفت:دددو هفته…… یک دفعه, ازاین مابین پدر بهروز به صدا درامد:بااجازه ی اقای محمدی(دایی عباس)من یک پیشنهاد دارم. دایی:خواهش میکنم اجازه ماهم دست شماست,بفرمایید. _:چون من خودمم دوست دارم یک سربه زادگاهم بزنم وازطرفی مریم خانم هم لازمه که به کرمان برود,پیشنهادمیکنم باهم باماشین بنده برویم تاکارها به سرعت انجام شود. فقط قبل از رفتن لازمه من یه نکته را یاداپری کنم که من همچنان بر سر پیشنهاد سالها پیشم هستم واگر مریم خانم واقای محمدی رضایت داشته باشند بایک عقد محضری ما باهم محرم بشویم. من که بهتم زد,دایی چیزی نگفت وفقط سرش را پایین انداخت.. بهروز صدازد: بابااااا اومدیم خواستگاری واسه من هاااا مامانم که انگار خیلی بهش برخورده بود واز اینهمه پررویی راحت درباره ی زندگیش یکی دیگه تصمیم بگیرد ناراحت شده بود با متانت همیشگیش گفت:احتیاج نیست,من با معصومه میرم,یه سفر دو نفره ومادر ودختری وبااین حرف یعنی بقیه ی پشم وسریع رفت طرف اشپزخانه.. پشت سر مامان منم رفتم آشپزخونه وگفتم:مامان عاشقتم....این سفر لازم بود,تورا خدا از دست بابا بهروز ناراحت نشید اخه این پدروپسر در پررویی لنگه ی همن هاااا... یکدفعه صدای دایی از تو هال امد:عروس خانم چایی بیار مامان سریع یه سینی چای ریخت وداد دستم وبعدشم خیلی عادی اومد نشست وتا اخر مجلس هم جیک اقا محمود درنیامد,یا داشت فکر میکرد که رسیدن به مادرم خیال خامی ست یا پیش خودش میگفت شاید گذر زمان نظرش را عوض کند.. اما من به سفری که قرار بود در روزهای اینده انجام بشه .سفری که برای من بسیار هیجان انگیز,مینمود...رفتن به زادگاهم واز همه مهم تر دیدن پدرم.... ادامه دارد...... واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
و یکم ♥️عشق پایدار♥️ فردا صبح روز خواستگاری,مادرم برای اولین قطارقم_ کرمان ,بلیط تهییه کرد وقبلش هم مقداری سوهان وسوغات برای اقوام گرفت،داماد عجول وکم صبر یک سلعت هم راحتش نمیگذاشت ومدام زنگ میزد وعجله اش را ابراز میکرد اما خبر نداشت که اگر پدرم را بیابم به سدی اهتین برای رسیدن به من,برخورد خواهد کرد..... الان که توکوپه ی چهارنفره ی قطار نشستم ودخترکی شیرین زبان روبرویم کنار مادرش نشسته,هنوز هم باور ندارم که شاید تا ساعاتی دیگر پدرم را ببینم,غرق افکارم بودم که با گرمای دست مادرم که روی دستم قرار گرفته بود به خود امدم. مادرم همانطور که جلوی مقنعه ام را صاف میکرد گفت:معصومه جان,دخترگلم من را حلال کن,اگر تا به حال از پدرت حرفی به میان نیاوردم ,فقط به خاطر صلاح خودت بود,اخه فکر میکردم شاید از دستت بدهم,حالا که تواین دنیا تنها امید زندگی ام تویی,دوست نداشتم لحظه ای ناراحتت کنم یا از تو دور باشم,اما الان وقتش است که همه چیز,را بدانی... دستای مهربان مادرم را فشردم وگفتم:درست است که خیلی خیلی ناراحت شدم چون حقیقتی بزرگ را از من مخفی کردید اما باشناختی که از شما دارم میدانم حتما دلیلی برای این پنهان کاری وجود داشته ,من سرا پا گوشم,هرچی که لازمه بدونم برام بگو... ومادر شروع کرد به گفتن قصه ی زندگی اش,اما برای شروع این قصه باید تاریخ را از کمی دورتر مرور,میکردیم ,از زمان یوسف میرزا.... خیلی شوق شنیدن داشتم ,اما هرگز فکر نمیکردم که با چه داستان اعجاب انگیزی,روبه رو خواهم شد,همانطور که نمیدانستم,داستان اینده ی زندگی ام ودیدار با پدرم,شاید هیجان انگیزتر باشد... مادرم از قصه ی هنرمندی بتول وعشق یوسف میرزا ودربه دری عزیز ونوعروسش گفت وسپس از غصه های بتول ومرگ عبدالله...وبعد چشمان زیبایش که مملو از اشک شد,میشد راحت فهمید ,مادرم به جایی از قصه رسیده که شاید بارها وبارها ان را مرور کرده وصدهابار بر ان اشک ریخته,اشک من هم همراه اشک مادر,روان شد که. ... ادامه دارد.. واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈
💦⛈💦⛈💦 و دوم ♥️عـــشـــق پــــایــــدار♥️ دخترک روبه رویمان خیره به چشمان اشک الود من ومادرم خود را دربغل مادرش جا میکرد,انگار اوهم از دیدن این صحنه دلخور شده بود. مادرم دوباره زبان باز کرد واینبار از تولد خودش وهمزمان مرگ بتول این مادر زیبا وجوانمرگش گفت ,دلم از اینهمه مظلومیت مادربزرگم گرفت اما وقتی,باز مادر سرقصه رفت وفهمیدم هنوز ,مادرم یک ساله نشده,دوباره مادرش, ماه بی بی را که مادربزرگی بسان مادر,بود را از دست داد بازهم بغض گلویم شکست,مادر این قسمتهای غم انگیز داستان زندگیش را تند تند گفت و رد شد تا دل دخترک دلنازکش بیش,از این نگیرد واز مامان صغری,یا همان خاله اش گفت واز مهاجرتشان,از هنرمندی اش گفت واز دوستی مستانه که حالا میدانستم مادرم بهروز همان مستانه دوست نوجوانی مادرم است.ازعشق محمود میرزا,از برملاشدن اصالت داماد فرنگ رفته گفت واز عقد ساده اش با پدرم,از پیدا کردن عزیزوعباس پدر وبرادر گمشده اش گفت واز هفت سال بچه دار نشدنش,از حرفهای عمه فاطمه وشنیده هایش راجب نامزدی پدرم گفت واز تصمیم سختی که گرفت ومجر به اجرایش شد گفت و به جدایی اش از پدر که رسید دوباره اشکش روان شد وبعد از,سالهای سال از ان موضوع اعتراف کرد که بعداز جدایی از پدرم ,متوجه ان علاقه ووابستگی اش به او شده ومتوجه شده تمام حرکات پدرم که روزگاری برایش درداور بوده همه ریشه در,عشقی داشته که جلال به مریم داشته,عشقی که به عرصه ی ظهور نرسیده,یعنی جلال زیر دست پدری تربیت یافته بود که به انها ابراز علاقه را یاد نداده بود ونوعی,خویشتن داری دروجودش بوده که این مهروعلاقه را برعکس,جلوه میداده,مادرم اعتراف کرد اگر جلال به دنبال زنی دیگر,نرفته بود ,بعد از تولد من ,حتما برمیگشت سرخانه وزندگی اش ومن در دل به ساده اندیشی مادرم فکر میکردم ,چرا که اگر عشق پدرم,جلال به مادرم, مریم,انچنان بود که مادرم میگفت ,پس پدر نباید دنبال عروسی نو برای,خانه اش میگشت,بلکه به خاطر همان عشقش باید پاسوز مادرم میشد,اصلا گفته های مادرم برایم قابل پذیرش,نبود...اگر پدرم به مادر مهری داشت,چرا دنبال زنی دیگر رفت؟؟ومن نمیدانستم که جواب,این سوال ,خیلی ساده است وشاید سوالش,از,بیخ غلط است ومن وما خبر نداریم... ادامه دارد.. واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده