#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۳۲🎬:
زهرا وحسن وحسین جلوی در اتاق نشسته بودند ومشغول خواندن قران برای شفای خواهرشان بودند,دلم از دیدن این صحنه شکست,درحالی که اشک میریختم به سمت اتاق رفتم,بچه ها که انگار من معجزه میکنم,طوری نگاهم میکردند که دلم آب میشد وطاقت نگاهشان رانداشتم.
زینب هیچ تغییری نکرده بود,درحالی که حرز را داخل پارچه ای میپیچیدم به زهراگفتم دستگاه بخور رااب کند وبرایم بیاورد.
حرز رابه گردن زینب کردم ودستگاه بخور را که جوش شیرین داخلش ریخته بودم ,روی میز کنار تخت زینب گذاشتم ,زینب را به بغل گرفتم وسرش راطوری قراردادم که بخار جوش شیرین داخل بینی اش برود.
یک ساعتی این کار راکردم ,که متوجه شدم ,رنگ صورت زینب ,برگشته...تنفسش بهتر شده بود اما طبیعی نشد.
باز هم خدارا شکر....
از روی تخت بلند شدم ,زینب راخواباندم.
کنارتخت نشستم وبا حضور قلب شروع به خواندن سوره ی حمد وفوت کردن به سمت زینب شدم.
#ادامه دارد...
🖊 به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۳۳🎬:
علی بود با لبخندی به طرفم میامد,عباس هم کنارش بود,
یکدفعه با صدای ضعیفی که آب طلب میکرد ,تصویر علی وعباس رنگ باخت ,از خواب پریدم.
عه من کی به خواب رفتم؟
زینب چشماش را باز کرده بود واب میخواست...باورم نمیشد,سرش راغرق بوسه کردم واز ته دل خداراشکر کردم.
لیوان ابی ریختم وکمی لبهاش راخیس کردم,جلوی در حسن وحسین وزهرا با نگاهی که خوشحالی ازش میبارید تعقیبم میکردند.
به زهرااشاره کردم:زهرا جان دخترم یک لیوان شربت عسل باگلاب برام بیار...
دخترم از خوشحالی به دقیقه نکشید که شربت رابه دست رساند,قاشق قاشق شربت را دردهان زینب میریختم وباهر قاشقی که زینب میخورد لبخند من وبچه هایم پر رنگ تر میشد....
خدا راشکر به خیرگذشت...
زینب تا چند روز بعدش سرفه خشک میزد وبعدهم خوب شد,اما عجیب این بود که نه من ونه بقیه ی بچه ها طوریمان نشد واین بیماری رانگرفتیم وشاید هم گرفتیم وخیلی محرز نشد.
با خیال راحت روی کاناپه ی انتظار نشسته بودم وبعداز چندین روز بی خبری,صفحه گوشی را روشن کردم وصفحات مجازی را نگاه کردم,همه اش از کرونا بود وکرونا...
عه اینجا را...یه ایمیل ناشناس...یعنی چیه؟
بازش کردم....باورم نمیشد..
#ادامه دارد...
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۳۴🎬:
ادرس ایمیل نا اشنا بود اما حرفی که زده بود خیلی اشنا بود(بشین روی کاناپه ی انتظار ومنتظر خبرهای خوش باش)
به خدا این حرف علی هست,اخه کاناپه انتظار یه حرف,یه رمز بین من وعلی بود.
پس خبرای خوش در راهه,حتما عباس را پیدا کرده,حتما قراره باهم بیان....
سریع از جایم بلند شدم,باید کل خانه را گردگیری میکردم,باید خونه مثل دسته ی گل میشد,اخه میهمون عزیزی قراره بیاد,عباسم...پسرعزیزم بعداز چندین ماه دوری ,وعلی این مرد زندگی من,قراره بیان...
به بچه ها چیزی نگفتم,اخه اگر یک درصدهم احتمال میدادم که نیان,اونموقع این بچه ها ضربه میخوردند.
اما بچه ها از جنب وجوش بی موقع من وخوشحالی بیش از اندازه ام حتما حدس میزدند که ,خبری شده...
دو روز از موقعی که ایمیل علی به دستم رسیده بود ,میگذشت ودیگه خبری نشد که نه شد,گوشی از دستم نمیافتاد مگر زمانی که میخواستم بخوابم ,همش منتظر بودم,واقعا درد انتظار سخته وجانکش,باخود فکرمیکردم اگه اینجوری که من انتظار خبری از علی راداشتم ,کل عمرم انتظار مهدی زهرا س رامیکشیدم وخودم رااماده میکردم برای,ظهور وپذیرایی از حضرتش,الان سالها بود که حضرت ظهور کرده بود,حیف که ما کم کاری میکنیم و...
نماز شبم چنددقیقه قبل از اذان صبح تمام شد,نماز صبحم راخواندم ورفتم طرف اشپزخانه تا بساط صبحانه را فراهم کنم.
قبل از رفتن ,طبق معمول این چند روزه,وارد صفحات مجازی شدم....
با دیدن عکس روی چندتا خبر داخل صفحه ها وعبارت زیرش,زانوهام شل شد ورعشه تمام بدنم راگرفت..
#ادامه دارد....
🖊به قلم…ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۳۵ 🎬:
عکس علی بود با پیراهن سفید وچفیه ای برگردنش,لبخندی به لبش که چهره اش را آسمانی کرده بود.
زیرعکس با عبارت عربی وهم فارسی نوشته بود(علی جان شهادتت مبارک)
گوشی رابارها وبارها بوسیدم ,گریه امانم رابریده بود,دوباره غرق تماشای علی شدم,
تصویرعلی وگوشی دستم,کدر وکدرتر شد وهمه جا را تاریکی فراگرفت.
چشام راکه باز کردم,نور لامپ اتاق ,چشام را زد,اتاق خودم بود,اتاق من وعلی,سرم رابه طرف راستم چرخاندم,این که عباس بود...حتما هنوز درعالم خواب و بی هوشیم....عباس کجا بود,اوهام هست.
دستان کوچک عباس دست من را گرفت وبوسه به دست وصورتم زد....خواب نیست...به خدا بیدارم...اینم عباس من است,
به شدت از جایم بلندشدم که سوزشی در دستم پیچید وسوزن سرم کشیده شد,عباس را دراغوش گرفتم از بالای سرش اطراف را درجستجوی علی, نگاه میکردم.به خودم امیدمیدادم که ان عکس وخبرشهادت علی جزیی ازخوابم بوده است.
اما همه بودند وعلی نبود.
بعدها برایم گفتند که علی,عباس رانجات میدهد وخودش شهید میشود,اما من باورم نمیشود,احساس درونم میگفت یه چیزی غلط هست وعلی زنده است,اخه ادم بایه عکس وخبرکه شهیدنمیشه,میشه؟!
نه پیکر علی رابه من دادند ونه خاطره ای ازشهادتش ونه وسایلش,فقط گفتند علی شهید شده.....
نمیدانم تخیلات است یا واقعا وجود دارد,ازخانه که بیرون میروم,گاهی احساس میکنم کسی تعقیبم میکند وهمیشه به خودم قبولاندم که کسی به فکرماست وحواسش,پیش ماست وان کس از نظر من ,فقط علی است وعلی است.
امروز اول ماه رجب است,کلی کار دارم,باید به وب سایتم ,سری بزنم,صفحات مجازی هم مانده اند....
#ادامه دارد
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
نماز_شب
♨️احکام نماز شب
🔸فضیلت نمازهای شفع و وتر از هشت رکعت نماز دیگر بیشتر است.
اگر وقت برای ادای نماز شب تنگ باشد انسان میتواند فقط به نماز وتر اکتفا کند.
🔸وقت نماز شب از اول نیمه شب است تا طلوع صبح صادق.
افضل آن است که نماز شب به هنگام سحر خوانده شود و هنگام سحر، عبارت است از یک سوم آخر شب و هر قدر به صبح نزدیکتر باشد افضل خواهد بود.
🔸مسافر میتواند نماز شب را پیش از نیمه شب بخواند.
جوان و یا پیرمردان که میترسند خواب بمانند میتوانند نماز را پیش از نیمه شب بخوانند.
نماز شب را به نیت ظهور میخوانیم
___
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 توصیه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی
قرائت سه بار سوره توحید بعد از هر نماز
و هدیه به امام زمان عج
📌 استاد مؤیدی
🖇 #نماز
🖇 #امام_زمان
🖇 #سوره_توحید
•┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
امام صادق(ع) :
هرکس این سوره را در هر شب جمعه بخواند ؛ کفاره گناهان مابین دو جمعه خواهد بود...🌾
[متن سوره رو هم گذاشتیم که راحت تر باشید و بخونید...🍃]
🖇 #شب_جمعه
🖇 #سوره_جمعه
🖇 #آمرزش
•┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨خداوندا
🌸✨فردایمان را همانطور
🌸✨که میخواهی
🌸✨نقاشی کن
🌸✨ما به قلم رحمتت
🌸✨ایمان داریم.
🌸✨شب تون قشنگ و رویایی
🌸✨لحظه هاتون لبریز از آرامش
🌸✨و فردایی پراز خیر و برکت
🌸✨براتون آرزو میکنم
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه فقط دل
که برایت نفسم تنگ شده...
حسین جــــانــَم❤️
هیچکس نگفت5.mp3
5.61M
📚 مجموعه 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...!"
📝 #قسمت_پنجم
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: بابک رحیمی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
part20_salam bar ebrahim.mp3
12.27M
🎧#قسمت_بیستم کتاب«سلام بر ابراهیم جلد ۲»
#سلام_بر_ابراهیم_جلد۲
🔷 پایان....