eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
بندگان شیطان.mp3
3.93M
  🔴 بندگانِ شیطان! 🔴 یک آزمون ساده برای اینکه تشخیص دهیم: ❌ روحیه جهنّمی داریم ❌ یا روحیه بهشتی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ در سال ۱۳۴۲ در روستای رودپشت خشکبیجار از توابع شهرستان رشت چشم به جهان گشود. وی با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ که ۱۵ ساله بود، فعالیت‌های زیادی را در انجمن اسلامی مطهری روستای رودپشت خشکبیجار آغاز کرد. رفتار و بینش سیاسی و مذهبی اش بر گرفته از کتاب‌های شهید مطهری بود و دوستان انجمن، مدرسه و محل از او تاسی و الهام می‌گرفتند.🌹 وی در سال ۶۰ در رشته اقتصاد گرفت و برای پاسداری از دستاورد‌های انقلاب وارد سپاه پاسداران شد.🌹  در آزمون ورودی دانشکده تربیت مربی سپاه شرکت کرد و در رشته کارشناسی ارشد رشته علوم قرآنی پذیرفته و برای ادامه تحصیل رهسپار قم شد. که از مصیبت‌هایی که آمریکا و رژیم غاصب صهیونیسم برای جهان اسلام به ویژه مردم و به وجود آورده بودند رنجور بود در دی سال ۶۵ به همراه ۵ نفر دیگر به لبنان رفت تا در آنجا به عنوان مسئول تبلیغات خارجی سپاه پاسداران فعالیت کند.  سرنجام در ساعت ۵ صبح ۳ خرداد مصادف با ۲۵ ماه رمضان در انفجار بمب که در خودرو جاسازی شده بود در شهر لبنان در سن ۲۴ سالگی به شهادت رسید.😭🌷🌷🌷
🌷 قسم به جلالت و بزرگواریت که هیچ عشقی جز تو مرا به این راه نکشانده است. خدایا تسلیم تو هستم. تو توسط و ، آن چراغ به دستان و نورافشانان انسانیت به ما انسان­های در ظلمت و تاریکی فهماندی که هنگامی­که ضجّه و ناله­ی زنان بیوه و فریادهای دردآلود را دیدی باید حرکت کنی و هجوم بر دشمن آوری. خدایا من اکنون خدایی شده­ ام و احساس می­کنم که صفات تو قلب مرا منور نموده است. اکنون میل دارم که بسوی تو کنم، پرهایم را بگشا و و را از من برهان تا بتوانم بسوی تو معبود دلبندم پرواز کنم🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمی‌کند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکی‌اند. 🔸وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است.
🔶نوجوونهای گل گلاب اگه گفتین مصریان باستان، چگونه اجساد مردگان خودشون رو مومیایی میکردن؟ 🔸مومیایی‌گران مصری، از مواد مختلف و بسیاری، از جمله موم زنبور عسل، نوعی دارچین مخصوص، روغن اردج، پیاز ،رزین، نمک، خاک اره، جوش شیرین و قیر برای حفظ و نگهداری اجساد و جلوگیری از فساد و پوسیدگی آن استفاده میکردند. 🔸آنها جسد را در باندهای کتانی می‌پیچیدند لباس مخصوصی به آن می پوشاندند و آن را با گردبند و طلسمهای مختلف تزیین میکردند. صورت جسد را نیز با صورتکی نقاشی شده از جنس گچ و کرباس می پوشاندند. البته صورتکی که بر روی صورت اجساد فراعنه و مقامات عالی رتبه قرار میگرفت، از جنس طلا بود. اجساد فقرا با دقت کمتری مومیایی میشد و گاه بدون هیچ مراسم خاصی در قبری معمولی جای میگرفت. 🔸جسد مومیایی شده را همراه با وسایلی که شخص در طول زندگی از آنها استفاده میکرد دفن میکردند تا از نظر خودشان، بتواند آنها را در زندگی پس از مرگ نیز در اختیار داشته باشد. به این ترتیب کاملاً طبیعی است که وسایل موجود در قبر هر شخص، سطح اجتماعی و میزان داراییهای او را در طول زندگی نشان بدهد. به همین جهت، مقبره فراعنه، بناهایی با شکوه و مملو از گنجینه ها و وسایل قیمتی بود.
💎ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﻔﮕﻨﻨﺪ، ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ! ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ "ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..." ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ36
🌷رمزموفقیت: ۱.وقتمان راهدرندهیم: عن اللغومعرضون.وقتتون راهدرندهید لیس للانسان الاماسعی فقط به قدرتلاشت گیرت میاد ۲.اهل دقت وتوجه باشیم اُنظُر...ببین ۳.توکل به خداکنیم اِستَعینوُابِاللّهِ...ازخداکمک بگیر 🌷برنامه قرآن برای زندگی ما: شب برای استراحت جَعَلنَاالَّیلَ لِیَسکُنوُا فیه روزبرای کاروفعالیت جعلناالنهارمعاشا سحر برای عبادت وبالاسحارهم یستغفرون 🌷برنامه عبادت سحرها: تلاوت قرآن.رتل القرآن ترتیلا استغفار وبالاسحارهم یستغفرون نمازشب ومن اللیل فتهجدبه نافله لک
🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆 🔆بخـــــوان 🍀 ۱۴ 🍀 به نیت رفع موانع ظهور مولا 🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»
مدح و متن اهل بیت
#قسمت شصت و یک ❤️عشق پایدار❤️ پدرم بدون توجه به من وخاله صغری پرید وسط حرف مامانم وگفت:کدوم
شصت و دوم ❤️عشق پایدار ❤️ یکدفعه توجه هر سه نفرشان به من معطوف شد ,مامان وخاله صغری لبخندی زدند وبابا امد به طرفم ,کنارم نشست,حالا من بین بابا ومامان بودم.... پدرم مرا به اغوش کشید وسخت گریست ,واقعا چقدر دل نازک بود این مرد مهربان... بعداز دقایقی مرا از خودش جدا کرد وارام در گوشم گفت:به زندگی سوت وکور پدرت خوش امدی وارام تر ادامه داد:قدمت خیراست,دور امدی اما خوب امدی ,بی خبر امدی اما خپش خبر امدی ,کاش این امدن برای همیشه باشد.... از گرمای اغوش پدرم وبدست اوردن تکیه گاهی که تا به حال برایم رؤیا بود والان به عینه واقعیت پیدا کرده بود ,سرشار از حسهایی خوب وشیرین شده بودم که پدرم رو به مادرم کرد وگفت:مریم جان....حاضری دوباره بانوی خانه ام باشی؟ از اینهمه رک بودن وعجله ی پدرم بهت زده شدم ویاد بهروز وعجله اش برای عقد افتادم وپیش خودم گفتم حتما تمام مردها وقتی احساس میکنند عشق واقعیشان را پیدا میکنند اینچنین صبر از کف میدهند و...زیر چشمی,تک تک حرکات مادرم را زیر نظر داشتم ,باورم نمیشد مامان جان من مثل دخترکان چهارده ساله,رنگ به رنگ شد وانگار اولین خواستگارش هست,سرش را پایین انداخت وگونه هایش گل انداخت...برایم قابل پذیرش نبود این مادر همان خانمی ست که در مقابل خواستگاری پدر بهروز چنان محکم ایستاد و قاطعانه جواب داد اما الان اینجا اینچنین دست وپایش را گم کرده.... بابا بی صبرانه دوباره گفت:حاضری... دارد... نویسنده ....حسینی 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده